به گزارش مشرق، این روزها که در شهریور ۱۳۹۹ شاهد تولید هشتگ های فارسی در حمایت از رژیم پهلوی هستیم؛ کافی است ۸۰ سال تقویم را به عقبتر ببریم تا یکی از سیاهترین دوران تاریخ ایران در میزان تحقیر شدن را برای افکار عمومی به نمایش بگذاریم.
در دوره ایران رضاخانی، در میانه جنگ جهانی دوم و در شهریور ۱۳۲۰، نیروهای متفقین به بهانه نقض بی طرفی ایران را اشغال کردند. رضاخان به ناگزیر وادار به تبعید شد و پسرش محمدرضا جای او را گرفت. با رفتن رضاخان، دیوار بیست ساله خفقان سیاسی دوران حکومتش ترک برداشت، فضا برای فعالیتهای گوناگون ادبی بازتر و زمینه برای صحبت در مورد موضوعات مختلف فراهم شد. تنفسی ظاهری و موقت که با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و بعدتر با تشکیل ساواک پایان گرفت.
رفته رفته بعد از شهریور ۱۳۲۰ گرایشهای آزادی خواهی در ایران شروع به رشد کرد، ترجمه آثار ادبی غرب رو به افزایش گذاشت. تعدادی نشریه و روزنامه جدید در زمینههای ادبی، فرهنگی و ... به عرصه حیات رسیدند. کنگرهها و محافل برگزار شد. آزادی زندانیان سیاسی و تشکیل احزاب نیز از دیگر رخدادهای این دوره است.
اما چرا با وجود همه این تحولات روح ملی گرایی و ضد استعماری در آثار ادبی این دوره تا به این حد کمرنگ است؟ چرا این فضای به ظاهر باز سیاسی و فرهنگی باعث نشد به اصلیترین موضوع آن روزها پرداخته شود و منجر به خلق آثاری در محکومیت متجاوزانی انگلیس و شوروی که فوج فوج با چکمههای آلوده خود در خاک مقدس ایران رژه ننگ رفتند نشد؟
آنچه پای قوای متفقین را به ایران باز کرد نقض بی طرفی از جانب حکومت مرکزی نبود. آنچه که ایران را برای آنها لقمهای چرب و نرم مینمود اولاً چاههای نفت شمال و جنوب بود و ثانیاً موقعیت راهبردی ایران در دسترسی به هند و تأمین نیروهای ارتش شوروی و امنیت انگلیس.
البته که آمریکا با شعار آزادی ملتها و دموکراسی وارد جنگ جهانی دوم شد و روزولت پس از اینکه توسط چرچیل برای بیرون آمدن آمریکا از بیطرفی قانع شد، در نطق و سخنرانیاش گفت: «ملت آمریکا اکنون کاملاً بیدار و هوشیار گردیده و با خطری که متوجه اصول دموکراسی تمام کشورهای روی زمین شده و آمریکا نیز جزو آنها به شمار میرود، مواجه شده است و حکومت دموکراسی ایالات متحده برای مواجهه با اینخطر تصمیم به عمل گرفته است.»
البته بعدها دیدیم تنها چیزی که آمریکا و متفقانش با خود به ایران نیاوردند، دموکراسی بود. خیلی زود معلوم شد اندک پنجرههایی هم که بعد از شهریور ۲۰ به عنوان آزادی به روی ملت ایران گشوده شده، ماهیتاً منافذی است برای نفوذ و چپاول بیشتر بیگانگان.
با تبعید رضاخان فضای مطبوعاتی کشور باز شد و تعداد نشریات و مجلات در این سالها تقریباً با سالهای مشروطه برابری میکند. اما این نشریات به هیچ وجه صراحت لهجه و زبان تیز مجلات مشروطه علیه وطن فروشان و استعمارگران را تکرار نکردند. شاید دلیل این امر این بود که زبانهای آتشین دوران مشروطه مثل «شرف الدین حسینی (نسیم شمال)» یا «فرخی یزدی» در زندانهای سیاسی رضاشاه و یا به تیغ ایادی او جان داده و در خاک خفته بودند.
البته که سایه سنگین متفقین هم در این انفعال بی تأثیر نبود. بولارد در کتاب «شترها باید بروند» در مورد کنترل و سانسور مطبوعات این دوره مینویسد: «متفقین طبق قوانینی که بین خودشان به عمل آمده بود اجازه داشتند هر نوع نشریه غیر رسمی را در صورتی که هر یک از سه کشور متفق با ورود آن مخالف باشند توقیف و ضبط کنند.» و این همه نشان از عجز حکمرانی پهلوی در صیانت از استقلال ملی بود.
در این دوره از اشعار وطن پرستانه و ضد استعماری دوره مشروطه خبری نیست. اشعار هشیاری که چه در قالب تصنیفهای کوچه و بازاری و چه در قالب فاخر کلاسیک سریعترین واکنش را نسبت به نقشههای چپاولگرانه انگلیس و شوروی داشتند.
ملک الشعرا بهار نقش انگلیس را در پیدایش و نابودی مشروطه این گونه بیان کنـد:
بیمار گشت شاه و ولیعهد نوجوان
روسی نمـود لهجـه ولـزی ثیاب کرد
روباه پیر گشت ز دربار نامید
تدبیرشاه پیر ولیعهد و شاب کرد
افکند انقلابی و مشروطه را به ملک
درمان ناتوانی و داروی خواب کرد
وان گه چو دید مجلس ملیست مردکار
با روس در خرابی مجلس شتاب کرد
شاید هول آنچه به وقوع پیوسته بود زبان شاعران را بند آورده و رمق قلمشان را ربوده بود. رمقی هم اگر مانده بود بیشتر اجازه داشت صرف جنگ میان قالب نو و قالب کلاسیک شود. غالب اشعاری که بنای اعتراض داشتند اولاً در لفافه هزار لای استعاره پیچیده میشدند و ثانیاً آنچه به مخاطب میبخشیدند بیشتر یاس و سرخوردگی بود تا توان حرکت و اصلاح.
فضای داستان نیز دست کمی از شعر نداشت. گر چه در دوران مشروطه هم در قبال خنجرهایی که استعمار از پشت به قیام مردم زد و خونهای که مثل خون شیخ فضل الله نوری به ناحق ریخته شد صدایی از داستان در نیامد؛ اصلاً داستان مدرن زیر سایه غربزدگی دوران قاجار و توسط روشنفکران از فرنگ برگشته وارد ایران شد. کسانی که بیشتر از اینکه به انگلیس و شوروی حساسیت داشته باشند از مسلمانان عرب همسایه بیزار بودند. اگر بیگانهای که در آثار آنان مورد حمله قرار میگرفت؛ فقط عرب مسلمان بود. حملاتی که هویت اسلامی مردم را نشانه گرفته بود.
بعد از شهریور ۲۰ انتشار کتاب هم افزایش یافت. البته هنوز بیشترین سهم بازار کتاب به ترجمه اختصاص داشت. نخستین جایگاه متعلق به فرانسه بود. ادبیات انگلیسی، آمریکایی، روسی و آلمانی در رتبههای بعدی قرار داشتند. کسانی نیز تحت تأثیر آثار غربی شروع به نوشتن نمونههای ایرانی داستان مدرن کردند. مضامین جدید اجتماعی در این دوره مورد توجه نویسندگان قرار گرفت. مسائلی مثل زنان و پایگاه اجتماعی آنها، تقابل سنت و مدرنیته، فقر و سایر معضلات اجتماعی که بعدها همگی بهانهای برای دخالتهای فرهنگی سازمانهای جهانی را فراهم آورد.
از جمله زندانیان آزاد شده از زندانهای سیاسی رضاخان، برخی از اعضای گروه ۵۳ نفر بودند. ۵۳ نفری که به همراه تقی ارانی (مؤسس جنبش چپ در ایران) در دوران رضاخان به زندان افتاده بودند. مثل بزرگ علوی و احسان طبری. جریان چپ دوباره شروع به فعالیت کرد و علم شعارهایی با مفاهیم آزادی خواهی و دفاع از حقوق دهقانان و کارگران و توده خلق را بلند کرد. بسیاری از نویسندگان هم دانسته و ندانسته جذب این شعارها شدند و به حزب توده پیوستند و به خلق آثاری متناسب با آرمانهای این حزب پرداختند. طولی نکشید که وابستگی حزب به اتحاد جماهیر شوروی آشکار شد. همین امر سبب جدایی آزاد اندیشانی مثل جلال آل احمد از این حزب شد. او در این رابطه میگوید:
«روزگاری بود و حزب تودهای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمیدانستیم سر نخ دست کیست و جوانیمان را میفرسودیم و تجربه میآموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم (سال ۲۳ یا ۲۴؟) از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و ...»
جریان چپ با یک نگاه استبدادی هیچ حرکت آزادی خواهانه ای را خارج از چارچوب خود نمیپذیرفت. هرکس در این زمینه حرفی برای گفتن داشت باید مذهب را کنار میگذاشت و به جنبش چپ و کمونیست روی میآورد در غیر این صورت توسط این جریان به شدت سرکوب میشد. جدالهایی این چنینی فرصت و نیرویی برای شکل گیری جریانی جدی در زمینه خلق آثار ضد استعماری باقی نمیگذاشت.
این روند تا اوائل دهه ۳۰ ادامه داشت. اما از جایی به بعد با طی شدن روند ملی شدن صنعت نفت و جریان مرتبط با آن، غرب از روزنههای آزادی که به جهت رسیدن به منافع مدنظر خود به روی ملت ایران گشوده بود احساس خطر کرد.
۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ با حمایت سازمانهای جاسوسی انگلیس و آمریکا، ارتش شاهنشاهی ایران علیه دولت مصدق کودتا میکند. کودتایی که سبب استحکام پایههای حکومت پهلوی دوم میشود. سه سال بعد ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) توسط (سیا) طراحی و در ایران پیاده سازی میشود. بدین تریب محمدرضا به دستور اربابانش مشی مستبدانه پدر را بیش از پیش به کار میگیرد.
نویسنده: فاطمه موسی