سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
انتخابات دوم اسفند چرا یک پیروزی بزرگ است؟
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
انتخابات مجلس، یک ماراتن دست کم هشت نُه ماهه بود. انتخابات در بسیاری از کشورهای غربی، معارض ندارد. اما در مقابل انتخابات الهامبخش ایران، سنگاندازیهای فراوانی از سوی مستکبران انجام میشود. وقتی عملیات ضد انتخابات با برخی همپوشانیهای داخلی همراه شد، موجب کارشکنی سنگین میشود. مانند سال ۸۲ که میخواستند انتخابات مجلس را تعطیل کنند. ما در سوئیس و نروژ انتخابات برگزار نمیکنیم، بلکه در قلب منطقهای آشوبزده و پر از دشمنانی عنود، پرچم برگزاری انتخابات را بالا بردهایم. تفاوت ماجرا مانند تفاوت حرکت در یک اتوبان هموار، با عبور از یک گردنه پر پیچ و خم در کولاک زمستانی است. بله، اگر گردنه و کولاک نبود و برخی همراهان ناهمدل، کژتابی نمیکردند، میشد آسانتر عبور کرد، اما با وجود همه بد عملیهای برخی همراهان، به سلامت و موفقیت از چنان گردنهای گذشتن، یک موفقیت بزرگ ارزیابی میشود.
برای فهم واقعیت، باید کمی عمیقتر در برخی روندهای مدیریتی ناراضی تراش مطالعه کرد. قبلا در همین ستون از قول سایت دولتی خبر آن لاین و نشریه حزب اتحاد ملت نوشتیم که تحقیر و توهین نهفته در ماجرای توزیع سبد کالا در بهمن ۹۲ و همچنین شوک غافلگیرانه سه برابر کردن قیمت بنزین در آبان ۹۶، سهوی نبود. نشریه صدا در این باره نوشت «روحانی وقتی دید چیزی دستش ندارد، بنزین را گران کرد تا جامعه به شرایط اقتصادی واکنش نشان دهد؛ فشار از پایین اتفاق بیفتد تا در بالا چانهزنی کنند که مذاکره انجام شود. میگویند وزیر اطلاعات در جلسه دولت هشدار داده اگر بنزین را گران کنید، جامعه به هم میریزد و روحانی خندیده است. اینکه میگویند گران کردن بنزین، تصمیم غیرکارشناسی و اطلاعرسانی آن هم غلط بوده؛ اتفاقاً از نظر روحانی، تصمیم هم کارشناسی بوده و هم نحوه اطلاع رسانی- در واقع اطلاع نرسانی- درست بوده تا جامعه بیشتر عصبانی شود. روحانی قمار کرد تا ببیند نتیجهاش چه میشود.»
آقای صادق خرازی (معاون وزیرخارجه در دولت اصلاحات و سفیر بعدی در پاریس) از حامیان جدی دولت و برجام بود. اما هم او درباره ماجرای تلخ بنزین به خبر آنلاین گفت: «حقیقتا در ماجرای بنزین، بیخردی حاکم بود. مگر میشود بنزین را سه برابر کنید و قبلش هیچ آگاهی نداده باشید!؟ شما باید از یک سال قبل به افکار عمومی آگاهی میدادید... گاهی به شوخی میگویم مسئولین ما صبح به صبح که بیدار میشوند برنامهریزی و بخشنامه صادر میکنند که انقلاب را از بین ببرند و این مردمند که آن را حفظ میکنند(!)...انتخابات آینده، انتخابات پیچیدهای است. فکر میکنم با فضایی که در آن قرار داریم، مشارکت در شهرستانها بالای ۴۰-۵۰ درصد و در تهران حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد باشد که خودش رقم قابل توجهی است، هرچند که ایدهآل نیست».
متاسفانه به دفعات شاهد بودیم که هر وقت طیف مدعی اعتدال و اصلاحات و خوشبین به غرب در دولت و مجلس بر سر کار آمدند، امید و اعتماد عمومی آسیب خورد، نارضایتی افزون شد و میزان مشارکت مردم پایین آمد. در واقع، کارکرد دولتهای شبهلیبرال، تزریق نارضایتی و نا امیدی به جامعه بوده است. روزنامه غربگرای شرق چند هفته قبل، با اذعان به اینکه شدیدترین اعتراضات در دولتهای هاشمی و روحانی رخ داده، نوشت «مطمئنا گستردهترین اعتراضها مربوط به شورشهای اجتماعی و اقتصادی مردم حاشیهنشین بوده است؛ مانند آنچه در آبان ۹۸ رقم خورد. اگر بخواهیم مقایسهای میان اعتراضهای سیاسی و اقتصادی داشته باشیم، تا قبل از آبان ۹۸، گستردهترین تظاهرات در خرداد ۱۳۷۱ در مشهد و پُرتلفاتترین حادثه در فروردین ۱۳۷۴ در اسلامشهر رقم خورده. نخستین اعتراضها از جنس نارضایتی مردم از برنامههای اقتصادی دولت، برای اولین بار در کوی طلاب مشهد شروع شد و تا شیراز و اراک پیش رفت. موج تظاهراتی که خرداد ۱۳۷۱ و پس از آن آغاز شد، برآمده از تورم ۵۰ درصدی در دولت سازندگی بود. هاشمی در جریان برنامه پنج ساله اول توسعه، طرح تعدیل ساختاری را اجرا کرد و نتیجه آن، کوچک شدن سفره مردم بود».
توجیه آقای روحانی برای کمقدر نمایاندن برنامه هستهای و سپس توقف ۹۵ درصد آن، به چرخش درآوردن چرخ اقتصاد و رونق معیشت مردم در حد بینیاز کردن از یارانه بود. اما ثمره مدیریت وی، کاهش ارزش پول ملی، افزایش چشمگیر شکاف طبقاتی، پنج برابر شدن نقدینگی ویرانگر، و تحمیل رکود اقتصادی سنگین در کنار تورم ۵۲ درصدی بود. همه این تلخیها در وضعیت تعلیق و انتظار دیپلماتیک، در حالی رخ میداد که ۲۲۰۰ هزار میلیارد تومان نقدینگی، میلیونها مهندس و کارگر آماده کار، و هزاران کارخانه مهیای فعالیت، معطل تسهیل فضای سرمایهگذاری و تولید و کسب و کار و ایجاد اشتغال در تیراژ چند میلیونی بودند و فقط یک هماهنگکننده با تدبیر را که آنها را به هم برساند، انتظار میکشیدند. فرصتی شش ساله (عمر یک برنامه توسعه) در این رکودزدگی مدیریتی سپری شد و به امید بخشهایی از جامعه آسیب زد.
عملیات ضدانتخابات، از دشمنانی که کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را طراحی کردند تا استبداد را جایگزین جمهوریت و مردمسالاری کنند، عجیب نبود. اما بیاعتبار کردن انتخابات از سوی برخی محافل داخلی و مدیریتی چه؟ تصادف بود؟ نتیجه نفوذ بود؟ کتمان خطا و کمکاری با جفایی بزرگتر یا...؟ به یاد داریم وزیر محترم اطلاعات دو سال قبل، از فعالیت گسترده «ناتوی اطلاعاتی» علیه ایران خبر داد. بیشک یکی از ابزارهای ناتوی اطلاعاتی، ترمینال رسانهای (کانال) «آمدنیوز» بود که برای عملیات مشترک محافل معارض خارجی و داخلی راهاندازی شد. این کانال تلگرامی با کُدها و گراهایی که از داخل میگرفت اقدام به عملیات سنگین در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ کرد؛ ظاهرا به نفع آقای دولت و ضد رقبا، اما در اصل با هدف زدن انقلاب و رویکرد ۴۰ ساله جمهوری اسلامی. متاسفانه این عملیات تخریبی علیه اصل نظام، در برخی مناظرهها هم تکرار شد. آمدنیوز در عین حال چند ماه بعد (دی ماه ۹۶)،از تدارککنندگان آشوب یکهفتهای بود.
نیما زم مدیر آمدنیوز، سال ۹۷ ضمن گفتوگو با یکی از شبکههای ضد انقلاب، از تحلیل ضدامنیتی کارفرمایان خود پرده برداشت: «ما در انتخابات ریاستجمهوری تحلیل داشتیم. این جوری نبود که راه بیفتیم و بگوییم اصلاحطلبیم یا عاشق روحانی هستیم. مجموعه ما، تحلیل امنیتی داشت. میخواهم بازش نکنم تا قضایای دیگر اتفاق بیفتد تا بنشینیم و مفصلتر با هم صحبت بکنیم. آیا اگر رئیسی یا قالیباف سر کار بود، این مشکلاتی که در کشور وجود دارد، الان بود؟ این تظاهراتی که ایجاد شد، آیا بود؟ ما بر اساس تحلیل امنیتی... (مجری: میشود این طور تعبیر کرد که شما خواستید روحانی بیاید، تضاد درونی حاکمیت و عدم تدبیر و مدیریت روحانی، سبب این بشود که مردم معترض شوند؟ تدبیر شما این بود؟) میشود اینجوری هم تعبیر کرد و یکسری سناریوها را کنارش گذاشت.
با توجه به شرایط سیاسی داخلی و خارجی، ما به این نتیجه رسیدیم که باید برویم پشت سر یک فردی مثل روحانی. ما شیفته و دلباخته کسی نبودیم. من همین الان هم از کاری که آمدنیوز در انتخابات ۹۶ کرد، دفاع میکنم. چون ما با تحلیل این کار را کردیم. کشور باید به نقطه جوش میرسید و اگر آدمی مثل رئیسی یا قالیباف سر کار میآمد، کار به نقطه جوش نمیرسید. آن وقت روند چهل سال گذشته ادامه پیدا میکرد».
ما در این دوره با سه جفای بزرگ مواجه شدیم: نخست، سوء مدیریت اقتصادی و فشار سنگین بر مردم. دوم، تقلا برای لکهدار کردن انتخابات و انداختن آن از چشم مردم با این ارزیابی که طیف ائتلافی همسو با این مدیریت، یقینا بازنده انتخابات خواهند بود و به قول معروف، دیگی که برای ما نجوشد، همان بهتر که نجوشد! (مقبولیت این طیف در نظرسنجیها به زیر هفت درصد رسیده بود و در رای ۹۰ تا ۳۰ هزار نفری نامزدهای آن در تهران پیداست). سوم، ترویج فضای مجازی لجامگسیخته و بیپشت و پناه واگذاشتن معیشت و روح و روان مردم در برابر تروریستهای رسانهای. بخشی از خسارتها، از طریق همین فضا و با رضایت ضمنی برخی دولتمردان به زیست عمومی تزریق شد. برخی مدیران و شبکه سیاسی همپوشان آنها، برای لاپوشانی سوء مدیریت آزاردهنده خود، در چند ماهه اخیر، اقدام به مسموم کردن فضای افکار عمومی علیه انتخابات کردند، به نحوی که اگر نام گویندگان حذف میشد، انسان تصور میکرد از طرف مقامات عنود آمریکایی یا گروهکهای معاند ادا شده است.
همین سخنان ناجوانمردانه و خلاف واقع، مستند مقامات آمریکا و رسانههای معاند برای تخریب انتخابات قرار گرفت. تلخ بود اما کسانی که منتدار انتخاباتند و بارها در همین فرآیند انتخاب شدهاند، با ادبیات دشمنان و منافقین، انتخابات را نمایشی و انتصابات وانمود کرده و با دوره رضاخان مقایسه میکردند! انتخابات مجلس، با وجود همه این ناملایمات، و در حالی برگزار شد که دشمن، حتی در شب و روز انتخابات هم از آتشباران (چه با شوک رسانهای معطوف به شیوع کرونا و چه با اعلام رفتن ایران به لیست سیاه FATF) دریغ نکرد.
بنابراین باید گفت کشور از یک گردنه سخت و ناهموار، با موفقیتی بسیار بالا عبور کرده و گامی بزرگ در پویش پیشرفت برداشته است. این موفقیت، با خانهتکانی ملت در مجلس و انتخاب نمایندگانی غالبا انقلابی و با انگیزه، همراه شده است. مجلس جدید، راه ناهمواری را با بازگرداندن مدیریت به ریل درست در پیش دارد؛ اما میتوان امیدوار بود به فضل الهی و همت نیروهای انقلابی، مجلسی قوی، شجاع و با برنامه تشکیل شود. لازمه چنین اقتداری، انسجام و همدلی و همافزایی و داشتن راهبرد و جدیت پایدار است. کمکاری نیروهای انقلاب در قبل از انتخابات، باید به واسطه همدلی و همفکری منتخبان جدید و تدوین برنامههای امیدبخش جبران شود. منتخبان نباید منتظر افتتاح مجلس جدید در خرداد ۹۹ باشند، بلکه باید از همین حالا اهتمام برای برنامهریزی و تغییرات سازنده را به نمایش بگذارند؛ شبیه حس مثبتی که در دستگاه قضایی ایجاد شد.
تدبیر و تلاش جهادی، لازمه افزایش امید و اعتماد مردم، و تابآوری در مقابل خباثت دشمن است. جریان انقلابی باید کمکاریهای خود را در دوره پس از پیروزی جبران کند نه اینکه خدای ناکرده دچار مستی و سستی پس از ظفر شود. غرور، تشتت و تفرقه، خراشیدن همدیگر، پرداختن به دلخوریها، همفرسایی به جای همافزایی، و غفلت از نفوذ و سربازگیری بدخواهان، موانع اهتمام به مسئولیت سنگین مجلس است. فرصتها را باید مغتنم شمرد و درست هزینه کرد. این، مبارکترین رسم شکرگزاری نسبت به اعتماد مردم و توفیق الهی است. انتخابات دوم اسفند، یک حماسه بزرگ بود و ثمرات آن میتواند چالشهای بسیاری را از پیش روی کشور بردارد، انشاءالله.
کمپین مقابله با کرونا و مسأله میانجیهای اجتماعی
علی ربیعی در ایران نوشت:
از ابتدای مسئولیتم در سمت دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری تلاشم معطوف به راهاندازی گروههای اجتماعی میانجی در کشور بوده تا گفتوگو را به متن جامعه منتقل و از آنجا مطالبات را به متن دستگاه سیاستگذاری منعکس کنیم. پیشتر هم گفتهام که ما نیازمند نهادهای میانجی هستیم که صرفاً در سطح سیاسی و نخبگان محدود نشود بلکه در قالب شوراها، سندیکاها، انجمنها، اتحادیهها و... فعالیت کند. میانجیها زبان تلخ و مطالبهگری دارند، دولتها را بازخواست میکنند اما وجودشان به جامعه ثبات میبخشد. جامعهای که میانجی ندارد، هرازگاهی باید منتظر ظهور شبه قهرمانانی باشد که یک شبه ظهور میکنند تا نظم و ثبات موجود را به نفع طبقهای یا عدهای تغییر دهند. به واقع در نبود میانجی، منجی ظهور میکند که با رفتارهای توده ستایانه به جای مردم مینشیند.
این محصول عادت و سنت دیرین رابطه نهاد قدرت و مردم و فقدان گفتوگوی اجتماعی است؛ روابطی تودهوار و بدون میانجی که از انتخابات تا فجایع طبیعی و ملی خود را نشان میدهد. این است که مدام غافلگیر میشویم چون هر آن امکان دارد این گفتوگوی بیواسطه ثبات موجود را برهم بزند و نتیجهای غیر قابل انتظار و پیشبینی و برخی مواقع رو به عقب رخ دهد. حتی در مواقع بحرانی هم چنین حرکتهای توده وار و جزیرهای شکل میگیرد و با وجود شکلگیری رگههای همبستگی اجتماعی اما حرکتهای مویرگی بیشتر از جنبشهای سرخرگی خودش را نشان میدهد. زلزله کرمانشاه را ببینید؛ حرکتهای خیرخواهانه عمومی جز در موارد معدودی، بیشتر شکل مستقیم و انفرادی داشت تا واسطهای و جمعی. این میانجیها نه تنها به حرکتها جهت میدهند که از پراکندگی و هدررفتگی آن نیز جلوگیری میکنند؛ علاوه بر اینکه مطالبهگرند، سازمانده نیز هستند.
آنها برخی مواقع موتور حرکت دولت و نهادهای اجرایی نیز میشوند در کنار اینکه خود نیز کارساز و کار راه اندازند. نگاهشان صرفاً به نهاد قدرت نیست که کاری کند بلکه خودشان هم دست به کار میشوند. همه چیز را از حاکمیت نمیخواهند بلکه سهم و نقش خود را هم ایفا کرده و توان عمومی را برای اجرای پروژهها و اهداف ملی بسیج میکنند. یکی از این میانجیهای بزرگ و مهم رسانهها هستند؛ رسانهها هم ابداع کنندهاند هم منتقل کننده. هم پیام دارند هم پیام بر. نقش آنها فقط در رساندن خبر نیست که در ساخت افکار هم هست. از این جهت اینکه بانی حرکتهای اجتماعی در نقش میانجیهای بزرگ باشند، یکی از کارکردهای ذاتی آنهاست. بواقع نهاد رسانه به مثابه میانجی اجتماعی خود نیز در کنار سیاستگذار، میتواند وظیفه جهتدهی به افکار عمومی و تقویت سرخرگی حرکتهای اجتماعی را برعهده بگیرد.
اینکه در روزهای اخیر با شیوع ویروس کرونا در کشور، علاوه بر نهاد سیاستگذار و مجری، رسانهها هم در نقش نهاد میانجی ظاهر شده و علاوه بر اطلاعرسانی درصدد اعتمادافزایی با ابزار شفافیت و صداقت برآمدهاند، یکی از حرکتهای مفیدی است که میتواند علاوه بر انتقال مرجعیت اخبار به رسانههای معتبر و رسمی، آموزشهای اصولی و صحیح را نیز به مردم بدهد تا شهروندان در بمباران اطلاعات و آموزههای مختلف و بعضاً متناقض دچار رفتارهای متناقض نشوند.
بنابراین حرکت روزنامه «ایران» در ایجاد کمپین ملی مقابله با کرونا و با هدف جلوگیری از کروناهراسی با رعایت بهداشت فردی و توجه به تصمیمات و راهنماییهای وزارت بهداشت به عنوان نهاد تخصصی مسئول ستاد ملی مدیریت بیماری کرونا گامی مهم و قابل تقدیر است. تقویت مرجعیت خبری و آموزشی رسانهها و نهادهای معتبر داخلی در گذار از شرایط فعلی و ایجاد آرامش روانی جامعه با عنصر آگاهی بدون بزرگنمایی و دستکم گیری ابعاد مسأله کرونا یکی از مهمترین نیازهای ماست و باور به اینکه کرونا مسألهای مشترک، ویروسی بیتفاوت و بیماری جهانی است که نه میتوان خوانشی سیاسی از آن داشت و نه با روشی غیراصولی به جنگ آن رفت.
ایستگاه آخر بازی اردوغان
مصطفی غنی زاده در خراسان نوشت:
اردوغان این روزها بر سر ادلب با پوتین سرشاخ شده است، تقابلی که در رویکردهای زیگزاگی او طی سال های اخیر تعیین کننده است. روزی که حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان در ترکیه به پیروزی رسید، سیاست خارجی خود را براساس تنش صفر با همسایگان اعلام کرد. اما به مرور نگاههای تاریخی و پرخاشگرایانه او و دولتش نمایان شد. تا جایی که در آغاز بحران سوریه تبدیل به یکی از بازیگران اصلی دمنده در آتش درگیریهای سوریه شد. جمله معروف «تا چند ماه دیگر در مسجد اموی دمشق نماز میخوانم» نماد این پرخاشگری است.این وقایع در موازات بیاعتمادی ترکیه به غرب و ناامیدی از امکان ورود به اتحادیه اروپا در جریان بود. رویایی که برای سه دهه دولتهای ترکیه را به برده اطلاعاتی و سیاستی غرب تبدیل کرده، کم کم رنگ باخته و واقع گرایی را جایگزین کرده بود.
موضوعی که با تضعیف درونی اتحادیه اروپا و برخی رفتارهای دولت آمریکا تقویت هم شده بود.این وضعیت اردوغان را به چرخش استراتژیک متمایل کرد. او که جنگنده روس را در نزدیکی مرز شمالی سوریه زده بود به ناگهان چنان دوستی با پوتین به هم زد که حتی احتمال لغو شدن خرید اف۳۵ های آمریکایی را نیز به جان خرید. موضوعی که ارزشش بیش از یک سری جنگ افزار بود و نشانهای از جدایی ترکیه از ناتو و شریک تاریخی اش یعنی آمریکا محسوب میشد.توافق سوچی و راه دادن روسها به ترکیه برای فتح بخشهایی از شمال سوریه، قسمتی از همین مسیر دوستی بود که به نظر میرسید قرار است تداوم داشته باشد.
تداومی برای چرخش استراتژیک ترکیه از غرب به شرق؛ اما واقعیتهای روی زمین در سوریه دوباره شرایطی را برای اردوغان به وجود آورد که درباره عمق این دوستی از خود سوال کند. ورود برق آسای ارتش سوریه به استان ادلب و محاصره پستهای نظارتی ترکیه و حتی بمباران برخی نیروهای ترک به منزله رد کردن خط قرمزهای ترکیه توسط دوستان بلوک شرق بود؛ حرکتی که اردوغان را وادار به خط و نشان کشیدن نظامی کرد، اما در طرف دیگر ارتش سوریه و دولتهای ایران و روسیه با آرامش کامل صرفا نظارهگر این رجز خوانیها بودند و به کار خود ادامه میدادند. درواقع اردوغان تازه فهمیده که در یک چرخه نظامی-سیاسی گیر افتاده است.
چرخهای که هربار در آن ارتش سوریه پیشروی برق آسا میکند، اردوغان اعتراض میکند و روسیه به ترکیه قول می دهد درگیری متوقف شود و جنگ برای مدتی متوقف میشود، اما سرزمینهای فتح شده توسط سوریه پس داده نمیشود و باز این چرخه تکرار میشود تا جایی که چیزی از سرزمین های در دست تروریستها باقی نماند. حالا اردوغان قصد کرده در مقابل این چرخه بایستد، اما تمام تحلیل گران میدانند این بار دیگر نمیتوان با حمایت تسلیحاتی از تروریستها، چرخه مذکور را متوقف کرد چراکه خطهای دفاعی آنان در ادلب و حلب سقوط کرده و جنگ را روی زمین باختهاند.
حالا اردوغان اگر در تصمیم خود جدی باشد، فقط یک راه دارد و آن هم ورود نظامی مستقیم است. در واقع او بین دو گزینه مخیر شده؛ یکی درگیری نظامی مستقیم با ارتش سوریه که معنایش جنگ غیرمستقیم (و شاید حتی مستقیم) با روسیه خواهد بود یا اجازه پیشروی به ارتش سوریه و از دست دادن کامل ادلب که به معنای از بین رفتن اهرم فشار اصلی ترکیه در سوریه است.اما در یک لایه عمیقتر اردوغان در مقابل انتخابی دشوارتر قرار دارد. وی که قبل از این تمایل خود را به شرق نشان داده بود، حالا باید تداوم آن تصمیم یا قطعش را اعلام کند.
این جاست که اردوغان تذبذب خود را نمایان میسازد. وی در اتخاذ یک راهبرد واحد و ثابت برای سیاست خارجی دولت اسلامگرا اما سکولار ناتوان است. به نظر میرسد این ناتوانی اردوغان به علت نبود پایههای محکم فکری و فلسفی در سیاست خارجی وی است. عنصری که خود را به وضوح در سیاست خارجی کشورها نشان نمیدهد اما درپس پرده تصمیمات همیشه اثرگذار است.
کشورهایی میتوانند در جهان کنونی اثرگذار باشند که درپس تاکتیک های خود نگاهی عمیق و بلند مدت دارند ،نه آن که صرفا براساس وقایع روز تاکتیکی کوتاه مدت را انتخاب کنند. این همان اشکال اردوغان است، استفاده کوتاه مدت از تاکتیک های سیاسی بدون توجه به راهبردهای مبتنی بر یک نظام فکری عمیق؛ به بیان دیگر اردوغان به علت نداشتن نظام فکری در پس سیاست خارجی خود نمیتواند ثبات سیاسی داشته باشد و تصمیم نهایی خود را برای بلند مدت بگیرد.
به همین دلیل در هر لحظه می توان اتفاقی غیرقابل پیشبینی را از وی انتظار داشت و از همین جهت است که در دهه گذشته او همیشه بین غرب و شرق مذبذب بوده و نتوانسته انتخاب نهایی خود را انجام دهد. کمک مستقیم نظامی و همراهی اخیر ارتش ترکیه به تحریرالشام -که شاخه رسمی القاعده در سوریه است- نشان از همین چندگانگی و سردرگمی راهبردی ترکیه دارد.هم اکنون به نظرمی رسد ترکیه با دخالت دادن طرف هایی که هیچ ارتباطی با قضیه بحران سوریه ندارند، سعی می کند فشار سیاسی بر روسیه را افزایش دهد و با ترساندن اروپا از موج آوارگان، فشار اروپایی ها را بر روسیه بالا ببرد واز طرف دیگر از روسیه در موضوع ادلب امتیاز بگیرد، اما به نظرمی رسد ادلب ایستگاه آخر بازی اردوغان باشد و او در این بازی نیز شکست خواهد خورد دلیل آن هم روشن است و آن یک دلیل بیشتر نیست هیچ کشوری از حاکمیت خود وخاک خود صرف نظر نمی کند.
انتخابات مجلس و وعدههای اصولگرایان
غلامرضا انصاری در آرمان نوشت:
انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در حالی برگزار شد و به پایان رسید که بخش قابلتوجهی از نیروهای اصلاحطلب و مردمی از حضور در رقابت بازماندند و نتوانستند خود را در معرض رأی مردم قرار دهند. امید آن است که بهرغم همه این مسائل و پیروزی اصولگرایان در این میدان خاص، منتخبان مجلس آینده در پنجمین دهه پیروزی انقلاب اسلامی به شعارهایی که دادند، عمل کنند. آنها پیش از پیروزی در انتخابات به مردم گفته بودند که معضل اصلی کشور «ناکارآمدی در مدیریت» است و با وجود تحریم و فشار بینالمللی میتوان معیشت مردم را بهبود بخشید. اکنون آنها بیش از ۷۵ درصد مجلس آینده را در اختیار دارند و میتوانند وعدههای خود را عملی کنند تا به مردم نشان دهند خود کارآمدند و رقیب ناکارآمد است.
دورههای قبل که اصولگرایان و نیروهای تند به همین شیوه توانستند کنترل مجالس هفتم، هشتم و نهم را بهطور کامل در اختیار بگیرند و همزمان قوه مجریه نیز در اختیار آنان بود، نتوانستند کاری انجام دهند و در نهایت کشور در بسیاری از مسائل با مشکلات جدی روبهرو شد. این در حالی بود که رئیس مجلس اصولگرا وعدههایی برای تبدیل کشور به ژاپن اسلامی میداد و رئیسجمهور اصولگرا از آوردن نفت بر سر سفره مردم سخن میگفت. اصولگرایان باید بپذیرند که آنان نیز توانایی خارقالعادهای ندارند و ساختار باید اصلاح شود. مجلس موقعی قوی است که ما انتخابات را مبتنی بر حزب کنیم چراکه احزاب قوی هم میتوانند یک مجلس کارآمد را تشکیل دهند. تا زمانی که انتخابات حزبی نباشد و تا زمانی که بررسی صلاحیتها و مساله نظارت به همین سیاق باشد، طبیعی است که مجلس از کارآمدی قوی برخوردار نخواهد شد.
اگر نظارت بر انتخابات به احزاب و مجموعهای از NGOها هم داده شود، طبیعی است که احزاب برای تقویت پایگاه اجتماعی خود کارآمدترین افراد را در عرصه انتخابات به مردم معرفی خواهند کرد و برنامههای مشخصی را برای دوره خاصی ارائه میدهند. در چنین شرایطی میتوانیم به این گفته امام برسیم که مجلس باید در راس امور باشد. متاسفانه احزاب ما در ایران؛ چه اصلاحطلب و چه اصولگرا، هنوز دارای استراتژی برای فضاهای سیاسی نیستند. اگر بخواهیم استراتژی را تعریف کنیم یعنی ما تصمیمهای شفاف و دقیق بگیریم و کاری را که دیگران انجام میدهند با منابع کمتر و کارآمدتر انجام دهیم. کارهایی را انجام دهیم که هیچکس غیر از ما انجام نمیدهد. استراتژی داشتن یعنی وقتی مجموع کار دیده میشود، بتوان الگوی خاصی را در آن مشاهده کرد.
یعنی آمادهسازی اهداف بلندمدت در سازمان و برنامههای فعالیتی مناسب و ارائه منابع مورد نیاز برای تحقق این هدف. استراتژی یعنی فعالیتهایی که تامینکننده هماهنگیهای لازم بین منابع داخلی و قابلیتهای سازمان با فرصت و تهدیدهای محیط پیرامونی باشد. چون استراتژی را نمیتوانیم در یک قالب مشخص تعریف کنیم، باید تعاریف مختلفی را بپذیریم. برای استراتژی چند ویژگی را باید بپذیریم: به عنوان برنامه و شگرد، به عنوان الگو و جایگاه و به عنوان دیدگاه؛ باید تلاش کنیم که استراتژی را اینگونه دریابیم که هیچ چیز جز تعهد به الگوی رفتاری مشخص به منظور پیروی در یک رقابت نبوده و به یک فرض اساسی منتج میشود که عبارت است از اینکه چه چیزی باعث پیروزی میشود.
آمادگی برای دفاع هوشمند
هادی محمدی در جوان نوشت:
با اینکه اروپاییها خط و نشان اجرای سیستم ماشه در قبال گام پنجم هستهای ایران را در دستور کار داشتند، به محض اعلام موضع قاطع ایران در قبال چنین رویکردی، نه تنها اروپا از قصد خود منصرف شد، بلکه با اعزام مسئول سیاست خارجی جدید خود به تهران، تلاش کرد توقف و به عقب راندن گامهای ایران را با وعدههای یک دستور کار مذاکراتی، در دستور قرار دهد. مقامات هلند و اتریش هم به تهران آمدند و ملاقاتهایی در همین چارچوب انجام گرفته است. با اینکه مقامات امریکایی، هنوز بر طبل توخالی فشارهای حداکثری میزنند، در ارزیابیهای خود از کارکرد راهبرد فشار حداکثری، به این نتیجه رسیدهاند که سیاست آنها حاصلی نداشته و ایران را مصممتر نیز کرده است.
نمادهای تشییع سردار سلیمانی، تظاهرات ۲۲ بهمن و مشارکت فعال مردم در انتخابات، بهرغم همه شیطنتهای داخلی و خارجی و جنگ روانی گسترده، حضور نیروهای انقلابی در انتخابات مجلس که نویدبخش دورهای جدید از سیاستورزی در داخل و خارج از کشور است، از نگاه مقامات غربی مخفی نمانده است. اقدامات گروه مالی FATF برای قرار دادن ایران در لیست سیاه خود که نوعی انتقام از ایران در قبال شکست جریانهای سیاسی در انتخابات بود، یکی از عرصههایی است که باید به فوریت بدان پاسخ گفت و اگر اجرای ۳۹ بند از تعهدات به این گروه مالی که فقط نوعی جاسوسی محترمانه از ساز و کارهای مالی و پولی و تجاری و بازرگانی ایران است، به لیست سیاه آنها منجر میشود، چه نیازی به استمرار اجرای این تعهدات است و بجاست هرچه سریعتر، شورای عالی امنیت ملی در این خصوص تصمیمگیری کند.
سخنان دیروز مقام معظم رهبری در ابتدای درس خارج از فقه که دفاع هوشیارانه و آمادگی برای ضربه و تقابل با اقدامات دشمن را مورد تأکید قرار داد، دستورکارهای زیادی را پیش روی مؤسسات مسئول و بهویژه نمایندگان انقلابی مجلس که با نفسی تازه وارد صحنه میشوند، قرار میدهد. این دستورکارها باید در همین شاخصهای رهبری معظم، همه عرصههای جنگ دشمن با ایران را شامل و جوهره راهبردی آن، هزینهدار کردن جدی سیاستهای امریکا و غرب و متحدان آن باشد.
دستورکار انتقام خون سردار سلیمانی و راهبرد اخراج امریکا از منطقه، خاموش کردن بوقهای فتنه و جنگ روانی و رسانهای از مراکز شناخته شده سعودی، صهیونیستی، انگلیسی که دستیارانی در داخل کشور نیز دارد، به موازات مطالبه و نظارت دقیق بر محتوای دیدارهایی که از عمان مدیریت میشود و گاه بوی برجام منطقهای نیز دارد و بازسازی مناسبات تخریبشده تعمدی با روسیه و چین و ریلگذاری نظم منطقهای جدید و فعال کردن دستورات اقتصاد مقاومتی که حداقل در چندسال گذشته، مورد اهتمام نبوده و ممانعت از فرصتسوزیهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی با همسایگان، کمترین موضوعاتی است که باید با سرعت فعال شوند.
مقامات امریکایی در حال تهیه سناریوهایی جهت حفظ آبروی خود در شکست راهبرد فشار حداکثری هستند و میانبرهایی برای دنبال کردن اهداف اصلی در قبال ایران و تردیدسازی و یا متوقف کردن رویکردهای تقابلی ایران با ژستهای مذاکراتی و فرستادگان اروپایی یا واسطههای عمانی تدارک کردهاند. این مرحله از فضای بین ایران و غرب، اگرچه باید پایههای اصلی راهبرد دشمن را هدف قرار دهد، ولی نباید از ویژگی دفاع هوشمند در تمامی عرصهها و ابعادی که دشمن جنگ را تحمیل کرده غافل باشد.
تهدیدها و فرصتهای کرونا
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
برخی آسیبهای اجتماعی تنها بعضی از گروهها و دهکهای جامعه را نشانه میرود. اما گروهی از آسیبهای اجتماعی هستند که خرد و کلان نمیشناسند و تمام جامعه را متاثر میسازند. این روزها ایران درگیر یکی از همین آسیبهاست. چند روزی است که در هر گوشهای و در هر جمعی، بحثها پیرامون ویروس کرونا و شیوع آن در ایران میگردد. بیماریای که پیش از فراگیری آن، حاشیههایش دهان به دهان میگردد و بیمهایش بیش از اندازه افزایش میدهد.
از گران شدن الکل تا نایاب شدن ماسک و کشنده بودن کرونا تا مصونیت کودکان، همه و همه شایعههایی است که حول و حوش ویروس کرونا میچرخند و اندک تلاشهای صورت گرفته برای مهار آن هم کارایی لازم را ندارند.
توصیه های وزیر و مسئولان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از یک سو و راهنماییهای پزشکان حاضر در صدا و سیما از سوی دیگر، هیچ کدام نمیتواند اعتماد لازم را کسب کرده و بخشی از دغدغههای عمومی را سامان دهد. این همه اما چرا ایجاد شده و چاره کار چیست؟
به نظر میرسد در این فقره هم بحران «اعتماد اجتماعی» و «ناکارآمدی مدیریت بحران» از خود بحران پیشی گرفته و میرود تا زمینه را برای یک بحران فراگیر مهیا کند. حجم وسیع تخریبها و تخطئهها طی سالیان گذشته ، اپیدمی «بگم بگم»های بیپایه و اساس، افشاگریهای حزبی و جناحی، صدور جواز تهمت زدن به دیگران، تقسیمبندی جامعه به خودی و غیرخودی و بیشمار خطای دیگر، همه و همه موجب شده تا به پیکره اعتماد اجتماعی آسیبهایی جدی وارد شود. آسیبهایی که بخشی از آنها غیرقابل جبران مینماید.
با این همه در همین مورد کرونا هم ابهامها و پرسشهای متعددی وجود دارد. یک روز رئیس سازمان هواپیمایی کشور اعلام میکند که هیچ مورد مشکوک به کرونایی در ایران مشاهده نشده در نتیجه پرواز به چین را قطع نمیکنیم و روز بعد مشخص میشود که حداقل از یک ماه پیش بیماران مبتلا به کرونا در کشور وجود داشتهاند. یا رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم اعلام میکند وزارت بهداشت اجازه انتشار آمار بیماران مبتلا به کرونا در شهر قم را نمیدهد و وزیر بهداشت هم بدون هیچ توضیحی از کنار آن عبور میکند.
با این اوصاف چطور میتوان انتظار داشت اعتماد عمومی در جامعه بازیابی شده و مردم به رسانههای رسمی و مسئولان اطمینان کنند؟ جالب آنکه در این میان مشخص نیست سازمان پدافند غیرعامل و ستاد بحران کشور دقیقا مشغول چه کاری هستند؟ مگر وظیفه این دو نهاد در چنین مواقعی ظهور و بروز پیدا نمیکند؟ مگر آنها نباید چنین بحرانهایی را دستکم در حوزه اطلاعرسانی مدیریت کنند؟ درحقیقت حلقه مفقوده در این بین کارکرد این سازمانها در زمان بحران است. چه اینکه وظیفه این دو نهاد حاکمیتی یافتن تدابیری جدی، علمی و کارشناسی برای بازگشت اعتماد و کاهش نگرانیهای افزون بر اصل بحران در چنین موقعیتهایی است.
گرچه نباید فراموش کرد که هر تهدیدی، فرصتی در درون دارد. به دیگر بیان، تهدید بزرگ کروناویروس نیز میتواند به فرصت کمنظیر برای کشور و مجموعه حاکمیت تبدیل شود. طبقه حکمران میتواند با تکیه بر تمام ظرفیتهای داخلی کشور و پتانسیلهای موجود در آحاد جامعه و محرم دانستن مردم، اطلاعرسانی دقیق، صحیح و سریع را در دستور کار قرار دهد و زمینه را برای یک عزم ملی با هدف خروج از بحران کرونا و دیگر بحرانهای کشور فراهم آورد.