کد خبر 1030003
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۸ - ۱۱:۳۰
سردار سلیمانی

تصمیم ها در کاخ سفید در امور داخلی و سیاست خارجی در یک بستر ساختاری شکل می گیرند. تاریخ روابط خارجی آمریکا و جنگ های آن این تصمیم گیری ساختاری را نشان می دهد.

به گزارش مشرق، وقتی دونالد ترامپ از برجام که در واقع مهمترین دستاورد دیپلماتیک ایران و آمریکا در چهار دهه اخیر بود خارج شد، علی رغم اینکه بسیاری در داخل و خارج معتقد بودند که این رئیس جمهوری که تاجر هست و اهل جنگ نیست، دچار خطای راهبردی شده و مشاورانش را عامل اصلی تصمیمات او معرفی کردند اما از نگاه کارشناسان آگاه به سیاست و تاریخ آمریکا  کاری هیجانی یا شخصی که صرفا خودش انجام داده باشد، نبود. اکنون نیز که ترامپ با وقاحت به سان مست زنگی مسئولیت ترور شهید سردار سلیمانی را می پذیرد، نباید به این اشتباه دچار شد که اقدامی هیجانی کرده و از عواقب آن بی اطلاع بوده است. ترور ناجوانمردانه سردار بزرگ ایران به گمان نگارنده بخشی از سناریویی است که دولت ترامپ و گروه های با نفوذ در تصمیم گیری های کاخ سفید در نوشتن آن سهم دارند. همانطور که عوامل متعددی دست به دست هم داد تا نقطه متقاعد سازی خروج واشنگتن از برجام شکل یابد و  خصومت کهنه و زیر خاکستر ایران و آمریکا به نقطه بحران فعلی برسد. 

بیشتر بخوانید:

نقش سردار «قاسم سلیمانی» در حمایت از مسأله فلسطین

این عوامل عموما به دلیل تحولاتی در صحنه سیاسی ایالات متحده، سیاست ایران و برخی اتفاقات مرتبط با موازنه سازی های قدرت در خاورمیانه میان ایران و اعراب منطقه بوده است. در آمریکا با روی کار آمدن  جمهوری خواهان تندرو که عموما ضد ایرانی هستند، فضای سیاسی به شدت به سمت تشدید خصومت با ایران پیش رفت. همچنین، ذهنیت گسترش نفوذ ایران در چند کشور عربی و بزرگنمایی این نفوذ  به خصوص متهم ساختن ایران به حمایت از گروه های نیابتی در بحران های خاورمیانه، اجماع جدیدی را در میان تندروهای کاخ سفید به وجود آورد که  پس از انقلاب اسلامی بی سابقه بوده است. 

تحرکات دفاعی و نظامی ایران در منطقه خلیج فارس و اقیانوس هند برای آمریکایی ها آزاردهنده بوده است. به ویژه برگزاری مانور مشترک نظامی با روسیه و چین که دو قدرت رقیب اصلی و دیرین آمریکا به حساب می آیند، اگرچه به لحاظ تاثیر در آینده روابط تهران و واشنگتن چندان مورد توجه ناظران قرار نگرفته، اما با توجه به نگاه استراتژیک آمریکا در نظام بین الملل یک حرکت بی سابقه و عبور از منطقه زرد و نزدیک شدن به خط قرمز بوده است. 

تصمیم ها در کاخ سفید در امور داخلی و سیاست خارجی در یک بستر ساختاری شکل می گیرند. تاریخ روابط خارجی آمریکا و جنگ های آن این تصمیم گیری ساختاری را نشان می دهد. روسای جمهور باید سطحی از توانمندی اداره امور در داخل و نظام بین الملل را داشته باشند تا دور بعدی انتخابات موفق به کسب آراء آمریکایی ها شوند. منافع حیاتی ایالات متحده خط قرمز هر دولتی در تاریخ این کشور بوده است. به خصوص تامین امنیت تجارت، انرژی و حفظ جان اتباع آمریکا. جمهوری خواه یا دموکرات، اختلافی در آن ندارند و در صورت احساس تهدید، به جنگ در هر سطحی مبادرت می کنند.  

یکی از اشتباهاتی که تحلیلگران یا سیاستمداران در مواجهه با آمریکا دارند، تحلیل مقطعی به جای رفتارشناسی  و استراتژی درازمدت آمریکا است. از این جهت ممکن است  بی عملی های واشنگتن در برابر برخی اقدامات را ناشی از ضعف یا سردرگمی بدانند و گمانه زنی های نادرستی کرده و گاهی تصمیم گیری ها و اقدامات سهوآمیزی هم بر اساس چنین تحلیل های ناقصی انجام دهند. البته نه به این معنی که آمریکایی ها مصون از اشتباه هستند، بلکه اشتباهات وقتی در ساختار انجام شوند، به سرعت بازخورد یافته و مجددا در جهت اصلی قرار می گیرند. به خصوص که چنین تصمیم سازی ساختاری موجب این می شود که حرف و موضع گیری های کلامی مقامات آمریکایی کاهش یافته و عموما اقدامات با سرعتی بیشتر از موضع گیری ها یا حتی تهدیدات انجام شوند. این سنتی تقریبا نادر است. معمولا کشورها بسته به سطوح مختلف توانمندی ها عموما موضع گیری های نرم یا تند بسیاری در امور مختلف دارند و بسیاری از مواضعی که اعلام می کنند جنبه مصرف داخلی یا گذر از شرایط موجود به شرایط مطلوب دارند. اما  رفتارشناسی خطی آمریکا در طول زمان نشان دهنده شاخص های تصمیم گیری های این کشور است. با تمسک به چنین استدلالی، فرض اینکه ترور سردار سلیمانی را اقدام شخصی از طرف ترامپ تلقی کنیم و اینکه کسی در اتاق های کاخ سفید برای فردای ترور طرحی آماده نکرده باشد، دور از ذهن  است. 

نظام بین الملل برای بازیگران، عرصه تامین حداکثر منافع ملی با حداقل هزینه است. تا جائی که حتی قدرت های بزرگ هم زمانی که دست به عمل متقابل سیاسی یا نظامی می زنند، بر اساس تامین منافع ملی عمل می کنند وگرنه یک اقدام نسنجیده که تحت عنوان عمل متقابل یا انتقام انجام شود، می تواند همه دستاوردهای احتمالی همان اقدام و حتی سرمایه های دیگری را که طی سالیان به عنوان سرمایه ملی کسب شده، بر باد دهد.

ما ایرانی ها ضرب المثل معروفی داریم  به این معنی که ممکن است دشمنی بخواهد ناخواسته ما را درگیر یک اقدام نسنجیده کند تا به اهداف خود برسد. اتفاقا امروز با حضور گروه های تندرو در میان گردانندگان و مشاوران کاخ سفید، چنین فرضی بیش از هر زمان منطقی به نظر می رسد. دولت ها و گروه های سومی از درگیری آمریکا و ایران سود می برند که این روزها سکوتی مرموز در پیش گرفته اند. ریاض و تل آویو در راس این ها هستند. این سکوت به خوبی قابل درک است. این ها بر این گمانند که کار به سرانجام نزدیک می شود، پس دیگر نیازی به غوغاسالاری های ایران هراسانه نیست. اما مظنون اصلی کشاندن پای ایران به یک جنگ پرهزینه خود تندروهای آمریکا هستند. از این جهت به نظر می رسد طراحی ترور سردار سلیمانی به این دلیل باشد که هر اقدام دیگری برای افکندن ایران در مخمصه جنگ مثل حمله از خلیج فارس دفاع مشروع از سوی ایران قلمداد می شد و پاسخگویی ایران یک اقدام مرسوم بود. اما اکنون اتاق های فکر کاخ سفید با این ترور ایران را در یک موقعیت دشوار قرار داده تا برای پاسخگویی به اقدام ایران و توجیه آن از نظر افکار عمومی دست مبسوط الید باشند.

نفوذ ایران در خاورمیانه قابل انکار نیست. اما نفوذ مثل شمشیر دو دم است. نفوذ اگر با حرکت حول منافع ملی و سنجیده باشد، ظرفیت تامین امنیت و رشد اقتصادی و رفاه را افزایش می دهد. اما همین نفوذ اگر رها شده و بی برنامه قرار گیرد، هر اقدامی را می توان به ایران نسبت داد و از آن بهره برداری کرد و ماشه خشونت تازه ای را علیه ایران کشید. 

وقتی نظامی گری گسترش می یابد، دیپلماسی رنگ می بازد و دیپلمات ها هم به زبان نظامیان سخن می گویند. اگرچه مایک پمپئو از ابتدای حضور در وزارت امور خارجه در برابر ایران چندان لحن دیپلماتیک نداشت و این نشان دیگری از پشت صحنه اقدامات آمریکا در زمان ترامپ است که شایسته دقت بیشتری می باشد. 

فرهنگ ما ایرانی ها ترس از جنگ و دفاع در برابر دشمن را بسیار مذموم می شمارد و کسانی که در برابر دشمن در مواقع نزدیک شدن خطر  یا افزایش بحران از جنگ با احتیاط سخن بگویند و یا از مصلحت اندیشی برای مبادرت به جنگ بگویند، ممکن است متهم به ترس یا عقب نشینی در برابر دشمن شوند. این فرهنگی بسیار ارزشمند و قابل احترام است. اما به خاطر داشته باشیم تصمیم به جنگ یک امر ملی است و باز همان حفظ منافع ملی می تواند صرفا توجیه گر اقدام به یک جنگ باشد، نه چیز دیگری. سردار شهید قاسم سلیمانی و بسیاری شهیدان دیگر این سرزمین نیز جان خود را برای حفظ منافع ملی یعنی دین، احترام، امنیت، تمامیت ارضی و رفاه  فدا کردند. مراقب باشیم سرمایه های معنوی و مادی که در سایه این فداکاری ها به دست آمده است، با تصمیمات سنجیده همچنان پایدار بمانند. 

منبع: دیپلماسی ایرانی

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • محمد IR ۱۲:۲۳ - ۱۳۹۸/۱۰/۲۱
    0 3
    کاش پایگاهشان در بگرام رو هم میزدید

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس