سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
هفت اصل در مواجهه با کرونا
محمد صرفی در کیهان نوشت:
مسئله اول این روزهای کشور و حتی همه دنیا کروناست. ویروسی که با همه کوچکی دنیا را کاملاًً به خود مشغول کرده است. این بیماری پا را از مرزهای پزشکی نیز فراتر گذاشته و تبعات اجتماعی و سیاسی نیز یافته است. در چنین شرایطی عاقلانهترین برخورد با این وضعیت چیست و چه میتوان و باید کرد؟
سخنان سهشنبه هفته گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز درختکاری که پس از غرس دو اصله نهال میوه ایراد شد، دربر دارنده نکات مهمی است که میتواند به سؤالات فوق پاسخ دهد. نخست آنکه این بیماری را نباید بیش از آنچه هست بزرگ کرد.
اغراق و بزرگنمایی درباره این مسئله نه تنها کمکی به جامعه نمیکند، بلکه با افزایش اضطراب و استرس میان مردم، اولاً سلامت روح و روان آنان را به خطر میاندازد و ثانیاً آنان را در برابر بیماری آسیبپذیرتر کرده و مبتلایان را در مبارزه با آن، دچار چالش بیشتری میکند. ثالثاً اغراق و بزرگنمایی منجر بهترس عمومی میشود که نتیجه آن را در برخی از کشورها بهصورت هجوم به فروشگاهها و خالی کردن آنها میبینیم.
نکته دوم و مهم، عمل همگانی به دستورات و توصیههای علمی و پزشکی است. عدم بزرگنمایی ماجرا، به معنای بیتوجهی به نکات بهداشتی و پیشگیرانه نیست. این بیماری واگیردار است و همانطور که مراجع درمانی و بهداشتی کشور مکرراً تأکید میکنند عملکرد مردم نقش اصلی و تعیینکنندهای در ریشهکنی آن دارد.
این قضیه چنان واجد اهمیت است که رهبر معظم انقلاب اسلامی تأکید کردند؛ «یقیناً هر چیزی که کمک کند به سلامت جامعه و عدم شیوع این بیماری، یک حسنه است؛ در نقطه مقابل هر چیزی که کمک کند به شیوع این بیماری، یک سیّئه است.»
چند روزی است که مسئولان به کرات درباره خطرات سفر به مردم هشدار داده و تأکید دارند همه از سفرهای غیرضروری خودداری کرده و سلامت خود و دیگران را در معرض تهدید قرار ندهند. توصیهای که متأسفانه از سوی برخی جدی گرفته نشده و به بهانههای مختلف راهی سفر میشوند.
شاید برخی از آنان بگویند مسائل بهداشتی را کاملاًً رعایت میکنند و ریسک این اقدام را پذیرفتهاند اما این اقدام فقط برای خود آنها خطرناک نیست بلکه جامعه میزبان را نیز تهدید میکند، چرا که بیماری هم دوره نهفتگی دارد و هم ممکن است بدون علامت یا با علائم بسیار خفیف همراه باشد. ممنوعیت سفر در این روزها مشمول قاعده «لاضرر و لاضرار» است؛ کسی نه حق دارد به خود ضرر بزند و نه به دیگران ضرر برساند.
سوم به دوگانهای بازمیگردد که برخی این روزها در پی دامن زدن به آن هستند. دوگانهای عاری از حقیقت که دین را در برابر عقل قرار میدهد. بر اساس این دوگانه یا باید فقط به دستورات پزشکی و بهداشتی عمل کرد یا این دستورات را نادیده گرفت و برای ریشهکنی بیماری و عدم ابتلا، دست به توسل زد و به عنایت الهی چشم دوخت! این دوگانه از سوی رسانههای ضدانقلاب بهشدت دنبال میشود و برخی افراد جاهل که بهنظر میرسد عامل نیز باشند با حرکاتی مانند لیس زدن حرمهای متبرکه، این پازل را تکمیل میکنند. اما همانطور که در بیانات رهبری به صراحت مشهود است رعایت اصول بهداشتی و پزشکی هیچ منافاتی با دعا و توسل ندارد.
چهارم آنکه دعا و توسل نه تنها در تقابل و نافی اصول بهداشتی و درمانی نیست بلکه میتواند در این زمینه نیز نقشآفرین باشد. در حالی که افراد دچار اضطراب و نگرانی هستند و همه امور نیز در ید قدرت خدای مهربان است، چه چیزی بهتر از سخن گفتن و راز و نیاز با خدای سمیع و قادر میتواند، دلها را آرام سازد؟ بهنظر میرسد توصیه رهبر انقلاب به قرائت دعای زیبای هفتم صحیفه سجادیه از همین نکته ریشه میگیرد.
دعایی ژرف و زیبا که در فرازهایی از آن میخوانیم؛ «ای کسی که گره هر سختی به دست تو گشوده شود و ای که تندی شدائد به عنایتت میشکند، ای که راه بیرونشدن از تنگی و رفتن به سوی آسایش از تو خواسته شود، دشواریها به لطف تو آسان گردد و وسایل زندگی و اسباب حیات به رحمت تو فراهم آید و قضا به قدرتت جریان گیرد و همه چیز به اراده تو روان شود، تنها به خواست تو بیآنکه فرمان دهی، همه چیز فرمان برد، و هر چیز محض ارادهات بیآنکه نهی کنی از کار بایستد، در تمام دشواریها تو را میخوانند و در بلیات و گرفتاریها به تو پناه جویند، غیر از بلایی که تو دفع کنی بلایی برطرف نگردد و گرهی نگشاید مگر تواش بگشایی...»
نکته پنجم آنکه همانطور که رهبر معظم انقلاب تأکید کردند، وزارت بهداشت، فرمانده و محور مبارزه با این بیماری است. همه بخشها و نهادها و تکتک افراد جامعه باید این فرماندهی را پذیرفته و به توصیهها و دستورات آن عمل کنند.
اطاعت از فرماندهی و پا به کار بودن، از شروط اصلی پیروزی در نبرد است. همه دستگاهها باید در این مسیر امکانات خود را بسیج کنند تا با همراهی و همکاری مردم، انشاءالله هرچه زودتر شر این ویروس کنده شود.
نکته ششم به شفافیت ایران در خبررسانی بازمیگردد. در حالی که بسیاری از کشورها به دلایل مختلف سیاست سکوت و سانسور را در پیش گرفتهاند، جمهوری اسلامی ایران با کشف اولین مورد قطعی کرونا، اقدام به اطلاعرسانی کرده و بهصورت روزانه در مورد مبتلایان قطعی، بهبودیافتگان و جانباختگان اطلاعرسانی رسمی و شفاف میکند.
علیرغم همه جوسازیهای رسانهای و سیاسی از سوی آمریکا و معاندین در این زمینه، هفته گذشته تدروس ادهانوم، مدیرکل سازمان جهانی بهداشت در گفتوگو با شبکه خبری سیانبیسی آمریکا گفت: این سازمان شواهدی مبنی بر اشکال در آمار ارائه شده از سوی ایران پیرامون مبتلایان و قربانیان کرونا مشاهده نکرده است.
این در حالی است که اغلب کشورهای منطقه - بهخصوص پادشاهیهای حاشیه خلیج فارس- تا زمانی که آمریکا و کشورهای اروپایی بهطور رسمی شیوع کرونا در کشورهای خود را تایید نکردند، حاضر به اطلاعرسانی در این مورد نشدند تا نشان دهند حتی در بیمار شدن یا نشدن نیز تابع اربابان خود هستند!
نکته هفتم و پایانی، قدردانی از مجاهدتهای شبانهروزی کادر درمانی کشور در مقابله با این بیماری است. نکتهای که در صدر بیانات هفته گذشته رهبر انقلاب قرار داشت و پیش از آن نیز، ایشان در پیامی تصویری و بهطور اختصاصی از این زحمات تشکر و قدردانی کردند. زحماتی که از دید ناظران جهانی نیز مخفی نمانده است، چنانکه ریچارد برنان، یکی از نمایندگان هیئت اعزامی سازمان جهانی بهداشت به ایران در نشست خبری روز شنبه این هیئت در تهران گفت: «درسهای زیادی از کادر پزشکی ایران آموختیم همچنین از سختکوشی ایران برای شکست ویروس نیز شگفتزده شدیم.»
ما و خروج از بحران کرونا
علی ربیعی در ایران نوشت:
ویروس کرونا فقط یک بحران در نظام سلامت و حوزه بهداشت نیست. بی تردید این یک بحران اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی با عواقبی در سیاست داخلی و بینالمللی است. عرصههای این بحران فراتر از عرصه بهداشت و درمان، حوزههای فرهنگ، اقتصاد و سیاست و حتی روابط انسانها با یکدیگر را درخواهد نوردید.
بر همین اساس برای خروج از این بحران مجموعهای از اقدامات ضروری است. -من در آینده دیدگاه خود را درباره جامعه ایران و جامعه جهانی در پسابحران خواهم نوشت- مهمترین اقدام ما در این مسأله افزایش تابآوری نظام درمان و بهداشت در مقابل ویروس کروناست.
باید همه ما طوری در کنار نظام سلامت بایستیم تا مقابله کنندگان صف مقدم نشکنند. بنابراین هر یک از ما باید پاسدار کادر نظام سلامت باشیم. هر کسی هر جایی کاری از او بر میآید، حتی با یک لبخند باید نثار اینان کنیم. در این یادداشت به چند نکته از موارد اجتماعی و اقتصادی برای عبور از بحران اشاره میشود:
1) مسأله اعتماد: واگیرهراسی تأثیر زیادی بر روابط انسانی، عاطفی و اجتماعی انسانها خواهد داشت و میشود پیشبینی کرد اعتماد به سلامت طرف مقابل پایههای دوری و نزدیکی ارتباطات را شکل خواهد داد. برگرداندن و احیای اعتماد تضعیف شده در همه سطوح افقی، عمودی و مورب از اولویت مباحث است. این اعتماد باید بین دولت و جامعه، جامعه با جامعه و جامعه با افراد به شکل بنیادین و اصولی تقویت شود.
اعتماد اجتماعی به عنوان یکی از مؤلفههای مهم سرمایه اجتماعی زمینهساز مشارکت و همکاری بین اعضای جامعه و در شرایط عبور از بحران نقشی سازنده و اثرگذار دارد. متأسفانه در حال حاضر مشکلات ناشی از شیوع بیماری سوار بر بیاعتمادیهای گذشته شده و با اعتماد لطمه خورده غلبه بر بحران با مشکل مواجه میشود. این مشکل مختص ایران نیست، به طور مثال در کشورهای توسعه یافتهای مانند کانادا یا استرالیا هم کمبود مواد بهداشتی و ژل ضدعفونی وجود دارد و حتی در بیان واقعیت، کتمانهای آشکار دارند.
نگاه کنید به کشورهای همسایه، منطقه و حتی توسعه یافته. از این رو باید گزارههای «اعتمادسازی» مجدداً از حیث کارکرد مورد بازبینی قرار گرفته و زمان پساکرونایی مورد بررسی دقیق و موشکافانه قرار گرفته و تلاش شود تا اعتماد ازدست رفته بازسازی شود.
۲) سبک زندگی سلامت و زندگی مشارکتی: در حین بحران و برای عبور از آن باید نوعی زیست تقویت کننده مشارکت جمعی در غلبه بر بحران را تجربه کنیم. نقش نهادهای مدنی باید پررنگتر شده و فعالتر وارد عرصه اجتماع شوند. ما برای عبور از بحران نیازمند تشکلهای مدنی معطوف به معاضدت اجتماعی متاثر از کرونا هستیم. در کنار آن سبک مصرف و زندگی توأم با سلامت آموزش داده شده و نهادینه شود چرا که ممکن است پس از پشت سر گذاشتن این بحران، بیماریهای جدید و فراگیر دیگری در سطح دنیا پدید آید که لازمه مقابله با آن تغییر سبک زندگی با لحاظ کردن مؤلفههای سلامت است.
3) انتقاد سازنده: در این روزها به طور بینظیری شاهد اطلاع رسانی، نقد دولت و دستگاهها و اقدامات آنان هستیم. من این فرآیند را مغتنم و مفید میدانم، منتهی بین این اقدام و روندهای نادرستی که منجر به کاهش سرمایه اجتماعی امروز ما در حین بحران کرونا شد، تفکیک قائلم.
عملیات روانی تخریب دولت منتخب که متأسفانه از همان فردای انتخابات ریاست جمهوری به شیوه مسلط برخی رسانههای داخلی تبدیل شد امروز میوههای زهرآگین خود را در آلودهسازی کل فضای سیاسی و در کاهش کل سرمایه اجتماعی به برگ و بار نشانده و از مقاصد اولیه آن رسانهها بسی فراتر رفته. متاسفانه در حال حاضر مشکلات ناشی از سرمایه اجتماعی در عبور موفق از بحران مانع ایجاد میکند.
بنابراین آنانی که نقد سازنده میکنند و در فضای مجازی به نوشتن و انتشار مشغولند همه باید به این درک مشترک برسیم اعتماد و سرمایه اجتماعی عمومی عامل شتاب دهنده عبور موفق از بحران خواهد بود.
4) دولت الکترونیک: برای عبور از بحران ناگزیر بخش اعظمی از ارتباطات مستقیم انسانی و چهره به چهره و رودررو را باید به فضای مجازی انتقال دهیم. بنابراین تقویت زیرساختهای فناوری اطلاعات و ارتباطات میتواند منجر به ارتباط الکترونیکی در تمام فرآیندهای اقتصادی و فرهنگی مانند آموزش وتجارت برای عدم تعطیلی فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی باشد.
تجهیز زیرساختهای تجارت الکترونیک، آموزش مجازی و سیاستگذاری برای ایجاد جامعهای که تماسهای فیزیکال سنتی را رها کرده و به دنیای مجازی روی میآورد و تحقق سیاستهای نظام اداری را بدون نیاز به مراجعات حضوری فراهم کند از جمله اقداماتی است که باید به سرعت هرچه بیشتر در این شرایط صورت دهیم. به این ترتیب علاوه بر کاهش مراجعات مردمی، سرعت و کیفیت ارائه خدمات هم بالاتر میرود.
5) افزایش همکاری با جامعه جهانی: باید درک جدیدی از جهانی شدن را نهادینه کنیم، اعتنا به تجربههای مشترک و موفق بشری، احترام به فهم مشترک بشر، تکریم به علم جهانی و تجربههای جهان مدرن، تعامل با نهادهای مورد تکریم عصر جدید میتواند دستاورد این روزهای سخت باشد.
اکنون ویروس کرونا در بیش از 100 کشور جهان انتشار یافته است؛ البته این نخستین بار نیست که جهان شاهد شیوع بیماریهای مسری است اما به نظر میرسد کرونا به دلیل گستردگی و سرعت شیوع بیماری به آن دسته از بیماریهای نادر اپیدمیک اضافه شده که سراسر جهان را درنوردیدهاند.
مقارن شدن این رویداد با رونق گرفتن ناسیونالیسم و جنبشهای راستگرا و محافظهکار در غرب که خواستار اعاده مرزهای ملی و واپس نشستن از رویکردهای اقتصادی و سیاسی که در بیشتر از نیم قرن گذشته، عامل وحدت منافع و رویهها در میان تعدادی بیشماری از دنیا بوده، میباید رهبران جهان را به تأملی دوباره درباره شرایطی که سیاست در قرن بیست و یکم بر آن بنا شده، تشویق کند.
دنیایی که در آن زندگی میکنیم، فشردهتر از آن است که بالا بردن دیوارها و پناه گرفتن در پس مرزهای جغرافیایی بتواند ما را در برابر خطرات ایمن کند. هنگامی که دونالد ترامپ در کمال ناآگاهی از شعار «اول امریکا» رونمایی میکرد، بسیاری از روشن اندیشان نیز از عمق خطای چنین عقیدهای پرده برداشتند.
امروز که امریکا با وجود انکار و تکذیب خطر کرونا توسط دولت این کشور، سرانجام خود را در مواجههای رو به گسترش با این بیماری میبیند، باید بیش از قبل پی برده باشد که در دنیای به هم وابسته، گاهی برای دفاع بهینه از خود، باید ابتدا به دفاع از دیگرانی شتافت که در معرض تهدیدی مشابه هستند.
اگر خصومت امریکا با چین و شاید نوعی خرسندی از مصیبتی که چین گرفتار آن شد، در کار نبود و اگر تحریمهای بی سابقه علیه ایران که فشار هنگفتی بر توانایی مالی ما وارد آورده، وجود نداشت، امروز ابعاد شیوع این بیماری نیز کمتر میبود و شاید هرگز این ویروس مرگبار به سرزمین امریکا نمیرسید.
کرونا یکبار دیگر به جهان آموخت که نمیتوان امنیت را برای خود به بهای ناامنی برای دیگران به دست آورد. یا همه با هم پیروز میشویم یا همه با هم شکست میخوریم.
بورس؛ تهدید بزرگ یا فرصت بزرگ تر!
محسن زنگنه در خراسان نوشت:
بازار بورس تهران طی امسال، از رشد بیسابقهای برخوردار بوده است. شاخص بورس به عنوان اصلی ترین شاخص سنجش رشد این بازار از رقم 190000 در ابتدای سال 98، در نیمه اسفند ماه از عدد 555000 گذشت و به عبارتی یک رشد تقریبی 200 درصدی را تجربه کرده است.
طی ماه های اخیر نیز که شیوع ویروس کرونا، بیشتر بازارهای سهام دنیا را با افت یا توقف شاخص ها مواجه ساخته است، بازار بورس ایران از اول بهمن تا کنون، 155000 واحد رشد یافته است.
هر چند در ابتدا، برخی از کارشناسان، رشد تصاعدی بازار را طبیعی دانسته و علت آن را جبران عقب ماندگی بازار بورس نسبت به سایر بازارها تحلیل می کردند اما رشد تصاعد گونه بازار، فعالان بازار سرمایه را نگران کرد.
تحلیل گران و پژوهشگران بازار سرمایه معتقدند هجوم نقدینگی به بورس تهران در کنار رکود و جذاب نبودن سایر بازارها اعم از سکه، خودرو، ارز، مسکن و ...، موجب شده تقریبا همه شرکت های بورسی حتی شرکت های خرد و کوچک، رشد چند صد برابری سهام خود را تجربه کنند.
رشد شاخص ها طی چند ماه اخیر حتی از رشد نقدینگی هم سبقت گرفته و موجب شده مدیریت بورس تهران، با اعلام این که رشد مزبور با عوامل بنیادی اقتصاد همخوانی ندارد، به فکر چاره ای برای جلوگیری از رشد حباب گونه شاخص بیفتد و در همین زمینه نیز طی اطلاعیهای در مورخ 14/12/98 دامنه نوسان را از 5 درصد به 2 درصد کاهش داد.
البته این مصوبه بلافاصله به دلیل مخالفت وزیر و برخی دیگر از مقامات اقتصادی، تا جلسه 20 اسفند تعلیق شد و دامنه نوسان مجدد به 5 درصد بازگشت.حال سوال اساسی این جاست که با این رشد حباب گونه بازار که می تواند در آینده خطرات بزرگی را برای فعالان و سهامداران و اصولا بازار سرمایه ایران به دنبال داشته باشد چه باید کرد؟
بر اساس شواهد موجود، مدیران سازمان بورس سعی می کنند با اتخاذ برخی سیاست ها و اقدامات، از جذابیت بورس کاسته و از ورود افراد جدید به بورس جلوگیری کرده یا در مقابل فعالیت آنان محدودیت قائل شوند. کاهش دامنه نوسانات، لزوم گذراندن امتحان کتبی برای فعالان جدید، زمزمه دریافت مالیات از خرید و فروش سهام یا کاهش کارمزد از جمله این سیاست هاست.به نظر نگارنده این سیاست، با تصویر کلان اقتصاد کشور و سیاست های بالادستی نظام از جمله سیاست های اقتصاد مقاومتی مغایرت دارد.
بدین معنی که با وجود بیش از 2 هزار هزار میلیارد نقدینگی که همچون یک سیل ویرانگر می تواند هر لحظه، اقتصاد ایران را با تهدید مواجه سازد، محدود کردن ورود این نقدینگی به بازار سرمایه، موجب سر ریز آن به بازارهای کاذبی می شود که هیچ شفافیت و کنترلی بر آن ها وجود ندارد. بازار بورس تنها بازاری است که ورود و خروج نقدینگی در آن از شفافیت بالایی برخوردار است و می توان با ابزارهای متعدد آن را کنترل کرد ضمن آن که شاخص های این بازار می تواند به عنوان یک دماسنج ، وضعیت سایر بخش های اقتصادی را نیز بهبود بخشد.
اما این نگرانی مدیران بورس تهران نیز، نگرانی منطقی و صحیحی است و باید برای آن چاره ای اندیشیده شود. به نظر می رسد افزایش محبوبیت بازار سرمایه برای ورود نقدینگی از یک سو و نیاز بخش های تولیدی به نقدینگی برای برون رفت از شرایط بد اقتصادی فعلی و جبران هزینه ها و سرمایه در گردش و ارتقای خطوط تولید ، از سوی دیگر، فرصت مغتنمی است که در اختیار دولت قرار دارد و دولت می تواند این تهدید را به فرصت تبدیل کند.این کار از دو طریق ممکن است ؛1- بسیاری از شرکت های موجود در بورس به نحوی متعلق به دولت است که ارزش سهام آن ها طی چند ماه اخیر به شدت افزایش یافته است.
این شرکت ها می توانند با عرضه مقداری از سهام خود ( حتی در حد 5 درصد) ، ضمن جبران نقدینگی مورد نیاز، از افزایش حباب گونه سهام خود جلوگیری و با عرضه سهام، ضمن پاسخ گویی به عطش مردم برای فعالیت در بورس، نقدینگی وارد شده را به سمت خرید سهام جدید هدایت کنند. متاسفانه طی ماه های اخیر نه تنها شرکت های دولتی و خصولتی اقدام به عرضه سهام نکرده اند (به رغم نیاز شدید به نقدینگی و سرمایه در گردش) بلکه برخی از صندوق های سرمایه گذاری وابسته، خود اقدام به خرید کرده اند که همین موضوع به افزایش حباب گونه قیمت سهام آن شرکت ها کمک شایانی کرده است.
2-شرکت ها و واحدهای تولیدی بسیاری در کشور هستند که به رغم موفقیت در تولید و جذب بازارهای صادراتی ، به دلیل فقدان نقدینگی و مشکلات پیش رو در پی شرایط بین المللی و نیز ویروس کرونا و محدودیت صادرات و ...، در شرایط سختی قرار دارند که چه بسا ممکن است آن ها را با ورشکستگی یا تعدیل نیرو و کاهش ظرفیت تولید مواجه سازد. تسهیل در شرایط ورود این شرکت ها به بورس (به هر نحو مقتضی) می تواند هم در جذب نقدینگی گسیل شده به بورس موثر باشد و هم به صورت واقعی، شعار حمایت از تولید ، محقق شود.
آمارها و شاخصها و عمق بازار سرمایه و نیز میزان نقدینگی موجود در کشور، نشان می دهد که یک مدیریت صحیح و کارآمد می تواند شرایط سخت فعلی را به فرصت تبدیل کند و با استفاده از اقبال مردم به بازار سرمایه، بخشی از مشکل عظیم نقدینگی سرگردان کشور را سامان بخشید.
البته قطعا در این مسیر موانع متعددی وجود خواهد داشت اعم از موانع قانونی و حقوقی که می توان به سرعت با تنظیم و اصلاح قوانین و آیین نامه ها، آن را رفع کرد و موانعی نیز از سوی برخی نهادها که سود و منافع خود را در خطر می بینند، در مسیر این اقدامات وجود دارد که در این زمینه نیز دولت و مجلس باید با اولویت قرار دادن مصالح عمومی با قدرت از این موانع عبور کنند.
نگاه بخشی به اقتصاد و بی توجهی به پیامدهای تصمیمات بخشی نگر، می تواند شرایط بسیار بدی را برای اقتصاد کشور طی چند ماه آینده رقم بزند و ضروری است یک هسته اندیشه ورز اقتصادی، با لحاظ همه شرایط و دیدن فرصتها و تهدیدها هدایت اقتصاد کشور را با تدبیر و لزوم تسریع، به دست بگیرد.
حفظ جان مردم، اوجب واجبات است
عباس موسایی در آرمان نوشت:
نخست؛کرونا روز به روز گسترهای بیشتر از جمعیت و جغرافیای ایران عزیز را در بر میگیرد. بحران در حال فوران است، به گونهای که همچون دیگر رخدادها، نمیتوان با کنشهای گفتاری، واقعیت را تغییر داد. به عبارتی کرونا و عواقب اش، تن به گفتمان اقتدار و ناواقعیتسازی از واقعیت نمیدهند. کرونا و پیامدهایش نشان دادهاند که در مقابل تحت انقیاد/ اعوجاج/ انحراف در آمدن، مقاومت میکند. این ویروس هولناک که تاکنون دارویی برایش پیدا نشده است، تن به مناسبات گفتمان رسمی نداده است.
از آنجا که سدها، حدود ، بدنها، مرزها و ... را در مینوردد، نمیتوان عواقباش را محدود، محبوس و نارسانا کرد. از آنجا که منحصر بفرد، مهارناپذیر، تکثیرپذیر، همهگیر، نفوذکننده، بیرحم، بی التفات و... ظاهر شده است، علاوه بر جان انسانها، وضعیتهای مستقر و اهالی تدبیر و تصمیم را نیز دچار اغتشاش و بحران تصمیم و تدبیر مینماید. رفته رفته، مهارناپذیری عواقباش فزونی مییابد و اهالی تدبیر و تصمیم را بیش از پیش دچار فقدان تدبیر و تصمیم میکند. کرونا مناسبات نامعمول را که میخواستند، معمولشان جلوه دهند، بیش از پیش نامعمول و معلول نمایان ساخته است.
چه بیتدبیریهای تدبیرنما، ناسازگاریهای سازگار، بیمسئولیتیهای به ظاهر مسئولانه، پوشالیهای قدرتمند واقعیات تخیلی، تخیلات جادویی، گفتارهای بیاساس، اساسهای بیبنیان، بنیانهای خیالین و... را بر آفتاب افکنده است. چه آرزوها و تخیلاتی که واقعیشان میپنداشتند، از فرط تخیلاتی بودن، خواب نما شدهاند. چه نابالغیهایی که ادعای بلوغ میکردند، در باتلاق عدم تکامل و بلوغهای بچهگانه، دست و پا میزنند.
قدسی کردن امور عرفی و تاریخی، تقدس بخشیدن به ایدئولوژی ها، ایدئولوژیک کردن سنتها، کشیدن حصار ایدئولوژی حول منافع و مصالح کشور و ملت، ما را در آستانه یک آسیب پذیری جدی قرار داده است. فقدان تدبیر ،تصمیم و مصلحت عموم در فقدان مردان تدبیر و تصمیم و مصلحت سنج، در تمام سطوح به وضوح دیده میشود. وقتی مصلحت شناسان،«رفتند از این ولایت»، بحرانها پشت در انباشته شدند.
امروز ما مقهور دیروزهای به مسلخ رفته /برده ی ما ،تحت ارادههای غیر از ما و بی ارادگیهای دیروز ما است. نتیجه آن ارادهها، بی ارادگیها و «نا»... ها، ، بنبست و بحرانی است که جان عزیز انسان ناشهروند ایرانی امروز، در آن /با آن ، قرار گرفته/مواجه شده است. اگر تا دیروز آن ارادهها ، بیارادگیها و ناها، حقوق انسان ناشهروند ایرانی را به مسلخ میبرد، امروز جان او را هدف قرار داده است.
دوم؛ اگر از دو منظر و رویکرد الهیات و عقلانیت یا تقدیر و تدبیر ، یا دیانت و فلسفه به اوضاع و موضوع بنگریم، هیچ چیز بر حفظ حق حیات انسانها اولویت ندارد. حکومتها البته اگر دروغ نگویند حفظ جان انسانها در صدر آن قرار دارد. هیچ چیزی به اندازه کرامت و جان انسانها در الهیات اسلامی مورد تاکید قرار نگرفته است. «ولقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطّیبات و فضّلناهم علی کثیر ممّن خلقنا تفضیلاً»(إسراء، 70) مِنْ أَجْلِ ذ َٰ لِکَ کَتَبْنَا عَلَیٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَٰ لکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (مائده 32)به همین جهت، بر بنیاسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.
و رسولان ما، دلایل روشن برای بنیاسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند. در فقه عقل بنیان و عدالت محور شیعه، آنچه اوجب واجبات شناخته میشود حفظ نظم معیشت اجتماع است. بدیهی است حفظ جان انسانها در این فقره در اولویت قرار دارد. از طرفی در فلسفه سیاسی، وصول به منطق حقوق بشر که در اعلامیه جهانی تبلور یافته است، و در آن حق حیات در اولویت قرار گرفته است، برترین دستاورد تاریخ فلسفه و خرد انسانی است.
موخره؛
آنچه میتوان از مقدمات فوق دریافت آن است که هیچ امری بر حفظ جان انسانها مقدم نیست و در این راستا حکومتها وظیفهای خطیر بر عهده دارند. اعمال و انجام این وظیفه فراتر از کنشهای کلامی، نیاز به تدابیر و تصمیمهای حکومتها دارد. این ایستگاه، ایستگاه جان انسانها است، بنابراین مصلحتهای فروتر از جان انسانها را بر نمیتابد. اینجا محل و محمل زندگی ایرانیان است، از این جهت نباید تحت مصالح ، تدابیر ، ناتدبیری، نامسئولیتی، بیخیالی و کم کاری قرار گیرد. بحران فراتر از آن است که نمایان شده است.
بخشی از این عدم ظهور و بروز، ناشی از تدبیر برای مدیریت بحران است که البته درست مینمایاند. اما آنگاه که مصلحتی غیر از مدیریت بحران، بر بحران چیره شود ، بحران، عادی جلوه داده شود و مصالحی غیر از حفظ جان مردم بر آن پیشی گیرد، آنجا نه مصلحت که خیانت است. مدیریت و کنترل مخاطرات بحران، نیازمند مردان بحرانشناس و عبور از بحران است. بحران را باید مدیریت کرد. مقدمه حل بحران، شناخت همه جانبه آن است. گماردن انسانهای کوتهنظر در سطوح مختلف برای مدیریت بحران، نه مدیریت که تشدید بحران و در نتیجه بیالتفاتی به جان انسانها و نظم و نظام اجتماعی است.
سایه اقتدار شهید سلیمانی روی کاخ سفید
عباس حاجی نجاری در جوان نوشت:
پس از اقدام تروریستی حاکمان کاخ سفید علیه سپهبد شهید سردار سلیمانی وهمرزمانش، گردانندگان کاخ سفید تاکنون چند بار مدعی شدهاند که پس از شهادت سردارسلیمانی، منطقه امنتر شده است.
در آخرین مورد از این دست، مارک اسپر وزیر دفاع امریکا که در دوران تصدیاش امریکا بیشترین شکست وناکامی را در منطقه غرب آسیا متحمل شده است، روز چهارشنبه ۱۴ اسفند در دفاع از اقدام تروریستی ارتش امریکا در به شهادت رساندن فرمانده نیروی قدس، مدعی میشود که با این اقدام، سپاه پاسداران در منطقه به عقب رانده و بازدارندگی ما در برابر فعالیتهای جمهوری اسلامی تقویت شده است.
به گزارش واشنگتن اگزمینر، وی که در نشست کمیته نیروهای مسلح سنای امریکا برای توجیه اقدام تروریستی ترامپ سخن میگفت در ادامه مدعی شد که به واسطه همین اقدام بود که توان بازدارندگی ما در برابر فعالیتهای ایران در منطقه خاورمیانه تا حدی ترمیم شد و به خاطر همینهاست که من هنوز معتقد هستم فرمانده کل قوا (ترامپ) تصمیم درستی را اتخاذ کرده است.
وزیر دفاع امریکا، اگرچه با این سخنان باردیگر به قدرت وتوان و اثرگذاری نیروی قدس سپاه پاسداران در حفظ امنیت وآرامش در منطقه تأکید وبه ناتوانی امریکا در اقدامات مداخله جویانهاش در منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) وشکستهای متعدد ارتش امریکا اذعان کرده است، اما تیم حاکم بر کاخ سفید در چند ماهی که از صدور دستور و اقدام برای ترور سردار سلیمانی میگذرد، نه تنها نتوانستهاند نمایندگان کنگره امریکا را برای چرایی ترور سردار سلیمانی متقاعد کنند، بلکه همین سخنان وروند تحولات منطقه و موقعیت حاکمان کاخ سفید بیانگر این است که پس از این اقدام نه تنها قدرت بازدارندگی امریکا افزایش نداشته، بلکه منطقه برای امریکا ومتحدانش نا امنتر شده و موقعیت نیروهای مقاومت مستحکمتر شده است.
در این زمینه به نکاتی چند میتوان اشاره کرد:
۱-ترور سردار سلیمانی و در ادامه آن اقدام نیروی هوافضای سپاه در زدن سیلی به تمامیت قدرت نظامی امریکا در عملیات علیه پادگان عین الاسد، همه توان بازدارندگی ارتش تروریستی امریکا را در برابر یک عملیات نظامی که از قبل نسبت به آن مطلع بودند، به چالش کشید.
عین الاسد یک پادگان - شهر نظامی امریکایی بود که واشنگتن روی آن حساب ویژه باز کرده و به نوعی آن را مرکز فعالیتهای خود در عراق و تاحدودی منطقه قرار داده بود و به قول برخی رسانهها “پایتخت امریکا در عراق” بود. سیلی موشکی ایران علاوه بر آنکه هیمنه و ابهت پوشالی امریکا را نزد ملتهای جهان فروریخت، این پیام را نیز داشت که امریکایی که نمیتواند از خود محافظت کند، طبعا کسی هم نمیتواند به او اتکا کند.
۲-اگر این ادعا که ترور سردار سلیمانی توان بازدارندگی امریکا را افزایش داده، درست است، پس چه ضرورتی برای اعزام نیروی جدید امریکا به منطقه وبه ویژه فعال کردن یکی از پایگاههای مهم امریکا در عربستان وجود دارد.
روزنامه والستریتژورنال دوهفته پیش گزارش داد که حدود ۱۷ سال پس از آنکه امریکا تعداد زیادی از پرسنل نظامی خود را از کشور پادشاهی سعودی خارج کرد، اکنون واشینگتن بار دیگر شمار بیشتری نیروهای خود را به این کشور بازمیگرداند.
در پایگاهی در حدود ۶۰ مایلی جنوب شرقی ریاض که از چادرهای صحرایی ساخته شده است، حدود ۲۵۰۰ پرسنل نظامی امریکایی در پایگاه نظامی شاهزاده سلطان در حال آزمایش پرتاب موشکی پاتریوت و به پرواز در آوردن جنگندههای اف ۱۵ و اف ۱۶ هستند.
ژنرال جان واکر فرمانده نیروی هوایی یگان ۳۷۸ در پایگاه میگوید: «ما با یک دشمن باهوش روبهرو هستیم که برای بقای خود کل منطقه را بحرانزده و با نزاعی حقیقی درگیر کرده است، آنها این بازی را خوب انجام میدهند».
۳-آشفتگی سیاستهای امریکا در منطقه و در برابر ایران، شاید روشنترین تعبیر برای استراتژی منطقهای امریکا به ویژه بعد ترور سردار سلیمانی باشد، چرا که درعین اینکه ترامپ تلاش میکند نیروهای امریکا را از سوریه وافغانستان خارج کند، در عین حال در حال افزایش نیرو وبودجه نظامی امریکا برای منطقه است.
اخیرا وبسایت اندیشکده بروکینگز با نگاهی به همین تحولات در تحلیلی مینویسد: در وضعیت گسترش تنش میان ایران و ایالات متحده، سه واقعیت کلیدی نمایان شده است؛ الف: عدم برخورداری امریکا از راهبردی مشخص، ب: حرکت خاورمیانه به نفع ایران وج: نیاز واشنگتن به راههایی برای اولویتبندی دوباره در منطقه. در ادامه تحلیل بروکینگز آمده است:
راهبرد امریکا در برابر ایران و حتی کل منطقه، راهبردی آشفته و ناشیانه است. دولت ترامپ اقداماتی انجام میدهد که کاملا در تضاد با اهداف راهبردی است. از یک سو در راهبرد امنیت ملی و دفاعیاش، کاهش تمرکز بر خاورمیانه و رقابت قدرت با چین و روسیه را هدفگذاری میکند و از سوی دیگر اقدامات و سیاستهایی را پیش میگیرد که افزایش تنش در روابط با ایران و بنابراین گرفتاری بیشتر در خاورمیانه و همچنین گسترش نفوذ روسیه و چین را به همراه دارد. خاورمیانه در مسیری پیش میرود که به شکلی روزافزون به نفع تهران است.
مسائل سوریه، لبنان، عراق و یمن و حتی موضعگیریهای کشورهای خلیج فارس از جمله عربستان سعودی و امارات متحده عربی بهگونهای پیش میرود که دلخواه تهران است. ظرفیت و قابلیت نیروهای نیابتی ایران در گستره منطقه در حال رشد است و تهران همیشه راهی برای تأمین سرمایه اولویتهایش مییابد. ایالات متحده همچنان در برزخ خاورمیانه گرفتار مانده است.
۴- شکست سیاست یکجانبه گرایانه امریکا نکته مهم دیگری در روند حوادث اخیر است که به دلیل عدم همراهی متحدان غربی در ماجرای ترور سردار سلیمانی آشکار و مخالفت وگلایه آنها را در پی داشته است، به گونهای که پمپئو ناچار به واکنش وانتقاد از اروپاییها به دلیل عدم تأیید ترور سردار سلیمانی از سوی آنها میشود.
در اجلاس امنیتی که اخیرا در مونیخ برگزار شد ابعادی از این تعارض آشکار شد. بی بی سی در تحلیلی از این زمینه مینویسد: از زمان قدرت گرفتن دونالد ترامپ با شعار اول امریکا و تغییر رویکرد امریکا در سیاست خارجی، از جمله موضع او درباره ناتو، اختلاف نظرهای کم سابقهای میان متحدان غربی بروز کرده و تا جنگ تجاری و وضع تعرفههای متقابل هم پیش رفته است.
فرانک والتر اشتاینمایر رئیس جمهور آلمان در این اجلاس از امریکا در کنار روسیه، در کنار چین انتقاد میکند که با سیاستهایشان جهان را به جای خطرناکتری تبدیل میکنند. مکرون رئیس جمهور فرانسه هم در سخنرانی در کنفرانس امنیتی مونیخ، از تضعیف غرب و سیاستهای یکجانبه امریکا انتقاد کرد و از اروپاییها خواست روی تشکیل یک نیروی دفاعی اتمی مستقل فکر کنند.
اما جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اروپا که ماه قبل به ایران سفر کرده و پس از آن به امریکا رفته بود صراحتا از ضرورت اتخاذ سیاست مستقلی برای اروپا، در برابرامریکاییها سخن به میان میآورد.
۵-، اما مهمترین بخش این ادعا معطوف به تأثیر ترور سردار سلیمانی بر عقبنشینی نیروهای مقاومت و شکست آنها در برابر امریکا ومتحدانش است که این بخش نیز ادعایی واهی است، چرا که پیروزیهای مقاومت در سوریه ویمن وشکست متحدان امریکا خلاف این مدعا است.
در مورد مقابله نیروهای مقاومت با متجاوزان امریکایی نیز با اتمام ضرب الاجل آنها، امریکاییها باید در آینده روزهای سخت تری را تجربه کنند، چرا که به اذعان فرماندهانشان از زمان بمباران پایگاههای مقاومت در عراق و اقدام به ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس، تاکنون لحظهای آرامش نداشته ومنتظر واکنش نیروهای مقاومت بودهاند.
اخیرا «اکرم الکعبی» دبیرکل مقاومت اسلامی نُجَباء در زمینه برنامه این جنبش برای انتقام خطاب به فرماندهان امریکایی گفت: کمترین اقدام برای اثبات وفاداری و همچنین کمترین انتقام بهخاطر جنایت بزدلانه امریکا، پاکسازی کامل منطقه از لوث وجود امریکاییهاست. وی افزود: ما غسل شهادت کرده و با تکیه بر حق پاسخگویی، آشکارا انتقام خواهیم گرفت. ما تصمیم خود را برای تحقق «معادله رعب» گرفتهایم و آنان را از سرزمین خود اخراج میکنیم.
نشریه امریکایی نشنال اینترست در تحلیلی با اذعان به شکست «فشار حداکثری» امریکا علیه ایران مینویسد: ترور ژنرال سلیمانی، موجب تقویت محور مقاومت در منطقه شده و حس ضد امریکایی را در میان جوانان ایرانی شدت بخشیده است.
راهبرد بندبازی و راهبرد روابط خارجی
کورش الماسی در ابتکار نوشت:
کشورها برای تحقق آن دسته از نیازهای خود که صرفاً با اتکا به امکانات و توانایهای داخلی برآورده نمیشوند مجبورند با کشورهای دیگر مراوده داشته باشند. بنابراین اساس روابط خارجی هر کشوری نه اندیشهها و اهداف و طرحهای آرمانگرایانه، احساسات گوناگون یا تمایلات فردی و گروهی خاص، بلکه ضرورت محض است.
بنابراین معیار درستی یا نادرستی راهبرد و راهکارهای سیاست خارجی تابع دو امر است: 1- دستاوردهای این جهانی، واقعی، ملموسی و قابل ارزیابی که برای کشور حاصل میشود و 2- قانون جهانشمول ضرر و زیان و سود و منفعت است.
هیچ کشوری نمیتواند بدون پرداخت هزینههای گزاف رابطهاش را با کشورهای توسعهیافته قطع یا رابطهای تنشآلود داشته باشد. از این رو، اگر قرار است نیازهای (امنیتی، دفاعی، علمی، اقتصادی، صنعتی، علمی، سیاسی و...) کشور با هزینه کم تامین شوند، قطع روابط یا رابطهای متشنج با کشورهای دیگر روش کارآمدی برای تامین انواع نیازهای کشور نیست.
تحقق اهداف کلان ملی و حل و فصل انواع چالشهای اجتماعی در عرصههای اقتصادی، امنیتی، مدیریت کلان سیاستی، آموزش و پرورش، صنعتی و... ارتباط مستقیم با چگونگی روابط خارجه دارد. اما متاسفانه برخی سیاستورزان انتصابی و انتخابی به دلایل گوناگون از جمله اهداف جناحی، توجهی به این امر بنیادین ندارند.
شاید خیلی بیربط نباشد اگر پرسش شود، چرا نمیتوانیم با کشورهای دیگر یک رابطه بدون تنش و سودمند داشته باشیم؟ به عنوان مثال مردم و سیاستمداران کشورهایی چون آلمان، کاندا، استرلیا، کشورهای اسکاندیناوی، ژاپن و... چه تفاوتهای ذاتی، طبیعی، اعتقادی، دینی یا عقلانی با مردمی با تاریخ و فرهنگ چون ایران دارند؟ آنها چه توانایی و دانش خاصی دارند که ما نداریم؟
چرا نمیتوانیم آن عواملی را که موجب رشد، توسعه، امنیت، ثبات و روابط خارجه بدون تنش و سودمند در جوامع توسعه یافتهشده را فرا بگیریم و اجرا کنیم؟ آیا واقعاً هیچ صاحب منصب یا کارگزار انتصابی یا انتخابی در ساختار مدیریت کلان کشور وجود ندارد که توانایی تشخیص رابطه علت و معلولیه انواع چالشهای بیسابقه اجتماعی و ملی (معلول) و راوبط خارجه ناکارآمد و پرهزینه (علت) را داشته باشد؟
نگارنده همانند همه وطندوستان معتقد است یگانه اصل ثابت و غیر قابل مذاکره، معامله و تغییر ناپذیر راهبرد سیاست خارجه، امنیت و منافع ملی است. به جز اصل امنیت و منافع ملی هیچ اندیشه، راهکار و راهبرد دیگری منطقاً نباید در همه شرایط و اوضاع و احوال کشور، منطقه و جهان ثابت باشد.
درصورت پذیرش صادقانه و آگاهانه اصل غیر قابل مذاکره بودن امنیت و منافع ملی، شاید راهبرد بندبازی، یک راهبرد سیاست خارجه کارآمد، عملی، سودمند و تامین کننده امنیت و منافع ملی به بهترین شکل باشد.
راهبرد بندبازی بدین معنی است که یک بندباز با حرکت پیوسته به چپ و راست تعادل خود را حفظ و به جلو حرکت میکند. بر این اساس، در روابط خارجه نباید به واسطه خصومت، اندیشههای آرمانگرایانه یا عملکرد احساس محور با برخی کشورها قطع رابطه کرد و برای دریافت حمایت به کشور دیگر پناه آورد. چراکه در این صورت، کشور ضرورتاً باید امتیازهای بسیار بیشتری از آنچه دریافت میکنند، برای حمایت به برخی کشورها بپردازد.
اما درصورت حفظ رابطه هوشمندانه با همه کشورها به ویژه کشورهای قدرتمند و با نفوذ میتوانیم همانند بندباز با حرکت مدام به چپ و راست تعادل (دفاعی، اقتصادی، تجاری، صنعتی و...) خود را حفظ و همزمان به طرفهای خارجی بفهمانیم، درصورت تامین نشدن امنیت و منافع ملی معقول کشورمان، گزینه طرف دیگر روی میز است و درصورت لزوم از آن استفاده خواهد شد.
با توجه به تحولات و اختلافات عمیق میان بازیگران مهم جهانی مثلاً روابط روسیه-اروپا، آمریکا-روسیه، ترکیه-اروپا و آمریکا، چین-آمریکا و... غرب و شرق حاضرند برای اینکه ایران را در کنار خود داشته باشند امتیازات خوبی به ما بدهند.
آمریکا و اروپا باید نگران نزدیک شدن ایران به روسیه و چین باشند. روسیه و چین هم باید شدیداً نگران نزدیک شدن ایران به آمریکا و اروپا باشند. بنابراین درصورت قفل نکردن و وابسته نشدن به یک طرف، صرفاً به دلیل دشمنی با طرف دیگر و حفظ آزادی حرکت بندباز به طرفین برای ایجاد تعادل و پیشرفت، میتوانیم امتیازهای بسیار بیشتری برای تامین امنیت و منافع ملی به دست آوریم.
اصرار و دفاع از راهکارها، اندیشهها، اهداف، راهبردها و تاکیکها سیاست خارجه تا زمانی توجیهپذیر، عقلانی و ملی است که فواید آنها از مضراتشان بیشتر باشد. اینکه این فواید باید در رفاه، آسایش و احساس امنیت شهروندان نمود پیدا کند.