به گزارش مشرق، تقریبا از اوایل اسفند سال ۹۸ همه مردم ایران و پس از آن مردم جهان درگیر ویروس کرونا هستند و خط مقدم مقابله با آن پزشکان و پرستاران بودند که جان بر کف نهاده و به صورت شبانهروزی در راه جلوگیری و بهبود بیماران تلاش و فداکاری کردند.
رومینا غلامی سرپرستار بخش داخلی یکی از پرستاران بیمارستان امام سجاد (ع) است که پس از ۳۲ روز فرزندان خود را دید؛ وی از شرایط کاری سخت پرستاری گفت و افزود: شغل پرستاری شرایط خاص خود را دارد و ما در این شغل زمانی برای خود نیستیم و حتی در ایامی مانند عاشورا و نوروز نیز تعطیلی نداریم.
با توجه به اینکه شهرستان رامسر گردشگرپذیر است و در تعطیلات پذیرای مسافران بسیاری است پرستاران همیشه حالت آمادهباش هستند که حتی زمانی که مرخصی باشند به سر کار رفته و به مردم خدمت کنند.
باید به آنها روحیه میدادیم
وی با اشاره به اوایل اسفند که شرایط کاری بسیار بد و سختی وجود داشت،گفت: در این ایام با بیمارانی روبرو بودیم که علاوه بر مشکل بیماری از خانواده خود نیز دور بودند و ما باید به آنها روحیه میدادیم و گاهی با خانوادهها به صورت تلفنی صحبت میکردیم تا از حال بیمار خود باخبر شوند.
این پرستار با بیان اینکه شرایط به حدی سخت بود که گاهی همکاران هنگام اطلاع به خانواده از فوت بیمار، تلفن را دست به دست میکردند چون نمیتوانستند این خبر را به خانوادهها بدهند، تصریح کرد: بعضی از خانوادههای بیماران که با ما در ارتباط بودند اکنون نیز تماس میگیرند، سال نو را تبریک گفته و با ما صحبت میکنند.
غلامی از شرایط کاری سخت با وجود لباسهای مخصوص و ماسکهایی که باید ۷ یا ۸ ساعت یا برای بعضی همکاران شیفت شب که این زمان به ۱۲ تا ۱۳ ساعت میرسید، گفت و افزود: در مدت زمانی که بیمارستان بودیم غذا خوردن و بسیاری از کارهای دیگر سخت بود اما به خودمان میگفتیم که ما باید روحیه داشته باشیم تا بیماران بتوانند دوری از خانواده را تحمل و بر ویروس غلبه کنند.
وی با بیان اینکه همسرم هم کارمند بیمارستان است دو فرزند خود را از اول اسفند به مادرم سپردم که البته بیشتر همکاران همین کار را کردند و اگر کسی چنین شرایطی نداشت، در خانه اتاقها را جدا کردند، گفت: بیشتر همکاران بچههای زیر ۲ یا ۳ سال داشتند و شرایط برای آنها حتی از ما هم سختتر بود.
این پرستار که برای اولینبار از دختر ۵ ساله و ۱۳ ساله خود به مدت ۳۲ روز دور بود، گفت: دخترم را همیشه روی پا میخوابوندم و بعد خودم میخوابیدم و به خاطر همین بیقراری میکرد و حتی قبل از به وجود آمدن این شرایط برای خانواده ما، دختر بزرگم نامه زیبایی برای من نوشته بود.
وی در ادامه افزود: فرزند بزرگم که عاقلانه رفتار میکند، در این مدت با دختر ۵ سالهام صحبت کرده و او را دلگرم میکرد که مامان زود میاد و...
غلامی که حتی تست کرونایش مثبت بود، ادامه داد: دچار تنگی نفس شده بودم و زمانی به خود آمدم که بعد با سیتیاسکن و آزمایش مشخص شد که تست کرونا مثبت است اما از وضعیتم به هیچ کس نگفتم چون چشم خانواده و خواهرانم به من بود و فقط به دخترم گفتم و بهش قول داده بودم لحظه سال تحویل کنارش باشم...
در این مدت بیماری با داروها و پیگیری همکاران و پزشکاران بدون بستری حالم خوب شد و تا اینکه عصر روز سوم فروردین بچههام را دیدم و شروع به کار کردم و در این مدت به تنها چیزی که فکر میکردم دیدن و بغل کردن بچههام بود.
وی با اشاره به اینکه در اسفند ماه شرایط بدی داشتیم و حتی بسیاری از همکاران وصیتنامه خودشون رو نوشته بودند و میگفتند موقع خواب به این فکر میکنیم که آیا صبح را میبینیم! اما خوشبختانه از پزشکان و یا پرستاران بیمارستان فوتی نداشتیم.
خانم غلامی با اشاره به اینکه وضعیت بیمارستان در هفته جاری خوب بود، از ریاست و مدیریت دفتر پرستاری تشکر کرد و ادامه داد: از مردم میخواهم که این قدر که صبوری و تحمل کردند و در خانه ماندند باز هم همکاری لازم را داشته باشند و امیدوارم هر چه زودتر تمام شود که روزهای بسیار سختی بود.
در زیر نامه دختر این پرستار به مادرش را بخوانید که قبل از عید نوروز نوشته شده است.
«روز n ام قرنطینه
این جمله ایست که اکثر مردم درباره شیوع کرونا و ماندن در خانه در هر کجای ایران و جهان میگویند.
اما من نه؛
واضحتر بخواهم بگویم ما نه،
ما که هستیم؟!
یعنی من، فرزندی که یکماه است مادر پرستارش را ندیده، مادر پرستاری که در هنگام شیفت تنها امیدش فرزندیست که یکماه است او را ندیده.
ما یعنی ما کودکانی که یکماه است از آغوش گرم مادر و پدر مان محرومیم.
ما یعنی دلواپسی فرزندی که مادرش در هنگام رفتن به شیفت به او میگوید"روژینا جان،مواظب خواهرت باش؛ممکن است من و پدرت برنگردیم".
ما یعنی پرستاری که برای رفتن به خانه و دیدن فرزندش لحظه شماری میکند اما نمیتواند.
ما یعنی منی که یک ماه است پدر و مادرم را ندیده ام؛
ما یعنی کودکی که هر روز میپرسد: امروز مامان میآید؟
ما یعنی...
اما ما نمیگوییم روز n ام قرنطینه،ما میگوییم:
روز n ام دلتنگی
روز n ام دوری از پدر و مادر
روز n ام محرومیت از آغوش مادر
روز n ام نشنیدن صدای پدر
روز n ام ...
دقیقا یکماه پیش پدرم به اتاقم آمد و گفت: دخترم باید به همراه خواهرت به خانه مادربزرگت بروی و ممکن هست که چند هفته همدیگر را نبینیم. اما هفته ماه شد و سال جدید آمد.
این جمله یعنی عمق فاجعه!!
با شنیدن این جمله متوجه شدم که روزهای تلخی در پیش است.
یعنی باید مادرانه از خواهر کوچکم مراقبت کنم.
نباید بگذارم آب در دلش تکان بخورد
باید شبها به جای پدر برایش قصه بگویم،
باید به جای مادر خریدار نازهایش باشم؛
باید جوابگوی سوالاتی که همه در مورد برگشتن مادر و پدرمان است باشم!
خیلی سخت است که هر دفعه از مادرت بپرسی: مامان کی میآیی؟
و اوم هم جواب بدهد:معلوم نیست دخترم! ،
خیلی سخت است که هر دفعه بیاختیار به پدر زنگ بزنی ولی چیزی برای گفتن جز دلم برایت تنگ شده نداشته باشی و فقط بخواهی صدایش را بشنوی،
خیلی سخت است که ببینی کودکان دیگر در کنار خانوادههایشان هستند ولی تو نیستی!!
آری؛
ما کودکان روزهای سخت هستیم؛همان کودکانی که حق داشتن آغوشهای گرم مادر و پدر را در این روزهای سخت و بحرانی ندارند.
ما با همه فرق داریم!
با همه کودکان...
و همه ما به داشتن فرشتگانی بیبال به نام پدر و مادر که شبانه روز برای نجات جان مردم تلاش میکنند افتخار میکنیم.
و این تنها چیزی ست که باعت دلگرمی و تحمل دوری از آنها میشود.
پدر و مادر فداکارم دوستتان دارم️
ای کاش مردم در خانه میماندند»...