به گزارش مشرق، «پادشاهی بریتانیای کبیر» که انگلستان مرکز آن است در مجموع ۱۶ کشور را دربرمیگیرد که در آنها حکومت رسما پادشاهی است. در واقع ملکه بریتانیا بالاترین مقام رسمی و رئیس کشور انگلستان و کشورهای دیگری نظیر اسکاتلند، ولز، ایرلند شمالی، کانادا، استرالیا و نیوزلند محسوب میشود. ملکه یا پادشاه در این کشورها اختیارات گستردهای دارد که عزل و نصب نخست وزیر، فرماندهی نیروهای مسلح، اعلان جنگ و صلح، انعقاد و فسخ معاهدات بینالمللی، انحلال پارلمان، تایید نهایی مصوبات پارلمان، تنظیم سیاست خارجی و همچنین عزل و نصب عالیترین مقام قضایی مهمترین آنها هستند.
بیشتر بخوانید:
اما همه چیز به این اختیارات گسترده ختم نمیشود. امتیازات خاص ملکه و همچنین قید و بندهای تحمیلی نظام سلطنت بر جامعه و البته نظام طبقاتی ناشی از سلطنت که وجود مجلس لردها یا همان اشراف نمونهای از آن است مسائل آزاردهنده دیگری هستند که شهروندان بریتانیا را به ستوه آوردهاند. حالا خیلیها در انگلستان و سایر کشورهای تحت سلطه بریتانیا گمان میکنند نظام سلطنتی در واقع سنتهای عقبمانده و نظام طبقاتی کهنه را بر جامعه تحمیل میکند و این وضع باید تغییر کند.
جلوگیری از جمهوریخواهی با روشهای جدید
در قرون گذشته و حتی تا همین چند دهه اخیر، سلطنت بریتانیا جواب استقلالطلبی و جمهوریخواهی کشورهای تحت سلطهاش را با گلوله میداد؛ از جمله استقلال آمریکا از بریتانیا در ۱۷۷۶ میلادی، استقلال هند در ۱۹۴۷ میلادی و البته استقلال ایرلند یا همان جمهوری ایرلند جنوبی در ۱۹۲۲ میلادی. اما بریتانیا در دوران معاصر روش دیگری برای جلوگیری از جمهوریخواهی و استقلال کشورهای عضو پادشاهی متحده در پیش گرفته است: هر روش ممکن. دیگر روش نظامی امکانپذیر نیست و وجهه خوبی هم ندارد ولی این روشهای جدید همه شیوههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را شامل میشود. اینطوری است که خروج از سلطه بریتانیا از قبل هم سختتر شده است.
جمهوریخواهی و خروج از سلطه سلطنتی بریتانیا در گذشته بهای سنگین داشت؛ خیلی خیلی سنگین. ارتش بریتانیا آماده بود تا هر ایده جدیدی را حتی به قیمت خونریزیهای بزرگ در نطفه خفه کند. در واقع تاریخ بریتانیا در ۴۰۰ سال اخیر پر است از جنگهای کوتاهمدت یا طولانی و بسیاری از این جنگها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم برای جلوگیری از جمهوریخواهی و استقلالطلبی کشورهای تحت سلطه و مستعمرهها بود.
وزیدن بادهای تغییر در قرن بیستم
استقلال آمریکا از بریتانیا چه هزینهای داشت؟ با اعزام ارتش به ایالتهای مستعمره بریتانیا در قاره آمریکا جنگی ۸ ساله از ۱۷۷۵ میلادی آغاز شد و بنا به تخمین بیش از ۵۰ هزار آمریکایی کشته و زخمی شدند. استقلال هند نیز شرایط مشابهی داشت و هزاران هندی در طول حدود یک قرن مبارزه برای استقلالطلبی کشته شدند؛ در جنگهای محلی و شورشها و ناآرامی ها و در زندانها و اسارتگاههای بریتانیای اشغالگر.
سرانجام در قرن بیستم و پس از جنگ جهانی دوم بادهای تغییر وزیدن گرفت و مستعمرات بریتانیا توانستند با هزینه و تلفات کمتری استقلال کسب کنند. البته هزینهها همچنان کم نبود؛ در مستعمرات استقلالطلبی پیش از آن که به یک جریان ملی و فراگیر تبدیل شود به روشهای نظامی، پلیسی، سیاسی یا امنیتی سرکوب میشد و فقط وقتی بریتانیا دیگر توان مقابله با مردم کشورها را نداشت به نتیجه میرسید. با این حال امپراتوری بریتانیا که روزگاری بیش از ۶۵ کشور از شرق تا غرب جهان را شامل میشد در قرن بیستم فروپاشید و فقط ۱۶ کشور ماندند که تقریبا مستقلند و در اداره امور جاری آزادی عمل دارند اما در سیاستهای کلی همچنان از بریتانیا پیروی میکنند.
تنها رئیسجمهور تاریخ انگلستان
جمهوریخواهی در بریتانیا سابقهای طولانی دارد؛ پیش از شکلگیری امپراتوری بریتانیا نیز وجود داشته و اتفاقا یک بار به نتیجه هم رسیده است. در ۱۶۴۲ میلادی درگیری میان طرفداران سلطنت با جمهوریخواهان به جنگ داخلی منجر شد و تنها حکومت جمهوری در انگلستان در فاصله سالهای ۱۶۴۹ تا ۱۶۶۰ برپا شد. چند سالی نیز «الیور کرامول» رهبر مخالفان سلطنت، رئیسجمهور بود ولی با مرگ وی و توطئه و لشکرکشی سلطنتطلبان از اسکاتلند به سمت انگلستان دوباره حکومت سلطنتی برقرار شد. کرامول را تنها رئیسجمهور تاریخ انگلستان میدانند و معروف است که سلطنتطلبان از شدت نفرتورزی پس از نبش قبر وی سرش را بریدند و سالهای طولانی بر سر میلهای جلوی کاخ سلطنتی قرار دادند. کرامول در ادبیات عامه انگلستان نمادی از شکست جمهوریخواهی است و البته نزد نهاد سلطنت بریتانیا و نهادهای تحت نفوذ سلطنت، فردی منفور تلقی میشود که بهتر است یاد و نامش هر چه بیشتر فراموش شود!
مشهورترین مخالف سلطنت بریتانیا در ایران
طی قرنها هر مخالفتی با نهاد سلطنت در بریتانیا با خشونت سرکوب شده است و جمهوریخواهان نیز چنین سرنوشتی داشتهاند. تاریخ را هم که فاتحان نوشتهاند. اما در دوران معاصر، دیگر به فراموشی سپردن یاد جمهوریخواهان ممکن نیست؛ از همه معروفتر «رابرت جرارد ساندز» مشهور به بابی ساندز که در ایران یک خیابان درست کنار دیوار غربی سفارت انگلستان به یاد او نامگذاری شده است.
ماجرا از این قرار بود که مجلس ایرلند در سال ۱۹۱۹ اعلام جمهوری کرد و معلوم است بریتانیا نیروهای نظامی به ایرلند فرستاد. پس از ۳ سال جنگ میان نیروهای نظامی و انتظامی بریتانیا با جمهوریخواهان بالاخره در سال ۱۹۲۲ بریتانیا، جمهوری ایرلند جنوبی یا همان کشور مستقل ایرلند را به رسمیت شناخت. با این حال بخش شمالی جزیره ایرلند همچنان در دست بریتانیا باقی ماند و اعتراضها و تلاشها برای اتحاد ایرلند شمالی با جنوبی طی دهه های بعد نادیده گرفته شد.
بابی ساندز یکی از اعضای ارتش آزادیخواه ایرلند و خواهان خروج نیروهای نظامی بریتانیا از ایرلند شمالی بود. وی در ۱۹۸۱ پس از ۶۶ روز اعتصاب غذا در زندان درگذشت و مرگ وی تصویری تاریک از سلطنت بریتانیا در جهان ترسیم کرد. پیامهای همدردی و تسلیت از سراسر جهان به سمت ایرلند روانه شد تا این موضوع به یک ناکامی بزرگ برای انگلستان تبدیل شود. در ایران نیز در سال ۱۳۶۰ شمسی نام خیابان چرچیل در مجاورت سفارت انگلستان به بابی ساندز تغییر یافت. این کار به مذاق انگلیسیها خوش نیامد و از روی ناچاری در نهایت درب اصلی سفارت در این خیابان را بستند و درب دیگری در خیابان فردوسی بازگشایی کردند تا مجبور نباشند در مکاتبات اداری و در مرسولههای پستی مدام نام بابی ساندز را بیاورند.
شبکه قدرت و ثروت علیه جمهوریخواهی
انگلستان برخلاف سایر کشورها قانون اساسی ندارد؛ به جایش مجموعهای از قوانین چند صد ساله بر این کشور حاکم است که همگی بر اساس اصول یک کشور سلطنتی تدوین شدهاند. این قوانین ملغمه پیچیدهای از اصول و قواعد رسمی را به وجود آورده که در آن تلاشها برای تغییر شکل حکومت عملا ناممکن یا بسیار دشوار است. درواقع میتوان گفت هم روی کاغذ و هم در عمل شرایط به گونهای چیده شده که مخالفت با سلطنت و تلاش برای استقلالطلبی و جمهوریخواهی به ویژه در کشورهای واقع در سرزمین اصلی بریتانیا یعنی انگلستان، اسکاتلند و ولز و همچنین ایرلند شمالی به نتیجه نرسد. حال و هوای این کشور هنوز اینگونه است که شهروندان بریتانیا و کسانی که تابعیت این کشور را میگیرند در موقعیت های مختلف باید سوگند اطاعت و وفاداری از ملکه یا پادشاه را ادا کنند. حداقل در ۵۰ سال اخیر نیز شبکه پیچیدهای از قدرت و ثروت و رسانه از سلطنت در این کشور طرفداری میکند. با این حال گروههای مردمی و احزاب از تلاش برای جمهوریخواهی باز نمیایستند.
تهدیدها و ترسهای پیش از یک همهپرسی
تلاشها برای جمهوریخواهی در بریتانیا ادامه دارد و گاهی پس از سالهای طولانی به همهپرسی برای جدایی منجر میشود؛ از جمله همهپرسی استقلال اسکاتلند در سال ۲۰۱۴ که بیش از ۴۴ درصد اسکاتلندیها به آن رأی مثبت دادند ولی به نتیجه مطلوب نرسید. در این همهپرسی همان نهادهای قدرت و ثروت فعال شدند و پاشنه آشیل رأیِ «آری» به استقلال اسکاتلند ترسی بود که رسانهها از آینده اقتصادی و هزینههای سنگین استقلال از بریتانیا و خروج از پیمانهای سیاسی و مالی به مردم اسکاتلند القاء کردند. ملکه هم در آستانه انتخابات از اسکاتلندیها خواست: «خیلی با دقت به آینده فکر کنند.» در نهایت یک همهپرسی برگزار شد که تحلیلگران معتقدند در آن در درون هر رأی نه، یک رأی آری به اسکاتلند مستقل نهفته بود که از ترس هزینههای سنگین اقتصادی پنهان ماند.
ملکه منتخب نیست
در بریتانیا سالهاست یک دعوای لفظی بین سلطنتطلبان با رهبران جنبشهای جمهوریخواهی وجود دارد. در این باره اخبار رسانهای فراوان است، کتاب و مقالات بسیاری نوشته میشود و گاهی به مناسبتهای مختلف نقش نهاد سلطنتی در سیاست و اقتصاد و تاثیر مستقیم و غیرمستقیم آن بر زندگی روزمره و سرنوشت شهروندان به موضوع روز تبدیل می شود. مشکل اصلی قدرت بی حد و حصر و موروثی ملکه در سیاست است. «لیام فین» در کتاب «سرنگونی سلطنت» ضمن برشمردن ایرادات این نوع اختیارات موروثی مینویسد: «ملکه چگونه میتواند از این اختیارات استفاده کند در حالی که منتخب مردم نیست؟».
بودجه سلطنتی و مالیاتدهندگان انگلیسی
در سالهای اخیر نسل جدیدی از جمهوریخواهان از راه رسیدهاند و مهمترین گروه جمهوریخواه که رسما و به صورت علنی خواهان الغای سلطنت است «جنبش جمهوریخواهان بریتانیا» نام دارد. این سازمان مردمی از سال ۱۹۸۳ تاسیس شد و تعداد طرفداران و حامین مالیاش مدام بیشتر می شوند؛ بیش از ۵ هزار حامی مالی دارد و هزاران طرفدار آنلاین و میدانی.
«گراهام اسمیت» مدیر اجرایی این سازمان، قدرت ارثی را مفهومی پوچ و سلطنت را یک نهاد سیاسی منسوخ میداند که از بودجه عمومی و قدرت خود سوءاستفاده میکند. وی به رسانههای بریتانیایی نیز انتقاد می کند که درباره ملکه و سلطنت تعصب دارند؛ همان شبکه قدرت و رسانه که دستهای پشت پرده بقای نظام کهنه سلطنت هستند. مهمترین انتقادهایش نیز به شبکه بیبیسی است و این رسانه را متهم میکند که تصویری بزککرده از ملکه و اتفاقات سلطنتی به نمایش میگذارد.
این جنبش معتقد است بودجه نهاد سلطنت که از مالیاتعمومی تامین میشود کاملا شفاف نیست و البته در سالهای اخیر در اغلب مناسبتهای سلطنتی از جشن تولد ملکه گرفته تا جشنهای ازدواج سلطنتی نوههای ملکه فهرستی از هزینهها را منتشر میکند که هوش از سر مالیاتدهندگان انگلیسی و مردم سایر کشورهای جهان میپراند و در رسانهها جنجال به پا میکند.
جمهوریخواهان به میدان میآیند
«جنبش جمهوریخواهان بریتانیا» مدام به افشاگری درباره خاندان سلطنتی میپردازد؛ یک نمونه اینکه در سال ۲۰۱۵ افشا کرد که شاهزاده چارلز ولیعهد سلطنت بریتانیا به طور روزانه به اسناد محرمانه دولتی دسترسی داشته است. مهمترین برنامه این جنبش هم اینکه چون معتقدند در دنیای مدرن دوام نهاد سلطنت به تصویری وابسته است که رسانه ها از شخص ملکه در افکار عمومی ساختهاند اعضای جنبش میخواهند بلافاصله پس از مرگ ملکه با هدف برگزاری همهپرسی درباره آینده سلطنت به عرصه سیاسی وارد شوند و به مبارزه انتخاباتی بپردازند. هدفشان هم اینکه نگذارند شاهزاده چارلز به پادشاهی برسد. با توجه به سن بالای ملکه باید دید سلطنت کهنه بریتانیا همچنان میتواند در دنیای مدرن ادامه یابد یا سرانجام دموکراسی و جمهوریخواهی در بریتانیا سدهای تاریخی را میشکند و به نتیجه میرسد.