3

تروئیکای اروپا بشدت کار کرد تا توافق را حفظ کند. ما بیش از تعهدات خود عمل کردیم تا تجارت مشروع با ایران را تسهیل کنیم که شامل مکانیسم اینستکس نیز می‌شود.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


بر ساحل 8 سال دفاع مقدس در چهلمین سالگرد


 سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:


 
 چهل سال از روز «آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران» می‌گذرد، جنگی که از سوی غرب به «عراق» نسبت داده می‌شد اما به اعتبار مشارکت اطلاعاتی، تسلیحاتی، مالی و حتی واگذاری سرزمین، از سوی طیف گسترده‌ای از کشورها  به عراق همه می‌دانستند، یک جنگ جهانی علیه انقلابی نوپاست. جنگ یک مطالبه بیشتر نداشت؛ «انقلاب مردمی ایران» باید از بین برود و در این میان برای آنان تفاوتی نمی‌کرد که چند نفر کشته می‌شوند و ایران چه سرنوشتی پیدا می‌کند.


امروز یک خط وجود دارد و از سوی همان‌هایی که آن روز جنگی جهانی را علیه انقلاب مردمی ایران به راه ‌انداختند، تبلیغ می‌شود، خط این است که اساس دفاع مقدس ما را نفی کنند، دلیل آن هم نقش این دفاع و تداوم روح دفاع در بقاء انقلاب اسلامی است. از این رو می‌گویند این جنگ می‌شد اتفاق نیفتد. اگر دست‌اندرکاران ایران آن روز درست می‌فهمیدند و درست عمل می‌کردند جنگ اتفاق نمی‌افتاد! در این میان نسخه‌ای که برای ماجرای 40 سال پیش ما پیچیده می‌شود، به نسخه‌ای که امروز برای قدرت داخلی و قدرت منطقه‌ای ما می‌پیچند بی‌شباهت نیست، یعنی عدم دفاع از منافع و اقتدار ایران.


یک خط سیاسی می‌گوید، جنگ از ابتدا، گزینه اشتباه ایران بود و جمهوری اسلامی می‌توانست به جای توسل به دفاع نظامی، سیاست خارجی خود را که نگرانی‌هایی برانگیخته بود، اصلاح کند در این صورت جنگ روی نمی‌داد و اگر هم روی می‌داد زود به پایان می‌رسید و  مدعی‌اند ادبیات سیاسی امام برای عراق و بسیاری دیگر نگرانی‌هایی را پدید آورده بود و کافی بود امام و بقیه مسئولین جمهوری اسلامی ادبیات خود را اصلاح می‌کردند. اما این قلب حقایق است.


چرا که این ادبیات انقلابی، عامل جنگ نبود بلکه مهارکننده جنگ بود.


روزی که انقلاب در ایران در آستانه پیروزی بود، غرب و عوامل آن درباره مقابله با ایران به جمع‌بندی رسیده بودند. کافی است ما تاریخ اخراج امام از نجف و حرکت امام به سمت مرزهای کویت و سپس فرانسه را به یاد بیاوریم؛ پنج ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی! و کافی است مذاکرات سران کشورهای صنعتی را در «گوادلوپ» مرور کنیم که در آن جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی به هر قیمت به تصویب رسید و حتی اتحاد جماهیر شوروی که ضدامپریالیستی خوانده می‌شد، هم زیر ورقه آمریکا را در گوادلوپ امضا کرد و کافی است به اسناد مربوط به سفر بهمن ماه 57 ژنرال‌ هایزر معاون ناتو که از سوی آمریکا مأمور کودتای نظامی ولو با کشته شدن ده هزار نفر از مردم تهران بود، نگاه بیندازیم تا بدانیم ادبیات مردم ایران پس از پیروزی انقلاب، نقش چندانی در تهاجمی که از 31 شهریور 59 تا 29 مرداد 67 در مرزهای غربی و جنوبی ایران روی داد، نداشت. موضوع مربوط به اصل استقلال ایران بود، کشوری مستقل که برای خود تصمیم بگیرد. نه اینکه آن کشور چه بیان و چه ادبیاتی دارد. کما اینکه همین بحث امروز هم هست. امروز هم مشکل غرب، فقط ادبیات جمهوری اسلامی نیست چرا که اینک این ادبیات انقلابی جهانی شده و حتی دامنه آن به خود آمریکا هم رسیده است و آمریکا با ملت‌هایی که صرفاً علیه او شعار می‌دهند، مشکل ندارد.


باز هم مشکل کشورهایی هستند که نمی‌خواهند زیر سیطره آمریکا باشند. آنان نیز تحریم می‌شوند، تهدید می‌شوند و حتی به یک جنگ طولانی درگیر می‌شوند، مگر غیر از این است که فلسطینی‌ها نزدیک به 100 سال است درگیر جنگ هستند. آنان که پیش از مبتلا شدن به اشغال و غارت فلسطین، ادبیات ضدآمریکایی یا ضداسرائیلی نداشته‌اند. مسئله غرب با فلسطینی‌ها این است که نمی‌خواهند مردم فلسطین استقلال و آزادی سرزمینی داشته باشند. آنان امروز ضدآمریکا شده‌اند چرا که سرزمین‌شان با حمایت مقامات آن کشور به غارت رفته است. آنان قبل از این کاری به کار آمریکا نداشتند اما خب آمریکا با ‌آنان کار داشته است. مگر همین روزها آمریکایی‌ها درباره کرانه باختری تصمیم نگرفته‌اند؟ خب در کرانه باختری چه کسی صاحب خانه و چه کسی دزد متجاوز است؟ پس دلایل و نمونه‌های زیادی وجود دارند که این انگاره را که صرف ادبیات انقلابی سال‌های اول، سبب آغاز جنگ علیه ایران در سال‌های بعد بوده را باطل می‌کند.


جنگ ادامه پیدا کرد و ۲۸۹۰ روز به درازا کشید. طولانی شدن جنگ هم به ایران ارتباطی نداشت. اگر ایران کار دفاع را در میانه راه، رها می‌کرد، ریشه‌های فتنه در عرض 3-4 سال دیگر سر بر می‌آوردند و کار بار دیگر بالا می‌گرفت. مگر نه این است که حدود دو سال پس از پایان جنگ با ایران، تجاوز به کویت صورت گرفت و این در حالی بود که در آن زمان کویت تحت حمایت قدرت‌های جهانی هم بود ولی ایران کماکان از سوی شوروی و آمریکا و عوامل آنها «مشکل مشترک» خوانده می‌شد. پس اگر ما مثلاً در سال 61 پس از فتح خرمشهر درصدد پایان دادن به «دفاع مشروع» خود برمی‌آمدیم بار دیگر باید به جنگ باز می‌گشتیم، در حالی که سابقه بدی هم از خود بر جای گذاشته بودیم، دفاع را باید ادامه می‌دادیم. ملتی که در نیمه راه، کار را رها می‌کند، در ورود دوباره، جدی گرفته نمی‌شود. جنگ حدود 8 سال ادامه پیدا کرد و در این میان حدود یک میلیون نفر از شهروندان ایران در آن شرکت کردند، اگر این جمعیت به میدان نمی‌آمدند، دو گزینه جلوی ایران بود؛ ویرانی و تجزیه و گزینه دوم درگیر شدن در جنگی فرسایشی و طولانی، شبیه آنچه، از سال 1389 یعنی در طول ده سال، لیبی با آن درگیر است و هنوز هم چشم‌اندازی بر پایان آن نیست و باز این در حالی است که لیبی درصدد استقلال هم نبوده و تنها سطحی از تغییر در محیط داخلی را مطالبه کرده است.


نزدیک به یک میلیون ایرانی در جنگ شرکت مستقیم داشتند و براساس آمار بنیاد شهید و امور ایثارگران 196837 نفر شهید شده‌اند که به طور میانگین روزانه ۶۸ نفر به شهادت رسیده‌اند. جنگ در گستره مرزهای غربی و جنوبی کشور یعنی حدود 1500 کیلومتر درگرفته بود و این در حالی بود که برخلاف دشمن که با «استراتژی جنگی قاطع»، نیروهای گسترده‌ای را آماده کرده بود، جمهوری اسلامی و حتی ایران قبل از انقلاب، اصولاً استراتژی جنگ با همسایگان نداشت و لذا مرزهای کشور براساس دفاع در مقابل تهاجمات موردی و محدود، به سلاح‌ها و موقعیت‌های دفاعی مجهز شده بود.


دشمن با تحلیل جنگ‌های کلاسیک، تردیدی در دست یافتن به «پیروزی قاطع» نداشت. نگاه صدام حسین و ژنرال‌های او به وضع ارتش ما در آن زمان بود. ارتشی که برای کار دیگری غیر از پیروزی در جنگی همه‌جانبه، آموزش دیده و سازمان یافته بود و حالا با جنگی تمام‌عیار مواجه گردید و این ارتش با پیروزی انقلاب لاجرم دستخوش تغییرات بنیادی می‌گردید و این در حالی بود که اصولاً «انحلال ارتش» توسط جریانی مرموز هم دنبال می‌شد که براساس اسناد لانه‌جاسوسی، از سوی آمریکا راه افتاده بود.


همه اینها به صدام حسین و آمریکایی‌ها اطمینان می‌داد که ایران نمی‌تواند در برابر تهاجم گسترده ارتش قدرتمند و به روز شده صدام، دوام بیاورد. جنگ با این تحلیل و با این درجه از اطمینان در روز 31 شهریور 59 آغاز شد. البته انقلاب اسلامی در جریان پیروزی بر رژیم نظامی محمدرضا شاه راه پیروزی خود را یافته بود؛ این راه توسل به مردم بود.


در جریان انقلاب اسلامی مردم ایران نوعاً نه عضو حزبی و نه به سلاحی مجهز بودند. حضرت امام هم در زمان قبل از پیروزی انقلاب اصولاً مبارزه مسلحانه را قبول نداشت و هیچ‌گاه به آن توصیه نکرد و با همین مردم رژیم مسلح شاهنشاهی را سرنگون و ارتش را با روش‌های دینی جذب نمود. وقتی جنگ علیه ایران آغاز شد، حضرت امام ضمن گسیل همه قوای نظامی کشور به مرزهای جنوب غربی، سراغ مردم آمد چرا که رمز مقاومت و پیروزی را حضور مردم در صحنه می‌دانست. مردم به صحنه آمدند و امام حدود ده ماه پیش از آغاز جنگ با تشکل نهاد بسیج مستضعفین پیش‌بینی لازم را کرده بود؛ عبارت «ملتی که 20 میلیون جوان دارد، باید 20 میلیون تفنگدار داشته باشد» بیانگر اتکاء امام در دفاع به مردم بود. مردم به صحنه آمدند و البته این در حالی بود که «برادران ارتشی» از هیچ چیزی در دفاع از سرزمین و مردم خود فرو نگذاشته بودند، اما خب ارتش کلاسیک متجاوز آن روز عراق را نمی‌شد با ارتشی با مختصات سال 1359 ایران متوقف کرد.


به زودی تیپ و لشکرهای مردمی شکل گرفتند و مدت زمان زیادی طول نکشید تا ارتش صدام‌حسین طعم شکست و عقب‌نشینی را چشید. فاصله به صحنه آمدن مردم و تشکیل گروه‌ها و تیپ‌های مردمی تا آزادسازی خرمشهر - به عنوان بزرگ‌ترین نماد پیروزی ایران در جنگ- فقط 20 ماه بود؛ یعنی 20 ماه پس از آغاز جنگ، انقلاب اسلامی پیروزی قطعی خود را اثبات کرد. اما با پیروزی‌های ایران در جنگ، توطئه‌ها علیه ایران به پایان نرسید و دشمن رنگ عوض کرد و جدی‌تر به صحنه آمد.


برای درک این نکته کافی است به تاریخ واگذاری سوپراتانداردهای فرانسه و تاریخ بمب‌هایی که از فرودگاه «هیثرو لندن» مستقیماً به شرق عراق منتقل می‌شدند و یا زمان واگذاری دو جزیره «وربه» و «بوبیان» از سوی کویت به عراق و یا زمان واگذاری «بندر عقبه» از سوی اردن به عراق و یا زمان مصوبه پرداخت 60 میلیارد دلار کمک به عراق از سوی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس، برای پایداری در جنگ (و به قول آنان دفاع از سرزمین‌های عربی) نگاهی بیندازیم تا دریابیم که همه این موارد مربوط به پس از فتح خرمشهر در سوم خرداد 1361 بوده است.


پس این ادعا که مسئولین جمهوری اسلامی می‌توانستند پس از پایان مرحله تهاجمی صدام در اواخر سال 59 و یا پس از اثبات اقتدار و برتری نظامی ایران در اوایل سال 1361، به جنگ خاتمه دهند، درست نیست. چرا که اصولاً هیچ قرائنی از آمادگی متجاوز و حامیان آن برای پایان دادن به جنگ وجود نداشت و از این رو باید گفت پایان دادن به جنگ در اختیار ایران نبود. اگر به مذاکراتی که از اواخر سال 59 که ماشین تجاوز به واسطه مقاومت جانانه مردم ایران متوقف شده بود، از طریق هیئت‌هایی از سازمان کنفرانس اسلامی و یا سازمان ملل با ایران انجام می‌شد، نگاه بیندازیم، می‌بینیم از راه‌حل‌ها و پیشنهادات آنان چیزی بیش از «آتش‌بس» بیرون نمی‌آید، آتش‌بس به معنای پایان جنگ نبود بلکه به معنای گرفتن اجازه از ایران برای نفس تازه کردن ارتش شکست خورده صدام حسین بود.

کما اینکه در مقطعی که جبهه راکد گردید، همین‌طور هم شد و صدام حسین چهار سال پس از زمانی که در وضعیت شکست‌خورده قرار داشت، دوباره تهاجم را آغاز کرد و به دفاعی دوباره نیاز شد. همین الان هم اگر اقتدار نظامی ایران از سوی دشمن درک نشود، امکان تهاجم به ایران وجود خواهد داشت. به این دلیل، قوای نظامی ایران با برگزاری سالانه چندین مانور، درصدد اثبات این نکته می‌باشندکه ایران قدرتمند است و باز دقیقاً به دلیل اعمال قدرت ایران است که آمریکایی‌ها به سقوط پرنده پر قدرت خود، گلوبال در تنگه هرمز، واکنش نشان ندادند و انگلیسی‌ها توقیف چند هفته‌ای نفتکش خود از سوی نیروی دریایی ایران را نادیده گرفتند.


پس جنگ رابطه مستقیمی با «قدرت» دارد و دیپلماسی در میانه این راه معنای متفاوتی پیدا می‌کند، اگر در مقایسه با طرف مقابل ضعیف باشی یا ضعیف دیده شوی، دیپلماسی یعنی اعطای امتیاز و اگر قوی باشی و یا قوی دیده شوی، دیپلماسی یعنی گرفتن امتیاز. و وای به زمانی که قوی باشی ولی ضعیف دیده شوی؛ آن وقت دیپلماسی یعنی دادن امتیاز علی‌رغم داشتن قوت، و بدتر از آن اینکه قوی باشی و قوی هم دیده شوی ولی دیپلماسی، خود را در موقعیت ضعف بپندارد؛ آن وقت در شرایط قدرت و اعتراف به قدرت از سوی دشمن، دیپلماسی، امتیازات بزرگ می‌دهد و کشور را درگیر مشکلاتی طولانی‌مدت می‌کند. نمونه‌ای از این را در سال‌های اخیر تجربه کرده‌ایم.


اینک در چهلمین سالگرد آغاز جنگ علیه ایران قرار گرفته‌ایم. خدا رحمت کند شهید بزرگوار سردار سلیمانی که پس از شکست برنامه تهاجم نظامی آمریکا در سال 1383 و تشکیل اولین دولت مستقل در عراق گفت: «خداوند نخواست عراق با خفت شکست به جبهه اسلام متصل شود، اینک عراق و ایران هم‌آغوشند و عراق و حتی ارتش آن ایران را نجات‌دهنده و نه تسخیرکننده خود می‌داند و این پیمانی پایدار است که در گذر زمان و بروز تحولات گسسته نمی‌شود» و خداوند متعال حق بزرگ امام راحل عظیم‌الشأن را بر ما ببخشد که در پاسخ ساده‌لوحان و یا مغرضانی که دفاع مقدس ما در برابر تجاوز دشمن را ناچیز می‌شمردند، فرمودند: «ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم... ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر کردیم... ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهان‌خواران کنار زدیم... جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت» (صحیفه امام، ج 21 ص 283). هم‌اینک دفاع مقدس ما یک درسنامه برای هر ملتی است که می‌خواهد در شرایط نابرابر بر دشمن پیروز شود.

آبرسانی روستایی در دولت تدبیر و امید

رضا اردکانیان در روزنامه ایران نوشت:


توسعه زیرساخت‌های خدمات‌دهنده برای ارتقای کیفیت زندگی یکی از سیاست‌هایی بوده که در همه سال‌های بعد از انقلاب دنبال شده است. همه دولت‌های بعد از انقلاب نسبت به توسعه این زیرساخت‌ها اهتمام داشته‌اند و حرکتی که با اقدامات جهاد سازندگی در اوایل استقرار جمهوری اسلامی ایران آغاز شد تا به امروز ادامه داشته و به همین علت است که امروز 82.5 درصد جمعیت روستایی از نعمت آب شرب سالم بهره‌مند هستند در حالی که این رقم در جهان به طور متوسط 53 درصد است.


این دستاورد حاصل فعالیت کوتاه‌مدت نیست اما عملکرد دولت تدبیر و امید در این زمینه چشمگیر و درخشان است.


آمارها نشان می‌دهد که در سال‌های فعالیت دولت تدبیر و امید تا پایان سال 1398 هر هفته به‌طور متوسط 30 روستا آبرسانی شده‌ و در مجموع 10 هزار و 885 روستا با جمعیت 7 میلیون و 700 هزار نفر به آب سالم و پایدار دست یافته‌اند. آبرسانی روستایی از ابتدای سال 1399 نیز به 48 روستا با سرمایه‌گذاری 24.6 میلیارد تومان و جمعیت 33 هزار نفر انجام شده است. افتتاح طرح‌ها در هفته بیست‌ویکم پویش #هرهفته_الف_ب_ایران در روز یکشنبه 30 شهریور 1399 سبب می‌شود جمع روستاهایی که در سال 1399 آبرسانی می‌شوند به  448 روستا با جمعیت تحت پوشش 314 هزار نفر برسد و به این ترتیب مجموع خدمات آبرسانی روستایی دولت تدبیر و امید به 11918 روستا با جمعیت 8.1 میلیون نفر می‌رسد.


طرح‌های آبرسانی روستایی امروز 30 شهریور 1399 با اعتباری بالغ بر 379 میلیارد تومان در روستاهای 20 استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، اصفهان، ایلام، بوشهر، چهار محال و بختیاری، خراسان جنوبی، خراسان رضوی، خراسان شمالی، سیستان و بلوچستان، قم، کردستان، کرمان، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد، گلستان، لرستان، مازندران و همدان به بهره‌برداری می‌رسند. بخش مهمی از این طرح‌ها در 13 استان مرزی انجام می‌شوند و به لحاظ اثرگذاری بر افزایش زیست‌پذیری و ظرفیت حفظ جمعیت در مناطق مرزی اهمیت دارند.


هفته بیست ‌و یکم پویش هر هفته_الف_ب_ایران همچنین شاهد افتتاح سد نعمت‌آباد در استان همدان است. این سد با هزینه 80 میلیارد تومان بین سال‌های 1383 تا 1399 ساخته شده و حجم مخزن آن 4.6 میلیون مترمکعب است و آب برای آبیاری 450 هکتار اراضی کشاورزی منطقه را تأمین می‌کند. شماری از طرح‌های توسعه تأسیسات و زیرساخت‌های برق نیز در استان همدان افتتاح می‌شود. ارزش سرمایه‌گذاری مجموع طرح‌هایی که برای استان همدان افتتاح می‌شوند 188 میلیارد تومان است و اجرای طرح احداث خط انتقال برق نیز به ارزش 400 میلیارد تومان شروع خواهد شد.


پویش هرهفته_الف_ب_ایران همچنین در روز چهارشنبه 26 شهریور 1399 و در چارچوب هفته بیستم خود شاهد افتتاح طرح‌های توان‌افزایی پنج نیروگاه کشور و افزایش 118 مگاوات به ظرفیت نصب‌شده تولید برق کشور بود. نیروگاه‌های رامین اهواز، اسلام‌آباد اصفهان، شازند، سیکل ترکیبی زاگرس و سیکل ترکیبی قدس با سرمایه‌گذاری 56 میلیارد تومان تجهیز شده و ظرفیت تولید آن‌ها افزایش یافته است. این میزان هزینه معادل کمتر از 5 درصد سرمایه‌گذاری لازم برای ساختن نیروگاه‌های جدید جهت تولید 118 مگاوات برق است.


پویش هرهفته_الف_ب_ایران با افتتاح 108 پروژه و سرمایه‌گذاری 24 هزار میلیارد تومان به نیمه‌راه سال رسیده است. بیست‌ویک هفته از آن علی‌رغم شرایط ناشی از تحریم‌های اقتصادی و شیوع بیماری کرونا طبق برنامه انجام شده است. ترکیبی از ساخت‌وسازها و سازوکارها برای ارتقای صنعت آب و برق ایران افتتاح و عملیاتی شده‌اند. تردید نداریم که با همراهی همه کارکنان صنعت آب و برق در بخش دولتی و خصوصی، این پویش به همه اهداف خود در سال 1399 دست خواهد یافت.

تروئیکای آمریکایی!

حنیف غفاری در روزنامه وطن امروز نوشت:

3 کشور آلمان، انگلیس و فرانسه در تازه‌ترین بیانیه خود درباره نشست اخیر شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تاکید کرده‌اند که نقض تعهدات ایران در برجام پذیرفته نیست و تهران باید هر چه سریع‌تر به تعهدات (یکطرفه) خود در برجام عمل کند. در بخشی از این بیانیه ادعا شده است:


«تروئیکای اروپا بشدت کار کرد تا توافق را حفظ کند. ما بیش از تعهدات خود عمل کردیم تا تجارت مشروع با ایران را تسهیل کنیم که شامل مکانیسم اینستکس نیز می‌شود».


بیانیه اخیر تروئیکای اروپا، «نقطه آشکارساز» بازی این 3 کشور ظاهرا مستقل غربی در زمین کاخ سفید محسوب می‌شود. جهت سنجش صحت و سقم ادعای طرف اروپایی، تعهدات اتحادیه اروپایی در سند موسوم به «بیانیه بروکسل» را (‌که در 26 اردیبهشت‌ماه 97 قرائت شد) مرور می‌کنیم:
- حفظ و تعمیق روابط اقتصادی با ایران
- تداوم فروش نفت، گاز، میعانات گازی و فرآورده‌های نفتی و پتروشیمی ایران و تعاملات مالی مربوط
- تعاملات موثر بانکی با ایران
- ادامه روابط حمل‌ونقل موثر دریایی، زمینی و هوایی و خط آهن با ایران
- تامین بیشتر اعتبارات صادراتی اتحادیه اروپایی و ایجاد مسیرهای ویژه در حوزه‌های مالی، بانکی، بیمه‌ای و تجاری با هدف تسهیل همکاری‌های اقتصادی و مالی شامل ارائه حمایت‌های عملی از تجارت و سرمایه‌گذاری
- تکمیل و اجرای بیشتر یادداشت تفاهم و قراردادهای منعقده بین شرکت‌های اروپایی و طرف‌های ایرانی
- سرمایه‌گذاری بیشتر در ایران
- حمایت از فعالان اقتصادی اتحادیه اروپایی و تامین فضای اطمینان‌بخش حقوقی
- ایجاد هر چه بیشتر فضای شفاف و قانونمند اقتصادی


براستی مقامات اروپایی طی 28 ماه اخیر، به کدام یک از تعهدات فوق عمل کرده‌اند؟ آیا «مرکل»، «مکرون» و «بوریس جانسون» می‌توانند حتی «یک مصداق بارز» از انجام این تعهدات را مورد اشاره قرار دهند تا ملت ایران متوجه «فداکاری اروپاییان»در برجام شود؟! بدون شک پاسخ این سوال منفی است. اروپاییان با تکیه بر تاکتیک «خرید زمان» در ذیل استراتژی «فشار حداکثری علیه ایران» و «پرده‌برداری مکرر از ساختارهای نامرئی و انتزاعی» مانند SPV و «اینستکس»، می‌خواهند تعهدات یکجانبه ایران در برجام را حفظ کنند. سران کشورهای اروپایی بارها تاکید کرده‌اند که حاضر به منازعه با واشنگتن بر سر «برجام» نبوده و حفظ مناسبات امنیتی در 2 سوی آتلانتیک را فدای چنین دغدغه‌هایی نمی‌کنند!


وقاحت اروپاییان به این نقطه ختم نشد! پس از کاهش تعهدات برجامی ایران (در ذیل استراتژی مقاومت هوشمندانه)، تروئیکای اروپا با استناد به نفود مشترک خود و آمریکا در شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، پیش‌نویس قطعنامه‌ای را در ژانویه سال 2020 در تقابل با فعالیت‌های هسته‌ای محدودشده کشورمان به تصویب رساندند. درخواست اروپایی‌ها، «بازگشت همه‌جانبه به تعهدات برجامی» از سوی ایران و عدم طرح مطالبات حداقلی در قبال«تعهدات طرف مقابل» بود.


تروئیکای اروپا پس از 2 سال، اذعان کردند که به دلیل ساختار اقتصادی اروپا (که اکثرا بر مبنای فعالیت شرکت‌های خصوصی استوار است)، قدرت انجام تعهدات خود در برجام را ندارند. پس از آن نیز شاهد اجرای سناریوی ناشیانه و مشترک «آمریکا- اروپا» در شورای امنیت سازمان ملل متحد بودیم! جایی که ترامپ و پمپئو گزاره‌های حداکثری و دست‌نیافتنی «تمدید تحریم‌های تسلیحاتی ایران پس از هفدهم ماه اکتبر» و متعاقبا «بازگرداندن تحریم‌های چندجانبه ایران با استناد به مکانیسم ماشه» را مطرح کردند. در گام بعدی، تروئیکای اروپا از «رای ممتنع خود به تمدید تحریم تسلیحاتی ایران» و «تاکید بر عدم صلاحیت آمریکا بر فعالسازی مکانیسم ماشه»، به عنوان «تعهدپذیری خود در قبال برجام» یاد کردند! اکنون در گام سوم، کشورهای اروپایی قصد دارند «مابه‌ازای فداکاری ساختگی خود» را از ایران دریافت کنند! به این ترتیب که کشورمان را وادار به بازگرداندن گام‌های پنج‌گانه کاهش تعهدات برجامی کرده و در مقابل، بر روی ساختار «قطره چکانی» و  «بی‌خاصیت» اینستکس مانور دهند! در مرحله نهایی نیز مقامات اروپایی، که اتفاقا سال گذشته رسما مکانیسم ماشه علیه ایران را کلید زده بودند، با تهدید مستقیم ایران (که حتی در بیانیه اخیر تروئیکای اروپا نیز قابل مشاهده است)، از کشورمان بخواهند تا میان «بازگشت تحریم‌های چندجانبه» و «حفظ وضعیت موجود» یک گزینه را انتخاب کند! این بازی نه از سوی اتحادیه اروپایی، بلکه از سوی وزارتخانه‌های امور خارجه و خزانه‌داری آمریکا هدایت می‌شود.

اصلی‌ترین دلایل اصرار اروپا بر استمرار این بازی چندلایه و از پیش تعیین شده، «برآورد هزینه آنها» در قبال این بازی نخ‌نما است. به نظر می‌رسد تروئیکای اروپا همچنان معتقدند «هزینه» این بازی از «فایده» آن کمتر است. آیا زمان آن نرسیده است تا در این گلوگاه حساس زمانی، نسبت این «هزینه» و «فایده» به ضرر منافع مشترک آمریکا- اروپا و به سود منافع ملی کشورمان دگرگون شود؟ آیا دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان اهمیت «بر هم زدن محاسبات اروپا» را در برهه فعلی درک می‌کند؟!



آمریکا عصبانی است، سوت می‌زند

حسن بهشتی‌پور در روزنامه آرمان ملی نوشت:

آمریکا از لحاظ حقوق بین‌الملل و سیاسی و دیپلماتیک نتوانست کاری درمورد بازگشت تحریم‌ها انجام دهد و در عمل موفق نشد مکانیسم ماشه را فعال کند اما از لحاظ اقتصادی همان اقداماتی که از اردیبهشت‌ماه سال 97 شروع شد، چندین برابر تحریم‌هایی است که در قطعنامه 1929 که آخرین قطعنامه تحریمی تحت فصل هفتم شورای امنیت است.

قطعنامه‌های ششگانه‌ای ‌که به‌ترتیب همدیگر را تکمیل کردند و در قطعنامه آخر، کلیه تحریم‌های قبلی تکرار و بخشی هم بدان اضافه شد. اکنون در این قطعنامه‌ها هم عملا چیزی بیشتر از آنچه آمریکا تا حالا علیه ایران تحریم کرده، وجود ندارد ضمن اینکه این اقدامات آمریکا به‌خصوص بخشی که مربوط به تحریم‌های ثانویه می‌شود، 10 برابر آنچه در قطعنامه 1929 آمده، است. در قطعنامه 1929 نفت، گاز و کشتیرانی ایران تحریم نشده و برای امور بانکی ایران اینطور محدودیت ایجاد و پیش‌بینی نشده بود. بنابراین آمریکا به صورت نمادین دارد تلاش می‌کند تا نشان دهد سیاستش شکست نخورده و از 30 شهریورماه تحریم‌ها اجرایی خواهد شد.

درحالی‌که آمریکا نیاز به مشروعیت بخشیدن به چنین تصمیمی دارد و با توجه به اینکه اصلا جلسه شورای امنیت تشکیل نشد و حتی متحدان آمریکا همرانی نکردند، عملا به جایی نرسید و به نظر می‌رسد که به جایی هم نخواهد رسید و از لحاظ اقتصادی ادامه همان کارهایی را که از قبل انجام می‌داده از این به بعد هم انجام خواهد داد. درواقع بیشتر یک عامل روانی برای بازار به‌وجود می‌آید که بعد از چند روزی متوجه توخالی بودن طبل می‌شوند. اکنون آمریکا همانند یک فرد عصبانی است که سوت می‌زند تا خودش را خونسرد نشان دهد و سیاستی که در پیش گرفته به جایی نمی‌رسد. وقتی سیزده عضو شورای امنیت طی یک نامه آمریکا را که از برجام خارج شده، محق نمی‌دانند مکانیسم ماشه را فعال کند، به‌منزله شکست قطعی آمریکا از نظر سیاسی و دیپلماتیک است. اما آمریکا حاضر به پذیرش این موضوع نیست و می‌خواهد با همان اعمال فشار مالی و اقتصادی سیاست خود را پیش ببرد و کشورهایی را که با ایران مبادلات انجام دهند تهدید به تحریم کرده که البته جدید نیست. اصولا برجام واقعا سندی است که هم به نفع ایران، هم به نفع آمریکا و هم اتحادیه اروپاست.

یعنی اعضای شرکت‌کننده در برجام به دلیل نفعی که داشتند، مشارکت کردند. در شرایط حاضر خروج از برجام به پیشروی سیاست آمریکا کمک می‌کند. ما قطعا نباید به هر قیمتی در برجام بمانیم ولی فعلا در شرایط حاضر که دنیا تاکید می‌کند آمریکا حق ندارد وقتی از برجام خارج شده، مکانیسم ماشه را فعال کند، نباید عجله به خرج دهیم و سیاست خروج از برجام را مطرح کنیم. هرچند خواسته ما هنوز از برجام تحقق پیدا نکرده ولی مساله این است که برجام یک سند بین‌المللی است و بخشی از اهداف ما را تامین می‌کند.

روسیه و چین به‌خاطر همین برجام با ما همراهی می‌کنند و اگر همان سیاست‌های گذشته را به پیش می‌بردیم علیه ما رای می‌دادند و قطعنامه‌ها به اتفاق آرا تصویب می‌شد. واقعیتی که مخالفان برجام چشم خود را روی آن می‌بندند. پیشنهاد مذاکره تهران و واشنگتن از سوی مسکو را در این قالب می‌توان ارزیابی کرد که نه فقط روسیه که کشورهای دیگر هم دنبال کسب یک پرستیژ بین‌المللی هستند که امروزه اگر کشوری موجب حل بحرانی در روابط دو کشور دیگر شود، به‌دست می‌آورد. با توجه به این موضوع روسیه پیشنهاد میانجیگری بین ایران و آمریکا را می‌دهد درحالی‌که نه آمریکا به دلایل خودش این پیشنهاد را می‌پذیرد و نه ایران به‌دلیل اینکه آمریکا عملا مذاکره نمی‌خواهد و دنبال تسلیم ایران است. ایران چندین سال مذاکره کرد و به برجام رسید و این آمریکا بود که زیر برجام زد. ایران از مذاکره فرار نمی‌کند بلکه از مذاکره‌ای استقبال می‌کند که منجر به نتیجه برد-برد شود و به نفع دو طرف باشد.


بدل حقوقی مکانیسم ماشه

محمد اسماعیلی در روزنامه جوان نوشت:


«تفسیرپذیر بودن» متن یک توافقنامه بین‌المللی می‌تواند مهم‌ترین تهدید برای طرفین آن به شمار آید، به طوری که اگر یکی از طرفین توافق که تفسیر «موسع» از عبارات و مفاد متن می‌کند خود «مرجع تفسیر کننده» متن نیز باشد، طرف مقابل حتی نمی‌تواند از حقوق و منافع حداقلی خود نیز دفاع کند. توافقنامه هسته‌ای امروز به همین آفت حقوقی دچار شده است و طرف امریکایی و گاه اروپایی نه تنها «تفسیر» موسع و یکجانبه از متن مورد توافق ارائه می‌دهد، بلکه به‌دلیل آنکه خود «تن‌ها مرجع تفسیرکننده متن» هستند، به معنای قدرت بلامنازعی که در عرصه جهانی و به صورت ویژه در شورای امنیت دارند، بارها برجام را نقض و تعهدات مالایطاق را به طرف مقابل تحمیل کرده‌اند.

امریکا ۳۰ مرداد با همین حربه حقوقی (تفسیر موسع متن برجام-قطعنامه ۲۲۳۱) با استناد به بند ۱۰ قطعنامه ۲۲۳۱ رسما اعلامیه و طرح شکایت خود را به شورای امنیت ارائه و اعلام کرد می‌تواند از مکانیسم ماشه جهت تمدید تحریم تسلیحاتی و بازگشت تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران استفاده کند. امریکا با آنکه در ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۹۷ رسما خارج شده است، اما با استناد به ماده ۱۰ قطعنامه فوق مدعی است که ذیل این ماده اگر چه از «اعضای توافق» (Members) نیست، اما از «شرکت‌کنندگان در توافق» (Participants) به شمار می‌رود.

نکته دیگر آنکه اگر چه طبق‌ساز وکار حل و فصل اختلافات موجود در برجام به دلیل خروج رسمی از برجام نمی‌تواند اسنپ بک را فعال سازی کند، اما امریکا در استدلال‌های حقوقی خود تصریح می‌کند که اگر چه از برجام خارج شده است در عین حال به دلیل استقلال قطعنامه ۲۲۳۱ از برجام، این کشور به عنوان یکی از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل می‌تواند ایران را به دلیل نقض برخی از تعهدات برجامی به‌واسطه به‌کارگیری مکانیسم ماشه مجازات کند.

در اینجا دو فرض موجود است:

نخست آنکه چنانچه در فرصت باقی مانده هیچ یک از اعضا یا رئیس دوره‌ای شورای امنیت، پیش‌نویس قطعنامه‌ای را برای رأی‌گیری ارائه نکند، طبق بند ۱۲ قطعنامه ۲۲۳۱، قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت از شب سی‌امین روز اعلامیه (۳۰ شهریورماه) بدون رأی‌گیری علیه کشورمان احیا خواهد شد و حتی اگر هر یک از اعضا قطعنامه‌ای جهت «تداوم لغو تحریم‌ها» ارائه دهد امریکا آن را وتو و تحریم‌ها را اعمال خواهد کرد.

فرض دیگر، اگر هر کدام از کشورهای عضو با ارائه قطعنامه به آیین‌نامه‌ای استناد کنند که ایالات متحده مشارکت‌کننده در توافقنامه هسته‌ای نیست و بر پایه آن حق فعال سازی اسنپ بک (مکانیسم ماشه) را ندارد، ایالات متحده این بار از «دَبل وتو» استفاده خواهد کرد و شش قطعنامه تحریمی علیه ایران را فعال خواهد کرد. به‌کارگیری «وتوی مضاعف» که طبق ماده ۱۰۹ منشور ملل احتمالاً توسط امریکا به کار گرفته خواهد شد (که از سال ۱۹۴۶ بارها استفاده شده است) در دو حالت امکان پذیر است؛ چنانچه رویه حقوقی مشهور در دهه ۱۹۴۰ ملاک عمل قرار بگیرد این کشور به تنهایی می‌تواند از «وتوی مضاعف» استفاده کند و چنانچه قطعنامه ۲۳۷ مجمع عمومی مبنا شود یکی از کشورهای عضو شورای امنیت (ترجیحا عضو دائم) باید با این کشور همراهی کند. به عنوان نمونه روسیه با همراهی چین با استفاده از حق وتوی مضاعف مداخله نظامی در اوکراین و گرجستان را عینیت بخشید. به هر روی اگر شورای امنیت به رویه خود تا قبل از سال ۱۹۵۰ رفتار کند امریکا تنها با رأی منفی خود وتوی مضاعف را اجرایی می‌کند و چنانچه «فرایند رأی‌گیری در شورای امنیت دارای اختلاف نظر اساسی بین اعضا شود» - که مجمع عمومی آن را مصوب کرده است- مبنا قرار بگیرد، امریکا باید یکی از اعضا را جهت فعال سازی مکانیسم همراه کند.

به نظر می‌رسد که این تلقی برای امریکا-اروپا حاصل شده که در هر وضعیتی حتی با اعمال مکانیسم ماشه طرف ایرانی حاضر به ترک برجام و کاهش حقیقی تعهدات در سطحی مانند «توقف کامل بازرسی و نظارت‌های داوطلبانه» نیست و به نظر می‌رسد تغییر محاسبات آن‌ها یکی از اولویت‌های مقابله با رویکرد شبه حقوقی امریکایی‌هاست چرا که «پاسخ متوازن و همسطح» و «موازنه تهدید» می‌تواند رویه جاری اجرایی یکجانبه تعهدات را متوقف کند.

این رویه امریکا تفسیر موسع از مفاد برجام- قطعنامه ۲۲۳۱ است و راهکار حقوقی مؤثر تجاهل العارف دولتمردان و «دعوت مستمرانه جامعه به سکوت» نیست چرا که سکوت و استناد به موضع سه کشور اروپایی در این باره بار حقوقی نداشته و خللی در روند اهداف امریکا ایجاد نخواهد کرد؛ کمااینکه امریکا- اروپا بازگشت پذیری قطعنامه‌های تحریمی برجام علیه ایران را به معنای خاتمه تعهدات امریکا و اروپا می‌دانند و طرف ایرانی همچنان باید به اجرای تعهدات ذیل برجامی مشغول باشد.

بنابراین تنها راه توقف اجرای تعهدات مهم و حیاتی است که ایران می‌تواند به‌واسطه آن هزینه‌های حقوقی-سیاسی ناشی از اسنپ بک را به حداقل ممکن برساند و مصداق آن «توقف کامل تعهدات داوطلبانه در زمینه نظارت- دسترسی» و «متوقف کردن اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی» و اخراج بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی و برچیدن دوربین‌های نظارتی این سازمان در مراکز هسته‌ای و غیرهسته‌ای است. به طوری که در ماده ۶۰ کنوانسیون وین، شرایط فسخ یا تعلیق اجرای یک معاهده در نتیجه نقض مفاد آن را بیان می‌کند و دلالت این ماده بر آن تعلق می‌گیرد که «نقض یک معاهده توسط یکی از طرفین، طرف دیگر را محق به فسخ معاهده یا تعلیق اجرای آن می‌نماید.»


یک پرسش ملی، به کجا می‫رویم؟
 

کورش الماسی در روزنامه ابتکار نوشت:

یقیناً بیشتر شهروندان و نخبگان صرف‫نظر از گرایش‫های فکری و منفعتی پیرامون یک امر اجماع نظر دارند. اینکه با توجه به ذخایر و منابع سرشار ملی، شهروندان میهن دوست، جوانان با انگیزه و اراده، جغرافیای بی‫نظیر و... وجود این همه چالش‫ها که زیست شهروندان را غیر انسانی کرده، غیر عقلانی، غیر اخلاقی، غیر قانونی و... است.


ناکارآمدی عملکرد را می‫توان با یک بیماری مقایسه کرد. هنگامی که فعالیت بدن به طور طبیعی کار نکند، گفته می‫شود که بدن دچار اختلال یا یک بیماری است. بیماری اگر درمان نشود موجب تخریب و به مرور بدن (ساختار) را از بین می‫برد. انواع و انبوه چالش‫های اجتماعی و ملی که برآیند ناکارآمدی مدیریت کلان است به مثابه علائم اختلال در ساختار مدیریت کلان هستند. یکی از اصلی‫ترین ریشه‫های ناکارآمدی مدیریت کلان، عدم اهداف ملی شفاف است. در عالم ملموس، زمینی و قابل فهم انسانی، هیچ سنگ محکی کاربردی و با ارزش‫تر از اخلاق نیست. صاحب منصبان، کارگزاران و نهادهای حاکمیتی، اخلاقاً موظف هستند پاسخ دهند که چرا شهروندان ایران زمین باید این همه درد و رنج، سختی، ناامیدی، نگرارانی و... را متحمل شوند؟ یا به بیان دیگر در راستای کدام هدف والای «ملی» شهروندان ایران زمین باید این همه سختی، ناامیدی، درد و رنج، افسردگی، نگرانی، فشار و... را متحل شوند؟ به عنوان مثال، آیا صاحب منصبی می‫تواند بگوید این همه دشواری برای رسیدن یا تحقق کدام هدف ملی، باید تحمل شود؟ آیا صاحب منصبی می‫تواند آن بهشتی را که پیش رو است را برای شهروندان تبیین کند؟ آیا فردی در ساختار مدیریت کلان می‫تواند به شکلی قابل فهم بگوید تحمل این همه فشار روحی، مادی و اجتماعی، قرار است ما را «دقیقاً» به کجا ببرد؟ بنابراین پر بی‫راه نیست اگر گفته شود که به گواه انبوه چالش‫های اجتماعی و ملی، نیاز مبرم «نظام» و «کشور»، تدبیر راهکارهای عاجل مبتنی بر فهم چیستی و اهمیت منافع ملی، برای برون‫رفت از مخمصه مدیریت کلان است.


گزاف نخواهد بود اگر پرسش شود، آیا صاحب منصبان، کارگزاران، سیاست ورزان و نهادهای مدیریت کلان، مجاز هستند به شهروندان آسیب برساندد؟ برای پاسخ قابل قبول و شفاف به این پرسش ضروری است تا سه مفهوم مدیریت کلان (صاحب منصبان، سیاست‫ورزان و نهادها)، آسیب و شهروندن را به منظور ایجاد درک مشترک، به طور کلی و مختصر تبیین کنیم.


شهروند، به طور کلی و مختصر معطوف به فردی است که پذیرفته است که بطور جمعی و تحت مدیریت جمعی (حاکمیت) به عنوان نماینده، به منظور مدیریت رفتار تمام اعضای یک جامعه در راستای تحقق انواع نیازهای جمعی حضور، همکاری و ایفای نقش کند.


آسیب، به کلی‫ترین بیان معطوف به وضعیتی است که در آن یک عامل موجب درد و رنج، آسیب یا تخریب یک پدیده (ساختار) از هر نوعی می‫شود، است.


صاحب منصب، یا کارگزار حاکمیتی معطوف به نهادها و افرادی است که نماد اراده جمعی به منظور مدیریت انواع امور اجتماعی برای تحقق اهداف جمعی (ملی) است. به عبارتی یک صاحب منصب در جایگاه کارگزار حاکمیتی یک شخصیت حقوقی و نه حقیقی است. بنابراین پیگری منافع جناحی و فردی در جایگاه کارگزار حاکمیتی یک پارادوکس آشکار است.


آیا ادعایی خلاف واقع است اگر گفته شود شهروندان ایران زمین در سخت‫ترین شرایط زیست اجتماعی در تاریخ معاصر بسر می‫برند؟ آیا سخنی گزاف است اگر گفته شود شهروندان بسیاری در جای جای ایران زمین از تهیه و تامین غذا، مسکن، آموزش، بهداشت و درمان و...عاجز هستند؟ آیا پر بیراه است اگر بگویم تهیه مسکن و تشکیل خانواده برای اکثریت جوانان فرارتر از رویا یا یک رویای آسمانی است؟ با توجه به دست آوردهای اجتماعی و ملی مدیریت کلان، آیا خلاف امنیت ملی استف اگر بگویم اخلاق سیاسی ویران است؟


یقیناً بساری پرسش خواهند کرد که با چنین شرایطی، مدیریت کلان با کدام اهداف، اراده، برنامه و انسجام ملی می‫خواهد یا می‫تواند انبوه و انواع چالش‫های اجتماعی و ملی را برطرف کند؟
به باور نگارنده، فهم چیستی، اهمیت و کاربرد منافع ملی به عنوان مبداء و مقصد تمام فعل و انغعالات اجتماعی و ملی، سرچشمه تمام راهکارها، پاسخ‫ها، تبیین‫ها و.... برای برون‫رفت از شرایط غیر عقلانی شهروندان است. فهم و تکیه بر منافع ملی می تواند راهکارهای کم هزینه، شفاف و خردمندانه به منظور مقابله با دشمن ناکارآمدی مدیریت کلان را ارائه کند. شاید مهمترین و سودمند ترین کاربرد فهم و تکیه بر منافع ملی این است که صاحب منصبان، کارگزاران و حاشینه نیشنان قدرت، ضرورت رعایت اخلاق سیاسی را درک و می‫پذیرند.

سازش و ارتش اجاره ای

امیر مسروری در روزنامه خراسان نوشت:


فارغ از جایگاه سازش و پروژه قهرمان سازی ترامپ برای انتخابات 2020، مذاکرات اخیر میان بحرین، امارات و رژیم صهیونیستی زمانی اهمیت پیدا می کند که بدانیم چرا این دو کشور در حاشیه خلیج فارس پیش قراول پذیرش پرونده سازش شدند! آمریکا مدت هاست پرونده خروج از غرب آسیا را به جریان انداخته و سطح تنش با چین در شرق آسیا را افزایش داده است. در چنین شرایطی ماندن در غرب آسیا نیازمند هزینه – فایده است و برهمین اساس پنتاگون طرح «ارتش اجاره ای » را به خلیفه نشینان حاشیه خلیج فارس برای تامین امنیت پیرامونی پیشنهاد داده است. در این طرح علاوه بر هزینه های به روز تجهیزات، نیروی انسانی و سرمایه گذاری های دفاعی، کشورهای حاشیه خلیج فارس موظف هستند در حوزه خرید تجهیزات از سازمان های غیر دولتی آمریکا خرج های هنگفتی داشته باشند تا در صورت نیاز،‌آمریکایی ها مجبور نباشند تجهیزات خود را در منطقه به کار گیرند. همان تجربه ای که در جنگ خلیج فارس 1 و 2 رخ داد و آمریکایی ها از تجهیزات فروخته شده به کشورهای منطقه برای حضور نظامی استفاده کردند. با این حال در ماجرای سازش بحرین، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی واکنش سختی نشان داد. سپاه با انتشار بیانیه ای اعلام کرد:‌« حاکم جلاد بحرین در انتظار انتقام سخت مجاهدان قدس و ملت مسلمان و غیرتمند این کشور باشد.» سوال این جاست، چرا سپاه نسبت به عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی توسط حاکمان بحرین سخن از انتقام سخت گفت؟ در پاسخ به این سوال باید نکاتی را مطرح کرد:


یک: مرکز کنترل و فرماندهی ناوگان پنجم ارتش آمریکا در بحرین مستقر است. بخش قابل توجهی از عملیات های نظامی و تروریستی ارتش آمریکا در غرب آسیا از این پایگاه صورت گرفته و کشورهای خلیج فارس از حضور این ناوگان همیشه استقبال کرده اند. پس از حوادث تروریستی در بغداد و شهادت سرداران شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس و به تبع آن اعلام قرار گرفتن یگان سنتکام و ناوگروه پنجم در لیست تروریستی نیروهای مسلح ایران، عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی می تواند پای این رژیم جعلی را به خلیج فارس به صورت آشکار باز کند.  به عبارت دیگر خلیج فارس می تواند ایستگاه اطلاعاتی و عملیات خرابکاری رژیم صهیونیستی علیه ایران باشد. پیشتر سردار باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در واکنش به عادی سازی روابط از سوی ابوظبی و تل آویو به سران اماراتی گفت: ‌«چنان چه امنیت ملی جمهوری اسلامی دچار خدشه هرچند اندک شود ما آن را از چشم امارات متحده عربی می‌بینیم و تحمل نخواهیم کرد.» این بدان معناست که سیاست واکنش به مبدأ هنوز در دستور کار مقامات ایرانی است. این سیاست پس از اسقاط هواپیمای بی سرنشین جاسوسی آمریکا در آب های سرزمینی ایران مطرح شد و در آن، تهران به هر کشوری که پایگاه نظامی در اختیار گروه های متخاصم و جاسوسی قرار دهد به عنوان هدف شناخته می شود. در این سیاست دفاع پیش دستانه و متقارن و همه جانبه به عنوان بخشی از راهبردهای اساسی ایران در محیط پیرامونی در نظر گرفته شده است .


دو: بلافاصله پس از اعلام توافق سازش، بیش از 10 راکت و موشک نسل جدید نیروهای مقاومت در غزه به سمت اهدافی در سرزمین های اشغالی شلیک شد و پس از عبور از گنبد آهنین به اهدافی اصابت کرد. جشن صهیونیست ها دوام نیاورد که خبرها حاکی است ارتش یمن در حال پیشروی در مناطق استان های شرقی است و به نظر می رسد گام بعدی به سمت پاک سازی استان های مهم و راهبردی یمن برداشته شده و حجم عملیاتی در این مناطق افزایش خواهد یافت. در چنین شرایطی حلقه محاصره نیروهای مقاومت افزایش خواهد یافت و عملا مقاومت در ژئوپلیتیک منطقه ای دست برتر را دارد. به همین سبب فشارها و تداخل موضوعات ژئوپلیتیک میان محور مقاومت و محور سازش به یک تزاحم و تعارض جدی خواهد رسید و هر نوع عادی سازی در این محیط می تواند فشارهای گسترده ای به بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای وارد سازد. حضور ارتش صهیونیستی در بحرین و امارات به معنای افزایش پررنگ این حضور در یمن و حتی عراق و سوریه خواهد بود که با واکنش مقاومت همراه می شود. بدین معنا مقاومت می رود صحنه نبرد و درگیری اش از نوار غزه، قنیطره و جنوب لبنان به کل منطقه غرب آسیا کشیده شود و گستره ای فراتر از یک عملیات موشکی ساده را تل آویو باید تحمل کند. این تحولات نشان می دهد حاکمان سازشکار و خائن  امارات و بحرین، در صورت استمرار بی مبالاتی شاهد ضربات جدی خواهند بود .
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • Meysamgh IR ۲۱:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۶/۳۱
    0 0
    بزنید دیوید پترائوسو بزنید انگار همرو زدید فرمانده در ازای فرمانده

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس