به گزارش مشرق، مهدی محمدی، پژوهشگر مسائل راهبردی، ترکیب نادری از تقوا، جهاد و تدبیر را از ویژگیهای مکتب سردار سلیمانی میداند و تاکید دارد ترور سردار سپهبد سلیمانی با مسائل داخلی ایران و عراق مرتبط است؛ از این رو محاسبه احمقانه آمریکاییها این بود که این ترور شکافهای درونی جبهههای مقاومت را عمیق خواهد کرد، اگرچه حالا مشهود است که این محاسبات غلط از آب درآمده و حتی شکافهای اجتماعی نیز بهطور کلی ترمیم شده و از سوی دیگر رویکرد عملیاتی مقاومت مستقیما آمریکا را هدف گرفته است.
این کارشناس مسائل استراتژیک درخصوص راهبرد تاکیدشده رهبری مبنیبر «قویشدن» نیز تاکید دارد برای قویشدن نباید مردم را دستهبندی و تکهپاره کنیم تا آنجاکه بهصراحت معتقد است کسانی که اصرار دارند مردم را دستهبندی و بخشبندی کنند و بگویند یا با مایید یا بر ما، به فرآیند قدرتگرفتن کشور ضربه میزنند. آنچه در ادامه میآید مشروح گفتوگو با مهدی محمدی، تحلیلگر و پژوهشگر مسائل سیاسی است.
بیشتر بخوانید:
بیاعتمادی به آمریکا و اروپا راز موفقیت و محبوبیت سردار دلها
از خون حاج قاسم تا مجلس ضد آمریکایی
رهبری در خطبههای اخیر نمازجمعه تاکید دارند که «اهمیت و قدر و قیمت حوادث اخیر زمانی مشخص میشود که به سردار سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم بلکه ایشان را یک مکتب، راه و مدرسه درسآموز ببینیم.» چه خصوصیات و ابعادی را میتوان برای این مکتب قائل شد؟
مکتب سردار سلیمانی چند ویژگی بسیار عمده دارد. اولین ویژگی آن این است که به جد مبتنیبر تقوا و رعایت ملاحظات و جنبههای دینی و انسانی بوده است. سردار سلیمانی در موقعیتی قرار داشت که به سادگی میتوانست به دلیل وضعیت جنگی و مسائل امنیتی اینگونه ملاحظات را کمتر در نظر بگیرد ولی همواره آنها را در اوج مراعات میکرد.
در سختترین میدانها، سختگیرانهترین ملاحظات شرعی از جانب سردار سلیمانی اعمال میشد. من فکر میکنم علت هم این بوده است که حاجقاسم به جد عقیده داشت برکتی که خداوند به تلاش او میدهد بسیار بزرگتر و مهمتر از حجم خود این تلاش است. آمریکاییها اکنون خودشان میگویند قاسم سلیمانی کسی بود که مسئولان منطقه نمیتوانستند به او نه بگویند.
اگر ما در پی پاسخ این سوال باشیم که چرا چنین بود، راز آن این است که قاسم سلیمانی بنده خدا بود و ضوابط بندگی خداوند را بر هر ضابطه دیگری ترجیح میداد. او قبل از اینکه مرد جنگ باشد، مرد دین بود. علمای جهان اسلام میدیدند که سردار سلیمانی به مبانی دینی بسیار مسلط است و ادبیات او ادبیات دینی است و به همین دلیل حرف او در میان علمای جهان اسلام هم نافذ بود.
ویژگی دوم مکتب سردار سلیمانی این است که عمیقا جهادپایه است. این مکتب مکتب سجادهنشینی صرف نیست، اگرچه بر سجادهنشینی، زهد، تهجد و عبادت تاکید فراوان دارد و بدون آن، در مکتب سردار سلیمانی هیچکس به هیچجا نمیرسد.منتها در این مکتب عبادت و تهجد باید همراه با جهاد به معنای مقاتله شدید و پیگیر با دشمن باشد.
ترکیب جهاد و تقوا سازنده مکتب سردار سلیمانی است. آن هم نه جهاد موردی و نظامیگری صرف بلکه جهاد مستمر در سختترین میدانها. سردار سلیمانی 40 سال جهاد کرد. از جبههای به جبهه دیگر رفت و هرگز خسته نشد. خودش میگفت در این جبههها در پی قاتل خویش میگشته و آن را نمییافته است.
اما فراتر از این شهادتطلبی فردی، او یک نسل از مجاهدان را تربیت کرد و ما هماکنون در سراسر جهان اسلام یک نسل فرمانده داریم که هرکدام خلأ دیگری را پر میکند و معلمی است برای تربیت نسل دیگری از مجاهدان. این ترکیب تقوا و جهاد یک مکتب منحصربهفرد ساخته است که حقیقتا شناخت ابعاد آن به این سادگی ممکن نیست.
این مکتبی است که همانطور که حاجقاسم جایی گفته فردی به عظمت آیتالله مشکینی میگوید حاضر است تمام نمازهای عمر خود را بدهد و دو رکعت نماز مشکوک این مجاهدان با لباس خونآلود را به جای آن بگیرد. قاسم سلیمانی نماد سرداران عارف بود که موفق شده بودند نیروهای ایمانی و غیبی را به کمک اسباب مادی بیاورند.
ویژگی سوم مکتب سردار سلیمانی تدبیر، عقلانیت، برنامهریزی و هوشمندی بود. قاسم سلیمانی تاریخ خاورمیانه را چند بار ساخته است. او این منطقه را نه یک بار بلکه چند بار نجات داده است. سالها طول خواهد کشید تا بتوان درباره ابعاد این درایت و برنامهریزی حاجقاسم حرف زد.
کسانی که همراه او بودند وظیفه سختی برای بیان این حقایق عالی خواهند داشت. او یک بار خاورمیانه را از دست آمریکا، بار دیگر از دست اسرائیل (آن هم نه یک بار بلکه چند بار)، یک بار از دست داعش، بار دیگر از دست حکام مرتجع و بارها از شرور بزرگ دیگر نجات داد.
او پیچیدهترین برنامهریزیها را درمقابل دشمن میکرد. آنها هیچوقت نتوانستند دست قاسم سلیمانی را بخوانند. در میان کینهایترین دشمنان سردار سلیمانی اجماع وجود داشت که او حریفی بسیار نیرومند و باهوش است. او با موفقیت مردم منطقه را به نفع خودشان بسیج کرد.
او با بزرگترین رهبران دنیا ازجمله رئیسجمهور روسیه مذاکراتی معجزهآمیز انجام داد و آنها را به صحنههایی کشاند که تا قبل از آن کسی فکرش را هم نمیکرد. چنین ترکیب نادری از تقوا، جهاد و تدبیر ویژگیهای مکتب سردار سلیمانی است که البته جای بسط و تفصیل فراوان دارد.
با توجه به تعبیر «رزمندگان بدون مرز» در توصیف سپاه قدس، آیا شهادت سردار سلیمانی را میتوان نقطهعطف و گام جدیدی در ماموریتها و وظایف نیروی قدس سپاه در نظر گرفت؟
من فکر میکنم تاریخ خاورمیانه و تاریخ مقاومت و به تبع آن تاریخ نیروی قدس به دو مقطع قبل و پس از شهادت سردار سلیمانی قابل تقسیم است. آمریکا با ترور شهید سلیمانی آن درحالی که میهمان یک دولت رسمی بوده و در وضعیت کاملا غیرجنگی و غیرنظامی قرار داشت، خطای غیرقابل جبرانی انجام داده است.
نوع رفتار مقاومت با این خطای بزرگ همه معادلات پیشین را تغییر خواهد داد. از این منظر من فکر میکنم نیروی قدس هم عمیقا متحول و متکامل خواهد شد. نیروی قدس اکنون مرکز فرماندهی و کنترل اخراج آمریکا از منطقه و توانمند کردن مردم منطقه برای دفاع از خودشان درمقابل آمریکا و اسرائیل، دولتهای متحجر و گروههای تروریستی خواهد بود.
حاجقاسم سلیمانی میراث بزرگ و عمیقی از این حیث ایجاد کرده و سردار قاآنی بهترین فردی است که میتواند آن را پیش ببرد. مفهوم رزمندگان بدون مرز محدود به نیروی قدس نیست. نیروی قدس یک نیروی کانونی خواهد بود که حامل فرهنگ حاجقاسم است و رزمندگان بدون مرز یک مفهوم سیال، سازمانیافته از پایین، بهشدت متکثر و مبتنیبر یک ایدئولوژی واحد خواهد بود که از میراث سردار سلیمانی که اساس آن ولایت فقیه در مفهوم فرامرزی است، تغذیه میکند.
همانطور که مقام معظم رهبری نیز تاکید کردند آمریکاییها کسی را که به معنای واقعی کلمه سرشناسترین فرمانده مبارزه با تروریسم بود، بزدلانه ترور کردند و این شهادت برای آمریکا رسوایی به وجود آورد و به صراحت به تروریست بودن خود معترف شدند؛ با توجه به این رسوایی طرفهای آمریکایی در چه پازل و هندسه ذهنی به ترور سردار سلیمانی حکم دادند و از این اقدام تروریستی چه هدفی را دنبال میکردند؟
هدف اصلی آمریکا از ترور سردار سلیمانی این بود که انسجام درونی جبهه مقاومت را به هم بریزد و به خیال خود از فتنهای که در عراق و ایران ایجاد شده بود، برای وارد کردن یک ضربه غیرمنتظره به ایران و مقاومت استفاده کند. آمریکا سردار سلیمانی را بهعنوان بخشی از پروژه براندازی ترور کرد.
این مطلبی بسیار مهم است که ترور سردار سلیمانی با مسائل داخلی ایران و عراق مرتبط است. محاسبه احمقانه آمریکاییها این بود که شکافهای درونی جبهه مقاومت در اثر این ترور عمیقتر خواهد شد. اکنون همه این محاسبات غلط از آب درآمده است.
جبهه مقاومت منسجمتر شده، شکافهای اجتماعی تماما ترمیم شده و رویکرد عملیاتی مقاومت مستقیما آمریکا را هدف گرفته است. در میانمدت آمریکا خسارت راهبردی هنگفتی خواهد دید و خطقرمز جان اتباع آمریکایی در منطقه دیگر هیچ ارزشی نخواهد داشت.
رهبری تنها راه پیشروی ملت ایران را «قوی شدن» میدانند تا آنجا که تاکید کردند ملت ایران بعد از شناخت قدر و قیمت این حادثه باید همتش این باشد که قوی شود. با این تاکید میتوان قوی شدن را راهبرد استراتژیک رهبری در خطبه اخیر خواند. باتوجه به موقعیت حساس فعلی و حوادث اخیر بر چه اساسی «قوی شدن» بهعنوان تنها راه برونرفت از تمامی مشکلات در کلام رهبری تاکید شده است؟
اولین و مهمترین نکتهای که میخواهم بر آن تاکید کنم این است که برای قوی شدن ما نباید مردم را دستهبندی و تکهپاره کنیم. ایران باید برای همه ملت ایران قوی شود و قوی شدن ایران به قوی شدن تکتک مردم آن است. مردم توانمند، آگاه و مستقل کشور را قوی میکنند. کسانی که اصرار دارند مردم را دستهبندی و بخشبندی کنند و بگویند یا با مایید یا بر ما، به فرآیند قدرت گرفتن کشور ضربه میزنند.
نکته دوم این است که ما باید نگاه همهجانبه به مقوله قدرت ملی داشته باشیم. قدرت نظامی و امنیتی یک رکن اصلی قدرت ملی ایران است. اگر در حوزه نظامی و امنیتی قوی نباشیم، اساسا نوبت به قدرت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی نمیرسد. ما باید در همه حوزههای قدرت رشد کنیم.
سردار سلیمانی هم که در ایران بهعنوان نماد قدرت ملی و قهرمان ملی شناخته میشود، فقط به قدرت نظامی اکتفا نمیکرد. او هم درک عمیقی از قدرت اقتصادی داشت و اساسا میخواست محور مقاومت به یک محور اقتصادی یکپارچه تبدیل شود، هم قدرت سیاست و مذاکره را میفهمید و به آن بهشدت مسلط بود.
حاجقاسم مذاکرهکننده درجه یکی بود و از موضع قدرت و برمبنای اصول و متکی بر سنتهای الهی مذاکره میکرد و در سختترین صحنهها و درحالی که آمریکاییها با همه قدرت اقتصادی و اطلاعاتی خود جلوی او بودند، نمیتوانستند در صحنههای سیاسی و مذاکراتی او را شکست بدهند.
نکته سوم این است که ما نباید نگاه صرفا مادی به قدرت داشته باشیم. اگر فقط مادی فکر کنیم، میشود همین که برخی در ایران فکر میکنند ما هیچوقت نمیتوانیم به پای آمریکا برسیم. قدرت از دل سنتهای الهی میجوشد. عهدی بین انسان و خدا وجود دارد که اگر کسی به آن عهد پایبند باشد، خداوند خود مسائل او را تضمین خواهد کرد.
این چیزی است که ما در مدیریت رهبری دیدهایم، در نحوه عملکرد حاجقاسم دیدهایم و در جنگ و دفاع از حرم هم دیدهایم. باید این را به صحنه زندگی روزمره مردم آورد. مردم به ما میگویند شما که در حوزههای دفاعی و امنیتی اینقدر قدرت دارید که به آمریکا سیلی میزنید و آمریکا جرات نمیکند جواب بدهد، چرا نمیتوانید مشکلات ما را حل کنید؟ شما که موشکی میسازید که هیچ سامانه دفاع موشکی نمیتواند آن را رهگیری کند، چرا نمیتوانید مشکل تورم و بیکاری و آلودگی هوا را حل کنید؟ اینها سوالهایی است که ذهن مردم را درگیر کرده و آنها را آزار میدهد.
مساله بعدی این است که قدرت اخلاقی و مشروعیت اعتقادی زیربنای قدرت ملی ماست و اگر به آن بیتوجهی کنیم، درواقع زیر پای خود را خالی کردهایم. ببینید، نمیشود در کشوری حاکمان به مردم شب انتخابات وعده بدهند و بعد وعدههای خود را انکار کنند، آنوقت توقع داشته باشیم آن کشور قوی شود. نمیشود به مردم دروغ گفت و قوی شد. باید با مردم روراست بود. وقتی با مردم روراست باشید میشود حاجقاسم سلیمانی که مردم برای گرفتن انتقام خون او حتی ریسک جنگ را هم پذیرفتند.
رسانههای فارسیزبان معاند بعد از خطبههای نمازجمعه، تلاش کردند با عباراتی چون «نداشتن حرف نو»، «بنبست جمهوری اسلامی» و حتی «پایانی بر سخنوری آیتالله خامنهای» اهمیت محتوای خطبههای نمازجمعه اخیر تهران را در حاشیه قرار دهند. آیا این خطبه نسبت به سایر خطبههای رهبری از اهمیت استراتژیک کمتری برخوردار بود؟ اهمیت این خطبه اخیر از نگاه جنابعالی چه بود؟
من در مطلبی تفصیلا دیدگاه خود را در اینباره گفتهام. اولا فرمایشات رهبری پر از نکات نغز بود؛ از تعبیر به اینکه نیروی قدس نیروی رزمندگان بدون مرز است تا تمرکز بر مساله قوی شدن کشور؛ تا اینکه سوخت اصلی موشکهایی که سمت آمریکا شلیک شد، سرمایه اجتماعی و فریاد انتقامخواهی پس از شهادت سردار سلیمانی بود و بسیاری مطالب دیگر.
منتها اصل مساله از دید من این است که ایشان تکلیف یک منازعه مهم را روشن کردند و آن منازعه این است که رویکرد و دیدگاه عمومی مردم در ایران چیست. تشییع بیسابقه حاجقاسم و بعد مطالبه فراگیر انتقام که ریسک جنگ هم داشت، این مساله را تعیینتکلیف کرد که جامعه ایرانی چه سمت و سوی نهایی دارد.
رهبر انقلاب در نمازجمعه تاریخی خودشان اهدافی را که این سرمایه باید صرف آن شود، معین کردند. از این به بعد دیگر کسی نمیتواند از سازش و تسلیم حرف بزند و خود را نماینده ملت ایران معرفی کند. از آن مهمتر کسی نمیتواند خواهان مذاکره با ترامپ باشد و در داخل مورد اقبال عمومی قرار بگیرد.
از حیث پاسخ به یک مساله بنیادین در روابط مردم و نماز من فکر میکنم این نمازجمعه اهمیت جایگزینناپذیر و منحصربهفرد دارد.