سرویس جهان مشرق - در سه قسمت قبل گفته شد، «سعود السبعانی»، در کتاب «عربده کش ریاض» تلاش می کند، به تبیین زوایای تاریک زندگی «سلمان بن عبدالعزیز»، پادشاه عربستان و فرزندش، «محمد بن سلمان»، ولی عهد بپردازد.
قسمت اول، به گوشه ای از دوران کودکی «سلمان» با لشکری از خواهران و برادرانش گذشت، سپس به پیشینه پدرش (ملک عبدالعزیز) و مادرش (حصه السدیری) و اینکه چگونه مادرش بین پدرش و عمویش دست به دست شد و انتصاب «سلمان» به امارت ریاض در ۱۹ سالگی و استعفا از سمتش پرداخت.
قسمت دوم، بر دوره جوانی «سلمان» و انتصاب مجدد به امیری ریاض تمرکز کرد. دوره ای که «سلمان» غرق در «شراب خواری و زن بارگی» شد و حاصل آن «رسوایی ییلاق معیزیله» و برملا شدن رابطه نامشروعش با دختری بدکاره و تلاش برای سر پوش گذاشتن بر آن گذشت.
قسمت سوم، به راه حل «سلمان» در قربانی کردن یکی از افراد نزدیکش به نام «فلاح بن سلطان» برای خلاصی از رسوایی «ییلاق معیزیله» و خروج فلاح بن سلطان بعد از این ماجرا از کشور رفت و مرگ در غربت و ازدواج «سلمان» با یکی از دختران فلاح، همان اکنون مادر «محمد بن سلمان» است، برای جبران این خوش خدمتی پرداخت.
قسمت اول: آنچه از فساد جوانی شاه سعودی نمیدانید/ شاهزادههایی که یک زن را دست به دست میکردند! +عکس
قسمت دوم: رسوایی ییلاق «معیزیله» چه بود / دختر فراری سر از خیمه ملک سلمان درآورد +عکس
و حالا ادامه داستان:
براساس مستندات تاریخی عربستان تا اوایل دهه ی ۶۰ کشوری عقب مانده شمرده می شد و جایی در میان کشورهای دارای تمدن و فرهنگ نداشت. در چنین کشوری می توان به راحتی اوضاع اجتماعی و فرهنگی مردمان و امرا و حکامش را حدس زد. امرا و حکام سعودی اگرچه از حیث خوردن و پوشیدن بهتر از عامه مردم بودند، اما از حیث سواد و تحصیل با اینکه امکان کسب علم و دانش در اروپا را داشتند، اما روحیه تن پروری و تنبلی باعث می شد، بی سوادی را بر سختی های کسب علم و دانش ترجیح دهند، لذا تفاوتی با عامه مردم نداشتند.
این وضعیت بیشتر در میان فرزندان ملک «عبدالعزیز» دیده می شد که از تحصیل علم و دانش بیزار بودند. «سلمان» نیز از این قاعده مستثنی نبود، به گونه ای که در ۲۱ سالگی همچنان بی سواد بود، اما هر اندازه سواد و گرایشش به تحصیل علم کم بود، در مقابل به کسب مال و ثروت علاقه داشت.
لذا تلاش کرد، با شیوخ قبایل و عشایر ریاض و اطراف آن روابطی برقرار کند و صاحب نفوذی شود. اما برقراری رابطه با قبایل بدوی برایش چیز دیگری بود. چون معتقد بود، آنها افرادی ساده و به شدت مطیع و فرمانبردار هستند.
این ویژگی پای «سلمان» را به جمع ها و نشست هایشان باز کرد و باب مراوده با آنها را گشود. طبق رسوم قبایل بدوی این نشست ها با خواندن اشعار و قصیده هایی در مدح و ستایش افراد یا حماسه های این قبایل همراه بود و «سلمان» تمام آنها را به خاطر می سپرد و چون پس از مدتی اطلاعاتی در این زمینه به دست آورد، فتنه انگیزی میان آنها را آغاز کرد.
او در دورهمی قبیله ای خاص از حماسه های قبیله آنها سخن می گفت و حس دشمنی و خصومت در میان آنها را زنده می کرد، لذا افراد آن قبیله برای سرکوب این احساس اسرار یکدیگر را برای «سلمان» برملا می کردند.
به مرور این رازها به صندوقچه اسراری تبدیل شدند که «سلمان» از آنها به عنوان اهرم فشاری جهت کسب نفوذ و ظاهرا احترام و باج گیری از قبایل استفاده می کرد و قبایل نیز مجبور بودند، مقابل امتیازگیری «سلمان» سکوت کنند.
این خیلی زود چهره واقعی «سلمان» را برای این قبایل آشکار کرد، طوری که بارها هنگام مراجعه به دفترش برای رسیدگی به درخواست هایشان با چهره عصبی و پرت کردن و شکستن فنجان قهوه و ناسزاگویی هایش مواجه می شدند.
تعداد زیاد مراجعه کنندگان و کم حوصلگی «سلمان» باعث شد، او مناصب و سمت های جدیدی مانند وکیل، منشی امیر، رئیس دفتر، مسئول دریافت و هماهنگ کننده عریضه ها ایجاد کند. هدف وی از یک سو، خلاص شدن از شر مراجعه کنندگان و از سوی دیگر، اشراف دقیق روی تمام امور قبایل، خاندان های سرشناس و شخصیت های با نفوذ و اطلاع از اسرار و مشکلات و رسوایی های آنها، به ویژه قبایل و شخصیت های نزدیک به برادرانش بود که رقیبش بودند.
این چنین بود که «سلمان» صندوقچه دیگری برای خود ایجاد کرد که اسرار و رسوایی های قبایل، خاندان ها و شخصیت های با نفوذ را شامل می شد. در کنار آن، «سلمان» شروع به تشکیل پرونده هایی برای هریک از این افراد و قبایل، حتی شاهزاده های سعودی در زمینه مفاسد مالی و اخلاقی کرد و بخشی از دفترش را به نگهداری از این پرونده ها اختصاص داد که تاکنون هم از آنها محافظت می کند و به مقتضای شرایط از آنها علیه افراد استفاده می کند.
اینگونه «سلمان» بر اسرار بسیاری از خاندان ها و قبایل عربستان اشراف پیدا کرد و خیلی زود، نامش به کابوس بسیاری از قبایل و شاهزاده های سعودی تبدیل شد.
رویه ای که «محمد بن سلمان»، ولی عهد نیز آن را دنبال کرد و با استناد به آنها به ویژه پرونده های مالی و اخلاقی «محمد بن نایف»، پسر عمویش را به خاطر اعتیاد بی حیثیت کرد و از شاهزادهایی چون «ولید بن طلال»، «متعب بن عبدالله» و «عبدالعزیز بن فهد» باجگیری کرد.
یکی از بزرگترین پرونده های فساد مالی که «محمد بن سلمان» از زیر و بم آن به لطف آرشیو پدرش اطلاع دارد، رسوایی مالی سال ۲۰۰۶ است که طی آن میلیاردها دلار به سرقت رفت و این کشور را در آستانه ورشکستگی مالی و فروپاشی اقتصادی قرار داد و در عربستان همچون «قرارداد قرن» به «سرقت قرن» معروف شد.
بطور کلی، وضعیت عربستان و شاهزادگان سعودی تا زمان کشف و استخراج نفت، تعریف چندانی نداشت. با ورود طلای سیاه به اقتصاد عربستان و عواید هنگفت حاصل از آن، یکباره ورق در عربستان برگشت و وضعیت خاندان سعودی به کلی تغییر کرد.
شاهزادگانی که با اندک ثروتی به زندگی خویش در آن کشور عقب مانده و در میان قبایل بدوی ادامه می دادند، به قطب های ثروت منطقه و جهان تبدیل شدند و آبادی و عمران وارد عربستان شد. اینجا بود که اهمیت امارت ریاض به عنوان پایتخت عربستان آشکار شد و زمینه استیلای «سلمان» بر بخش های گسترده ای از اراضی این امارت و بهره برداری از آنها در راستای منافعش را فراهم کرد.
اگرچه در ابتدا، «سلمان» در این باره بسیار محتاط نشان می داد، شاید یکی از دلایل آن عدم اطلاع از اهمیت واقعی این اراضی و موقعیت مهم امارت و شاید هم ترس از برادران بزرگتر بود، به ویژه آنکه آن سال ها مصادف با بر تخت سلطنت نشستن «فیصل» پس از کودتا علیه «سعود» برادر بزرگتر و برکناری او از قدرت به اتهام فساد مالی بود.
اگرچه در این سال ها «سلمان» همچون برادران بزرگترش که سمت هایی چون وزیری کشور و وزیری دفاع وغیره را داشتند، نتوانست درآمدهای کلانی از فروش نفت و قراردادهای تسلیحاتی به دست آورد و ثروتی هنگفت ایجاد کند، اما از راه های دیگر برای به دست آوردن حداکثر درآمد استفاده کرد. یکی از آنها چنگ انداختن بر اراضی امارت و ثبت آنها به نامش و سپس اجاره دادنشان به وزارتخانه ها مثلا بهداشت برای دفن زباله هایش و کسب درآمدهای کلان از آن بود، یا به محض اطلاع از اجرای طرحی عمرانی در منطقه ای از ریاض، به سرعت زمین های آن منطقه را به نام خود می کرد و اجرای طرح را منوط به تامین رضایتش و پرداخت مبلغی می کرد.
با این وجود «سلمان» در مقابل افرادی چون «مشعل بن عبدالعزیز» که درصدی از قراردادهای تسلیحاتی را از آن خود می کرد و ثروتی میلیاردی برای خود گرد آورده بود، شاهزاده ای متوسط الحال محسوب می شد و در مقابل ثروت ۲۰۰ میلیارد دلاری «ملک فهد»، برادر بزرگترش که تصور این رقم آب از دهان همه جاری می کرد و باعث شد، «جنان حرب»، همسر مسیحی فهد، پس از مرگش، به طمع سهم بردن از ارث به دادگاه انگلیس شکایت کند، بسیار ناچیز بی مقدار بود.
به همین ترتیب، ثروت «سلمان» حتی در مقابل ثروت ۲۷۰ میلیارد دلاری «سلطان» برادرش که وزیر دفاع بود و این ثروت را از قراردادهای تسلیحاتی و نظامی به دست آورده بود، اصلا قابل مقایسه نبود. ثروت «سلمان» در این دوره حتی به پای ثروت «عبد الله» برادرش که ۲۰ میلیارد دلار و یا «نایف» برادر دیگرش و برادرزاده هایش که چند میلیارد دلار تخمین زده شده بود، هم نمی رسید، لذا او همواره از وضعیتش ناراضی و شاکی بود.
از اواسط دهه نود «سلمان» به فکر راه دیگری برای ثروت اندوزی افتاد و آن مدیریت و ریاست سازمان های مردم نهاد و جمعیت های خیریه بود. او طی سال های ۱۹۶۷ تا ۱۹۹۲ با داشتن چنین سمت ها و پست هایی توانست به عنوان مثال از کمک های مردمی برای خانواده های سربازان کشته شده اردنی، حادثه دیدگان پاکستانی و آوارگان فلسطینی میلیون ها دلار به جیب بزند و تنها ۱۰ میلیون دلار را برای کمک به این سه قضیه ارسال کند.
اما باز این اموال جوابگوی خرج «سلمان» برای خرید وفاداری قبایل و افراد نزدیکش نبود. او طی این سال ها همواره در مضیقه مالی و با کسری بودجه امارت مواجه بود. لذا، ایده ورود به دنیای «فرهنگ و رسانه» و خرید مجموعه های انتشاراتی و مطبوعاتی به ذهن «سلمان» خطور کرد.
در این راستا، اقدام به خرید «مجموعه تحقیقات و انتشارات سعودی» از برادرزاده اش «ترکی بن فیصل» و دایی اش «کمال ادهم» و دو شریکشان «هشام» و «محمدعلی حافظ» کرد. این مجموعه روزنامه های فرا منطقه ای «عرب نیوز»، «الشرق الاوسط»، «الاقتصادیه» و نشریه های «سیدتی»، «الرجل» و «الجمیله» را دربرمی گیرد.
یکی از دلایل این اقدام «سلمان» آن بود که احساس می کرد، لازم است، به عنوان «شاهزاده ای روشنفکر» وارد دنیای فرهنگ و رسانه شود و نام خود را در آنجا مطرح کند.
ادامه دارد ...