به گزارش مشرق، حمید داوود آبادی پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس خاطره اولین دیدار و همکلامی با سردار حاج قاسم سلیمانی را در صفحه شخصی خود منتشر کرد:


دیوانه تر شدم ...
گفتم ببینمت، شاید که از سرم دیوانگی رََوَد
زان دم که دیدمت، دیوانه تر شدم ...
از ره بـه در شدم، دیـوانه تر شدم ... دیوانگی یعنی همین
که بفهمی کسی اهل شهادت است
بجای اینکه بهش نزدیک بشی
ازش دور بشی

چرا؟
چون بترسی از اینکه به کسی دل ببندی که می دانی رفتنی است!

دو نفر را خییییلی دوست داشتم ببینم
باهاش همکلام شوم
نه دوست نه. که دوستان زیادی دورشان را گرفته بودند ولی قدرشان را ... فروردین ۱۳۷۲ توفیق شد تا برحسب اتفاق، سید مرتضی آوینی را در نماز جمعه تهران ببینم.
اصلا هیچ دوستی و رفاقتی با او نداشتم وگرنه می شدم مثل دوستان نزدیکی که علیهش بیانیه دادند!
چه لذتی داشت آن روز.
تعریف و توصیفش را در کتاب "نامزد خوشگل من" بخوانید.

سال گذشته شدیدا دنبال این بودم تا حاج قاسم سلیمانی را برای گرفتن پاسخ سوالی مهم ببینم.
سوال و پاسخ ناگفته مهمش بماند بعدا.

این که دوستان و دیگرانش چگونه دیده اندش و چه می پندارند، به من ربطی ندارد.

طی ۱۰ ماه گذشته قبل از شهادت حاج قاسم، بسیاری از دوستان توصیف آن دیدار را از زبانم شنیده اند.
این نیست که امروز بخواهم خود را به او بچسبانم که چسبیدن به او عزت و افتخار است.

۲۴ اسفند ۱۳۹۷ برحسب اتفاق در جایی او را دیدم. قبلا اتفاقی دیده بودمش ولی تنها باری بود که با او همکلام می شدم.

نشستم کنارش. جرات نکردم در چشمانش نگاه کنم.
شدم همچون رودی کوچک که می خواهد خود را به اقیانوس کنارش پیوند دهد.

لب که باز می کرد، آنقدر آرامش در وجودش بود که به من هم منتقل می شد.
ناخواستۀ ناخواسته.

زبان که می گشود، نور از لبانش می بارید.
اصلا انگار نه انگار این که کنارش نشسته ام، مردی است که دنیا را سر انگشتش می چرخاند.
دشمنان را در سراسر دنیا به وحشت انداخته و ... آرامش، آرامش، آرامش ...
نور، نور، نور ...
و
خدا، خدا، خدا ... عاشقش شدم.
دیوانه
واله
شیدا
و هر چه که بتوانید تصور کنید

نمی دانم چرا!
اگر فهمیدم چرا با شهیدان مصطفی کاظم زاده، سعید طوقانی، سیدمحمد هاتف و ... این گونه شدم، می توانم بگویم چرا نسبت به حاج قاسم این شدم!

از پایان جنگ تا آن شب - باوجودی که شهید بزرگ مقاومت اسلامی لبنان "حسّان اللّقیس" که اتفاقا از دوستان نزدیک حاج قاسم بود، دیده و درک کرده و عاشقش بودم - ولی هیچکس را این گونه طی این ۳۸ سال نه دیده و نه یافته بودم!

چشمانی که از آنها نور می بارید.
زبانی که کلمه کلمه اش به ذکر خدا وا میداردت.
زبانم بند آمده.
دارم می سوزم

انگار همه دوستانم، به یکباره با هم جلویم صف کشیده اند و در یک لحظه به شهادت می رسند!
نه اصلا. نه با حاج قاسم عکس دونفره گرفتم، و نه دستش را بوسیدم.
چون ترسیدم که ...
آن عکس را بگذارم کنار ۸۷ عکس دو نفره!
آنچه آن شبِ فراموش نشدنی دیدم، تا آخر عمر سیرابم کرد از عشق، معرفت و دوستی.
نه تعجب نکنید
نگویید می خواهد به زور بگوید من هم حاج قاسم را دیدم
من هم حاج قاسم را درک کردم
میلیونها انسانی که در عراق و جای جای ایران، برای حاج قاسم گریستند، او را نه دیده بودند، نه با او همکلام شده بودند، نه چیزی درباره اش می دانستند.
مگر حاج قاسم و کاروان شهیدان، امامی را که ۱۴۰۰ سال پیش در بیابان کربلا، مظلومانه به شهادت رسید، دیده بودند و با او رفیق و فامیل بودند که این گونه عاشقش شدند که همچون حاج قاسم، "شهادت طلبانه"، مرگ را در آغوش کشیدند و خویش را فدای اسلام کردند؟!
آن شب از عشق شبی بود که حالی کردیم!
حمید داودآبادی
دوشنبه ۱۶ دی
پس از تشییع حاج قاسم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • دامغانی IR ۱۲:۵۸ - ۱۳۹۸/۱۰/۱۷
    8 0
    میلیون ها نفر ندیده عاشق و شیدایش شدن.
  • IR ۱۳:۱۱ - ۱۳۹۸/۱۰/۱۷
    6 0
    امیر دلها شدن فقط با ساده زیستی و سنگر زیستی بخاطر مردم حاصل خواهد شد

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس