به گزارش مشرق، سالی که با رفتن کارلوس کیروش آغاز و با حذف مهدی تاج و ویلموتس و اردوهای تدارکاتی تیم ملی به پایان رسید. سال تأخیر در برگزاری مسابقات که از فینال جام حذفی شروع و به تعویق یکماهه لیگ انجامید و سپس دور برگشت و حادثه اصفهان و در نهایت تیر خلاص کرونا به جسد نیمهجان فوتبال!
مهدی تاج و استعفای قلبی!
قصه زندگی مهدی تاج و صعود او از پلکان قدرت در فوتبال ایران میتواند دستمایه یک سریال بسیار پربیننده شود. مردی که از اصفهان و با مدیریت پشت صحنه دو باشگاه بزرگ، متمول و پرامکانات دیار زایندهرود به تهران آمد و از اتحادیه باشگاهها و مدیریت پشت پرده به نایبرئیسی دوم فدراسیون و ریاست سازمان لیگ رسید. سپس نایبرئیس اول و مدیر همهکاره تیمهای ملی شد و آنوقت ناگهان در اواخر دولت دهم به کلی محو و از فوتبال رفت! با روی کار آمدن دولت یازدهم تاج دوباره همان مسیر را طی و این بار تا قله و صندلی ریاست بالا آمد. با آن جنجال سال ۹۵ در مجمع و طرح «پوتین- مدودوف» که دشمنان قدرتمندی هم برایش بههمراه داشت.
مهدی تاج در قامت رئیس همه منتقدانش را به روشهای مختلف کنار زد و اگرچه فدراسیون در عمل هیچ موفقیتی کسب نمیکرد، اما ستاره اقبال او میدرخشید. از یک جایی، با هجوم منتقدان و حملات متوالی، تاج مجبور به عقبنشینی شد. تحمیل نفرات را تحمل و با طرح بازنشستگی هم از جمعی دیگر از یارانش جدا شد تا برخلاف خواسته قلبی بسیاری، با هزینه کردن کارتهای روز مبادا، خودش را روی صندلی نگه دارد، اما این وضعیت هم دوامی نداشت و بعد از افتضاح پرونده ویلموتس و امتحان تمام تاکتیکهای مقابله، سرانجام مجبور به استعفای قلبی (!) شد.
قلب عضو مهمی در بدن انسان و برای ادامه حیات اوست، اما در بحث مدیران فوتبال ما، قلب قبل و بعد از حضور ایشان روی صندلی نقش مهمتری ایفا میکند! خواسته قلبی آنها رسیدن به صندلی قدرت و بقا روی آن است و وقتی نتوانند حاشیههای اشتباهاتشان را جمع کنند ناگهان با دردی به موقع به آنها اجازه خروج آبرومندانه و بیدردسر میدهد، استعفای قلبی!
اگرچه قلب آنها از این رفتن درد میگیرد، اما این بار خواسته قلبی رقبا و منتقدان است که میچربد و مهدی تاج هم مثل مصطفوی درست با همین شیوه از رأس هرم فوتبال رفت. فوتبالی که در دوران تصدی او و سالهایی که او از پشت صحنه هدایت سکانش را در دست داشت، حوادث و فجایع بسیاری به خود دید و تقریباً ورشکسته شد.
تاج وقتی رفت که ایران سرمربی نداشت. با دو شکست برابر بحرین و عراق در آستانه حذف از دور اول مقدماتی جام جهانی است و در فدراسیون نیز همه مهرهها بهطور «غیرمتعارف» با حکم سرپرستی به جای رأی مجمع کار میکردند! نایبرئیس اول نداشت، دبیرکل نداشت و با انتقادات فراوان، فیفا هم دست روی اساسنامه گذاشت تا مانع برگزاری انتخابات بعدی شود. لیگ نیمهکاره و بحران مالی سرتاپای تیمها را گرفته، AFC نیز ایرانیها را جریمه و از سادهترین حقوق خود محروم کرد و خلاصه این همه خرابه تنها به بهای حضور روی یک صندلی!
بیشتر بخوانید:
خداداد عزیزی: حیف شد استراماچونی رفت
قرارداد ویلموتس به جای ترکمانچای
یک قرن دانشآموزان ایرانی با این باور بزرگ شدند که بدترین فاجعه بیلیاقتی در قرارداد ترکمانچای بوده و این عبارت وارد ادبیات محاورهای هم شد. به لطف مهدی تاج و مدیریت بینظیرش این اصطلاح هم بروزرسانی شد و حالا ما قرارداد ویلموتس را داریم!
وقتی کارلوس کیروش را بعد از ۸ سال زحمت و افتخارآفرینی فراری دادند، وعده و شعار بود که به روال سبک مدیریت تاج از در و دیوار میبارید. اسامی بینالمللی از زیدان و مورینیو تا کلینزمن ردیف شدند و در نهایت رسید به مارک ویلموتس! یک مزرعهدار بلژیکی که بعد از شکستهای متوالی در کارنامهاش (در دنیای فوتبال نهایت دو یا سه فرصت به یک مدیر، مربی یا ورزشکار میدهند و اگر به هر دلیل ناکام ماند دیگر کسی به سراغ آن فرد نمیرود، هرچه اسم و سابقه مهمی داشته باشد) از سال ۲۰۱۶ دور از فوتبال بود و معلوم نشد چه کسی و با چه مکانیسمی او را آورد...
خبرورزشی که همیشه حامی فوتبال ملی و مربیانش بود، همان روز اول نوشت که قرارداد ویلموتس ۸ میلیون یورو برای ۳ سال است و مدیریت تاج با همان شیوههای توتالیتر با تهدید به شکایت و... سعی در انحراف حقیقت کرد. حقیقتی که بعد از رفتن ویلموتس توسط قاضیزاده هاشمی در مجلس شورای اسلامی فریاد زده شد و همه فهمیدند ویلموتس برای سال اول ۳ میلیون و دو سال بعدی ۵ میلیون قرارداد بسته و دوبرابر کیروش در هر سال پول میگیرد!
اما کیروش که سالها رقم ۱/۴ میلیون دلاریاش را اضافه نکرد، چه کارها که برای ما نکرد. از خشکاندن ریشه بازیکنسالاری تا معرفی نسل جدید و کلی لژیونر و ساختن پک و تمرینات مدرن و... اداره کردن فوتبال بینظم و بیمدیر ما! او گاهی تا یک سال پول نمیگرفت و تازه میرفت بهخاطر ما در دنیا از اعتبارش خرج و یقه آمریکا را بابت تحریمها میگرفت!
اما جناب ویلموتس که تنها ۴۱ روز برای ایران کار کرد، در آستانه سفر حساس و بازی بحرین دنبال پولش افتاد و بعد از گرفتن یک چمدان پول نقد، با دو میلیون یورو عکس سلفی گرفت و بعد هم ناامنی عراق را بهانه کرد و گفت نمیآید! با خواهش و تمنا به سفر رفت و هر دو بازی را باختیم و بعد هم رفت و مصاحبه کرد و مدعی شد هر ۶ میلیون یورو باقیماندهاش را میخواهد و میگیرد!
و به قول برانکو؛ «ایرانیها کدام پرونده حقوقی را در تاریخ بردهاند؟» که مطمئن نباشیم ویلموتس هم این پول کلان را خواهد گرفت... و مهدی تاج که هنوز نگفته ۹ میلیون دلار درآمد جام جهانی ۲۰۱۸ چه شده (فیفا اعلام کرد ایران تمام طلبش را گرفته) با قرارداد فاجعهبار ویلموتس ۸ میلیون یورو دیگر هم به بیتالمال ضرر زد و رفت. همو که در پاسخ خبررسانی خبرورزشی گفت «ما برای ۵/۳ سال ۶/۳ میلیون یورو به ویلموتس میدهیم که کمتر از کیروش است» تاج از بعد از استعفا دیگر در محافل عمومی آفتابی نشد و البته سرنوشت قرارداد و پرونده ویلموتس هم نامشخص است.
شکستهای تاریخی
کیروش ما را بدعادت کرد. با مرد پرتغالی ۸ سال تیم اول رنکینگ فیفا در آسیا بودیم و برابر هیچ حریف آسیایی- تا نیمهنهایی جام ملتها و شکست ناباورانه برابر ژاپن- نمیباختیم. کره جنوبی با تمام سرمایهها و «سون» کبیر در عقده بردن یا لااقل نباختن به ایران، هشت سال اسیر ماند و میزان اهمیت این نتیجه برای چشمبادامیها را بعد از پیروزی امیدهایشان در بازیهای آسیایی با آن شادی عجیب سون تاتنهامی دیدیم. دیگر برای کشورهای عربی که پیروزی برابر ایران خواب و خیال بود، اما با رفتن کارلوس، سرازیری فوتبال ایران هم استارت خورد.
در دور اول مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲ که در همسایه جنوبی کشورمان قطر برگزار میشود و حضور برایمان خیلی مهم است، با هنگکنگ، کامبوج، عراق و بحرین همگروه شدیم. دو پیروزی آسان و قابل پیشبینی، منتقدان مخالف کارلوس را جری کرد، همانها که میگفتند ایران چرا با ۴ امتیاز در گروه مرگ جام جهانی ۲۰۱۸ صعود نکرده! از مصاف با قهرمان جهان و قهرمان اروپا برد میخواستند که تازه اگر طارمی دروازه خالی را کج ندیده بود به آن هم رسیده بودیم.
ویلموتس قبل از سفر به بحرین و عراق مدعی پولش شد و حتی وقتی ساک دو میلیون یورویی را هم تحویل گرفت به بهانه ناامنی در عراق گفت که وحید هاشمیان جای من تیم را ارنج کند! جوری با او قرارداد بسته بودند که بهراحتی ابتداییترین اصول حرفهای را زیر پا میگذاشت و کاری هم از دست کارفرما برنمیآید! و سرانجام نتیجه همان شد که همه میدانستند. دو باخت فاجعه برابر بحرین و عراق و سقوط از منطقه احتمال کسب سهمیه. حالا ایران در دور برگشت مأموریت غیرممکن دارد و باید هر ۱۲ امتیاز را بگیرد و امیدوار به لغزش رقبا بماند. رقبایی که زمان آخرین امتیازگیری آنها از ایران جناب ویلموتس هنوز فوتبال بازی میکرد!
سال سقوط، سال فرار
همه میدانستیم فوتبال ما دولتی است. مدیران را دولتیها تعیین میکنند و مدیریت یعنی پول خرج کردن به دلخواه! همه میدانستیم اینجا حقپخش تلویزیونی وجود ندارد و پول اسپانسر یا بلیتفروشی هم رابطهای است! همه میدانستیم قراردادها در ایران «صوری» است و پولهای اصلی «زیرمیزی» و در قهوهخانهها و مهمانیهای شبانه ویلاهای بالای شهر ردوبدل میشود! همه میدانستیم ما چیزی به نام باشگاه و تیمهای پایه نداریم که نیاز به زیرساخت و امکانات داشته باشد!
و بالاخره اینکه همه میدانستیم تکتک این موارد الزامات اصلی فیفا و AFC برای دادن پروانه مجوز حرفهای است و تیم آماتور حق شرکت در مسابقات بینالمللی مثل لیگ قهرمانان آسیا را ندارد! پس چهکار کردیم؟
مدیران با سندسازی، ورزشگاههای دولتی هر شهر را ملک شخصی باشگاه خود نشان میدادند! بازرسان فیفا و AFC را به مجموعه انقلاب میبردند و سالنها را بهعنوان محل تمرین خود جا میزدند! قرارداد صوری برای اسپانسرینگ و حقپخش هم که کاری نداشت؛ یک تکه کاغذ بود! و نشان دادن چند نفر خوشپوش دور یک میز در حال خوردن موز به عنوان هیئت مدیره و تصمیمگیران اصلی هم که کاری نداشت!
به این ترتیب سالهای سال باشگاههای ما مجوز حرفهای گرفتند و در لیگ قهرمانان بازی کردند. حالا اگر از گروهمان بالا نمیآمدیم اهمیتی نداشت، آن سفر خارجی و پاداش دلاری و امتیاز واردات مهم بود که به بازیکن و مربی و مدیر و دلال میرسید! اما سال ۹۸ ناگهان کوکو برگشت...
AFC ایران را بهخاطر تقلب در مدارک ۱۲۰ هزار دلار جریمه کرد و فیفا بهخاطر تفاوت و تمایز در اساسنامه فدراسیون- متن انگلیسی همان اصول مهم برای فیفا بود و ترجمه فارسی کاملاً مصرف داخلی و همانی که مدیران میخواستند! - جلو انتخابات را گرفت. اولتیماتوم پشت اولتیماتوم و لحن ناراحتکننده نامهها که البته، چون تقصیر خودمان بود، تحملش کردیم. اوج فاجعه و عمق تأسف در ماجرای سلب میزبانی از ایران در لیگ قهرمانان رقم خورد. چهار باشگاه- که هیچ منفعتی جز شخصی در این حضور نداشتند- همگام با مدیران فدراسیون روز اول یقه دریده و رگ گردن باد کردند که زیر بار این خفت (!) نخواهند رفت و عزت ایران و ایرانی را لگدمال نمیکنند. بعد از ۴۸ ساعت یک سفر توریستی به مالزی کردند، جایی که اصلاً ربطی به برگزاری لیگ قهرمانان نداشت و اساساً تصمیمگیرندهها جایی دیگر بودند! و در نهایت «پذیرش» همان تحمیل تحقیرکننده با یک مشت شعار بیمصرف در ابتدا و انتهای کلام!
و نتیجه هم که از اول معلوم بود، شکست پشت شکست و باختهای سنگین...
صندلی خدمت
انتخابات فدراسیون فوتبال قرار بود ۲۵ اسفند برگزار شود. کرونا و نامههای دستوری فیفا را فعلاً فراموش کنید. فقط یک مرور بر آنچه پشت درهای بسته تصویب کردهاند تا سلطه خود بر فوتبال و البته «فرصت خدمت!» را از دست ندهند، ضروری است. طبق اساسنامهای که فیفا با استناد به بندهای غیرقانونیاش مانع برگزاری انتخابات شد، تنها کسانی حق حضور دارند که ۱۰ امضا از اعضای مجمع جمع کنند!
شرطی که هیچ کجای دنیا و حتی در مجامع غیرمتمدن هم وجود ندارد، چون رسماً و علناً ترویج فساد و رانت و معامله نامشروع برای قدرت است. حالا اعضای مجمع چه کسانی هستند؟
رؤسای هیئتها و مدیران باشگاهها! یعنی کسانی که شما قرار است بر کار آنها نظارت و در صورت لزوم با آنها برخورد کنید! درست در روزهایی که «ایکر کاسیاس» بلافاصله بعد از بازنشستگی کاندیدای ریاست فدراسیون اسپانیا شد، در ایران علی دایی و امثالهم باید میرفت از مدیر هیئت استانی که هرگز هیچ تیمی در فوتبال نداشته و خود نیز در عمرش بازی نکرده، با سر خم و قول کلی مزایای بعدی در صورت ریاست، رأی جمع میکرد تا فقط به انتخابات برسد!
و البته که در غیاب فوتبالیها چه سیاستبازی و لابیها که برای جمعآوری رأی نشد! از بازگشت مردان بازنشسته و وعده و وعید صاحبان قدرت تا انتخاب نواب رئیس و معاملات آشکار در راهروهای فدراسیون!
لیگ، از تعویق تا تعقیب!
لیگ نوزدهم برخلاف سنت همه ساله در هفته اول مرداد ماه شروع نشد. مدیران فدراسیون و سازمان لیگ بهانههای مختلفی ردیف کردند. از الزام فیفا برای بلیتفروشی الکترونیکی و مشخص بودن صندلیها تا نصب دوربینهای چهرهزن برای شناسایی آشوبگران. این وسط از امکانات رفاهی برای تماشاگران و تأمین حداقلها هم صحبت بود تا اینکه داریوش مصطفوی در یک برنامه تلویزیونی باب جدیدی گشود: «الزام برای حضور بانوان و تعیین مهلت آخر.»
هرچه بوده لیگ از آخرین روزهای مرداد و با تعویق یک ماهه شروع شد و با شروع آن مشخص شد هیچکدام دلایل مطرح شده یا واقعیت نداشتند و یا اگر واقعی بودند اجرایی نشدند. دوباره در بر همان پاشنه همیشه میچرخید و فقط سختگیری بر تماشاگران آنقدر زیاد شده و به طرق مختلف (از رفتن به سایت برای خرید و مشکلات اینترنت تا تغییر ساعات بازی و سختی حضور در ورزشگاه) آزار میدیدند که تعداد آنها نسبت به همیشه کمتر از نصف شد. حتی برای دو شهرآورد رفت و برگشت هم ورزشگاه آزادی پر نشد و در شهرستانها هم وضع بدتر بود.
اما هرچه بیرون زمین و مدیریت و امکانات ضعیف بود، درون چمن لیگ جذاب و حساس شد. پرسپولیس که بعد از سه سال برانکو را فراری داده بود (!) با جانشین او گابریل کالدرون آمد و اگرچه در یک نیم فصل چهار برابر سال قبل باخت، اما به لطف پیروزیهای متوالی و بدون تساوی، جایگاه خود در صدر کورس مدعیان را حفظ کرد. استقلال هم با مرد خوشتیپ و خوشپوش ایتالیاییاش- بهجای وینفرد شفر سالمند که در پروژهای مشابه برانکو از ایران رفت- اگرچه با باخت شروع کرد، اما وقتی جا افتاد با روش و شمایل تازه و بازیهای تماشاگرپسند و پرگل، چهره مدعی به خود گرفت و حتی به صدر هم رسید؛ و درست در همین شرایط بود که دوباره مدیران «کاربلد» وارد صحنه شده و با ندادن پول مربیان خارجی و سایر روشها که خوب بلدند (!) هر دو مربی را از ایران فراری دادند! اول استراماچونی رفت و یک کشور به مدت یک ماه سرکار بود و لحظهبهلحظه انواع خبرها و وعدهها میرسید و در نهایت همانی شد که از اول باید میشد! مرد ایتالیایی با خود مدیر استقلال را هم برد (لااقل در ظاهر) و افشاگریهای بعدیاش ثابت کرد این برنامه از پیش تعیین شده و حادثهای اتفاقی نبوده و پای امتحان پسدادههای پرحاشیه را به باشگاه باز کرد.
کالدرون هم در سناریویی کاملاً مشابه رفت و این بار البته مدیران سرخ ماندند تا چند ماه بعد در یک درگیری داخلی بین خود بروند! بعد از استعفای انصاریفرد و وسط افشاگریهای دو طرف علیه هم، پای برانکو هم وسط آمد و مشخص شد چقدر برخی تحلیلها و البته اخبار برخی رسانهها در همان مقطع زمانی درست بوده و مرد کروات هم رفت و به فیفا شکایت کرد و حکم غرامت میلیونی گرفت تا بیشتر دل فوتبالدوستان از این همه ناکارآمدی به درد آید.