به گزارش مشرق، برشهایی از خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی به کوشش علی اکبر مزدآبادی در ذوالفقار آمده است که در بخشی از آن درباره پاسخ به یک سوال سخن میگوید و توضیح میدهد که «چرا وارد سوریه شدیم؟» سخنان سردار شهید در ادامه در این باره میآید:
بیشتر بخوانید:
چرا ما در بعد حکومتی تصمیم گرفتیم در مقابل چنین حوادثی بایستیم؟ چرا در سوریه وارد شدیم؟ چرا در عراق وارد شدیم و کمک کردیم؟ چند مسئله وجود دارد که این ها حلش از راه دیپلماتیک و دیپلماسی غیرممکن است. یعنی میخ دیپلماسی با هر چکشی به سنگ سخت این موضوع فرو نمی رود. این را با دیپلماسی نمیتوان حل کرد. بعضیها نادانسته سخن پراکنی میکنند. اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود، هیچ کس مصلح تر از امیرالمومنین(صلوات الله علیه) نبوده است. هیچ کس مصلحتر از امام حسین(صلوات الله علیه) نبوده است. چرا امام حسین و چرا امیرالمومنین (صلوات الله علیهم) در بعضی جاها دست به شمشیر بردند؟ و چرا امام حسین (صلوات الله علیه) با خون خودش و فرزندانش و این فقهای حقیقی عالم اسلام آمد دفاع کرد از اسلام با خون؟ چون آن منطق، منطق دیپلماسی نبود.
وقتی که منطق طرف مقابل این است که شما از نظر دینی واجب القتل هستی و کشتن تو و هر چه میزان بیشتر کشتن تو بهشت را بر او واجب میکند، برای کسی که تو را واجب القتل میداند، آیا امکانی برای دیپلماسی وجود دارد؟ این جا جهاد میخواهد.
چرا ولی فقیه و امام ما، امام امروز جامعه ما اصرار به ایستادگی و حمایت از این جبهه برای خشکاندن ریشه این خبیثه خطرناک کرد؟ این مسئله ساده نیست. من نمونههایی دیدم و میشنیدم از شنود که بین چند جوان وهابی دعوا بود. تعدادیشان قهر کرده بودند. فرماندهشان میخواست مشکل اینها را حل کند. میخواستند از این جبهه بروند به جبهههای دیگری، به فرمانده دیگری، حرفشان چه بود؟ حرف بر سر این بود که نوبت من بوده که عمل انتحاری انجام بدهم، اما این نوبت من را به دیگری واگذار کرده! منطقی که 1500 انتحاری در طول هفت ماه در عملیات موصل عمل بکند، این منطق، منطق جهاد میخواهد.
این منطق، راهی جز این که شما با جهاد با آن مواجه بشوید، ندارد. نمی توانید. او همه هدفش خشکاندن ریشه دینی شما است، وقتی شما را واجب القتل میداند و نوامیس شما را غارت خود میداند. همان کاری که در سنجار شده و همان جنایتی که اسپایشر اتفاق افتاد و در جاهای دیگر و در سوریه اتفاق افتاد. این جا منطقش این است که باید ایستادگی کرد.
یک وقت انسان میگوید یک خطر مربوط به جای دیگری است، به ما چه! یک وقت نه، همه تلاش او این است که این را از سر راه بردارد، به ما برسد. آن خبیثی که اعلام دولت اسلامی عراق و شام را کرد، آن پل اول بود برای رسیدن به ما. آن کسی که همه جمعیت و مردمش واجب القتل بودند، این جا بود. ایران اسلامی بود. ما میتوانستیم بنشینیم نگاه کنیم ببینیم سوریه کی سقوط میکند، عراق کی سقوط میکند. او تجهیز بشود و با قدرتی 10 برابر و 100 برابر بعد بیاید به مرزهای ما، وارد کشور بشود، صف آرایی کند و شروع کند به کشتار. هیچ انسان هوشمندی، هیچ مدیری مدبری، هیچ انسان مسئولی این را قبول نمیکند و میگوید باید رفت به سمت این شجره خبیثه، آن را در ریشه خشکاند.