به گزار مشرق ، خالق اصلی سریال تهران موشه زوندر است، مردی ۵۴ ساله از ساکنان سرزمینهای اشغالی که ایندیپندنت فارسی گزارش میدهد با سریال «فوضی» (یا با تلفظ غالب انگلیسی و عبریاش «فائودا») شناخته میشود. طبق همان گزارش، سریال فوضی داستان تیمی از ماموران اسرائیلی است که در سرزمینهای فلسطینی کرانه غربی فعالیت میکنند و از جمله راوی یک ماجرای عاشقانه است که بین ماموری صهیونیستی با زنی فلسطینی از خانوادهای نزدیک به حماس رخ میدهد. چنانکه میبینیم سریال تهران هم تقریبا همان درونمایه را دارد. ماموری که عاشق سوژهاش میشود؛ و البته سوژهای که متعلق به یکی از ملتهای دشمن یعنی رژیم صهیونیستی است. فوضی، محصول 2016، اولین سریال اسرائیلی بود که نتفیلیکس پخش آن را برعهده گرفت و حالا زوندر، یعنی روزنامهنگاری که پیش از این در نشریه عبری ماآریو مطلب مینوشت، بیاینکه شناخت ویژهای نسبت به ایران داشته باشد، فیلمنامه جدیدش را با موضوع تهران زیر قلم برده است. کارگردان سریال اما دانیل سیرکین، روستبار است که برای فیلم سال 2006 خود با عنوان «خارج از دید»، برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره داخلی رژیم صهیونیستی شد. این کارگردان متولد مسکو، سال 2012 یک سریال تلویزیونی به نام «گوردین سل» با موضوع دو جاسوس روسی ساخت که پس از سالها باید فرزند پسرشان را به روسیه تحویل بدهند و بین خیانت به کشور و خانواده، مجبورند یکی را انتخاب کنند.
چنانکه دیده میشود فضای کارهای دانیل سیرکین هم جاسوسی است و او هم مثل زوندر به جاسوسانی که بین مسائل شخصی و وظایف ملیشان گیر میافتند، علاقه دارد. اما سیرکین هم مثل زوندر هیچ شناخت و ارتباطی نسبت به ایران ندارد. این عدم درک نسبت به سوژه، حتی به بازیگران سریال هم تعمیم پیدا میکند. شائون توب و نوید نگهبان، دو بازیگر ایرانی-آمریکایی که قبلا در سریال محبوب «وطن» (هوملند) از شبکه شوتایم هم بازی کرده بودند، قرار است شمایلهای دقیقی از مرد ایرانی ارائه بدهند اما شائون توب شخصیتی معلق بین مرد میانسال ایرانی و غربی دارد و بهخصوص برای بازی در نقش یک مامور زبده اطلاعاتی ایران شدیدا نامناسب است و نوید نگهبان هم که حتی دو کلمه فارسی را نمیتواند صاف و درست و کامل ادا کند.
لیراز چرخی، بازیگر و خواننده ۴۱ ساله ایرانیالاصل ساکن رژیم صهیونیستی، یکی دیگر از بازیگران اصلی مجموعه است اما او هم که در هشت سالگی از ایران مهاجرت کرده، حتی از نوید نگهبان فارسی ضعیفتری دارد. با توجه به لهجه لیراز چرخی، میشود به نکته ظریفی درباره آن دست از ساکنان رژیم صهیونیستی که اصالت ایرانی دارند، پی برد. طبعا یک کودک ۸ ساله میتواند فارسی را بهطور کامل و بدون لهجه صحبت کند و چرخی که تا ۸ سالگی در ایران بوده، باید از پس این موضوع بر بیاید؛ اما او هیچ تفاوتی با کسی نمیکند که در عمرش فارسی حرف نزده و چند لحظه قبل از ضبط هر سکانس، توسط مربی فارسیزبان فیلم برای ادای چند جمله محدود توجیه میشود. حقیقت این است که بسیاری از کلیمیان ساکن ایران در همین جا هم از روی نوع حرف زدن و بعضی رفتارهای دیگر به راحتی قابل تشخیص هستند. آنها بهعنوان یک اقلیت قومی و مذهبی بهرغم مشارکت در بسیاری از رفتارهای اجتماعی ایرانیان، به هر حال ارتباطات درونی بیشتری دارند و کمتر از سایر گروههای ایرانی با باقی اجتماع ممزوج میشوند. حالا میشود تصور کرد اگر چنین شخصی چند سال از ایران دور باشد، همان ارتباطات محدود شده را هم از دست میدهد و کاملا با ایران بیگانه خواهد شد. به عبارتی تبار و اصالت ایرانی که در بعضی از شهروندان رژیم صهیونیستی وجود دارد، نمیتواند باعث شناخت خوب و کافی آنها از ایران باشد. چنین چیزی خودش را در ساخت یک سریال با موضوع ایران بهشدت نشان میدهد. اما نقش تامار رابینان، یعنی شخصیت اصلی سریال را نیو سلطان، هنرپیشه ۲۷ ساله اسرائیلی بازی میکند که پیش از این برای حضور در سریال «ایلات» (۲۰۱۸) نامزد جایزهای از آکادمی تلویزیون رژیم صهیونیستی شده بود.
تامار رابینان، یک زن یهودی متولد ایران است که در 6 سالگی از کشور خارج شده و در سرزمینهای اشغالی بزرگ شده است. رادیو پیام رژیم صهیونیستی که یکی از عوامل آن به نام رانی عمرانی، در سریال تهران هم نقش کوچکی را ایفا میکند (راننده تاکسیای که جاسوس موساد را از فرودگاه به آپارتمانش میبرد)، در توصیف این سریال مینویسد: «بانوی زیبای اسرائیلی که به تهران فرستاده شده، زبان فارسی را با مهارت زیاد صحبت میکند، ولی به خوبی احساس میشود که لهجه خارجی دارد.»تامار در این سریال جای خودش را با زنی به اسم ژیلا عوض میکند. این کار با هماهنگی همسر ژیلا انجام میشود و تامار در آپارتمان او سکونت میکند. تامار روی بینیاش برچسب بزرگی میزند تا تصور شود که جراحی زیبایی داشته و این کار را انجام میدهد تا بقیه متوجه تفاوتش با ژیلا نشوند. حالا این تامار است که به جای ژیلا به محل کارش میرود، مردی که قبلا مرتب به ژیلا تجاوز میکرد را در یک درگیری میکشد، مورد بازجویی پلیس قرار میگیرد و حتی لهجه عجیبش را به بزرگ شدن در قطر ربط میدهد و کسی این وسط از او نمیپرسد چرا صدایت بهطور مبنایی عوض شده؟ اصلا چرا صدای تو گرفتگی مربوط به جراحی بینی را ندارد؟ تو یکشبه این لهجه قطری را از کجا آوردهای؟
و عجیبتر از همه اینها اینکه تامار، رفقا و همسایگان ژیلا را نمیشناسد و اینها به هیچ وجه برایش مشکلساز نمیشود. به نظر نمیرسد توصیفی که رادیو پیام رژیم صهیونیستی از این سریال میکند، از میزان دقت نویسنده مجموعه در جزئیات ژانر پلیسی-جاسوسی بیشتر باشد. شخصیت اصلی سریال تهران، نه ظاهری چنانکه رادیو پیام رژیم صهیونیستی توصیف کرده دارد و نه فارسی را به شکل قابل تحملی صحبت میکند. این سریال که بخشهایی از آن در آتن فیلمبرداری شده، از کانال ۱۱ شبکه ملی رژیم صهیونیستی پخش میشود و اپلتیوی توزیع جهانی آن را برعهده دارد. با این حال رادیو پیام رژیم صهیونیستی امیدوار است که شهروندان ایرانی بتوانند این مجموعه را به صورت غیرمجاز دانلود کنند و البته نگران حق کپیرایت آن هم نیست. سایت این رسانه مینویسد: «در شبکههای اجتماعی فارسیزبان آمده است که حکومت ایران، شب گذشته وب سایت اسرائیلیای را که این سریال از آن پخش میشد، فیلتر کرده بود تا کاربران ایرانی نتوانند به آن دسترسی یابند. ولی تردیدی نیست که کاربران پرتجربه ایرانی، با کمک فیلترشکن توانستهاند این مشکل را پشت سر بگذارند.»
فارسی هم بلد نیستید!
اینکه نام یک مجموعه تهران باشد، یعنی یا شخصیت اصلی آن، همین شهر است یا این شهر مقصد نهایی شخصیتهای اصلی است. جانبخشی به محیطهای جغرافیایی، از جانبخشی به اشیا خیلی سختتر و فنیتر است؛ ولی به هر حال این سریال هیچ کاری انجام نداده که در این مسیر حرکت کند. در نقطه مقابل، تهران، به درستی مقصد نهایی شخصیت اصلی هم نیست. جاسوس موساد نهتنها بهطور تصادفی در این جغرافیا قرار میگیرد، بلکه در کنار او نمیتوان تهران را هم به واقع آنگونه که هست مشاهده کرد. تهرانی که میبینیم آن چیزی است که رژیم صهیونیستی میخواهد از آن نشان بدهد. حتی یک تصویر عادی و متعادل از تهران که بدون قصد طعنه و کنایه به سیاستهای ایران نمایش داده شده باشد، در فیلم نیست و زیست طبیعی مردم این شهر به هیچوجه دیده نمیشود. بهعلاوه، سریال تهران چون قصد دارد شعار دوستی مردم ایران و مردم رژیم صهیونیستی را جا بیندازد، از نظرات واقعی مردم ایران نسبت به رژیم صهیونیستی طفره میرود و آن را وارونهنمایی میکند. نهایتا دشمنی بین ایران و رژیم صهیونیستی به هواداران یک جناح سیاسی بهخصوص در ایران نسبت داده میشود که سریال در اصالت و ریشهدار بودن همین دشمنی هم شک میکند. مثلا شوهرخاله جاسوس موساد برادر شهید است و در سیستم قضایی ایران مسئولیت بلندمرتبهای دارد. دختر آنها هم بر اثر جوانی و شور و هیجان است که به گروههای دانشجویی حزباللهی پیوسته و اینها خصوصیات ذاتیاش نیستند.
این در حالی است که نظر منفی مردم ایران نسبت به رژیم صهیونیستی را نمیتوان کتمان کرد. شخصیتپردازی از تهران یا حتی نمایش گوشهای از واقعیات آن به دلیل چنین الزامات سیاسی دست و پاگیری کاملا غیرممکن شده و چیزی که میبینیم، حتی کاریکاتوری از تهران نیست؛ بلکه با آن تناقض دارد. البته فقط الزامات سیاسی نیست که کار را تا این اندازه ضعیف کرده؛ بلکه به جز معدودی از بازیگران سریال که عمدتا نقشهای فرعی دارند، اکثر آنها فارسی را با لهجههای بسیار دست و پا شکسته حرف میزنند و غیر از این، حتی نوع دیالوگهایشان بهشدت ناشیانه است. مثلا وقتی قرار است از مامور امنیتی ایران که حوالی ۵۰ سال سن دارد، یک شخصیت انسانی نمایش داده شود، تماس تلفنی او با همسرش را میشنویم که جملات محبتآمیز بین آنها با ادبیات جوانهای امروزی بیان میشود نه چیزی که متناسب با سن آنهاست. تنها چیزی که سازندگان این مجموعه بلد بودهاند، قائل شدن تفاوت میان ایرانیها و عربها بوده ولی نتوانستهاند تفاوتهای بین ایران، چه از لحاظ جغرافیایی و چه بومی را با کشورهای اروپایی و آمریکایی احصا کنند و از رهگذر تاکیدات ریز و بهجا روی همین تفاوتها، شخصیت محیطی که مجموعه در آن تولید شده را بپردازند. بهطور مثال ظاهرا آنها با مقولهای به اسم زن چادری در ایران کاملا بیگانه هستند یا اصلا نمیدانند که در ایران چنین پوششی هست. این سریال به قدری از نظر فنی ضعیف و پر تناقض است که اگر روی موضوع حساسی دست نگذاشته بود، نهتنها کوچکترین توجهی به آن نمیشد، بلکه بعید بود کسی حتی زحمت نوشتن چند کلمه راجعبه آن را به خودش بدهد.
رژیم صهیونیستی مجموعهای راجعبه یک عملیات جاسوسی در ایران ساخته و همین یک جمله ممکن است خیلیها را در مورد قضیه کنجکاو کند؛ در حالی که تجربه سالهای اخیر و فیلمهای ضدایرانی متعددی که ساخته شدهاند؛ نشان میدهد آنها بهشدت از ساختن و پرداختن محیط ایران چه محیط قدیمی و چه فضای معاصر عاجز هستند. بعضی از شهرهای دنیا هستند که میشود فیلمی راجعبه آنها را در کشورهای دیگر فیلمبرداری کرد. مثلا مرحوم سیفالله داد، «بازمانده» را که فیلمی راجعبه فلسطین بود، در سوریه جلوی دوربین برد. اما هیچکدام از شهرهای ایران را نمیشود در کشوری دیگر فیلمبرداری کرد و چنین نکتهای، هم جذابیت سینمایی این بوم را میرساند، چون واقعا خاص و منحصربهفرد است و هم کار کسانی که میخواهند علیه آن در خارج از ایران فیلم بسازند را مشکل میکند؛ طوری که موفقیتشان تقریبا محال است.
یکی از ماموران امنیتی فیلم از آن راننده تاکسی که جاسوس موساد را از فرودگاه به آپارتمانش برده بازجویی کرده و پاسخ را اینگونه به رئیسش منتقل میکند؛ «گفت فارسی را کاملا روان صحبت میکرد طوری که معلوم بود زبان مادریاش همین است، ولی مقداری لهجه خارجی داشت» بعد رئیس از او میپرسد که آیا راننده تاکسی توضیح دیگری هم داد و مامور پاسخ میدهد «فقط گفت زن خوش چهرهای بود» همان قدر که به بازیگر نقش جاسوس موساد میشود عنوان خوشچهره را داد، فارسی صحبت کردن او هم به کسانی شباهت دارد که این زبان مادریشان بوده است. او نهتنها در تلفظ حروف مشکل اساسی دارد، بلکه آهنگ جملهها را جوری ادا میکند که نرمافزارهای سخنگو و هوشمند مثل ویز یا نشان در برابر آن فارسی را مثل بلبل حرف میزنند و البته همان قدر که فارسی را خوب حرف میزند، به واقع زیباست!
تلاش زمینخوار بزرگ خاورمیانه در سندسازی برای املاک مسروقه
دوربین وارد تهران میشود و این پس از یک موزیک عربی است که در تیتراژ فیلم آمده و ابتدای هرقسمت از مجموعه قرار است بهعنوان مدخلی بر سریالی که راجعبه شهر تهران است، شنیده شود تا حالوهوای این مکان جغرافیایی را تداعی کند. اگر نام سریال تهران است، چرا موزیک آن عربی است؟! آیا سازندگان مجموعه از این کار منظوری داشتهاند؟ جالب است بدانیم این از عدم آگاهی و اشراف آنها نسبت به منطقهای که دربارهاش فیلم میسازند، آمده و تدبیری در قفای آن نیست. سال ۲۰۱۹ فیلمی ساخته شد به نام «جارهد: قانون بازگشت» که روایتگر سقوط یک هواپیمای نظامی رژیم صهیونیستی در آسمان سوریه توسط موشکهای ایرانی و دستگیری خلبانان آن توسط نیروهای نیابتی ایران است. این خلبان اسرائیلی فرزند یک سناتور آمریکایی است و روی همین حساب، گروهی از کماندوها که مرکب از نیروهای آمریکایی و اسرائیلی هستند، برای نجات او وارد عمل میشوند. در این فیلم وقتی نیروهای موتلف آمریکایی و اسرائیلی در سوریه مشغول حرکتند برای القای حسوحال آن مناطق قرار است یک موزیک عربی پخش شود، اما موزیکی که پخش میشود تم ایرانی دارد و یک نفر به سبک سنتی ایرانی روی آن تحریر میزند و حتی گاهی جملاتی مثل «امان ای دل» را وسط کار میپراند. درکی تا این اندازه ناقص از منطقه خاورمیانه واقعا حیرتآور است. صهیونیستها با این همه ادعا درباره موسیقی از یکطرف و همریشه بودن زبانشان با زبان عربی، فرق موسیقی عربی و فارسی را درست نمیفهمند. این درحالی است که رژیم صهیونیستی در همین منطقه یکسری زمینها را اشغال کرده است و اگر چنین عدم درکی از جانب یک فیلمساز شرقی یا غربی دیده میشد، هضم آن راحتتر بهنظر میرسید. حالا برعکس فیلم جارهد: قانون بازگشت بهعنوان تیتراژ سریالی که نام آن تهران است، یک موزیک عربی پخش میشود. بههرحال سریال شروع میشود و حالا اولین تصویری که مسافر زن تاکسی فرودگاه یا همان جاسوس موساد میبیند، مردی است که با جرثقیل در یک میدان بزرگ بهدار آویخته شده و جماعتی از پیر و جوان دور آن جمع شدهاند تا تماشا کنند.
شاید ایرانیها واقعا مشتاق باشند که از تماشاگران چنین آثاری بپرسند آیا شما باور میکنید ایران جایی است که وقتی بهطور عادی در خیابانهایش قدم میزنید، از اولین چیزهایی که میبینید صحنه اعدام است؟ اگر آنها این را باور کردهاند، مشخص میشود که این مجموعه برای چه طیفی بهلحاظ سطح هوشی ساخته شده و اگر باور نکردهاند، معلوم نیست چرا بعد از چندسال هنوز وقتی قرار است فیلمی علیه ایران ساخته شود، صحنههای اعدام و خشونت بیدلیل پلیس و برخوردهای بین مردم شهر، جزء مسائل روزمره زندگی مردم ایران نشان داده میشوند؟ حال آنکه کندترین ذهنها هم میتوانند بفهمند که این تصاویر از یک دشمنی کلیشهای برآمده نه واقعیت. سریال تهران پر از موارد اینچنینی است. مساله اصلیتر اما چیزی است که این سریال سعی دارد القا کند. ظاهر قضیه این است که آن نمایشدهنده رقابتی امنیتی بین ایران و رژیم صهیونیستی است و همه بهطور ناخودآگاه منتظرند ببینند آنها در مجموعهای که تولید کردهاند، چطور رقابت را بهنفع خود بهپایان میرسانند. اما میبینیم که موساد در انجام این عملیات شکست میخورد. درحقیقت هدف اصلی مجموعه، یک مانور و پروپاگاندای امنیتی نیست. آنها قصد دارند روابط مردم منطقه خاورمیانه با رژیم صهیونیستی را عادیسازی کنند. امسال در سریالهای رمضانی کشورهای عربی دو مجموعه «امهارون» ساخته کویت و قسمت سوم از سری هفتم مجموعه «خروج» ساخته شبکه عربستانسعودی، به دلیل نمایش همین عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی با واکنشهای فراوانی روبهرو شدهاند. مجموعه تلویزیونی امهارون، داستان زندگی مامایی یهودی را روایت میکند و حول جامعهای چندمذهبی در یک کشور عربی خلیجفارس، از دهه30 تا دهه50 قرن گذشته میچرخد. در این سریال چنین نمایش داده میشود که تبعیض در حق یهودیان بهقدری بالاست که آنها ناچار میشوند به سرزمینی بهنام اسرائیل پناه ببرند. بهاینترتیب گذشته از تمام تحریفات تاریخی گوناگون، در آن چنین نمایش داده میشود که رژیم صهیونیستی از یهودیان عرب تشکیل شده، حال آنکه تقریبا همه میدانند غالب کسانی که چنین دولت خودخواندهای را تشکیل دادند، یهودیان اروپا بودند.
خروج یک سریال کمدی ۳۰ قسمتی برای شبهای ماهرمضان است که توسط دولت سعودی تولید شده و هر قسمت آن داستان مجزایی دارد. در قسمت سوم این سریال از سری هفتم آن، داستان پسری بهنام ضیا از عربستان سعودی روایت میشود که دور از چشم پدرش با یک دختر صهیونیست بهنام عزرا از طریق اینترنت ارتباط برقرار میکند. وقتی درنهایت پدر ضیا با این موضوع مواجه میشود، با آن کنار میآید. این سریال صراحتا با دیالوگهایی رو و شعاری درباره اینکه آنها هم انسان هستند و ما باید این را بپذیریم، به استقبال موضوع نزاع اعراب و رژیمصهیونیستی میرود. این مجموعه درکل با هدف تبلیغ اصلاحات بنسلمانی ساخته شده، اما قسمت سوم آن به سد محکمی بین افکار عمومی جهان عرب خورد. هر دو سریال بسیار جنجالی شدهاند، اما این فقط جنجال بود نه استقبال مثبت. بیشترین بینندهها را اتفاقا دو سریال «النهایه» با نمایشی از پایان رژیم صهیونیستی، تولید مصر و «نگهبان بیتالمقدس»، تولید سوریه- که درباره ظلمهای این رژیم در حق یک کشیش سوری بهنام اسقف هیلاریون کاپوچی بود- داشتند. واقعیت این است که رژیم اشغالگر قدس بهرغم تمام تلاشهایی که میکند، هرگز بهعنوان یک کشور نرمال و معمولی از جانب مردم منطقه و البته سایر کشورهای دنیا شناخته نشده است و بزرگترین مشکل آنها نیز همین است، به این سبب حالا تلاشی جدیای را برای عادی جلوه دادن خود بهعنوان «یک کشور» شروع کردهند، اما ریشه این نگاه منفی به آنها، در ریشههای شکلگیری چنین رژیمی و رفتارهای فعلی آن است و این سریالها بهجای اینکه تاثیر مثبتی روی ذهن مردم خاورمیانه و جهان بگذارند، آنها را عصبانیتر میکنند. باید توجه کرد آنها همانطور که زبان فارسی را خوب بلد نیستند و از بازسازی پیادهروهای تهران هم عاجزند، ذهن و ضمیر مردم خاورمیانه را هم خوب نشناختهاند.