به گزارش مشرق، «محمد صرفی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
پنج سال پیش چنین روزهایی آخرین روزهای مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵ یا به عبارت دقیقتر ایران و آمریکا بود. مذاکراتی که در نهایت ۲۴ تیرماه نهایی و معروف به برجام شد. احتمالاً خوانندگان پس از پنج سال حتی از شنیدن نام آن نیز حوصلهشان سرمیرود و انگیزه چندانی برای شنیدن از آن ندارند اما واقعیت آن است که اگرچه برجام برای ملت آب و نانی نداشت اما چارهای از بازخوانی آن نیست. چرا که هنوز هم سایه آن از سر کشور و ملت کم نشده و تهدیدهای آن پایان نیافته است.
فضاسازی این روزهای رسانههای بیگانه و دنبالههای آنها در فضای مجازی و حتی برخی رسانههای مجوزدار و رسمی کشور علیه مذاکرات ایران و چین برای رسیدن به یک توافق ۲۵ ساله بیارتباط با قضیه فوق نیست. در حالی که این روزها باید به محاسبه برجام نشست و دادهها و ستاندهها را سنجید و از دل آن درسها و عبرتها را استخراج کرد، عدهای برای توافق انجام نشده رگ گردن کلفت کرده و سنگ منافع ملی را به سینه میزنند.
حساسیت درباره مذاکرات و مراودات خارجی نه تنها مذموم نیست بلکه بسیار بجا و لازم است؟ اما آیا آنهایی که شب توافق هستهای زدند و رقصیدند، با بررسی آن در مجلس مخالف بودند، مانند آقای علی مطهری معتقد بودند حتی صرف ۲۰ دقیقه وقت مجلس برای تصویب آن هم زیاد است، بدعهدیهای طرف مقابل را دیدند و با این حال آدرس برجام ۲ و ۳ دادند و هنوز هم حاضر نیستند به غلط بودن آن مسیر اعتراف کنند، صلاحیت اظهارنظر در این مورد را دارند؟!
چینیها چندان چشم و ابرویی هم ندارند که کسی عاشقشان باشد. آنها مانند هر کشور دیگری در مذاکرات و توافقات به دنبال منافع اقتصادی خود هستند. ما نیز باید چنین باشیم. اما مشکل مخالفان رابطه ایران و چین، منافع ملی و اقتصادی کشور نیست. آمریکاییها ۱۲ شرط برای مذاکره و توافق جدید با ایران گذاشتهاند. شروطی که پذیرش آنها به معنای تسلیم محض است و یعنی جمهوری اسلامی با دست خودش، سند نابودی خود را امضا کند. اما عدهای رفتن به سوی این میز به اصطلاح مذاکره یا چوبه دار را عین عقلانیت دانسته و مخالفان آن را متوهم و لجوج و بیاعتنا به سرنوشت کشور و ملت معرفی میکنند. همانهایی که این روزها برای توافق انجام نشده با پکن گلو پاره کرده و مدعی هستند در خرید نفت به چینیها تخفیف دادهایم!
مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا در اظهاراتی بیشرمانه قبلاً گفته بود باید به مردم ایران گرسنگی بدهیم تا مجبور شوند با ما مذاکره و توافق کنند. اسفند ماه سال پیش همین آقا به کاخ سفید پیشنهاد داده بود به مراکزی از نیروهای ایرانی در خارج از این کشور حمله محدود کنیم تا تهران مجبور شود پای میز مذاکره بیاید! بعد همین وزارت خارجه به زبان فارسی مینویسد که قرارداد با چین ترکمنچای دوم است و نباید امضا شود. جالب نیست؟! آمریکایی که اگر میتوانست و از دستش برمیآمد، شرایطی به مراتب بدتر از شرایط مردم مظلوم یمن را در قحطی و گرسنگی بر ایران تحمیل میکرد، ناگهان نگران منافع ملی و مردم ایران میشود و از ترکمنچای میگوید!
از آمریکاییها انتظاری نبوده و نیست. آنها دشمناند و شمشیر را هم از رو بستهاند و تکلیفشان روشن است. گله از آقایانی است که پس از این همه تجربه و هزینه از جیب کشور و ملت، هنوز هم حرف خودشان را میزنند و خر خودشان را میرانند. آقای عراقچی هفته گذشته گفت نباید دست آمریکاییها بهانه بدهیم. مثلاً چه کنیم یا چه نکنیم؟ از کسانی که پرت کردن خودکار در مذاکرات را نشانه قاطعیت و سرافرازی میدانند عجیب هم نیست که دو سال و نیم پس از خروج آمریکا از برجام بگویند نباید دست آنها بهانه بدهیم.
برای درک بهتر موضوع بهانه در نگاه آمریکا به ایران شاید همین یک مثال کافی باشد. یکی از کارشناسان اتمی آمریکا که دورهای هم بازرس آژانس انرژی اتمی بوده، چند سال پیش در تحلیلی نوشت ما هرگز نمیتوانیم تایید کنیم فعالیت هستهای ایران کاملاً صلحآمیز بوده و هیچ فعالیت مخفی و پنهانی وجود ندارد. چون اولاً سرزمین ایران بسیار گسترده است و نمیشود همه جای آن را بازرسی کرد و ثانیاً اگر همه ایران را هم بازرسی کنیم، از کجا معلوم فعالیت مخفی هستهای در کشوری مثل کره شمالی که ما به آن دسترسی نداریم، نداشته باشند؟! این واقعیت و چکیده نگاه آمریکاییها به جمهوری اسلامی ایران است. همینقدر گستاخانه و بیمنطق. بعد معاون وزیر امور خارجه کشورمان و پیش از او خود وزیر خارجه کشورمان میگویند نباید به آمریکا بهانه بدهیم!
مراودات خارجی با سایر کشورها از طریق توافقات دو یا چندجانبه یکی از راههای ایستادگی مقابل فشارهای اقتصادی آمریکاست اما همه آن نیست. مهمتر از آن مسائل داخلی کشور است که دو جنبه روانی و عینی دارد. ظاهراً کل پیشنهاد نخستوزیر ژاپن که سال گذشته به ایران آمد اعتباری ۵ میلیارد دلاری بوده و مبلغ وامی که ما از صندوق بینالمللی پول درخواست کردهایم نیز همین بوده است. آنچه اروپاییها در مذاکرات خود با طرف ایرانی عرضه کردهاند هم آنقدر اندک است که بیشتر به توهین میخورد تا پیشنهادی برای تامل کردن. چرا میگوییم مسائل و روندهای داخلی و حس روانی مردم مهمتر از مسائل و پیشنهادات خارجی است؟ برای نمونه فقط به یک مورد اشاره میکنیم.
این روزها یکی از دادگاههای مفسدان اقتصادی مربوط به خریداران شرکت هفتتپه است. جوانکی که به همراه شریک فراری خود در فرایندی عجیب شرکت دولتی را خریده و به زبان سادهتر بالا کشیده و به نام ارتقای تولید یک و نیم میلیارد دلار ارز دولتی دریافت کرده اما یک قران آن خرج شرکت و کارگران نمیشود. بلکه در بازار آزاد با چند برابر قیمت بهفروش میرسد. ژاپنیها برای ما پیشنهاد ۵ میلیارد دلاری میآورند و از صندوق بینالمللی پول همین میزان وام درخواست میکنیم -که با مخالفت آمریکا نمیدهند- اما به جوانکی یک و نیم میلیارد دلار ارز دولتی میدهیم!
نتیجه این نوع مدیریت را امروز به عینه میبینیم. کارگران مظلوم هفتتپه برای دریافت حقوق چندین ماهه خود باید دست به اعتراض و راهپیمایی بزنند و اولین حرفشان هم این باشد که رسانههای داخلی بخصوص صدا و سیما صدایشان را به گوش مسئولین برساند و از بیبیسی و من و تو و سایر کفتارهای رسانهای دشمن اعلام برائت کنند. شرکتی که خریدارانش چنین مبلغی از ارز دولتی را به جیب زدهاند، کارگرانش چند ماه حقوق نمیگیرند. هفتتپه تنها یکی از تپههای بیتدبیری است و اگر بخواهیم لیست اینگونه بیتدبیریها را ردیف کنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.
اگر ۱۸ میلیارد دلار ارز دولتی را برای واردات همه رقم کالایی-حتی غذای سگ و گربه و دسته بیل و...-با دلار ۴۲۰۰ تومانی بر باد نمیدادیم، لازم نبود برای ۵ میلیارد پیش صندوق بینالمللی پول دستمان را دراز کنیم یا آقای آبه از آن سوی دنیا تا تهران بیاید و از طرف آمریکا بگوید ۵ میلیارد بگیرید و بدهید برود و خلاص! مذاکره و توافق با چین نیز از این قاعده عقلی و منطقی بیرون نیست. هرچقدر اوضاع کشور و مردم سر و سامان بیشتری داشته باشد، میتوان محکمتر پشت میز نشست و حرف زد و از منافع کشور دفاع کرد. البته اینجا یک مسئله دیگر هم وجود دارد. برخیها بدشان نمیآید تپههای مختلفی از بیتدبیری عامدانه را یکی پس از دیگری ایجاد کنند تا در نهایت کشور را به یک ترکمنچای آمریکایی برسانند.