به گزارش مشرق، بعد از خواندن کتاب «ایهام» در نخستین مواجهه ذهنی به یاد دوران تشکیلاتیام افتادم. وقتی مسؤول یک تشکل دانشجویی بودم و دختری به من پیام داد و گله داشت از یکی از اعضای تشکیلات در یکی از دانشگاههای کشور؛ پسرک دختر طفل معصوم را دلبسته کرده بود؛ دختر تک تک خواستگارانش را به خاطر پسر رد کرده بود اما پسر نتوانسته بود خانوادهاش را قانع کند که به خواستگاری بیایند. چند بار پیگیری کرده بود و چند بار از آن پسر پیگیر شدم و هر بار طفره رفته بود. بعد از چند وقت هم ازدواج کرده بود و این دختر مانده بود و غمهایش!
قصه «ایهام» هم همان است؛ دلبستگیهای ظاهری، عشقهای لحظهای، جنگهای درونی و فراغتهای ناگهانی که شاید تلاش داشته یک عاشقانه را بیان کند اما در واقع یک نقد درونگفتمانی به رفتار پسران دانشجوی مذهبی است؛ آنهایی که در فعالیتهای دانشجویی سر به زیر و تسبیح به دستاند و کم کم به دختری (مذهبی یا غیرمذهبی) دل میبندند و دل میبرند و وقتی طرف مقابلشان را دلباخته میکنند، تازه متوجه میشوند این پیوند، آنی نیست که باید باشد و پدر و مادرشان این گزینه را نمیخواهند و باید رضایت پدر و مادر را در نظر بگیرند و دوباره ملاکهایشان را بازشناسی کنند و در نهایت به این جمعبندی میرسند که گوشی خود را خاموش کنند و خیلی سریع میروند سراغ ازدواج با دیگری! نکته تلخ ماجرا آنجاست که در این روابط این دختر است که محکوم به شکست است، گنهکار اصلی او است و او است که باید تاوان این رابطه را بدهد و طبیعتا او است که در این روابط لطمه میخورد.
قلم کتاب چندان قوی نیست؛ نویسنده تلاش دارد برای مخاطب از حس و حال کاراکتر اصلی و شخصیتهای فرعی داستان فضاسازیهایی کند که خواننده را در موقعیت قرار دهد اما در بخشی از موقعیتها سطحی میشود و گاهی ساختاری تصنعی به خود میگیرد. اینها را البته میشود به واسطه نخستین تلاش «سیدحسام رایگانی» دانست. نویسنده با صمیمیت و محاوره بیان کردن قصه خود را با شکستن رسمالخط و خارج از قاعده نوشتن که لطمهای است به ساختار ادبیاتی، اشتباه گرفته است. شاید اگر پیش از انتشار، چند بار متن را خوانده بود یا به چند نفر داده بود برای خواندن، این مساله کمتر به چشم میآمد. «تکرار» میتواند ممدوح باشد، میتواند در داستانهای کمدی تکنیکی باشد برای آنکه مخاطب را همراه کند اما «تکرار» یک وضعیت و موقعیت و فضاسازی تکراری از یک مساله در یک قصه عاشقانه بیشتر از ضعف نویسنده در پردازش موقعیت بر میآید.
آنچه اما در بستر داستان خوشنشین است، استفاده از اشعار شاعران ایرانی برای جلو بردن قصه است که با توجه به شکلگیری قصه در دانشکده ادبیات و برای دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران خوب جا افتاده است.
نویسنده برای جلو بردن داستان خود اتفاقات تکراری و مشابه دیگری را نیز در داستان وارد میکند که مخاطب با خواندنش حس کهنه بودن موقعیت را دارد، همیشه در این قصهها استاد اخلاقی است و همیشه توصیه برای رفتن به مشهد و همیشه حرم است که پسر را به خود میآورد که این آن انتخاب درستی که باید بکنی نیست!
آنچه میتواند مساله دیگر کتاب باشد، تغییر ناگهانی موقعیت است. پسری عاشقپیشه که دل در گرو دختری بسته و حالا بعد از سفر مشهد فهمیده او گزینه مطلوب او بر اساس ملاکهایش نیست، به صورت ناگهانی سر از سفره عقد دوست همان دختر در میآورد.
*وطن امروز / میکائیل دیانی