داریوش مهرجویی کارگردان، نویسنده و مترجم، هفتاد و دو ساله ایرانی که در سنین کهولت همچنان از فیلم سازی کناره نگرفته و در جشنواره سی ام فیلم فجر فیلم "نارنجی پوش" را به سینمای ایران عرضه کرده است؛ این جملات را در سال 1351 و در روزهای جوانی درباره دوران کودکی خود بر زبان می آورد. مهرجویی سال ها بعد و در سن 67 سالگی در فیلم "سنتوری" با تصویر اغراق آمیزی که از خانواده ای مذهبی ارائه داد، تاکید کرد که هنوز دوران کودکی اش را فراموش نکرده است.
داریوش مهرجویی برخلاف آنچه که برخی تصور می کنند تحصیلات در سینما را نیمه کاره رها کرده و تنها تا سطح لیسانس در دانشگاه یو سی ال ای فلسفه خواند با این حال در بازگشت به ایران در سال 1346 به سراغ سینما رفت و فیلم پرخرج و ناموفق "الماس33" را ساخت که حتی مورد توجه منتقدین هم قرار نگرفت؛ با این حال آنچه حیات مهرجویی را در سینمای ایران نجات داد "گاو" بود.
"گاو" به مدد داستان "ساعدی" نمایشنامه نویس و نویسنده چپ دهه ی چهل توجهات را به خود جلب کرده بود این فیلم اولین حضور بین المللی سینمای ایران محسوب می شد و در سی و دومین دوره جشنواره ونیز جایزهٔ منتقدان بینالمللی (مجمع بینالمللی منتقدان فیلم)، را به خود اختصاص داد و شاید از همین جهت باشد که این فیلم را پدر فیلم های موج نوی ایران یا آنچنان که بعدها در میان منتقدان سینمای ایران مشهور شد، سینمای روشنفکری می دانند.
به نظر می رسد که مهرجویی از آن پس راه موفقیت را پیدا کرده بود چرا که فیلم های بعدی او هرچه بیشتر به ذائقه جشنواره های اروپایی نزدیک شدند، جشنواره هایی که نوع خاصی از فیلم سازی را در کشورهای جهان سوم تقویت می کردند. فیلم های مهرجویی و اخلاف او اگر چه در میان مردم کشورش نتوانست جز برخی شیفتگان خاص سینما، مخاطب عمومی را جذب کند؛ اما کلکسیون پر و پیمانی از جوایز سینمایی غربی را برای او به ارمغان آورد.
اگر چه داریوش مهرجویی پدر سینمای جشنواره ای ایران محسوب می شود، اما هیچگاه فیلم های او را آنگونه که به اثر اخیر اصغر فرهادی التفات شد؛ در هیچ جشنواره ای تقدیر نکردند. طعم تلخ طعنه های منتقدین سینمای ایران را سال ها مهرجویی تحمل کرد تا جایی که تا دهه های اخیر همچنان سینمای بی مخاطب جشنواره ای از ارزش چندانی جز در میان اندک طرفداران این گونه آثار برخوردار نبود؛ و کار به آنجا رسید که فیلم سازانی چون عباس کیارستمی که اصولا در دایره فیلم سازان جشنواره زیست ایرانی محسوب می شوند بیشتر فعالیت شان را به آن سوی مرزهای ایران منتقل کردند. آثار فیلم سازانی مانند کیارستمی اگر هم در داخل به نمایش در می آمد نه تنها مخاطب چندانی نداشت که با برخورد های گاه خشن مخاطبان روبرو می شد که نمونه آن در اکران اخیر فیلم" شیرین " منجر به شکسته شدن شیشه های سینما توسط مخاطبان شد. اگر چه فیلم های مهرجویی بیش از دیگر جشنوارهزیستهای سینمای ایران متکی به داستان بود و از همین جهت مخاطبی محدود و سنتی را همواره با خود داشت، اما هیچگاه جز در مواردی که حاشیه به کمک آن آمد مورد توجه عامه جامعه قرار نگرفت.
مهرجویی در آخرین اثر خود به نام "نارنجی پوش" در فضایی فانتزی یا دقیق تر بگوییم کارتونی داستان فیلم فرهادی "جدایی نادر از سیمین " را یک بار دیگر بازخوانی و در پس زمینه ای که گاه تا مرز عصبی شدن پیش می رود آن را نقد می کند، این نقد حتی در بعضی موارد به هجو نزدیک می شود. حضور گل درشت لیلا حاتمی – سیمین فیلم فرهادی – در نارنجی پوش که این جا هم نقش زن مهاجری را بازی می کند که تلاش می کند تا فرزندش را به همراه خود از ایران ببرد، در کنار شخصیت عصبی حامد بهداد می کوشد تا به سوال هایی که فرهادی در فیلم اش گنجانده بود پاسخ گوید و گاهی حتی آنها را از زبان بهداد به مسخره بگیرد. در هر حال سیمین فیلم مهرجویی در نهایت با انتحار حامد بهداد تصمیم اش عوض شده و می ماند تا پازل مهرجویی را کامل کند و فریاد اعتراض او را به نادیده گرفته شدن جایگاه پیش کسوتی او به گوش اهالی سینما برساند.
با این وصف شاید تنها توجیهی که بشود برای دعوت مهرجویی برای استقبال از فرهادی تراشید توجیهی صنفی و تا حدودی سیاسی باشد آنجا که می گوید:" همه اهالي سينما و مسؤولين سينمايي بايد به استقبال فرهادي برويم. فرهادي با اين فيلم خود توانست مليتهاي مختلف را مجذوب اثر خود كند و اين مايه افتخار براي يك سينماگر ايراني بهحساب ميآيد." چه اگر مرّ نظرات یک فیلم ساز را در سینمای او جستجو کنیم؛ نارنجی پوش حرفهای دیگری بر زبان رانده است.