به گزارش مشرق، اصغر دادبه، مدرس دانشگاه در یادداشتی نوشت:
سوال مهمی از سوی بسیاری از استادان و اندیشمندان فارسی مطرح شده و آن این که چه عوامل و عناصری پشت سر سعدی وجود داشته که موجب چنین پیدایشی شده است؟ آن هم در خطهای که تا پیش از سعدی وجود سراینده و نویسندهای به این بزرگی را تجربه نکرده است.
در کتابهای تاریخ و فلسفه میخوانیم که شاگردان افلاطون دو گروه بودند؛ گروهی که اهل درس و مشق و یادداشت کردن بودند و گروهی که تحت تأثیر استاد خود به اشراق دست مییافتند. سعدی هم نمیتواند معلول بیعلت باشد بنابراین باید عواملی وجود داشته باشد که چنین معلولی را بیافریند. چرا که به ناگهان نمیشود کسی پیدا شود و آنگونه مثنویها و قصاید حیرتانگیز و غزلیات و بیانات شگفتانگیز را عنوان کند که:
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم/ نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
بههوش بودم از اول که دل به کس نسپارم/ شمایل تو بدیدم، نه عقل ماند و نه هوشم
نیمچه فرضیه بنده این است که پشت سر سعدی، خراسان بزرگ قرار میگیرد. سعدی انعکاس خراسان بزرگ در شیراز است.
حالا بحث بر سر سفرهای سعدی است، اما من میگویم چه او به سفر رفته باشد و چه به سفر نرفته باشد، جلوهگاه معارف ادب خراسان بزرگ است. برای اثبات این امر، اشارهای کوتاه به یک ماجرای تاریخی خواهم کرد. ماجرای هجرتهایی که با تهدید حمله مغول آغاز و با شروع حمله مغول جدیتر شد و لااقل سه جزیره بهوجود آمد: جزیره هند، جزیره روم و جزیره فارس.
این جزیرههای امن، جزیرههایی بودند که حافظِ فرهنگ و ادب ایران زمین شده و مشکل ما این است که راجع به این جزیرهها تنها کمی اطلاع داریم. یعنی حداقل فهرستها و صورتهایی در کتابها داریم که بیانگر آن است که چه کسانی به روم و چه کسانی به هند رفتهاند.
پشت سر سعدی خالی نیست گرچه پیش از حضور سعدی، در فارس شاعری نداشتیم. ادعای من این است که در این جزیره امن و آرام اگر جامعیت سعدی را در نظر بگیریم که هم قصیده دارد، هم غزل، هم قطعه، هم مثنوی، هم مدح و... میبینیم که تمامی این مسائل را ما در خراسان نیز داشتهایم.
ابن یمین در شعر سعدی حضور دارد، فردوسی حضور دارد، انوری حضور دارد و این طبیعی است که در قاموس تکامل که اصلی علمی است، همه اینها باید صیقل خوردهتر باشند. باید آن تغزلهای ناهموار و احیانا هموار به غزلهای بلندی تبدیل شود مانند:
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم/ تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم
نه فراموشیام از ذکر تو خاموش نشاند/ که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم
بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب/ که نه در بادیه خار مغیلان بودم
استاد فروزانفر در مقدمه سخن و سخنوران از آن به عنوان سبک شیرازی یاد میکنند. یعنی سبکی با سعدی اینگونه درخشش مییابد و بعد هم با حافظ پیش میرود و بعد هم به مکتب اصفهان تحویل داده میشود و موجب پیدایش سبک اصفهانی و سبک هندی میشود.
بنابراین ظهور انسانی بزرگ و درخشان وابسته به دو عامل بیرونی (حضور خراسان بزرگ بااندیشمندانی چون فردوسی، رودکی، انوری و...) و عامل تربیت است. بنابراین سعدی این شرایط بیرونی را داشت و این تربیت هم، چه از این شهر سفر کرده باشد و چه سفر نکرده باشد، در وی تأثیر میگذارد، در نتیجه چنین درخشید و پیشرو چنین سبکی شد.
*جام جم