به گزارش مشرق، محمدرضا سنگری فارغالتحصیل دکترای زبان و ادبیات فارسی و نویسنده منظومه سه جلدی دفاع مقدس با بیان خاطرهای از اولین روزهای آن دوران اظهار داشت: چند ماه پیش از شروع جنگ، در خرمشهر و آبادان جنگ آغاز شده بود و احیانا اگر کسانی قصد همکاری با دشمن را داشتند به آنها حتی سلاح و تجهیزات هم میدادند.
با وضعیتی که دشمن پیش آورده بود، ما وقتی از دزفول - من اهل دزفول هستم - به آبادان رسیدیم، نفراتمان خیلی کم بود. بمبارانهای پی درپی پالایشگاه نفت آبادان باعث شده بود که ابری از دود بالای سر خرمشهر و آبادان را احاطه کند. اگر شما چند روز آنجا بودید تمام صورت و لباس هایتان از دودههایی که از بالا سرازیر بود، سیاه میشد.
بشکههای بزرگ نفت که منفجر شده بودند در خیابانها افتاده بودند و من برای اینکه مردم روحیه پیدا کنند، وانتی را آنجا در اختیار گرفته و پشت وانت ایستادم و اولین شعار جنگ را سر دادم. یادم هست آنجا شعاری را که سر دادم عربی بود، چون منطقه منطقهای بود که عمدتا زبانشان زبان عربی بود. ماجرایی پشت این شعار بود که میگویند وقتی پیامبر (ص) قصد کردند مکه را فتح کنند، وقتی نیروهای ایشان به آستانهی شهر مکه رسیدند، سردار سپاه پیامبر (ص) شعار داد: «الیوم یوم الملحمه.» (امروز روز انتقام گرفتن است). پیامبر او را کنار گذاشت و کس دیگری را جایگزین کردند. ظاهرا فرزندش را و فرمود شعار بده: «الیوم یوم المرحمه.» امروز روز بخشش است که پیامبر (ص) هم واقعا گذشت کردند، حتی از ابوسفیان که فرمانده چندین جنگ علیه ایشان بود. خیلی از کسان دیگری که در توطئهها علیه پیامبر (ص) بودند پیامبر همه را بخشیدند.
از این شعار استفاده کردم گفتم: «الیوم یوم الافتخار الیوم یوم الانتصار.» مردم بیرون آمدند یا مردمی که آنجا بودند شروع کردند با ما شعار دادن و روح امید در فضای شهر دمیده شد.
ما با وانت بودیم و در شهر میچرخیدیم، در حالی که بارش مرتب توپها، خمپارهها و گاه بمبها پایانی نداشت و در این شرایط فضایی ایجاد کردیم. این اولین شعار بود البته شاید جای دیگری کسی شعار گفته بود یا نه، اما به گمانم این اولین شعار جنگ در خرمشهر و در همین موقعیت بود که اتفاق افتاد و بعدها آن شعار را خود بچههای رزمنده مرتب گسترش دادند و به آن اضافه کردند: «الیوم یوم الافتخار صدامیان کردند فرار» و خود رزمندگان هم مرتب اضافه کردند و حتی طنز و شوخی و... هم ساختند.
زمانی که در خرمشهر میجنگیدیم حضور زنان در جنگ خیلی چشمگیر بود. زنانی که میجنگیدند پرستاری و مراقبت میکردند. کسانی که کتاب دا را خوانده باشند، تصویری از حضور زنان را در جنگ در خرمشهر میتوانند ببینند. ما دائم بین مسجد جامع خرمشهر و کوچههایی که میجنگیدیم در رفت و آمد بودیم. امکانات بسیار اندک بود. رزمندهها با سلاحهایی مثل برنو میجنگیدند. تعداد قابل توجهی نیرو از عشایر بختیاری آمده بودند؛ همهی آنها شجاع و اهل جنگ بودند. آنها برنو داشتند. برنو سلاحی است که برای شلیک هر گلوله میبایست یک بار گلنگدن کشید که بسیار سلاح زمخت و سنگینی است.
در مقابل آنها عراقیها با سلاحها و تجهیزات کامل میجنگیدند، جز اینکه از بالا میزدند، از زمین هم همه چیز را درو میکردند. آنها آن قدر میزدند که ما میگفتیم تا پرنده پر نزند و چرنده نچرد، خزنده حرکت نکند دوندهای نباشد. آن وقت دیگر نیروهای پیادهی آنها حرکت میکردند و میآمدند. آنها در اختیارشان کلاشینکفهایی بود که به راحتی میتوانستند ۳۰ گلوله را در یک لحظه خالی کنند بی آنکه اسلحهی دیگری هم داشته باشند که خشابهای ۷۵ تایی هم داشتند. اما در این جنگ نابرابر یادم هست به تدریج نیروهایی که بودند مرتب شهید میشدند به خصوص که این عشایر بختیاری تعدادی شهید دادند. خدایش رحمت کند مرحوم شهید جهان آرا فرمانده خرمشهر را. شبی به من گفت اینها دارند به تدریج شهید میشوند، بهتر است جمعشان کنیم و با آنها صحبت کنیم تا برگردند. وقتی شب آنها را جمع کرد، قرار شد هم خودش صحبت کند هم من.
وقتی صحبت کردیم یکی ازاینها از جا بلند شد و گفت: «جنگ، جنگ نامردیه، همش از آسمون آهن میباره. یعنی ما هیچ دشمنی را نمیبینیم که هدف قرار بدهیم.»