سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
راز به شهادت رساندن سلیمانی
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
بزرگترین خصوصیت شهید سلیمانی، «ظرفیتسازی» او بود و آنچه در تشییع استثنایی، پرشکوه و اعجابانگیز پیکر مطهر او شاهد بودیم جلوهای از این خصوصیت بود. سیر حرکت «قاسم سلیمانی» از فرماندهی گردان تا زمان شهادت به خوبی از ظرفیتسازی شهید حکایت میکند و این جلوهای از انقلاب اسلامی و نیز جلوهای از رهبری خردمند آن است. انقلاب اسلامی بدون شکلدهی به سازمانهای مختلف مورد نیاز به پیروزی رسید ولی با فاصله بسیار کم از پیروزی به ایجاد نهادهای مورد نیاز خود دست زد و از متن آنها فرصتهای زیادی پدید آورد و امروز میتوانیم آثار و برکات این نهادها و سازمانها را مشاهده کنیم؛ کمیتههای انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، نهضت سوادآموزی، جهاد دانشگاهی، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، کمیته امداد امام خمینی و... هر کدام منشأ یک جهش بزرگ برای جبران عقبماندگی شدید دوران طولانی طاغوت بودند.
حضرت امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز«ظرفیتساز» بودهاند. مرور زندگی این دو بزرگوار ظهور این خصوصیت را به دفعات نشان میدهد. اگر ما حوادث و رخدادهای دو دهه اخیر را مرور کنیم درمییابیم که در بسیاری از موارد، رهبری با خلق فرصت با مسایل حساس مواجه شدهاند. یک مورد آن طرح «اقتصاد مقاومتی» در مقابل تشدید تحریمهای غرب علیه ایران بود که اگر به آن عمل شود، ایران فراتر از تحریمها قرار گرفته و درد 80-70 سال اخیر کشور مداوا میگردد.
سردار سلیمانی در هر موقعیت، ظرفیتسازی کرده است. امروز سلیمانی نیست ولی به طور قطع آثار راهبردی او تا دهها سال بعد و شاید تا صد سال بعد باقی است و واقعاً «سلیمانیها» هستند اما نه به این معنا هر فرد از نظر ظرفیت لزوماً یک «قاسم سلیمانی» است. یک روز عراق به اشغال مطلق نظامی آمریکا درآمد. سیصد هزار نیروی نظامی و امنیتی با انواعی از تجهیزات نظامی و... وارد عراق شدند و از آنجا که عزم خود را برای انحلال ساختارهای نظامی، امنیتی و سیاسی این کشور جزم کرده بودند، مانعی بر سر راه آنان وجود نداشت و بعضی از سیاستمداران صاحبنام آمریکایی نظیر «هنری کیسینجر» گفته بودند اداره مستقیم عراق توسط دولت آمریکا لااقل 100 سال به طول میانجامد که به معنایی حتی فراتر از «قیمومیت» بود.
«جی گارنر» و «پل بریمر» هم بر این اساس برنامه نظامی ارتش آمریکا در عراق را تنظیم کردند و البته منظورشان هم فراتر از سلطه بر عراق، سلطه بر منطقه بود کما اینکه این سیاست -تسلط بر منطقه از طریق عراق- هنوز از دستور کار مقامات آمریکا خارج نشده است و دونالد ترامپ در آخرین سفری که -حدود دو سال پیش- به عراق داشت، گفت: آمریکا از طریق عراق رفتار جمهوری اسلامی را در سوریه کنترل میکند. در همان زمان تونی بلر نخستوزیر وقت انگلیس در بصره اعلام کرد این پیامی است به ایران تا به تغییرات اساسی در سیاستهای خود مبادرت کند. در این شرایط سردار سلیمانی باید ابتدا حرکت تهدید را متوقف میکرد و سپس به طور اساسی آن را از بین میبرد که به معنای اخراج نیروهای نظامی آمریکا از عراق بود.
این کار بسیار دشواری بود. چرا که از یکسو ایران در عراق نیرویی نداشت و از سوی دیگر سیاست ایران، اجرای مستقیم عملیات علیه آمریکا نبود. بر این اساس مدیریت اخراج نظامی آمریکا از عراق ضمن آنکه بسیار دشوار و در مرز محال قرار داشت، به هوش ویژه و خارقالعادهای محتاج بود. سردار سلیمانی این مأموریت را با هوشمندی بسیار بالا و در زمانی -نسبتاً- کوتاه به سامان رساند. عراق در سال 1382 به اشغال نظامی آمریکا درآمد و برنامه آمریکا در سال 1384 به طور کامل با بنبست مواجه گردید و دو سال بعد ناگزیر به امضای توافقنامه امنیتی -بر مبنای خروج کامل از عراق- شد.
این خروج از سال 1387 شروع و تا سال 1390 به پایان رسید. در این صحنه اگرچه امام خامنهای -دامت برکاته- معمار اخراج آمریکا از عراق بود، اما عملیاتی شدن آن برعهده سردار سلیمانی بود که با درایت ویژه او به اجرا درآمد و به انتها رسید. اخراج نظامیان آمریکایی از عراق، پس از شکست در ویتنام در سال 1354، تلخترین خاطره آمریکا در چهل و چهار سال اخیر بوده است. هنوز آمریکاییها نتوانستهاند توجیه درستی از خروج خود ارائه دهند و در طول 8 سال اخیر به طور جدی درصدد بازگشت نظامی به عراق بودهاند و این راز راهاندازی داعش توسط آمریکا را برملا میکند. راهاندازی داعش بر مبنای یک دستور کار پیچیده استوار بود و درست از زمانی که خروج آمریکا از عراق قطعی شده بود، آغاز شد.
سردار سلیمانی در میانه زمانی که آمریکاییها بحث ائتلاف نظامی در منطقه را مطرح میکردند و تحلیلگران سیاسی از آنها به عنوان «خطر عمده» یاد میکردند و جلوههای مختلفی هم داشت که شامل ائتلاف نظامی کشورهای عضو ناتو، ائتلاف دوستان سوریه، ائتلاف ضد داعش، تشکیل ناتوی عربی میشد، عملاً به شکلگیری «ارتش اسلامی» مبادرت ورزید. اگر مسایل دهه اخیر منطقه را مرور کنیم در مییابیم که طرحهای ائتلافی و اشتراکی و نیز ابتکارات نظامی- امنیتی غرب در منطقه با شکست مواجه شدهاند و شکست هر کدام برای اعضای این جبهه یأس زیادی پدید آورده و آنان را منفعل گردانیده است. سردار سلیمانی در این دهه، ضمن هوشمندی و رصد تحولات نظامی جبهه غربی-اسرائیلی، بدون سر و صدا به راهاندازی گروههای شبهنظامی دست زد و امروزه این واحدها به صورت یک زنجیره درآمدهاند. در واقع سردار سلیمانی از بحرانها فرصت ساخت و تهدیدات دشمنان را مورد استفاده قرار داد. کار سلیمانی در این میان اگرچه هر کدام یک تهدید برای غرب و عوامل منطقهای آن به حساب میآمد و میآید، اما منطق قوی او مانع از آن شد که در عملیاتی شدن ایده او اشکال عمدهای پدید آید.
برای مثال او در دفاع از سوریه و مردم آن تعداد زیادی از جوانان مجاهد افغانستان را پای کار آورد. آنان ذیل عنوان مقدس «مدافعان حرم» جمع شدند، آموزش دیدند و سازمان مخصوص خود را پیدا کردند که امروزه ما آنان را با عنوان «فاطمیون» میشناسیم. اینها نقش بسیار مهمی در دفع فتنه داعش داشتند و در همان حال به یک نیروی بالقوه امنیتی برای کشور خود نیز تبدیل شدند. بر این اساس مذاکرات زیادی میان سردار سلیمانی و دولت افغانستان برای پذیرش آنان به عنوان نیروی مدافع کشور افغانستان صورت گرفت. این در حالی بود که در ابتدا دولت کابل از این اقدام انتقاد میکرد و پذیرش آن برایش سخت بود. همین حکایت درباره عراق نیز صدق میکند. شهید سلیمانی پس از شروع ماجرای داعش در عراق و با استمداد از فتوای حضرت آیتالله سیستانی، تعداد زیادی از جوانان عراقی را ذیل همین عنوان مدافعان حرم دور هم جمع کرد و پس از آموزش، سازمان داد و تبدیل به یک ارتش بزرگ کرد. امروز حدود 120 هزار نفر ذیل عنوان «حشدالشعبی» قرار داشته و با کارکردهای مختلف از استقلال و تمامیت ارضی و نظام سیاسی عراق دفاع مینمایند، به گونهای که امکان وقوع بحرانهایی نظیر آنچه داعش در فاصله سالهای 2013 تا 2017 در عراق پدید آورد و هزاران نفر را به شهادت رساند تا حد زیادی از بین رفته است. کما اینکه با وجود این ارتش مقاومت، امکان وقوع کودتا علیه حکومت از سوی ارتش عراق هم تا حدود زیادی از بین رفته است.
سردار سلیمانی هیچگاه از «ارتش اسلامی» حرف نزد و مدعی آن نیز نشد اما امروز در عمل این ارتش اسلامی وجود دارد و در صورتی که هر گوشه جهان اسلام از سوی غرب و عوامل آن با بحران امنیتی مواجه شود، میتواند با سرعت، آمادگی و هزینه بسیار کم وارد عمل شده و مشکل را برطرف نماید. به نظر میآید آنچه سردار سلیمانی را به تهدیدی بزرگ برای غرب تبدیل کرد، به گونهای که «هزینه بسیار بالای» ترور او را پذیرا شد، همین جنبه ظرفیتسازی او بود. به هم پیوستگی مجاهدان راه خدا در یمن، در فلسطین، در لبنان، در سوریه، در عراق، در ایران، در افغانستان و در پاکستان زنگ خطر را برای غرب و عوامل آن به صدا درآورده است و شهادت سردار سلیمانی اصل این موضوع را منتفی نمیکند.
سفرهایی برای کاهش تنش
علی اصغر زرگر در ایران نوشت:
افزایش رفت و آمدهای دیپلماتیک کشورهای منطقه به ایران نمیتواند بی ارتباط با بحرانی باشد که اکنون میان ایران و امریکا در جریان است. برای رفت و آمدها میتوان دو مشخصه را شناسایی کرد. نخست اینکه این سفرها بیشتر از سوی کشورهایی انجام میشود که با هر دو طرف منازعه، یعنی ایران و امریکا دارای روابط خوبی هستند. دیگر آنکه این دیپلماتها و وزرا غالباً از کشورهایی هستند که از محل افزایش تنشها خسارتهایی را متحمل شدهاند یا احتمال میدهند که با افزایش تنش، پیامدهای آن دامن آنان را نیز بگیرد. از این رو طبیعی است آنها تلاش کنند از نفوذ خود برای قانع کردن طرفها و کاهش تنشها استفاه کنند. هدف آنان در کوتاه مدت، کاستن از تنشها و در درازمدت، جلوگیری از بروز یک جنگ فراگیر یا محدود است. در این میان، قطر که روز گذشته امیر این کشور در تهران میهمان بود، ویژگیهای خاص خود را دارد. این کشور خلیج فارس، چندی پیش از سوی شورای همکاری خلیج فارس در انزوا قرار گرفت. به دنبال این انزوای اقتصادی، ایران و ترکیه نیازهای قطر را تامین کردند و تلاش کردند اجازه ندهند برادر بزرگتر قطر، یعنی عربستان این کشور را به پذیرش دیدگاههای خود وادار کند.
اما گذشته از این واقعیت، قطر سعی کرده است نشان دهد سیاست خارجی خاص خود را دارد. به این معنی که علی رغم وجود مرکز فرماندهی نیروهای امریکایی در قطر، این کشور همچنان رابطه خوب خود را با ایران حفظ کرده است. در کنار این، برخورداری از یک دستگاه سخن پراکنی که از اقبال گستردهای در کشورهای عربی برخوردار است، توانسته است جایگاه این کشور را در دیپلماسی عمومی و رسانهای نیز ارتقا دهد. علاوه بر این، قطریها از بنیه مالی خوب خود برای صلح در منطقه بهره برده اند. کمکهای مالی و حتی سیاسی به گروههای مقاومت در منطقه از فلسطین تا سایر گروهها، مؤید این است که این کشور تلاش کرده است همواره نقش ایجاد کننده صلح و کاهنده تنش میان طرفهای درگیر در خاورمیانه را ایفا کند.
مجموعه این شرایط باعث شده است مقامهای قطری بر این باور باشند که با تکیه بر سیاست خارجی متعادل خود در منطقه که شامل روابط با بازیگران موثر، از ایران و ترکیه تا امریکا است، میتوانند در این زمان بحرانی پیام آور صلح باشند. به همین منظور آنان کاهش تنش میان ایران و امریکا را به عنوان یکی از راهبردهای خود تعریف کرده اند.
سفرهای مقامهای پاکستانی به ایران که در ماههای اخیر شدت یافته است نیز در همین زمینه قابل فهم است. میدانیم که نخست وزیر این کشور چندی پیش به ایران آمده بود تا شاید بتواند در کاهش تنش میان ایران و عربستان نقشآفرینی کند. این اقدام در این راستا انجام شد که پاکستان نیز با دو طرف ماجرا، یعنی تهران و ریاض رابطه خوبی دارد. این کشور نه تنها با ایران همکاریهای اقتصادی و سیاسی گسترده ای دارد، از کمکهای نظامی و اقتصادی عربستان هم بهره میبرد. همچنان که این کشور از گذشته در اردوگاه امریکا قرار داشته و از این کشور کمکهای نظامی دریافت می کند. از این رو پاکستان هم این انگیزه را دارد تا به عنوان واسطهای میان ایران و کشورهای مخالف ایران وارد عمل شود. باوجود این، شاید این پرسش مطرح شود که در شرایط فزونی گرفتن تنشها میان ایران و امریکا، این سفرها چه دستاورد عملی داشته است؟
نتیجه عملی این سفرها را باید در این واقعیت جست که امریکاییها علی رغم تهدیدات فراوان خود مبنی بر تلافی حمله احتمالی ایران، دست از پا خطا نکردند. به عبارت دیگر، درحالی که ایران توانست با حمله به پایگاهی در عراق یک سیلی به امریکاییها بزند، اما آنان هیچ واکنشی از خود نشان ندادند.نمیتوان تماسهای آشکار و پنهان کشورهای منطقه در جلوگیری از بالاگرفتن تنشها را نادیده گرفت. زیرا در صورت بروز یک جنگ فراگیر یا محدود، هم قطریها که در خانههای شیشهای به سر میبرند و هم سایر طرفها، متحمل خسارتهایی خواهند شد. بنابراین طبیعی است که این کشورها تلاش کنند پیش از آنکه در یک فرآیند غیرقابل کنترل، تر و خشک با هم بسوزند، فیتیله نزاعها را پایین نگه دارند.
عبور بازار ارز از تکانه جنگ
مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
اتفاقات تلخ یک هفته اخیر از جمله ترور شهید سپهبد قاسم سلیمانی و اشتباه هولناک در هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری در شرایطی به وقوع پیوست که اتفاقات مهمی زیر پوست بازار ارز رقم خورد. اتفاقاتی که نباید از نظر دور داشت. در حقیقت بازار ارز هفته گذشته عملا جنگ نظامی را به چشم دید. اگرچه نباید انتظار یک جنگ نظامی تمام عیار را داشت ولی اقدام تروریستی دولت آمریکا در هدف قرار دادن سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی و سپس پاسخ موشکی ایران به این اقدام و موشک باران عملا سایه ای از جنگ را بر سر منطقه انداخت. از «سایه جنگ» گفتیم! کلیدواژه ای که طی سال های اخیر بازار ارز را همواره تحت تاثیر خود قرار داده است. در سال های دهه 90 همواره تحریم و تهدید به جنگ بازار را با تلاطم رو به رو می کرد.
نیازی به یادآوری نیست که هر کدام از این موارد که از زبان آمریکایی ها مطرح می شد، چگونه بازار ارز را با تلاطم و جهش قیمتی مواجه میکرد. با این حال اتفاقی که ماه های اخیر و به صورت مشخص هفته گذشته رخ داد متفاوت بود. اقتصاد ایران عملا نه با تهدید به جنگ بلکه با شمهای از جنگ مستقیم و هدف قرار دادن فرمانده عالی رتبه خود مواجه شد و پنج روز بعد پاسخی کوبنده به پایگاه نظامی آمریکا در عراق داد. این جا دیگر نه سایه جنگ و تهدید به جنگ بلکه عملا سطحی از جنگ نظامی رخ داده بود. با این حال بازار ارز با جهشی حدود هزار تومان مواجه و این جهش طی روزهای پنج شنبه و شنبه خنثی شد و قیمت ها به محدوده قبل از اقدام تروریستی آمریکا بازگشت.علاوه بر این تهدید آمریکا به تحریم های بیشتر و اعلام فهرستی از تحریم ها به ویژه برای شرکت های فولادی و معدنی که در بورس حاضر هستند، هیچ واکنش خاصی را در بر نداشت و شاخص کل بورس بار دیگر بدون توجه به این فهرست بلندبالای تحریمی به مسیر صعودی بازگشت.
این در حالی است که بازار بورس پیش از این حتی در برابر تهدیدهای تحریمی بیشتر واکنش نشان می داد.باید پذیرفت که اگرچه انگاره تحریم و تهدید در سایه مشکلات ساختاری اقتصاد ایران، اثر منفی خود را برای شاخص های اقتصادی کشور گذاشته است، اما در نهایت اقتصاد ایران به مرحله ای رسیده است که می داند تحریم ها تاثیری بیشتر از این نخواهد داشت و به تدریج در حال تطبیق خود با شرایط تحریمی است. حتی فراتر از آن، اتفاقات ماه های گذشته و نگرانی امارات از تبعات جنگ با انصار ا... و عقب نشینی این کشور و گشایش نسبی ایجاد شده در نقل و انتقالات مالی فعالان اقتصادی کشورمان در امارات نشان داد که حتی قاطعیت در برابر تحریم ها و تهدیدها می تواند برای اقتصاد کشور گشایش به همراه داشته باشد. هرچند در نهایت، بازسازی اقتصاد کشور و رفع مشکلات ساختاری که مانع از بهبود وضعیت معیشتی، ایجاد اشتغال و مهار تورم می شود، اصلی ترین اولویت های اقتصادی است که می تواند در سایه کم اثر شدن ابزارهای تحریمی و تهدیدی آمریکایی ها به اقتصاد ایران کمک کند.
سرنگونی هواپیما و ابعاد حقوقی آن
یوسف مولایی در آرمان نوشت:
مشابه اتفاقی که رخ داده و عین این پرونده تقریبا در دنیا تجربه نشده است. البته در 1955 بلغارستان یک هواپیمای غیرنظامی اسرائیلی را سرنگون کرد ولی آن پرونده با مصالحه و مذاکره تمام شد. پرونده دیگر مربوط به هواپیمای کره جنوبی سال 1983 است که توسط روسها سرنگون شد و آنهم به نوعی با مصالحه حل شد. آمریکاییها هواپیمای ایرباس ایرانی را سال 1367 زدند. سرنوشت پرونده خط هوایی مالزی که بر فراز اوکراین اتفاق افتاد، معلوم نشد و به دادگاه نکشید و احتمالا پشتپرده با مصالحه حل شد. پرونده دیگرهم مربوط به پانآمریکن است که بر فراز لاکربی در اسکاتلند سرنگون شد که در این واقعه لیبی را متهم به بمبگذاری کردند و آمریکاییها خسارت خیلی سنگین و کلانی از لیباییها گرفتند.
ما در پرونده ایرباس نزدیک 102 میلیون خسارت گرفتیم که 42 میلیون برای هواپیما و 60 میلیون هم برای اتباع ایرانی دریافت کردیم که 290 نفر بودند اما ایران اکنون مسئولیت را پذیرفته، درحالی که در واقعه ایرباس، آمریکاییها هیچوقت مسئولیت را نپذیرفتند و تنها عنوان کردند از باب انساندوستی خسارت میدهند. اما ایران پذیرفته که مسئول است و این هواپیما براساس خطای انسانی و با شلیک موشک سرنگون شده، بنابراین کشورهایی که اتباعشان قربانی و کشته شدند، مدعی هستند. اوکراین هم به لحاظ از دست دادن هواپیما و خدمهاش مدعی خسارت و مطالبه غرامت کرده است. اتباع انگلیسی بودند که غرامت میخواهند. کانادا با ایران مشکلی دارد که تعدادی از مسافرین تابعیت دوگانه دارند. ایرانی- کانادایی، ایرانی- سوئدی و ایرانی- انگلیسی هم هستند. ایران پذیرفته که مسئولیت دارد و به طور طبیعی وقتی کشوری مسئولیت میپذیرد، یعنی آثار مسئولیت را هم میپذیرد. آثار مسئولیت جبران خسارت است که حتما مذاکراتی بین کشورهای مدعی و ایران، انجام خواهد شد و اگر به نتیجه نرسید نمیدانم چه مسیر حقوقی را طی خواهند کرد.
کشورهای اوکراین و کانادا درخواست کردند که ایران دلجویی کند. این بخشی از خسارت معنوی است یعنی اینکه ایران به نوعی بپذیرد که مسئول است و عذرخواهی کند و آن کشورها هم عذرخواهیاش را بپذیرند. این بخشی از اتفاقاتی است که میتواند در این پرونده پیش بیاید ولی تازه آغاز یک پروسه طولانی است و باید صبر کنیم بحثهای مقدماتی در مورد واقعیتهای این پرونده با بازخوانی جعبه سیاه و اینکه این فاجعه چگونه رخ داده، روشن شود و کارشناسان فنی و کشورهای مختلفی که در فرآیند حقیقتیابی مشارکت میکنند، گزارشهای خود را ارائه داده و بعد احتمالا مدل حقوقی جبران خسارت روشن خواهد شد. اما در مورد بحث فنی و تشخیص کشورها، برای امنیت هواپیماها و اتباع خودشان تصمیم بگیرند. تا زمانی که ایران نتواند اعتمادسازی کند این وضعیت میتواند ادامه پیدا کند و خسارت بسیار سنگینی برای ایران است که بخشی از درآمد ارزی ما از طریق اخذ عوارض هوایی است که رقم قابل توجهی است و هر هواپیمایی که از آسمان ایران عبور میکند و هم هواپیماهایی که در فرودگاههای ما نشست و برخاست دارند، به نوعی درآمد ارزی تولید میکردند و در این اوضاع و احوال تحریمها، خسارت سنگینی برای ایران محسوب میشود.
پیشینه حمله نظامی به هواپیمای مسافری
محمد جواد اخوان در جوان نوشت:
پس از اعلام رسمی ستاد کل نیروهای مسلح کشور مبنی بر خطای انسانی و شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی، برخی رسانههای بیگانه و افراد مغرض با بزرگنمایی این حادثه تلاش کردند آن را به ابزاری برای تخریب نیروهای مسلح تبدیل کنند و اینگونه وانمود ساختند که اشتباه در چنین امری غیرممکن است. حال آنکه مروری گذرا بر حوادث رخ داده نشان میدهد که در نیم قرن اخیر بیش از ۴۰ مورد سقوط هواپیمای مسافربری بر سر شلیک نظامی رخ داده که بر اثر آن در حدود ۱۰۰۰ نفر جان باختهاند. در ادامه برخی از معروفترین این حوادث جهت اطلاع مخاطبان محترم به صورت اجمالی مرور میگردد:
در سال ۱۹۷۳ میلادی، در پی تیراندازی نیروی هوایی رژیم اشغالگر قدس به سوی هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ متعلق به خطوط هوایی لیبی این هواپیما به هنگام فرود اضطراری منهدم شد. رژیم اشغالگر قدس مدعی شده بود که این هواپیما وارد حریم هوایی فلسطین اشغالی شده و بنابراین اقدام به حمله به سوی این هواپیمای مسافربری کرده است. این هواپیمای لیبیایی در ۱۵۰ کیلومتری شمال شرقی قاهره و در صحرای سینا سقوط کرد و از بین ۱۱۳ مسافر آن ۱۰۶ نفرشان جان باختند.
در ۱۲ مارس ۱۹۷۵ یک هواپیمای مسافری دوگلاس C-۵۴D-۵-DC متعلق به خطوط هوایی ویتنام، بعد از اینکه توسط یک منپدز (سلاح ضد هوایی قابل حمل) مورد اصابت قرار گرفت، در سرزمینهای غیرقابل دسترسی و متخاصم ویتنامی سقوط کرد. هر شش عضو خدمه و ۲۰ مسافر آن در این سانحه جان خود را از دست دادند.
در ۳ سپتامبر ۱۹۷۸ هواپیمای مسافری ویکرز D ۷۸۲ ویسکونت متعلق به خطوط هوایی رودزیا بعد از اینکه مورد اصابت یک منپدز از سوی شورشیان ارتش انقلابی خلق زیمبابوه قرار گرفت، به سختی به زمین سقوط کرد. چهار تن از خدمه و ۳۴ تن از ۵۶ مسافر این هواپیما در سانحه کشته شدند. ۱۰ تن از افرادی که از این سانحه جان سالم به در برده بودند، بعداً با شلیک گلوله کشته شدند.
در ژوئن ۱۹۸۰ یک هواپیمای مک دانل داگلاس دی سی – ۹ متعلق به ایتالیا در شمال سیسیل در دریا سرنگون شد. همه ۸۱ سرنشین هواپیما جان باختند. در آن زمان در منطقه رزمایشی توسط ناتو در حال انجام بود.
مقامات ایتالیایی در ابتدا از یک سانحه سخن گفتند، اما بعداً در جنوب ایتالیا لاشه هواپیمای شکاری لیبی پیدا شد. احتمال میرود این هواپیما در حین جنگ تنبهتن هوایی میان فرانسه، لیبی و جتهای امریکایی، هدف موشک قرار گرفته باشد. جالب اینجاست که کسی مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفت.
در سال ۱۹۸۳ جنگندههای نیروی هوایی شوروی سابق یک فروند هواپیمای کرهای از نوع بوئینگ ۷۴۷ را هدف قرار داده و این هواپیما را پس از آنکه مسیرش را به سمت حریم هوایی شوروی تغییر داد سرنگون کردند. این هواپیمای مسافربری از انکوراج در آلاسکا به سمت سئول در کره جنوبی در حرکت بود. در پی این حادثه تمامی ۲۸۹ سرنشین آن جان باختند.
در سال ۱۹۸۶ یک فروند هواپیمای مسافربری سودان دقایقی پس از برخاستن از باند فرودگاه شهر ملکال در جنوب سودان، توسط جنگجویان ارتش آزادیبخش مردمی سودان که با دولت مرکزی در جنگ بودند، سرنگون شد و تمامی ۶۵ سرنشین آن کشته شدند.
در سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ شرکت هواپیمایی ایرانایر با شناسه «IR۶۵۵» از بندر عباس به مقصد دبی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ (۳ ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی) در حرکت بود که با شلیک موشک هدایت شونده از ناو یواساس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده امریکا بر فراز خلیج فارس سرنگون شد و تمامی ۲۹۰ سرنشین آن که شامل ۴۶ مسافر غیرایرانی و ۶۶ کودک بودند، جان باختند. این جنایت از نظر میزان تلفات انسانی، بعد از هواپیمای مالزیایی سال ۲۰۱۷، دومین جنایت مرگبار هوایی تاریخ از این دست محسوب میشد. نیروی هوایی امریکا بعدها اعلام کرد که این هواپیما را با یک فروند جنگنده اف ۱۴ متعلق به نیروی هوایی ایران اشتباه گرفته است. نکته قابل تأمل آنکه امریکا هرگز عذرخواهی نکرد و هیچکدام از خدمه ناو وینسنس تحت پیگرد قرار نگرفتند؛ حتی ویلیام راجرز فرمانده ناو جنگی امریکا مدال شجاعت گرفت.
در سال ۱۹۹۳ هواپیمای توپولف تی یو ۱۵۴ متعلق به خطوط هوایی گرجستان به هنگام برخاستن با یک فروند موشک رهگیری از درون اراضی جمهوری آبخازیا که در آن موقع برسر مالکیت آن درگیری وجود داشت منهدم شد. این هواپیما در همان باند فرودگاه سقوط کرد و اتش گرفت. از مجموع ۱۳۲ مسافر ۱۰۸ نفر در دم جان باختند. بعدها آبخازیا مدعی شد که این هواپیما را وزارت دفاع گرجستان برای انتقال نظامیانش جهت کمک به درگیریها در سوخومی پایتخت آبخازیا اجاره کرده بود.
در ۶ آوریل ۱۹۹۴ یک هواپیمای جت فالکون داسول میستر ۵۰ که حامل رؤسای جمهور روآندا و بروندی بود، همراه با خدمۀ فرانسوی آن بر فراز کیگالی مورد اصابت قرار گرفت و همۀ سرنشینان آن کشته شدند و باعث درگیریهای شدید قومی و خشونتهای منطقهای گردید.
در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۸ یک فروند هواپیمای باری لاکهید L-۱۰۰-۳۰ هرکولس که در اجارۀ سازمان ملل بود، توسط شورشیان یونیتا در آنگولا مورد اصابت قرار گرفته و ۱۴ تن کشته شدند.
در ۱۰ اکتبر ۱۹۹۸ یک فروند بوئینگ ۳۰-۷۲۷ خطوط هوایی کنگو، توسط شورشیان توتسی بر فراز جمهوری دموکراتیک کنگو مورد اصابت قرار گرفته و در این سانحه ۴۱ تن جان خود را از دست دادند.
در ۲ ژانویه ۱۹۹۹ یک هواپیمای باری لاکهید L-۱۰۰-۳۰ هرکولس که در اجارۀ سازمان ملل بود توسط شورشیان یونیتا در قلمرو تحت کنترل آنها در آنگولا سقوط کرده و ۹ تن جان خود را از دست دادند.
در اکتبر سال ۲۰۰۱ با اصابت موشک، یک توپولوف ۱۵۴ در ارتفاع ۱۱ کیلومتری دریای سیاه در حالی که ارتش اوکراین در شبه جزیره کریمه مشغول تمرین نظامی بود، منفجر شد. تمامی ۷۸ سرنشین هواپیما کشته شدند.
در ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۴، یک فروند هواپیمای مسافربری روسی که از تل آویو عازم روسیه بود، توسط موشکهای اوکراینی در فاصله ۳۰۰ کیلومتری از سواحل شبه جزیره کریمه سرنگون و ۷۸ سرنشین آن کشته شدند. بعد از گذشت «یک هفته»، دولت اوکراین اعتراف کرد که به اشتباه این هواپیما را سرنگون کرده است.
در ۲۳ مارس ۲۰۰۷ یک هواپیمای باری ایلیوشین ۷۶TD ترانساویا اکسپورت متعلق به خطوط هوایی سومالی در موگادیشوی سومالی مورد اصابت موشک قرار گرفته و ۱۱ تن خدمۀ آن کشته شدند.
در ۱۷ جولای ۲۰۱۴ هواپیمای مسافربری بوئینگ ۷۷۷ خطوط هوایی مالزی عصر روز پنجشنبه در حالی که از آمستردام راهی کوالالامپور بود، با ۲۹۸ مسافر و خدمه در شهر تورز در جنوبشرق اوکراین سقوط کرد. همه سرنشینان کشته شدند. استقلالطلبان اوکراین و مقامات کیف یکدیگر را به هدف قرار دادن این پرنده غیرنظامی متهم میکنند. هنوز هیچ کس مسئولیت شلیک به این هواپیما را نپذیرفته و دادگاه رسیدگی به این پرونده با وجود گذشت شش سال هنوز برگزار نشده است.
گردابِ کاغذِ سفید
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
از دشوارترین کارهای این روزها نوشتن است. اصحاب قلم میدانند وقتهایی هست که واژهها در ذهن رژه میروند، میرقصند و پرتاب میشوند روی کاغذ، اما امان از وقتهایی که واژهها پنهان میشوند، میهراسند و فرار میکنند از یکدیگر؛ درست در این وقتها است که نویسنده هر چه تلاش میکند تا خود را برهاند از این وضعیت، چون اسیری در مرداب بیش از گذشته در گنداب صفحه سفید فرو میرود.
حال و روز بسیارانی از اهل تحلیل چنین است. نویسنده این سطور نیز وضعی مشابه دارد و تنها سعی میکند در گرداب بیتحلیلی غرق نشود. هرچند نگارنده با قلم و آنچه مینگارد بیگانه نیست، لیکن در شرایط این روزها دیگر نه سودای نوشتن در سر دارد و نه دستش توانِ تحملِ وزنِ واژهها را.
سرعت سیر تحولات و جاماندگی ارباب جراید و رسانه از آنچه در آسمان و کف خیابانهای شهر رخ میدهد مصیبتی مضاعف و جانکاه است در این روزهای درد و داغ و درفش؛ به راستی تا کجا میتوان این رنج مدام و مادام را متحمل شد؟ تا کی میشود بدون تحلیل نظارهگر تحولات از بالا و پایین جامعه بود؟ به فرض که تحلیلی هم باشد، چطور، چگونه و با چه جسارتی میتوان آن را ارائه کرد؟ پس چرا جامعه باید مخاطب جراید و روزنامهها و رسانهها باشد؟ سرآخر اینکه ما اصحاب رسانه کجای تحولات اجتماعی امروز ایران جای داریم؟
رسانههایی که نه به اخبار دستِ اول دسترسی دارند و نه توان تحلیلی قابل ملاحظهای در خود جای دادهاند، جایی برای عرضاندام در روند فرآیندهای اجتماعی نخواهند داشت. این عارضه البته تنها رسانهها را مبتلا نکرده، بلکه بسیاری از تحلیلگران حوزههای اجتماعی نیز درگیر چنین فضایی هستند. در چنین هنگامههایی شبهتحلیلگران و مفسرانِ قشری با سادهسازی مسئله و ارائه نصیحتالملوک، توصیههای ریز و درشت به جامعه و ارائه لیست بلندبالایی از «بایدها» و «نبایدها»ی درست و غلط سعی در اقناع مخاطبان دارند. پرسش اصلی اما اینجاست که آیا چاره کار این است؟ به نظر میرسد این قبیل کنشهای نخنما، مندرس و سست دیگر کارایی خود را از دست داده است. کاربست واژههایی نظیر «ملت»، «امت»، «هنجار» و «اصول» در اثر کثرت استفاده و حتی سوءاستفاده از میان رفته و دیگر کارایی ندارند. این همه یعنی کار از برج عاجنشینی مدعیان تفسیر و تحلیل، له یا علیه هر جریان و کنش و واکنش اجتماعی در ایران، گذشته و حالا رویدادها و مناسبات و مسائل را آسمان و زمین ایران رقم میزنند.
در این وضعیت که نه تحلیل بسامانی وجود دارد و نه میتوان تاویل و تفسیری درست از روند تحولات و رویدادها داشت، آنچه بیش از هر چیز اهمیت پیدا میکند یافتن «منظر» و «زاویه دید» مناسب نسبت به این پدیدههای پرتلاطم است. منظری که در آن نه به اسارت احساس درآمد و نه دست و پا بسته الیگارشی قدرت شد. زاویه دیدی که بتواند با تکیه بر مفروضات نظری، تصویری به نسبت شفاف از موقعیت نیروها و کنشگران اجتماعی را بازتاب دهد.
به نظر میرسد برای دستیابی به چنین موقعیتی در بازخوانی دقیق آنچه در جامعه رخ میدهد، باید روشها و مدلهای تجربهشده طی سالیان گذشته را به کناری نهاد و موضوع را نه از لابلای کتابها و جزوات دانشگاهی و ژورنالهای خبری، که از «بطن جامعه» و هزارتوهای پیچ در پیچ «روایتهای مردم» دنبال کرد. باید دل به حادثه سپرد یا به دلِ حادثه زد. مسئله را باید این بار از نو و با خوانشی از جنس جامعه و کف خیابان طرح کرد.
گرچه نباید فراموش کرد که پایان این راه مشخص نیست. به قول شیخ شیرازی:
«عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در اینجا تا کجا سر بر کنم»
اما شاید شناخت تصویر دقیق از روند تحولات در «بیتصویری» از این جنس باشد. رها ساختن ذهن و آرامکردن جان از همه قیود ذهنی و پاککردن انگارههای متعددی که اجازه فرارفت از چارچوبهای تنگ از پیش تعیینشده را نمیدهند.
تصور میشود این روزها تحلیلگری میتواند سویه درست را انتخاب کند که خود را از بند خود وارهانده باشد و اجازه دهد جامعه تصویر تازه در جانش بنشاند. البته شاید.
عنصر نامطلوب
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
سفیر انگلیس در تهران یک عنصر امنیتی است و در سوابق خود حتی یک روز هم در نقش یک دیپلمات بازی نکرده است. او را در تجمع غیرقانونی چند دانشجو مقابل دانشگاه امیرکبیر دستگیر کردند که مشغول تهیه عکس و فیلم بوده است. بلافاصله دومنیک راب، وزیر خارجه انگلیس با اعتراض به بازداشت سفیر، این کار را نقض فاحش قوانین بینالمللی توصیف نموده است. وزارت خارجه هم بلافاصله با رایزنی با نیروهای امنیتی، سفیر را آزادکرده و دوباره او را برای ادای توضیحات احضار کرده است. البته جناب سفیر به هنگام بازداشت از معرفی خود اجتناب کرده، اما پس از مدتی پشیمان شده و با زبان فارسی به معرفی خود پرداخته است.
از سوی دیگر، ترامپ هم صبح از خواب بلند شده و در صفحه توئیتر خود از تجمع غیرقانونی حمایت کرده و گفته است: «من در کنار شما ایستادهام و از شجاعت شما الهام میگیرم.»
در خصوص اینیکی، دو رخداد ذکر چند نکته حائز اهمیت است:
۱- دنیا از تشییع باشکوه پیکر شهید سلیمانی و یاران باوفایش هنوز در شوک و حیرت به سر میبرد که چگونه یک سردار شگفتانه در قلب ۸۰ میلیون ایرانی و میلیونها نفر در غرب آسیا جای خود را بازکرده که در فقدان او اشک میریزند و قهرمانیها و پهلوانیهای او را درنبرد با تروریسم دولتی آمریکا و رژیم صهیونیستی تقدیر و تقدیس مینمایند.
دنیا هنوز در شوک سیلی اول سپاه بهصورت اشغالگران آمریکایی در پایگاه عینالاسد به سر میبرد که چگونه سربازان شهید سلیمانی شجاعانه بر سر آنها فرود آمدند و حکم «انتقام»، «انتقام» که از سوی ملت ایران صادرشده بود را اجرا کردند.
این دو رخداد بهگونهای بود که ترامپ خفقان گرفته بود و نمیتوانست در حالت آچمز واکنشی نشان دهد.
جاسوس خانهاش هم که در تهران تعطیل است. به سفیر انگلیس دستور داده برود جلوی دانشگاه امیرکبیر، چند روسیاه را جمع کند، یک عکسی و فیلمی و شعاری به بهانه سقوط هواپیمای اوکراینی تدارک ببیند، شاید یکراه تنفسی برای خود ایجاد کند.
ترامپ ۸۰ میلیون ایرانی را در کف خیابانها با فریادهای خشمگینانه علیه نظام آمریکا ندید و در مقابل آنها ایستاد، اما چند نفر وطنفروش را جلوی در دانشگاه امیرکبیر دید و گفت: «من در کنار شما ایستادهام.»
۲- وزیر خارجه روسیاه انگلیس دستگیری سفیر خود را نقض فاحش قوانین بینالمللی میداند و آن را محکوم میکند، اما حمله یک ارتش اشغالگر در عراق به بالاترین مقام نظامی این کشور و مهمان او را نمیبیند و محکوم هم نمیکند و آن را نقض قوانین بینالمللی نمیداند.
وزیر خارجه روسیاه بریتانیای صغیر، نقض عهد آمریکا در برجام را نمیبیند، قراردادی که ۶ کشور هستهای جهان ازجمله انگلیس آن را امضا کرده اند را نادیده میگیرد و زیر همه تعهدات برجامی میزند، آن را نقض قوانین بینالمللی نمیداند، اما حضور سفیر خود را در یک تجمع غیرقانونی و دخالت در امور داخلی ایران را عین قوانین بینالمللی میداند. او این دانش دیپلماتیک خود را در کدام دانشگاه به دست آورده که اینطور رسوا و بدون هیچ خجالتی آن را بیان میکند. سفیر لندن در تهران یک عنصر نامطلوب است، او را به جرم دخالت در امور داخلی ایران باید اخراج کرد.
۳- اما بیان چند کلمه در مورد اهمیت این جماعت معترض که تحت مدیریت سفیر انگلیس تجمع غیرقانونی انجام دادند، خالی از لطف نیست.
یکصد سال پیش که جریان مشروطیت برپا شد، یک عده رفتند سفارت انگلیس متحصن شدند و نسخه انگلیسی مشروطه را سر دیگ پلوی سفارت نوشتند. اینها از اعقاب و انصار و نسل همان مشروطه انگلیسی هستند. اینها در نهضت ملی در تأمین منافع انگلیس در ایران زحمتها کشیدند؛ در نهضت اسلامی امام خمینی(ره) هم جزء پیادهنظام آمریکا و انگلیس بودند.
نمایندگان همین جماعت بودند که در فتنه سبز به پارلمان اروپا و کنگره آمریکا رفتند و التماس کردند برای نابودی ملت ایران، تحریمهای فلجکننده تصویب کنند. حالا مأموریت یافتهاند پس از قیام ملت ایران در حمایت از یک سردار ایرانی بیایند به بهانهای واهی از ملت ایران و از سردار سرافراز اسلام انتقام بگیرند و عکس او را پاره کنند و با سفیر انگلیس عکس بگیرند. این رسواترین، زشتترین و تهوعآورترین حرکت سیاسی است که ممکن است مشتی وطنفروش از خود بروز داده باشند.
مردم ایران واقعا در سوگ مسافران هواپیمای مسافربری اوکراینی متأسف و متأثر هستند. این سقوط محصول فضای تهدیدات نظامی ترامپ پدید آمد. همراهی با ترامپ در این حادثه مصداق «اتم» وطنفروشی و همگامی با دشمن و پشت کردن به ملت است. آنها قادر نخواهند بود به شعور مردم ما توهین کنند و آمریکا را در این حادثه تبرئه نمایند.