به گزارش مشرق، در اسطورهها و داستانهای ایرانی نام چین همواره تداعیکننده سرزمینهای دوردست بوده است. جایی در آخر دنیا و پر از توصیفات عجیب و غریب که جاده طویل ابریشم از آن آغاز میشود و میتوان سراغ زیباترین پارچه و مصنوعات را از آن گرفت.
آشنایی با چین به لطف گسترش مراودات گسترده تجاری و فرا رسیدن عصر انفجار اطلاعات، افزایش چشمگیری یافته و دیگر کسی انتظار ندارد که در آخر دنیا اژدهایی در کمین دنیا نشسته باشد. با این حال این شناخت بعضاً همچنان مبهم و نامشخص است و شاید یکی از مهمترین دلایل آن، نبود اشتراک زبانی باشد. از سوی دیگر بخش مهمی از اطلاعاتی که از این کشور به جامعه ایرانی میرسد از طریق رسانههای غربی بوده و طبیعی است که در چنین حالتی بخش مهمی از اخبار به صورت کانالیزه به جامعه ایرانی میرسد.
بیشتر بخوانید
کنایه چین به دروغهای آمریکا درباره سیاهپوستان
بازتاب این ناآگاهی را میتوان به خوبی در طبقه نخبگان و حتی سیاستمداران ایرانی نیز مشاهده کرد. بر خلاف آمریکا و اروپا که از ۲۰۰ سال گذشته به صورت مستقیم با چین و جامعه این کشور در رفتوآمد بودهاند، جامعه نخبگانی ایران تنها از سالهای انتهایی قرن بیستم است که شروع به آشنایی سطحی با این قطب مهم قرن ۲۱ کرده است.
عمده همکاریهای ایران و چین تا قبل از این محدود به برخی معاملات تسلیحاتی و نفتی و رفت و آمدهای دیپلماتیک میشده است. طبیعی است که با چنین شناخت محدودی درصد سوءتفاهمها و قضاوتهای سطحی نیز بهشدت بالا برود. یکی از همین قضاوتها که هنوز هم رگههایی از آن در جامعه ایرانی به چشم میخورد، این است که چین تنها تولیدکننده محصولات درجه ۳ است. از سوی دیگر در کنار این عدم شناخت، تحصیل بخشی از نخبگان در دانشگاههای غربی سبب شده تا این نگاه منفی تقویت شود.
اما واقعاً ایران و چین در چه موقعیتی نسبت به هم قرار دارند و آنچه این روزها در قالب تصویب قرارداد همکاری ۲۵ ساله بین ایران و چین تبدیل به تیتر یک روزنامهها شد، چقدر به واقعیت نزدیک است؟
* سطح روابط ایران و چین در چه حدی بوده است؟
نکته اول در خصوص روابط ایران و چین این است که سطح تعهدات دوجانبه هیچگاه تاکنون به یک سطح راهبردی نرسیده است. در حقیقت، رابطه دو کشور بیشتر بر اساس معاملات کوتاهمدت تجاری بر اساس خرید نفت و فروش کالاهای ساخته شده از سوی چین شکل گرفته بود.
برای اینکه بتوان مقایسه درستی از سطح این روابط داشت کافی است نگاهی به کشور همسایه یعنی پاکستان بیندازیم. چین و پاکستان در ابتدای دهه ۹۰ میلادی یعنی ۳۰ سال پیش، قرار داد لغو روادید را بین دو کشور نهایی کردند. یک تفاهمنامه برای تجارت آزاد دو کشور امضا کرده و بعد، آن را با یک سوآپ ارزی دو طرفه برای تجارت دوجانبه تکمیل کردند.
علاوه بر این، چین میلیاردها دلار وام ارزان قیمت را در اختیار پاکستان قرار داده و یکی از بزرگترین پروژههای طرح جهانی «یک جاده-یک کمربند» یعنی بزرگراه «کاشغر-گوادر» در حال ساخت در این کشور است. بر طبق ارزیابیهای صورتگرفته، تکمیل این پروژه نزدیک به ۵۳ میلیارد دلار هزینه در برخواهد داشت.
در طرف مقابل، نگاه به مراودات ایران و چین نشان میدهد که هیچ طرحی برای سرمایهگذاری دوجانبه بین دو کشور انجام نشده است. در حالی که کشوری همانند عربستان سعودی، توانسته با تعریف سرمایهگذاریهای دو جانبه در میدانها و پالایشگاههای نفتی، میزان صادرات خود را به این کشور به ۱.۸ میلیون بشکه در روز برساند. این در حالی است که ایران، تنها به صادرات نفت خام، آن هم در قالب فروش به شرکتهای چینی بسنده کرده است.
البته قراردادهای سرمایهگذاری مشترکی برای توسعه «میدان یادآوران» بین دو کشور امضا شده بود که به طرز عجیبی بعد از امضای برجام اغلب آنها لغو شدند و تمام توان وزارت نفت بر روی شرکتهای نفتی غربی متمرکز شد.
البته در طول دو سال گذشته و بهرغم فشارهای آمریکا و تحریم چند شرکت چینی این کشور همچنان به خرید نفت خود از ایران در سطح ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار بشکه ادامه داده که اغلب در قالب باز پرداخت سرمایهگذاریهای سابق چین بوده است.
طبیعی است که در چنین شرایطی نمیتوان انتظاری از طرف مقابل برای ادامه روابط اقتصادی در شرایط تحریمهای گسترده آمریکاییها داشت. ایران و چین در شرایط فعلی نه طرح گستردهای در حوزه سرمایهگذاری دارند و نه حتی ملزومات اولیه برای تسهیل روابط دوجانبه پولی را بین دو کشور رعایت کردهاند.
از این رو با در نظر گرفتن موارد فوق، ایران نهتنها از سایر کشورها در این زمینه جلوتر نیست بلکه تقریباً در ردههای آخر قرار دارد. امروز نهتنها کشورهای آسیایی و آفریقایی بلکه کشورهای اروپایی همچون ایتالیا با وجود برخی ملاحظات امنیتی به دلیل حضور پایگاههای ناتو به دنبال جذب سرمایهگذاری خارجی چینیها هستند. البته مدل سرمایهگذاری چینیها نیز بسته به کشور و شرایط آن متفاوت است.
به این ترتیب اگر واقعاً تفاهمنامهای برای برنامه ۲۵ ساله بین ایران و چین امضا شود، تازه مسیری آغاز شده که بسیاری از کشورها مدتها قبل آن را آغاز کردهاند و این فقط ایران است که در برهههایی، تخم مرغهای خود را در سبد غرب قرار داده است.
اهمیت این تفاهمنامه وقتی در چارچوب رویکرد «نگاه به شرق» مورد بررسی قرار گیرد بیشتر خواهد بود. پس از برجام و بالاخص پس از خروج ایالات متحده آمریکا از آن تقریبا روشن شد که هیچ حسن نیتی را از سمت طرف غربی در روابط با ایران نمیتوان انتظار داشت. حتی کسانی که روزگاری بیپرده از توافق هستهای ایران و 1+5 دفاع میکردند به رفتار شدیدا ضدایرانی آمریکا در سه سال اخیر اذعان دارند اما اعتراف مهمتر آنها این است که کشورهای اروپایی نیز پس از خروج آمریکا از برجام نشان دادند که نه توان مقابله با خواست آمریکا را دارند و نه عزم و ارادهای برای ایجاد این توان. به دیگرسخن، غرب آنقدر برای روابط با ایران اهمیت قائل نبود و آنقدر در قبال ایران حسن نیت نداشت که تلاشی برای حفظ منافع ایران در چارچوب توافقی که خود روزگاری از آن بهعنوان موفقیتی بزرگ یاد میکرد هم صورت نداد.
رویکرد نگاه به شرق از یکسو پاسخی به این عدم حسن نیت است که تفاهم درازمدت راهبردی با چین میتواند بخشی از آن باشد و از سوی دیگر محملی است برای حفظ منافع ملی ایران و مقابله با تحریمهایی که کشورهای غربی عامل آنها هستند.
* الگویی تکراری برای آشفتهکردن افکار عمومی
یکی دیگر از نکات جالب در مورد روابط ایران و چین، حساسیت عجیب آمریکاییها در این باره است. طبیعی است که توسعه روابط چین و ایران به هیچ عنوان خوشایند واشنگتن نیست اما موضعگیریهای شاذ عقبه رسانهای غرب در خصوص خبر تصویب پیشنویس تفاهمنامه ۲۵ ساله ایران و غرب، مورد دیگری را در اذهان زنده میکند و آن هم همکاری ایران و روسیه در جریان نبرد با ترورریستهای تکفیری در سوریه بود.
در ماجرای فرود و سوختگیری بمبافکن توپولف- ۲۲ ام روسی در پایگاه شهید شاهرخی همدان برای بمباران تروریستها در سوریه نیز ناگهان یک جنجال گسترده خبری با حمایت رسانههای خارجی و برخی از رسانههای داخلی برپا شد. اعتراضاتی که عمدتاً ناشی از کماطلاعی درباره وظایف و اختیارات شورای عالی امنیت ملی است. جالب این است که «جان کری» وزیر خارجه وقت آمریکا ضمن اعلام خطر درباره چنین تحرکاتی، از ضرورت تحریک احساسات ملی ایرانیان در مقابل گسترش روابط دوطرفه ایران و روسیه سخن میگوید.
حال سؤال این است که چرا وزیر امور خارجه آمریکا باید از گسترش روابط ایران و روسیه احساس خطر کند و از تحریک احساسات ملی ایرانیها سخن بگوید؟
اکنون و در مورد روابط ایران و چین هم دقیقاً همین الگو در حال تکرار است، در حالی که این تفاهمنامه که بر اساس بیانیه مشترک رؤسای جمهور دو کشور در سال ۲۰۱۶ میلادی تنظیم شده تازه در مراحل بررسی اولیه بین دو کشور قرار دارد، اخباری در خصوص سرمایهگذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری چینیها در ایران و یا امضای تفاهمنامه محرمانه بین دو کشور برای فروش نفت و حتی واگذاری جزیره کیش به چینیها مطرح میشود! این در حالی است که هیچ منبع رسمی و حتی غیررسمی معتبری چنین اخباری را تأیید نکرده و عمده آن نیز به یک خبر مبهم از سوی یک سایت انگلیسی با نام «پترولیوم اکونومیست» و بازنشر آن از سوی رسانههای انگلوفیل باز میگردد.
جالب اینجاست که یک سال پیش نیز هنگام انتشار این خبر برخی از چهرههای اقتصادی ایرانی به نقل سریع آن پرداختند که در نهایت نادرستی آن روشن شد.
میتوان تئوریها مختلفی را درباره باز انتشار این خبر مطرح کرد اما شاید آنچه بیش از همه به ذهن میرسد، نوعی آشوب ذهنی درباره چرخش تدریجی ایران به سمت شرق و به خصوص چین باشد.
* چرا ایران شرق را انتخاب خواهد کرد؟
«در دنیای بعد از کرونا باید بین چین و آمریکا یک طرف را انتخاب کرد.» این سخن وزیر امور خارجه هند در خصوص دلایل نزدیکشدن این کشور به آمریکا در پی درگیریهای مرزی با پکن است. طبیعی است که به دلیل ماهیت نه شرقی و نه غربی نظام جمهوری اسلامی ایران، انتظار حلشدن ایران در یکی از دو طرف غیرواقعبینانه است. با این حال روشن است که ظرفیتهای گسترش روابط بین ایران و چین بسیار بیشتر از طرف غربی به خصوص آمریکاییهاست.
ایران بهصورت بالقوه این توانایی را دارد که جریان انرژی به سمت شرق را با همکاری چینیها تضمین کند چنانکه برای اولین بار یک مانور سهجانبه بین ایران، چین و روسیه در بندر چابهار برگزار شد. علاوه بر این، ایران همانند چین در خصوص عدم دخالت قدرتهای بزرگ در امور داخلی کشورها همنظر و خواهان بهوجود آمدن نوعی از نظام چندقطبی در دنیا است. کنار گذاشتن تمام قطعات این پازل نشان میدهد که جهتگیری حرکت ایران به سمت شرق کاملاً درست و بجا بوده است.
یکی از ثمرات رسیدن به این واقعیت، حمایت قاطع چین از ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد و آژانس بینالمللی انرژی اتمی است. در سنوات قبلی، مواضع چین تا این حد روشن نبود. دلیل آن هم جایگاه پایینتر روسیه و چین در سلسله مراتب اقتصادی بین کشورها بود. در آن زمان چین همچنان در ابتدای رشد اقتصادی خود قرار داشت و روسیه هم با مشکلات فراوان اقتصادی از جمله بحران کاهش ارزش پول روبرو بود اما حالا چین و روسیه با تمام قدرت در برابر تلاش آمریکا برای بازگشت تحریمها مقاومت میکنند.
البته تمام اینها در صورتی به یک نتیجه درست و قابل برداشت برای سیاست خارجی میرسد که برنامه مدون و درستی برای توسعه روابط وجود داشته باشد و این حلقه مفقوده چیزی جز همین تفاهمنامه ۲۵ ساله برای گسترش روابط نیست.
* تغییری که شاید برای برخی سخت باشد
تغییر، همیشه سخت و گاهی عذابآور است. این نه فقط برای انسانها بلکه برای سیستمها نیز صدق میکند. طبیعی است که تغییر جهتگیری ایران از غرب به سمت شرق برای بدنه بعضاً غربگرای اقتصاد و بوروکراسی ایران، کمی سخت باشد. با این حال صرفنظر از برخی انتقادات هیجانی این مسیر برای ایران اجتنابناپذیر است البته در این میان نه قرار است که ایران تبدیل به مستعمره چینیها شود و نه نیروهای نظامی در کشور ما استقرار پیدا کنند.
تفاهمنامه ۲۵ سال همکاری بین دو کشور، مسیری است که خیلی از کشورها قبل از ایران آن را آغاز کرده و تهران و پکن بعد از مدتها تأخیر به ضرورت اجرای آن رسیدهاند.