به گزارش مشرق، با شدت گرفتن درگیری بین سفیدپوستان نژادپرست و سیاهپوستان در آمریکا، حدود یک دهه است که آرام کردن سیاهپوستان و جلوگیری از شورشهای احتمالی، جزو مضامین جداییناپذیر بسیاری از فیلمها و سریالهای هالیوودی شده است.
در بیشتر این تولیدات سعی شده تا نگاه سیاهپوستان به مشکلات و تحقیرهای زندگی شان که همیشه در جامعه آمریکا ناعادلانه و بیرحمانه بوده، بهعنوان فرصتی تغییر یابد! این فیلمها القا میکنند که سیاهپوستان اگر همچنان این شرایط را تحمل کنند، سیستم به خودی خود تا چند دهه آینده وضعیت بهتری را برای شان رقم میزند!
در حال حاضر که دولتمردان آمریکایی تصمیم گرفتهاند بهخاطر مشکلات اقتصادی و عدم نیاز به نیروی کار، از ورود مهاجرین به این کشور جلوگیری کنند، عده زیادی از سفیدپوستان نژادپرست که شرایط کاری و اقتصادی درستی ندارند، بر این اعتقادند که سیاهپوستان باید از این کشور اخراج شوند! این طرز تفکر از این جهت قابل توجه است که زمانی که آنها نیاز داشتند، سیاهپوستان را با زور، بهعنوان برده به آمریکا و اروپا بردند و حال که این بردهها دیگر آزاد هستند و طلب حق و حقوق انسانی و برابر خود را دارند، باید یا از این کشور بیرون رانده شوند و یا با بیرحمی کشته شوند!
در راستای همین تفکر، سال 2018 مارول استودیوز به کارگردانی «رایان کوگلر» فیلم «پلنگ سیاه» را در ژانر ابرقهرمانی و تخیلی، بر پایه شخصیتی به همین نام ساخت و در آن آفریقا را نه به شکلی که تاکنون در فیلمها و مستندها دیدهایم، بلکه به شکلی تخیلی و بسیار پیشرفته ترسیم کرده است.
پلنگهای سیاه وارد میشوند
داستان فیلم پلنگ سیاه، بهدنبال اتفاقات فیلم «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» اتفاق میافتد و پادشاه «تچالا» به کشورش «واکاندا» در قلب آفریقا بازمیگردد.
این پادشاه سیاهپوست در آن جا با دو دشمن قوی که برای سرنگونی او متحد شدهاند، مواجه میشود. تچالا باید بهعنوان پلنگ سیاه با مأمور CIA یعنی «اورت کی.راس» و نیروهای ویژه واکاندا، متحد شود تا از وقوع یک جنگ جهانی جلوگیری کند...از سوی دیگر ماجرا در چند فلشبک، برمیگردد به قرنها پیش، وقتی پنج قبیله آفریقایی بر سر یک سنگ آسمانی از جنس «ویبرانیوم» با هم جنگ داشتند، یک جنگجو با خوردن گیاهی قلب- شکل (که تحت تأثیر سنگ آسمانی بود) قدرتی مافوق انسانی به دست آورد. او با تبدیل شدن به اولین پلنگ سیاه، تمام قبایل، به جز قبیله «جباری» را با هم متحد کرد. به مرور زمان، اهالی واکاندا با استفاده از ویبرانیوم به تکنولوژیهای بسیار پیشرفته دست یافتند و همزمان برای محافظت از این همه پیشرفت خودشان را تحت عنوان یک کشور جهان سوم از بقیه جهان معرفی کردند...
یشتر بخوانید:
قارهای بدون گذشته سیاه
فیلم «پلنگ سیاه» با قصه پدری سیاهپوست برای پسر کوچکش، شروع میشود و در آن از سرزمینی سخن به میان میآید که سنگی بسیار با ارزش در آن فرود آمد و باعث شد که این سرزمین تبدیل به مهمترین قسمت کره زمین شود...
فیلم پلنگ سیاه، اگر بخواهیم خلاصه بگوییم یکتنه مرزهای تخیل و فانتزی را جابهجا میکند و قرنها استعمار و دزدیدن ثروت کشورهای آفریقایی و ظلم به آنها توسط کشورهای غربی را در 134 دقیقه عوض میکند و میخواهد احساس تحقیر این همه سال را در مخاطب سیاهپوست، که این فیلم، در حقیقت برای آنها ساخته میشود را عوض کند!
در فیلم «پلنگ سیاه» خائنین اصلی به سیاهپوستان، سیاهپوستان دیگری معرفی میشوند که به طمع یک سری امتیازات، به همنژادهای خود خیانت میکنند و در عوض سفیدپوستان مهربانی در این فیلم وجود دارند که با دشمنان این سیاهپوستان میجنگند و آنها را از شر همرنگشان نجات میدهند!
نگاه تحقیرآمیز فیلم «پلنگ سیاه» به سیاهپوستان و گذشتهشان، به همینجا ختم نمیشود و در ادامه، مخاطب میبیند که مردم این شهر فوقپیشرفته در قلب آفریقا، وقتی قرار است پادشاه انتخاب کنند، مانند گذشتگان خود از جنگ تن به تن تا حد مرگ استفاده میکنند، گویی فیلم قرار است به مخاطب بگوید که حتی در پیشرفتهترین وضعیت، یک وحشی، همان وحشی باقی میماند و نمیتواند ذاتش را عوض کند.
آفریقای هالیوودی
از دیگر نکات فیلم «پلنگ سیاه» پاک کردن هرگونه آثار وجود دین و آیین در قاره آفریقا است. این مسئله در حالی است که در این قاره، و در چند دهه اخیر، اسلام و بهخصوص مذهب تشیع، به شدت در حال رشد است اما در آفریقای مورد نظر هالیوود، مردم سیاهپوست هیچ اعتقاد قابل توجهی ندارند و از آن مهمتر، آنها بهعنوان یک کشور فوقپیشرفته، تسلیم کشورهای غربی هستند و خود را موظف به توضیح به سازمان ملل، در مورد گنجینه انرژیشان میدانند!
اینکه چرا باید یک کشور مثلا بسیار پیشرفته آفریقایی، اطلاعات فوقسری مربوط به منبع انرژی و گنجینهاش را، اینقدر ساده در اختیار غربیها قرار دهد، داستان فیلم «پلنگ سیاه» را به سمت کمدی میبرد و ضربه نهایی را برای دلیل ساختن چنین فیلمی، به مخاطب آگاه وارد میکند.
بالاخره وقت حمایت فرا رسید
طبق گفته سازندگان فیلم «پلنگ سیاه»، ایده و نظر ساخت این فیلم، در واقع در سال ۱۹۹۲، توسط «وسلی اسنایپس» (بازیگر و رزمیکار سیاهپوست آمریکایی) عنوان شد ولی به گفته خود اسنایپس، بهخاطر مشکلات بسیار و نیز همنام بودن این فیلم با حزب «پلنگ سیاه»، ساختش منتفی شد.
اینکه بعد از گذشت بیش از دو دهه یک فیلم ابرقهرمانی، توسط هالیوود ساخته میشود که هم نام با یکی از بزرگترین جنبشهای ضد نژادپرستی سرکوب شده در آمریکا است اما در نهایت قهرمانان سیاهش، قدرت خود را با سفیدپوستان آمریکایی به اشتراک میگذارند، قابل تأمل است.
سرانجام فیلم پلنگ سیاه، که پیش از این، کمپانیهای هالیوودی علاقهای به ساختنش از خود نشان نمیدادند، توسط مارول استودیوز و پس از گذشت 26 سال در سال 2018 ساخته شد و نقدهای مثبت منتقدان غربی را از آن خود کرد.پلنگ سیاه بهعنوان یکی از پروژههای مهم هالیوود در مراسم مختلف نامزدیها و جوایز بسیار زیادی را از آن خود کرد و در اسکار نیز سه جایزه ساختاری بهترین موسیقی، بهترین طراحی لباس و بهترین طراحی صحنه را از آن خودکرد.