سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
دولت میتواند اگر بخواهد
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
کرونا، «اَبَرآزمون» بود. هم در مقایسه کارکرد داخلی حکومتها و هم در نوع تعامل جهانی؛ هم در سنجش اخلاقی و تمدنی، و هم درباره تابآوری هر یک از «دولت- ملت»های جهان. برای ما هم درسهای بزرگی داشت و مشخصا ابطالکننده برخی گزارههای غلط طیف غربگرا بود؛ طیفی که در کارنامه خود، خوشبینی و تکیه به غرب، و بیاعتمادی به ظرفیتهای انقلاب و مردم را بر جای گذاشته است. اکنون میتوان اثر متفاوت دو رویکرد انقلابی و غیرانقلابی را مشاهده کرد. از مبارزه مسئولانه با کرونا تا انفعال و رهاشدگی برخی بازارها در مقابل اخلالگران.
۱- بگذارید تاریخ هفتساله را به سرعت و با بازخوانی برخی اظهارنظرهای قابل تأمل یک دولتمرد مرور کنیم تا ببینیم چرا آنچنانکه باید در برخی حوزههای اقتصادی موفق نبودیم؟
- «اساس سیاست ما، بالا بردن ثروت ملی، رونق تولید و اشتغال و بهبود فضای کسب و کار است... به دنبال این هستیم آن چنان مردم را از درآمد سرشار کنیم که اصلاً به یارانه ۴۵ هزار تومانی نیازی نداشته باشند.» (تبلیغات انتخاباتی ۹۲ و ۹۶)
- «همین که ما آمدیم روی کار، قیمت دلار آمد پایین و اقتصاد آرام شد، کار خاصی نکردیم، فقط اعتماد مردم درست شده بود.» (۵ تیر۹۷، همایش قوه قضائیه)
- «ما علت موفقیتمان کجا بود؟ نه با کار و برنامهریزی ما بلکه قبل از برنامه و کار و تلاش ما دیدگاه مردم نسبت به آینده بود که جامعه را در مسیر جدیدی قرار داد. هنوز ما شروع نکرده بودیم. دو ماه دیگر بنا بود دولت را تشکیل دهیم. قیمت دلار پایین افتاد و بازار آرام شد.» (۲۲ مهر ۹۷، دانشگاه تهران)
- «مگر ما برجام را آوردیم؛ خدا برجام را آورد.» (۲۴ بهمن ۱۳۹۴)
- «میگویند سیب و گلابی کجاست که میخواهیم میل کنیم؟ امروز این باغ که نهالهای آن تازه غرس شده، آماده باروری است، اما برای به ثمر نشستن صبر لازم است.» (آبان ۱۳۹۵)
- «بعد از عید (۹۷) زمانی که قیمت دلار نوسان پیدا کرد، همه اقتصاددانان در جلسه اعلام کردند باید دلار تکنرخی و با
۴۲۰۰ تومان عرضه شود. البته شخصاً موافقت نداشتم، اما از آنجا که همه در جلسه بر آن اجماع کردند، من هم اعلام کردم میپذیرم.»
- «گزارش دیوان محاسبات راجع به ۴/۸ میلیارد دلار ارز دولتی [با وجود تایید بانک مرکزی] صد درصد غلط است.»
(۲۷ فروردین ۹۹)
- «من روزانه نظرسنجی میکنم! در خیابان وقتی با ماشین میروم تمام چهرههای مردم را نگاه میکنم که چند نفر لبخند دارند و چند نفر عصبانی هستند.» (۳ خرداد ۹۸)
- «ارزش پول ملی را نصف کردهایم و هنوز هم شعار میدهیم، تورم بالای ۳۰ درصد است، همه ناکارآمدیها را نمیتوان به پای تحریم نوشت؛ چقدر شرمآور است... اعتبار ریال ایرانی را برمیگردانیم.» (۲۲ فروردین ۹۲)
- «با حذف چهار صفر و تبدیل ریال به تومان، به جای اینکه بگیم هر یورو ۱۷۰ هزار ریاله، میگیم ۱۷ تومنه. هم گفتنش راحتتره،
هم زیباتره.» (۱۷ اردیبهشت ۹۹)
- «گفتم که نحوه تبلیغات، برنامهریزی و اجرای آن (سهمیهبندی و گران کردن بنزین) را خودتان مدیریت کنید. تأکید کردم حتی زمان اجرای آن را به من نگویید و خود من هم، صبح جمعه متوجه اجرای طرح شدم.» (۶ آذر ۹۸)
- «باید همراه شویم و نمیتوانیم در برابر قدرتهای بزرگ،
با شعارهایی که گاهی توخالی است، بایستیم.» (۱۰ مرداد ۹۵)
- «مذاکره مجدد با آمریکا دیوانگی است» (سال ۹۷) و چند ماه بعد: «مذاکره را به رفراندوم بگذاریم»!
- «تا زمانی که جلوی اَبَرقدرتها خودمان را ببازیم، پُررو میشوند.» (۷ اردیبهشت ۹۹)
- «رسیدیم به نقطهای که میبینیم در گرفتاریها، نه شرق به داد ما رسید و نه غرب. میبینیم که اقتصاد مقاومتی به دردمان خورد.» (۱۴ اردیبهشت ۹۹، ستاد مقابله با کرونا)
۲- ماجرای کرونا نشان داد که همین دولت میتواند خلاف رویه خطای خود در گذشته عمل کند و موفق هم باشد. برخی مدیران اوایل اسفند ۹۸ هم امید داشتند آمریکا و اروپا - که هنوز درگیر کرونا نشده بودند- همدردی کنند و تحریمهای دارویی را بردارند. اما گارد خباثتآلود غرب تغییری نکرد. آنها حتی به کمک ایتالیا هم که وسط کرونا دست و پا میزد، نشتافتند تا کرونا به آلمان و انگلیس و فرانسه هم رسید. (البته گاردین به نقل از منابع بیمارستانی فرانسه نوشت «یک بیمار بستری که قبل از تاریخ ۲۷ دسامبر - ۷ دی ۹۸- بهخاطر مشکلات حاد تنفسی به این بیمارستان مراجعه کرده، به COVID-۱۹ مبتلا و آزمایش وی مثبت بوده است).
مدیر انستیتو پاستور به تازگی گفت «به جز یکی دو کشور محدود (چین و...) هیچ کشوری به ایران کیت تشخیص کرونا نداد. همیشه فکر میکردم کشورهای تحریمکننده، در روزهای سخت مثل حالا، تحریم را بر میدارند، چون کرونا یک بحران انسانی است.
اما این اتفاق نیفتاد». آیا آلمانِ تحت قیمومت آمریکا برای ما کاری میکرد، در حالی که در برجام - در کنار انگلیس و فرانسه- خیانت کرد؟ خبر شرمآور دویچهوله را که حاکی از سرسپردگی دولت آلمان است، بخوانید: «ریچارد گرنل، رئیس موقت اداره اطلاعات ملی آمریکا و سفیر این کشور در آلمان، دولت برلین را برای حمله به برخی مساجد و مراکز منتسب به حزبالله لبنان تحت فشار گذاشت. گرنل درصدد است فرانسه را هم برای ممنوعیت فعالیت حزبالله تحت فشار بگذارد».
۳- دولت سوئیس چند روز قبل اعلام کرد «هیچ مبادلهای با ایران از طریق کانال بشردوستانه اعلامی آمریکا صورت نگرفته است». ادعا میشد این کانال به منظور تسهیل در صادرات دارو و تجهیزات پزشکی ایجاد شده است. ایران اما اینبار معطل نماند. بسیج ملی که در دنیا بینظیر بود، شکل گرفت: فناوران توانمند در کنار تولیدکنندگان و نیروهای داوطلب مردمی پای کار آمدند تا نیاز کشور در زمینه مواد ضدعفونیکننده، ماسک، گان و سپس ونتیلاتور (دستگاه تنفس مصنوعی)، کیت تشخیص مبتلایان و سیتیاسکن را تامین کنند. کشور ظرف دو ماه، تبدیل به یک کارگاه بزرگ شد. این تولید سودآور و ضروری، آن قدر «رونق» و «جهش» پیدا کرد که توانستیم صادرکننده محصولات مورد نیاز کشورها باشیم. آلمان بهعنوان قطب صنعت و فناوری اروپا، واردکننده کیت تشخیص از ایران شد و اروپاییها در صف درخواست محصولاتی با نشان MADE IN IRAN ایستادند. در همین حال، بر سر برخی از این لوازم کمیاب، میان کشورهای غربی راهزنی راه افتاده بود، یا مردم در خیابان و فروشگاه با هم درگیر شده و حتی اسلحه به روی هم کشیده بودند.
۴- در پویش ملی اخیر، انحصار و مزاحمت و سنگاندازیهای رایج بروکراتیک در کار نبود. مردم بهویژه شرکتهای دانشبنیان و فناوران و تولیدکنندگان، مجال یافتند تا توانمندیهای خود را به سهولت و فوریت پای کار بیاورند. کسی برای گرفتن مجوز کسب و کار و تولید، معطل نبود و ماهها از این اداره به آن اداره پاس داده نشد. واردات و قاچاقی در کار نبود که کمر تولید داخلی را بشکند. مافیای واردات و قاچاق، اینبار مجال نیافت امکان تنفس را از تولید ملی بگیرد. مفسدان اقتصادی نتوانستند با زد و بند، منابع ملی را به خسارت تبدیل کنند و تا حدود زیادی، دور از دست اخلالگران خارج شد. عوامل کارآفرینی و تولید، موجود بود و موانع، مفقود. پس موفقیت در تولید و صادرات حاصل شد. همینها، رمز موفقیت یا ناکامی در مدیریت اقتصاد است. اگر تولید جهش پیدا کند، کار و اشتغال رونق میگیرد و پول ملی ارزش پیدا میکند. تولید، قدرت ملی میآفریند و تب تقاضا و تورم را فرو مینشاند. البته در این میان، نقش «نظارت هوشمند» (سازوکارهای شفافیت در حوزه معاملات و مالیات) در خشکاندن باتلاق «اخلال، دلالی و سوداگری کاذب» هم بسیار مهم است.
۵- گرانیهای اخیر، فقط ناشی از سوءمدیریت است، یا با دستکاری هم مواجهیم. ما نمیتوانیم نقش پنهان جنگ و تروریسم اقتصادی برای اخلال سازمانیافته را که از معبر رهای فضای مجازی هم بهره میگیرد، فراموش کنیم. مدیریت اقتصادی، نیازمند اقدامات زیربنایی است و نه اقدامات روبنایی مانند حذف چهار صفر از پول و یا واگذاری سهام برخی شرکتها بدون واقعی کردن ارزش آنها که میتواند گریبانگیر کشور شود.
مهار التهابات اقتصادی، چاره دارد، اگر که مدیریتهای ذیربط، به وظایف قانونی خود برای رونق اقتصاد و آرامش بازار عمل کنند. متأسفانه طی چند سال گذشته، شاهد سهلاندیشی، تعلیق و امید بیجا به غرب، بیبرنامگی و کمهمتیهایی بودیم که نتایج آن را امروز در کف بازار میبینیم. وگرنه کشوری که میتواند ماهواره پیشرفته بسازد و در مدار ۴۲۵ کیلومتری قرار دهد، نباید در تولید خودرویی مثلا با مختصات پراید و پژو و برتر از آنها با مضیقه مواجه شود و پرواز ناباورانه قیمت پراید را شاهد باشد! چرا باید سومین کشور پُرمهندس جهان با وجود انبوه منابع طبیعی و تولیدات زیرمجموعه بخش مسکن، با مشکل چهار برابر شدن قیمت مسکن ظرف هفت سال روبهرو شود یا نگران بیکاری باشد؟
۶- مصاف کرونا، همچنان که نمایش شرافت و کرامت همدلانه ملت ایران در مقایسه با سیاست و تمدن وحشی غرب بود، بار دیگر شعار «میشود و میتوانیم» را عینیت بخشید. این، برای ذهنهای مسموم و منفعلی که مدعی بودند بدون اتکا به غرب هیچ کاری نمیشود کرد، درس است. طیف مذکور، ادامه روشنفکرنمایانی هستند که در دوره نکبتبار قجری و پهلوی گفتند «باید دست غرب در آستین سیاست و مدیریت ما بجنبد تا این آستین حرکت کند»! اکنون مطابق پرونده موفق مبارزه با کرونا در شرایط سخت تحریم، سؤال مردم و کارشناسان از برخی مدیران بدکارکرد این است که؛ نمیتوانید یا نمیخواهید کار کنید؟ این جملات از صادق خرازی (معاون وزیر خارجه در دولت اصلاحات) است که گفت «حقیقتا در ماجرای بنزین، بیخردی حاکم بود. مگر میشود بنزین را سه برابر کنید و قبلش هیچ آگاهی نداده باشید!؟ گاهی به شوخی میگویم برخی مسئولین، صبح به صبح که بیدار میشوند برنامهریزی و بخشنامه صادر میکنند که انقلاب را از بین ببرند و این مردمند که آن را حفظ میکنند.»(!)
بازیابی سرمایه اجتماعی
محمد مهاجری در ایران نوشت:
۱-مبارزه با کـــرونا درایران، از همـــان روزهــــای اول بـــــا چاشنی بازیهای سیاسی و جناحی آمیخته شـــد. از اواسط روز انتخابات دوم اسفند۱۳۹۸، بازار شایعات داغ شد. دولت(و نظام) متهم شدند به اینکه از مدتها قبل از ورود ویروس خطرناک آگاه شدهاند و آن را پنهان کردهاند. درست یا نادرست، تشکیک در زمان شروع ویروس کرونا و سپس تلفات آن، به حاشیهای پررنگ از متن تبدیل شد.
نه فقط فضای مجازی که رسانههای رسمی نیزوارد کارزار نشر شایعه و تردیدآفرینی در اطلاعات رسمی شدند.
یک روز تردد چند طلبه چینی حوزه علمیه جامعه المصطفی دستاویز شایعات شد، روز دیگر آمار وحشتناک ادعایی از قربانیان در شهرهای مختلف و پس فردا اظهارنظرهای یک پزشک البته غیرمتخصص در حوزه ویروس شناسی که ایجاد وحشت میکرد، بر رسانهها نقش میبست. به اینها اضافه کنید کسانی که در رفتاری سخیف، مرگ و زندگی شهروندان را به انتخابات گره زدند و گفتند کرونا اصلاً موضوع مهمی نبوده و دولت برای اینکه مردم بترسند و در انتخابات شرکت نکنند، دقیقاً در روز اخذ رأی، کرونا را رسانهای کرده است.
جامعه ایرانی بدلایل مختلف، دوست دارد شایعات را بپروراند و بپذیرد. اصولاً یک بیماری زمینه ای! در میان ما وجود دارد که پذیرشگر خبرهای نادرست و شایعات بیاساس است.اختصاص به مردمان عادی ندارد، حتی چهرههای مشهور نیز به آن مبتلایند. حالا فرض کنید همین آدمهای مشهور، دکان خود را با شایعات رونق بدهند. چه شلم شوربایی درست میشود؟
۲-دولت در میان آتش و خون جنگ روانی و بازار داغ شایعات، باید شعار «کرونا را شکست میدهیم» را به ثمر میرساند. کار سختی بود بویژه اینکه برخی میدانداران اصلی مبارزه هم گاه پایشان روی یک خبر جعلی لیز میخورد. نمونهاش خبری بود که آقای وزیربهداشت از آمادگی یک نفر برای فروش ۲۰۰میلیون ماسک به قیمتی گزاف داد. مرد اول میدان جنگ، گرچه زود، پای خود را از معرکه بیرون کشید، اما حاشیههایش تا چندین روز، تنور مخالفان را داغ کرد. علاوه برآن یکی دو سه سخن سخنگوی وزارت بهداشت هم جنجال درست کرد. اینها در زمانی اتفاق افتاد که در زیر پوست شهر، اتفاقات خوب هم در حال رخ دادن بود.
پزشکان و پرستاران و بهیاران، از جانشان مایه گذاشتند و بیتوجه به بازیهای سیاسی، جان بیماران را از لای دست و پای ویروس کرونا بیرون میکشیدند. علاوه بر آن نیروهای مسلح، شهرداریها و... با ضدعفونی کردن شهرها و توزیع اقلامی مانند ماسک و مواد بهداشتی، از یک سو دل مردم را گرم کردند و از سوی دیگر مانع تشدید بیماری شدند. خوشبختانه! انتشار کرونا در جهان غرب، باعث شد فضاسازی روانی علیه کارآمدیهای نظام جمهوری اسلامی رنگ ببازد. هجوم مردم برای تهیه دستمال کاغذی و شویندهها در کشورهای مثلاً متمدن و نیز آمار بالای تلفات، نشان داد واقعیتهای دنیای صنعتی با آنچه سالهاست نشانمان میدهند متفاوت است. آنقدر متفاوت که حرفها و مواضع ترامپ، به مضحکه عام و خاص تبدیل شد و...
۳-مبارزه با کرونا در کشور ما بهدلیل دیگری هم سخت بود. تحریمهایی که امریکا به منظور تحت تأثیر قراردادن مغز استخوان اقتصاد ایران طراحی کرده بود، آزاردهنده مینمود. باوجود شعارهای حقوق بشرمآبانه، حتی دارو هم از گیتهای تحریم رد نشد و ناجوانمردی و سبعیت دولت ترامپ، روی زشتش را به ایران وجهان نشان داد.
نظام، اما زانو نزد. تقریباً همه آنچه که میتوانست پای کار آورد و نتیجه این تلاش، بازیابی بخش قابل اعتنایی از سرمایه اجتماعی بود که در سالهای اخیر بدلایل مختلف، آسیب دیده بود. این یک پدیده خوشحالکننده است که اعتماد شهروندان به مسئولان برگردد و تقویت شود. بررسی افکار عمومی هم نشان میدهد چنین واقعیتی بهطور نسبی در حال تقویت است، هرچند که مثلاً فلان بازیگر سیاسی همه مشکلش این باشد که چرا مثلاً ستاد مقابله با کرونا، جلساتش هفتهای یک روز است یا رئیسش فلانی است و بهمانی نیست.
۴-انتخابات مجلس یازدهم تمام شده و نمایندگان منتخب، برای جایگزینی با مجلس دهمیها لحظه شماری میکنند. آنها در حالی بر صندلیهای سبزتکیه میزنند که هم فضای سلامت و هم فضای سیاست، کرونازده است. دو راهبرد کاملاً روشن در برابر آنهاست. نخست اینکه مشارکت ضعیف و آرای نه چندان بالای خود را با هوشیاری به یک سرمایه اجتماعی تبدیل کنند و موفقیت نسبی نظام در کنترل کرونا را بهانهای برای افزایش مقبولیت خود قرار دهند و دوم اینکه از هم اینک وارد بازی سیاسی ملالآوری نشوند که بخواهند با رفتارهای تند، روی اعصاب مردم راه بروند و مثلاً از الان دیگ انتخابات ۱۴۰۰ را هم بزنند. انتخاب هر یک از این دو راهبرد با مجلس یازدهمی هاو لیدرهای بیرونی آنهاست. انتخاب هر یک از دو روش، یک نتیجه بیشتر نخواهد داشت: «هرکسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کِشت.»
تاملی در ماجرای غرق شدن اتباع افغانستانی
سید حسام رضوی در خراسان نوشت:
شاید مهمترین خبر این روزهای حوزه همسایه شرقی، خبر مربوط به آب انداخته شدن تعدادی از شهروندان افغانستانی باشد که به صورت غیرقانونی در حال عبور از مرز کشورشان به سمت خاک ایران بودهاند.
براساس این خبر ادعا شده ، نیروهای مرزبانی ایران بیش از۵۰ تبعه افغانستان را هنگام عبور از منطقه «تنگه ذوالفقار» ابتدا مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس آن ها را به آب انداختند.در ادامه این خبر نیز گفته شده بود که تعدادی از این افراد در آب غرق شده و جان خود را از دست دادند و تعدادی نیز توانستهاند جان خود را نجات داده و پیکر برخی همراهان خود را از آب بیرون بکشند اما همچنان پیکر برخی از این افراد مفقود است.
در همان ساعات اولیه انتشار این خبر، بلافاصله موج رسانهای گستردهای علیه جمهوری اسلامی ایران در رسانههای غربی و رسانههای وابسته به غرب در افغانستان به راه افتاد.موسوی سخنگوی وزارت امور خارجه در باره این موضوع اعلام کرد: این حادثه در خاک افغانستان رخ داده و مرزبانی ایران وقوع هر اتفاقی در این خصوص در خاک کشورمان را رد کرده است.نیروی انتظامی نیز با انتشار بیانیهای اظهار کرد: در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد چنین موضوعی در مرزهای مشترک ایران و افغانستان روی نداده و صحت ندارد. اما ذکر چند نکته ضروری است:
۱- این وظیفه جدی و مهم دولت و نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان است تا جلوی عبور غیرقانونی اتباع خود را که به سمت کشورهای مختلف از جمله ایران میروند بگیرند و هر اتفاقی که برای این شهروندان در مسیر عبور غیرقانونی حادث میشود بخش اعظمی از آن بر عهده دولت افغانستان است زیرا کشورهای مختلف نمیتوانند به مرزبانی و مرزداری خود بیتفاوت باشند.
۲- نکته بعد متوجه نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران است.به فرض درستی این ادعا اگر این شهروندان افغانستانی به صورت غیرقانونی در حال عبور از مرز بودهاند برای برخورد با آن ها ضوابط و قوانین خاصی وجود دارد و ضابطان نظامی وابسته به ناجا به هیچ عنوان حق برخورد شخصی و سلیقهای ندارند. چنان چه فرضیه برخورد فیزیکی با این شهروندان افغانستان و موضوع به آب انداختن آن ها تایید شود بیشک باید بدون هیچ درنگ و مسامحهای تمام نیروهای دخیل در این حادثه شناسایی وبا شدیدترین نوع برخوردها با آن ها رفتار شود و دستگاه قضایی به دوجنبه جرم آن ها رسیدگی جدی و قاطعانه کند. سکوت ناجا در این مورد نیز پذیرفتنی نیست و میتواند لطمهای جدی بر پیکره روابط میان دو ملت وارد سازد.
۳- مسئولان ایرانی و افغانستانی باید با صداقت تمام نتیجه تحقیقات خود را در اختیار رسانهها قرار دهند و جلوی فضاسازیهای رسانهای مسموم را بگیرند. همان طور که ذکر شد در صورت تایید قصور باید با قاطعیت و جدیت با مقصران برخورد شود در غیر این صورت مسئولان کشور افغانستان باید به صورت جدی با رسانههای معاند در کشورشان برخورد کنند و راه ادامه دشمنی از سوی رسانههای وابسته به غرب در کشورشان را بگیرند.با این حال ابعاد دیگری از این ماجرا واضح شده است. گفته میشود از زمان شیوع بیماری کرونا، دولت افغانستان بیشتر پستهای مرزبانی خود در امتداد مرزهای ایران را تعطیل کرده و به نوعی تمام مسئولیت حفاظت از مرزهای مشترک را بر عهده ایران گذاشته است.
از یک سو همزمان با همهگیری بیماری کرونا و به مانند تمام کشورهای جهان، ایران خدمات کنسولی خود در افغانستان را کاهش داده است و از سوی دیگر کمبود امکانات بهداشتی و ناتوانی دولت افغانستان برای مبارزه با بیماری کرونا باعث شده است تا برخی شهروندان این کشور خروج از کشورشان را بر ماندن در خاک خود ترجیح دهند که همزمانی آن با موضوع کاهش خدمات کنسولی باعث افزایش موج مهاجرت غیرقانونی شده است
.این موضوع نه تنها در مرزهای ایران که در مرزهای افغانستان با پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی نیز به شدت رونق و رواج پیدا کرده است.در این جا یک سؤال جدی پیش میآید که اکنون کشورهای همسایه افغانستان چه تدبیری باید اتخاذ کنند و چگونه باید با این پدیده مواجه شوند، آن هم در شرایطی که در پاندمی بیماری کرونا حتی در داخل خاک خود کشورها، با محدودیتهای جدی در تردد درونشهری و برونشهری مواجه هستند؟
از سوی دیگر دولت افغانستان نیز باید به صورت جدی برای مقابله با افزایش موج مهاجرتهای غیرقانونی در داخل خاک کشورش وارد عمل شود.بیشک بیشتر بار مسئولیت این ماجرا بر عهده دولت افغانستان و حامیان خارجی اوست و باید این موضوع را در نظر داشت که بحث مقابله با پدیده مهاجرت غیرقانونی بر عهده دولت مبدأ است و دولت افغانستان مسئول اصلی و ابتدایی جان شهروندان این کشور است هر چند همان طور که در بالا نیز ذکر شد خواسته ملت ایران برخورد جدی و قاطع با مقصران این حادثه در صورت تایید وقوع آن در خاک ایران است.
یک نکته مهم و اساسی در این جا وجود دارد که بدون شک یک نکته حاشیهای نیست و شاید از متن ماجرا هم مهمتر باشد وآن هم بحث برخورد جمهوری اسلامی ایران با مهاجران افغانستانی است که به صورت غیرقانونی وارد خاک کشورمان میشوند.
بنابر آمار رسمی و غیررسمی بیش از دو میلیون مهاجر افغانستانی به صورت غیرقانونی در ایران حضور دارند و در کشورمان زندگی میکنند و بیشک ایران تاکنون نسبت به همه کشورهای دنیا برخوردی انسانیتر و کریمانهتر با این عزیزان داشته است.
البته کموکاستیهایی در برخورد با مهاجران عزیز افغانستانی وجود داشته است ولی در سالهای اخیر شاهد تغییر در نگاهها، گفتمان و عملکرد در قبال این عزیزان هستیم که یک نمونه عظیم از آن در بحث سفر مهاجران افغانستانی به عتبات عالیات در اربعین حسینی تجلی یافته که با کمک و همت نیروی انتظامی چند سالی است که محقق شده است.
این حقیقت قابل کتمان نیست که برخورد میان ایرانیها و افغانستانیها برخورد میان دو ملت غریب نیست و بیشک در سالهای اخیر موج همدلی، همزبانی و خونشریکی میان ایرانیها و افغانستانیها موضوعی مثالزدنی در جهان شده و شاید هم همین موضوع باعث کدورت خاطر معاندین این روابط گرم شده است که اکنون از هر فرصتی برای ضربه زدن به آن استفاده میکنند.
در پایان باید گفت دستور رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر تحصیل تمام کودکان مهاجر از جمله مهاجران قانونی و غیرقانونی شاید نقطه عطف ماجرای مواجهه جمهوری اسلامی ایران و نظام اسلامی با حضور غیرقانونی بیش از دو میلیون مهاجر افغانستانی باشد که خود درسی بزرگ برای تشکیل امت واحده اسلامی و عبور از مرزهای جغرافیایی در میان امت اسلام است.
ماجرای اخیر در مسئله مهاجران غیرقانونی و حادثهای که به وجود آمده اگر در خاک جمهوری اسلامی ایران به وقوع پیوسته باشد بیشک حاصل قصور شخصی بوده و ناشی از نگاه بلند نظام اسلامی نیست و قطعا با مقصران آن برخورد خواهد شد و اگر در خاک افغانستان به وقوع پیوسته باشد نیز باید میدانی مهم برای دو ملت ایران و افغانستان برای دشمنشناسی باشد و هرگز این نوع حوادث نباید خدشهای بر روابط عظیم دینی، فرهنگی، اجتماعی و در یک کلام روابط «دلی» دو ملت قریب وارد سازد.
رئیس جمهور یا رئیسِ جمهور
مهدی مطهرنیا در آرمان نوشت:
انتخابات سال۱۴۰۰ نه برای اصلاحطلبان بلکه برای کل نیروها و جبهههای سیاسی و در نتیجه برای کل نظام بسیار معنادار است.
باید بر این نکته تاکید داشته باشیم که سیر تحولات موجود در منطقه و نظام بینالملل از شتاب بالایی برخوردار است و این شتاب بالا تا حدود زیادی میتواند بیان کننده تغییر و تحولات جدی در آینده نظام بینالملل، منطقه و سیاست داخلی باشد.
از این رو آنچه که درباره آینده سخن میگوییم تنها در حد ممکنات است. همه گزینههایی که برای اصلاحطلبان مطرحند و افرادی که در جناح اصولگرا نیز مطرح میشوند، تنها میتوانند در قالب کاندیداهای ممکن سال ۱۴۰۰ مورد توجه قرار بگیرند، ولی آنچه که از ۱۴۰۰ به بعد رخ خواهد داد ابعاد موجود انتخابات در ۱۴۰۰ را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد تا ارادهای که هم اکنون به دنبال شکلدادن به انتخابات سال ۱۴۰۰ ارزیابی میشود.
فلذا انتخابات اسفندماه سال ۹۸ نشان داد که انتخابات در ایران وارد یک مجرای جدیدی شده و دیگر مانند دهههای گذشته نمیتواند حرکت دهنده مردم به پای صندوقهای رای باشد. حتی اگر یک دو قطبی بسیار شدید نه تنها بین ظریف، پزشکیان، سورنا ستاری یا جهرمی و شریعتمداری، دهقان و حتی قالیباف رخ دهد .
حتی دوگانه رئیس دولت اصلاحات-احمدینژاد هم نمیتواند دو قطبی پدید آورد. چراکه مردم هماکنون زمزمههای بسیار موثری را در جامعه مطرح میکنند که هر دوی اینها در یک قطببندی معنادار برای شکل دادن به امر انتخابات و به پای صندوق کشیدن مردم مفروض و از سوی دیگر زمینههای ایجاد فضایی را بهوجود میآورند که رئیسجمهوری انتخاب شود با وعدههای بسیار فراوان ولی با اختیارات کم که نمیتواند به آن وعدهها جامه عمل بپوشاند.
چرا که کسانی مانند حسن روحانی، محمود احمدینژاد، رئیس دولت اصلاحات و آیتا... هاشمی رفسنجانی توان این معنا را در خود نداشتند و نتوانستند به وعدههای خود جامه عمل پوشانند. لذا این مساله را باید در نظر گرفت که در وضعیت کنونی جامعه ملی نسبت به انتخابات و قدرت شخص رئیسجمهور برای ایجاد تحول و تغییر متکی بر شعارهایی که مطرح میکند، دیگر امیدی ندارد.
فلذا آنچه که برای مردم بیشتر اهمیت دارد نه اصلاحطلب و اصولگرا، بلکه وارد شدن به یک منطق معنادار در جهت مشخص شدن جایگاه رئیسجمهور است. فردی که با رای مردم به سر کار میآید ولی به محض روی کار آمدن به وعدههای خود دقیق عمل نمیکند.
به گونهای که نهادهای بیرون مسلط و چیره بر این منطق وارد عمل میشوند. با این اوصاف باید گفت آنچه بیشتر برای اصلاحطلبان و اصولگرایان از هماکنون باید مطرح باشد، شکلدهی به منطقی است که در آن جایگاه رئیس جمهوری و نقش او در ایجاد تحول و تغییر مشخص شود.
حداقل آن است که با روی کار آمدن اصولگرایان هزینههای مردم در بعد از انتخابات کاهش مییابد. اینکه چه کسی رئیسجمهور باشد تفاوت چندانی ندارد، مهم آن است که رئیسجمهور کجا قرار دارد و تا چهاندازه میتواند در ایجاد تغییر و تحول در جامعه ملی به سوی آنچه که مردم میخواهند گام بردارد.
ویرانی نفت نزدیک است
وحید حاجیپور در جوان نوشت:
یک سال مانده به پایان دولت، همه چیز میخواهد خراب شود، خراب که نه خرابتر. در دولت اصلاحات وقتی زنگنه جامه صدارت نفت را بر تن کرد، ساختارسازی را بر اساس اصل ساختارزدایی در پیش گرفت و همه چیز را نابود کرد، از آموزشگاههای فنی تا تعاونیهای مصرف کارکنان صنعت نفت.
هنوز هم قدمای نفت این اقدامات وزیر نفت را نفی میکنند، اما این پایان مأموریت نبود. او که در سال ۹۲ مجدداً وزیر شد روی سایر نهادهای نفتی و خدماتی که به کارکنان ارائه میشد دست گذاشت، مثلاً هواپیمایی نفت را که متعلق به صندوقهای بازنشستگی صنعت نفت بود واگذار کرد و فروخت.
در مرحله بعد سراغ دانشگاه صنعت نفت رفت و آن را به وزارت علوم واگذار کرد. مؤسسه مطالعات بینالمللی انرژی و پژوهشگاه صنعت نفت را هم در آستانه انحلال و نابودی قرار داده و حالا روی بیمارستانهای نفت دست گذاشته تا برای همیشه، درمان رایگان کارکنان این صنعت را بایگانی کند.
نهادهایی که گاهاً یک قرن قدمت دارند از نظر وزیر نفت نهادهایی هزینهزا هستند که هیچ سودی برای نفت ندارد، حتی برای کارکنان آن. چنین دیدگاهی در میان کارشناسان نفت خریداری ندارد، زیرا سایر دستگاههای دولتی و غیردولتی برای کارکنان خود تسهیلات و خدماتی را در نظر میگیرند که خدمات نفت در مقابل آنها شوخی است. شاید وزیر نفت دوست دارد اینگونه القا کند که کاملاً استراتژیک فکر و اجرا میکند، اما این زنگ خطر بزرگی است که شباهت کمی به ویرانی ندارد، مانند ارتشی که وقتی مجبور به عقبنشینی میشود برای انتقام گرفتن شهر را ویران میکند.
استدلالهای وزیر نفت که این وزارتخانه نباید تعاونی، دانشگاه، پژوهشگاه، مؤسسه مطالعاتی و بیمارستان داشته باشد در شرایطی مایه نگرانی کارکنان شده است که در همین کشورهای حاشیه خلیجفارس، بیشترین امکانات با عالیترین سطح خدمات به کارکنان صنعت نفت ارائه میشود. مثلاً آرامکوی عربستان یکی از بهترین ایرلاینهای خاورمیانه را در دست دارد و کویتیها مؤسسات آموزشی و درمانی مهمی را برای کارکنان نفت خود در نظر گرفتهاند.
حتی در گازپروم روسیه، استات اویل نروژ و پتروناس مالزی هم خدمات اختصاصی برای کارکنان نفت در نظر گرفته میشود که خدمات فعلی وزارت نفت در مقابل آنها بسیار ناچیز است. البته کسی فعلاً انتظار ندارد آن خدمات با آن کیفیت در اختیار کارکنان قرار بگیرد، اما حذف خدمات نسیه امروز هم جفای بزرگی به صنعت نفت است. شرکت نفتی که روزگاری در میان بدنه صنعتی کشور نماد یک مدینه فاضله بود امروز از داخل تهی شده و فقط نامی از آن بهجا مانده، آن هم به مدد جنگی که ژنرال با کارکنانش آغاز کرده است.
کارکنان نفت همانهایی هستند که در طول سه ماه توانستند تولید نفت را دو برابر کنند، بهطوریکه خود آقای وزیر هم از این موفقیت شوکه شد و بارها آن را بروز داد. با وجود این، حذف ساختارهای فعلی با محوریت واگذاری امور خدماتی تبدیل به یک دغدغه بزرگ برای کارکنان نفت شده و کار تا جایی پیش رفته که همه چیز در حال ویران شدن است.
زنگنه و مدیرانش باید بدانند اینگونه اقدامات چه جنبههای وحشتناکی میتواند داشته باشد، ولی یا نمیدانند یا خود را به ندانستن زدهاند. در کشوری که نخبههای نفتی آن از حداقل امکانات رایج برخوردار نیستند، پیشنهادهای شرکتهای خارجی یک عامل تحریککننده برای خروج آنها از کشور و مهاجرت به کشورهای دیگر است و این دقیقه عمق همان ویرانی است که میخواهد نفت را به زمین بزند.
ارتشی که زنگنه برای خود فراهم کرده و سربازانش خود را ژنرال میدانند، در ماههای واپسین حضور خود در خاکی که هنوز در تصرف دارند باید بهصورت ویژه پایش شوند تا پس از پایان کارشان، انبوهی از خاک و خرابه تحویل دولت بعدی نشود که البته همه چیز به نظارت درست و دقیق بستگی دارد.
منشاء ناکارآمدی مدیریتی
کورش الماسی در ابتکار نوشت:
دلسوزان بسیاری در مدیریت کلان پیوسته تلاش میکنند چالشهای گوناگونی که زیست بخش قابل توجهی از شهروندان ایران زمین را به طور بیسابقهای طاقتفرسا کرده است، حلوفصل کنند. اما با وجود تمام این تلاش بنابر شواهد عینی، پیوسته دیروز شهروندان بهتر از فردای آنها است. چه عامل یا عواملی مانع محقق شدن تلاش دلسوزان مدیریت کلان برای رفع درد و رنج شهروندان است؟
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یک اندیشمند آمریکایی، فرانسیس فوکویاما، در مقالهای، ایده پایان تاریخ که اشاره به برتری نظام لیبرال دموکراسی در مقابل نظام کمونیست بود را مطرح کرد. شاید با درنظر گرفتن آشفتگیها و بلایای گوناگون اجتماعی که گریبانگیر بشریت در عصر کنونی شده است، خیلی دور از واقعیت نباشد، اگر گفته شود همه ایدئولوژیهای شناخته شده مرده یا در حال مردن هستند.
به بیان بسیار ساده ایدئولوژی یک پدیده ذهنی متشکل از مجموعهای از اندیشهها به مثابه راهکارهایی برای حل و فصل چالشهای گوناگون زیست اجتماعی بشر است. اگرچه ایدئولوژیها پدیدهای ذهنی هستند اما آنها محصول تعامل انسان با محیط زیست پیرامون هستند. به گواه شواهد تاریخی ایدئولوژیها معمولان بعد از مدتی ناکارآمد و به حاشیه میروند و اینکه ایدئولوژیهای جدید، واقعبینانه و کارآمدتر جایگزین ایدئولوژیهای ناکارآمد قدیمی میشوند. ایدئولوژیها برآیند تعامل ذهنی انسانها با محیط زیست مادی (اجتماعی) است.
از آنجا که شرایط زیست بنابر یک قانون طبیعی و فراذهنی تابع قانون حرکت، تغییر، تحول و تکامل است، الزاما و به ضرورت ایدئولوژیها نیز باید به منظور کارآمدی، سودمندی و موثر بودن همراه با تحولات عینی انسانی و اجتماعی تغییر، تحول و تکامل یابند. در غیر این صورت، به گواه سرتاسر تاریخ بشر، تنها یک پیامد اجتنابناپذیر پیش روی ایدئولوژیها خواهد بود، اینکه ایدئولوژیهایی که به هر دلیل ارتباط خود با اوضواع و احوال عینی زیست انسانها را از دست دهند از صحنه عملی، اجرایی و عینی مدیریت سیاسی جامعه حذف و به آرشیوهای تاریخی خواهند پیوست. مصادیق معاصر این استدالال ناکارآمدی و افول ایدئولوژیهای حاکم بر اتحاد جماهیر شوروری، چین، سوسیال دموکراتهای اروپایی و آمریکایی هستند.
شاید با این مقدمه بتوان به شکلی شفافتر به ارزیابی مدیریت ناکارآمد کلان که ریشه بسیار از چالشهای ملی و درد و رنج غیر انسانی که بیشتر شهروندان ایران زمین دچار آن هستند، پرداخت.
روشهای گوناگون مدیریت یک جامعه/کشور برگرفته از اندیشه و طرحهای نظری است که محصول سالها تلاش ذهنی اندیشمندان است. نظریهها و روشهای مدیریت سیاسی یک جامعه/کشور اصطلاحاً ایدئولوژی نامیده میشوند. بنابراین ایدئولوژیها مجموعهای از اندیشهها برای مدیریت امور، چالشها و مشکلات گوناگون جوامع است. عملی و کارآمد بودن ایدئولوژیها منوط به ارتباط آنها با شرایط و اضواع واحوال عینی انسانها در جامعه است.
ظاهراً بنا بر شواهد تاریخی و عینی، ایدئولوژیها تاریخ مصرف دارند. به همین دلیل هنگامی که ایدئولوژیها ارتباط خود را با شرایط و اوضاع و احوال عینی از دست میدهند، غروب آنها آغاز میشود. نشانههای قطع ارتباط ایدئولوژیها با زیست عینی و ملموس شهروندان به شکل ناکارآمدی مدیریت کلان سیاسی که در انواع چالشهای اقتصادی، سیاسی، روابط خارجه، فرهنگی، صنعتی، علمی، اخلاق سیاسی، بینظمی در نظام اداری و قضایی، شکاف میان شهروندان و مدیریت کلان و ... نمود مییابد.
ایدئولوژیها تا زمانی که در قدرت نیستند صرفاً شعار هستند. بعد از تصاحب قدرت تاریخ مصرف دارند. تا زمانی که پاسخگوی نیازها، خواسته و تمایلات انسانها هستند پویا، پایدار، سالم و مقتدر خواهند بود. یک ایدئولوژی سیاسی به منظور کارآمدی و پایداری به ضرورت، باید به مرور، متحول و تکامل یابد. به این دلیل ساده که شراط زیست انسانها بنابر قانون طبیعی، آسمانی و متافیزیکی، پیوسته و بیوقفه در حال حرکت، تحول، تغییر و تکامل است.
نظریه محصول سالها تلاش ذهنی است. اما راهکار برآیند شناخت تجربی است. سیاستورزان میتوانند بعد از سالها حضور در عرصه سیاسی راهکارهایی را ارائه دهند اما نمیتوانند صرفاً بر پایه کار تجربی سیاسی نظریه سیاسی ارائه یا تولید کنند.
هیچ ایدئولوژی سیاسی شناخته شده در تاریخ سیاسی جوامع نتوانسته بدون هماهنگ شدن با تحولات اجتماعی در دورهای گوناگون پایدار بماند. میان ایدئولوژی و شرایط عینی زیست اجتماعی انسانها رابطه علت و معلولی وجود دارد. شرایط زیست انسانها، علت و ایدئولوژی معلول است. معلول نمیتواند بدون علت که همانا «شرایط متغیر» زیست اجتماعی است وجود داشته باشد.
کرونا علیه انسان مغرور مدرن
در سرمقاله صبحنو آمده است:
انسان پس از مدرنیته، سوار بر مرکب غرور و علم، چنان تسمه از گرده طبیعت کشید و خود را مالک یگانههستی تعریف کرد که هر ظن و گمانی بر ضعف و ناتوانی او برابر بود با جهل و خرافه؛ انسانی که پس از انقلاب صنعتی حالا به انقلاب ارتباطی رسیده و فضا را به اختیار خود درآورده و قدم در مرزهای هستی گذاشته است؛
انسانی که گویی دیگر هیچ آرزو و آرمان تحققنیافتهای ندارد و بر بارگاه خدایی تکیه زده است. حالا درست وسط این بدمستیِ انسان مدرن، یک ویروس چند نانومتری پیدا شده که کل امپراطوری تمدن جدید را به بازی گرفته است. گویی پشهای است که از بینی نمرود بالا رفته تا اوج ضعف و حقارتش را به رخ بکشد.
میگویند وزن کل ویروسهایی که دنیا را به هم ریختهاند روی هم رفته کمتر از ۱۰ گرم است؛ انگاری که پشه پسامدرنیته تاریخ بشر فقط برای این نازل شده که بینی بشر مغرور مدرن را به خاک بمالد.
حالا شاید بتوان طعنههای روز گذشته رهبر انقلاب به تمدن غرب را بهتر فهم کرد؛ تمدنی که مدعای راهبری تاریخ و هستی و آینده بشر را دارد اما در مصاف اخلاقی و فلسفی و حتی مادی یک بحران چند گرمی و چند نانومتری قافیه را باخت. کاش یکی پیدا شود که از انسان بپرسد: ما غرک بربّک الکریم؟