به گزارش مشرق، او برای گرفتن «سگ پاکوتاه» به سمت من حمله ور شد. وقتی تیغه چاقو را بالا برد. دستش را گرفتم و چاقو را از مشتش بیرون کشیدم. آن لحظه خیلی عصبانی بودم با این حال نمی خواستم دوستم را به قتل برسانم. من همان چاقو را به طرف شانه او هدف گرفتم که در این هنگام، دوستم خود را عقب کشید و چاقو بر قفسه سینه اش نشست...
این ها بخشی از اظهارات جوان 20 ساله ای است که به اتهام قتل جوان 26 ساله معروف به «ماهی»و با صدور دستورات ویژه قضایی در چنگ قانون گرفتار شد.
متهم این پرونده جنایی که توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به محل وقوع جنایت هدایت شده بود، به دستور قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد تا جزئیات وچگونگی قتل اسماعیل _جوان 26 ساله) را بازسازی کند.
بیشتر بخوانید:
قتل یک ساعت بعد از آزادی
در آغاز بازسازی صحنه جنایت که درون پارکی در منطقه خواجه ربیع مشهد انجام شد ابتدا کارآگاه جمالی (افسر پرونده) به تشریح خلاصه ای از محتویات این پرونده جنایی و اعترافات متهم در مراحل بازجویی پرداخت و چگونگی تسلیم شدن متهم بعد از تنگ شدن حلقه محاصره را بازگو کرد.
سپس جوان 20 ساله معروف به «اصغر خردو» که موجی از پشیمانی در چهره داشت در حالی که آستین لباس فرم بازداشتگاه را بالا زده بود با بیان این که از 9 سالگی به دام مواد مخدر صنعتی افتادم و پنج سال از عمر 20 ساله ام را پشت میله های زندان گذارنده ام و هشت فقره سابقه کیفری دارم درباره این جنایت هولناک گفت: حدود یک سال قبل وقتی آخرین بار از زندان آزاد شدم دیگر سراغ مواد نرفتم اما همچنان بیکار و کارتن خواب بودم. پدر و مادرم سه سال قبل از یکدیگر طلاق گرفتند و اختلاف آن ها نیز برای مواد مخدر بود در همین حال پدرم به تهران رفت و مادرم نیز با اجاره یک منزل نقلی در منطقه خواجه ربیع به زندگی ادامه داد و با کارگری در منازل مردم هزینه های اعتیادش را تامین می کرد.
«اصغر خردو» درباره ماجرای جنایت نیز گفت: «سگ پاکوتاه» خاله ام دست من بود. آن روز برای بازگرداندن «سگ» به منزل خاله ام رفتم ولی او در خانه نبود. مغازه دار همسایه خاله ام گفت: او (خاله) بیرون رفته و شاید تا نیم ساعت دیگر بازگردد!
به مغازه دار گفتم: «اگر خاله ام بازگشت بگو اصغر سگ را به پارک برد و بازمی گردد!»
متهم به قتل اضافه کرد: بعد از آن زنجیر قلاده سگ را به دست گرفتم و وارد پارک شدم. کمی آشغال گوشت تهیه کرده بودم تا به سگ بدهم به همین دلیل روی نیمکت فلزی پارک (منطقه خواجه ربیع) نشستم تا گوشت ها را به سگ بدهم واندکی با او بازی کنم! در این لحظه ناگهان یکی از دوستان هم بساطی قدیمی ام را دیدم که غرولندکنان و در حالی که ناسزا می گفت به همراه دوستش به من نزدیک شد. اسماعیل که به «ماهی» معروف بود، ادعا کرد که چرا سگ او را دزدیده ام! به او گفتم این سگ مال خودم است
ولی او همچنان توهین می کرد و بر گفته اش اصرار داشت به ناچار زنجیر «سگ پاکوتاه» را به دستش دادم و گفتم بیا اگر این سگ مال توست، آن را بگیر! وقتی ماهی زنجیر سگ را گرفت ناگهان سگ شروع به پارس های متعدد کرد! در این هنگام به او گفتم اگر این سگ مال تو است پس چرا این همه پارس می کند؟ اما «ماهی» به حرفم گوش نداد و در یک لحظه چاقویش را بیرون کشید و به سمت من حمله ور شد من هم چاقو را از دستش گرفتم و در همان حالت عصبانیت قصد داشتم ضربه ای به شانه اش بزنم که اوخودش را عقب کشید و تیغه چاقو به سینه اش فرو رفت! خیلی ترسیده بودم، فکر نمی کردم چنین حادثه وحشتناکی رخ بدهد، دستمال دور گردنم را باز کردم و روی قفسه سینه «ماهی» گذاشتم تا از خون ریزی او جلوگیری کنم ولی او نفس های آخرش را می کشید! رهگذران هم جمع شدند و با اورژانس تماس گرفتند وقتی ماموران اورژانس به محل رسیدند من از حرف های آنان فهمیدم که «ماهی» دیگر علایم حیاتی ندارد! درحالی که دوست همراه «ماهی» هم از ترس به طرف منزل آن ها رفت تا حادثه را خبر بدهد من به آرامی از پارک فرار کردم و به خانه مادرم رفتم و ماجرای چاقوکشی و مرگ دوستم را برایش تعریف کردم! مادرم هم مبلغی پول برای کرایه اتوبوس به من داد تا نزد پدرم بروم و برای مدتی مخفی شوم!
این بود که سوار بر اتوبوس به تهران گریختم اما با نصیحت های پدرم و در حالی که می دانستم پلیس آگاهی در تعقیب من است به مشهد بازگشتم و خودم را تسلیم قانون کردم. حالا هم از این که دستم به خون دوست قدیمی ام آلوده شده است بسیار پشیمانم ولی مواد مخدر زندگی مرا به نابودی کشید!
در پی اعترافات صریح متهم و ثبت بازسازی صحنه جنایت توسط عوامل بررسی صحنه جرم پلیس آگاهی خراسان رضوی، قاضی میرزایی دستور انتقال متهم به زندان را صادر کرد و بدین ترتیب این پرونده جنایی نیز در مسیر مراحل دیگر دادرسی قرار گرفت.