به گزارش مشرق، پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ آثار مقام معظم رهبري نوشت: حضور در درس آيات عظامي همچون بروجردي و حائري و امام و نيز پيوستن ايشان به نهضت امام خميني، محصول همين دوره از زندگي رهبر انقلاب است. ايشان خود در خاطراتشان دربارهي چگونگي عزيمت به قم ميگويند: «در سال 36 به سفر عتبات مشرف شديم. من مايل بودم که در نجف بمانم، ولي پدرم موافقت نکردند و من بعد از مدت کوتاهي به مشهد بازگشتم. در سال 37 از پدرم اجازه گرفتم و به قم رفتم و تا سال 43 در قم بودم.»1
حضور در درس بزرگان
ايشان از آغاز ورود به قم، در درس حضرت امام خميني(ره) حاضر شدند، اما چرا امام؟ «در حوزههاى علميه، انتخاب استاد، اجبارى نيست و هرکس طبق پسند و سليقهى خود، استاد را انتخاب مىکند. استادى که طلّاب جوان و مشتاق را در وهلهى اوّل به خود جلب مىکرد، همين مردى بود که آن روز در ميان شاگردانش به عنوان «حاجآقا روحاللَّه» شناخته مىشد. مجموعهى جوانان فاضل و درسخوان و پُرشوق در محفل درس او جمع بودند. ما در چنين فضايى وارد قم شديم. او مظهر نوآورى علمى و تبحّر در فقه و اصول بود. بنده قبل از ايشان استاد بزرگى را در مشهد ديده بودم - يعنى مرحوم آيتاللَّه ميلانى - که از فقهاى برجسته بود. در قم هم همان وقت رئيس حوزهى علميهى قم - که استاد امام هم بود؛ يعنى مرحوم آيتاللَّهالعظمى بروجردى - حضور داشت؛ بزرگان ديگرى هم بودند؛ اما آن محفل درسى که دلهاى جوان و مشتاق و کوشا و علاقهمند به استعدادهاى خوب را جذب مىکرد، درس فقه و اصول امام بود.»2
«من هم که به قم رفتم، ترديد نکردم که به درس ايشان بروم. از اول در درس ايشان حاضر ميشدم و تا آخر که در قم بودم، به يک درس ايشان مستمرّاً ميرفتم. ايشان هم روي من خيلي اثر داشتند.»3
البته حضور علمي آقا در قم، منحصر به شرکت در درس امام خميني نبود، بلکه همزمان با حضور در درس امام خميني(ره)، از سال 37 تا سال 40 از محضر اساتيد ديگري نيز بهره ميجستند. ايشان در درس خارج فقه و اصول حضرت آيتالله العظمي بروجردي نيز حاضر ميشدند و بيشترين بهره و تأثير در علم رجال را از محضر ايشان بردند.
از اساتيد ديگري که آيتالله خامنهاي از محضرشان استفاده کردند، آيتاللهالعظمي مرتضي حائري يزدي بود. آيتالله سيد جعفر شبيري زنجاني در خاطرات خود ميگويند: «درس آيتالله حاجآقا مرتضي حائري(ره) را با آيتاللهالعظمي خامنهاي(حفظهالله) و مرحوم آقاي بهجتي که مدتي پيش فوت کردند، بحث ميکرديم. بحث با آقاي خامنهاي (حفظهالله) براي من لذتبخشترين بحث بود، از اين جهت که ايشان خيلي منصف بودند. از ابتدا الگوي انصاف بودند. مثلاً يادم هست يک روز در اوج بحث که هر دو بر نظر خود پافشاري ميکرديم و داد ميکشيديم، يکدفعه ايشان از اوج پايين آمدند و گفتند حق با توست و بعد هم مؤيداتي آوردند. يکي از خصوصيات مهم ايشان اين بود که لجاجت نداشتند.»4
حجتالاسلام و المسلمين آقاتهراني نيز دربارهي حضور رهبر انقلاب در درس آيتاللهالعظمي حائري يزدي ميگويد: «يک زماني مرحوم حاجآقا مرتضي حائري به شکل خصوصي براي شخص آقا کلاس درس گذاشته بود. يعني آقا تنها به خانهي ايشان ميرفت و شيخ مرتضي به ايشان درس ميداد.»5
آيتالله خامنهاي حتي خود را منحصر به فيضيه نيز نکرده بودند. چنانکه در ديدار با آيتالله العظمي گلپايگاني ميفرمايند: «بنده يادم هست که در اين حوزهي شريف، آن وقتي که ما اينجا مشغول درس و بحث بوديم، اولين مدرسهي منظم و برنامهدار را -حتي قبل از مدرسهي حقاني- حضرتعالي ايجاد کرديد. ما اين را هميشه در مجامع گوناگوني هم که در تهران بوده، گفتهايم. اينجا هم در جلسهاي بحث بود، به آقايان گفتيم. اين نشاندهندهي آن است که نظر شريف حضرتعالي از قديم به نظم و ترتيب و امتحان و ادارهي مرتب و منظم طلاب بوده است.»6
مرجعيت امام و آغاز مبارزه
با رحلت مرجع عاليقدر جهان تشيع، حضرت آيتاللهالعظمي بروجردي در سال 1340 و در پي آن، اعلام مرجعيت امام خميني(ره) پايههاي انقلاب اسلامي با مواضع و سخنرانيهاي امام شکل گرفت. طبيعتاً شاگردان امام نيز تحت تأثير ايشان، در مسير مبارزه قرار گرفتند.
رهبر انقلاب اين ارتباطات امام در آن مقطع را نوعي کادرسازي براي آينده ميدانند: «در هنگامي که امام مبارزه را شروع کردند، من نميتوانم بگويم که مثلاً در سالهاي 41 و 42 ايشان کادرهاي لازم را داشتند، ليکن امام کادرسازي ميکردند. شما توجه داريد که امام يک فرد جاافتادهي علمي در حوزهي علميهي قم بودند و اطراف ايشان را جمعي از جوانان لايق و مؤمن احاطه کرده بودند. با قشرهاي ديگر هم ايشان ارتباط داشتند. امام با پيامهاي خود، با بيانهاي خود، به معني حقيقي کلمه، انسانها را تربيت و تصحيح ميکردند؛ هم تربيت فکري، هم تربيت روحي و اخلاقي [...] ميدانيد که شوراي انقلاب، قبل از انقلاب در ايران تشکيل شد و عدهاي را بهعنوان اعضاي شوراي انقلاب معين کردند؛ محتاج هيچکس هم نشدند و مشکلي هم پيدا نکردند. البته اين عده آن زمان ناشناخته بودند؛ حتّي خودشان هم از عضويتشان خبر نداشتند. بنده خودم يکي از اعضاي شوراي انقلاب بودم، اما نميدانستم که عضو اين شورا هستم [...] امام ميشناختند و ميدانستند.»7
شاهد عيني حادثهي فيضيه
اما آنچه که در ذهن اغلب طلاب آن مقطع حوزهي قم نقش بسته است، حادثهي حمله به مدرسهي فيضيه است. آيتالله خامنهاي حادثهي فيضيه را اينگونه يادآوري ميکنند: «وقتي کوماندوها به مدرسهي فيضيه حمله کردند، من به اتفاق آقا جعفر شبيري زنجاني عازم فيضيه بوديم تا در مجلس روضهي آيتالله گلپايگاني شرکت کنيم. اواخر کوچهي حرم، بعضي از طلبهها را ديديم که باشتاب ميآمدند. بعضي آنها عمامه سرشان نبود، بعضيها پابرهنه بودند، بعضيها عبا نداشتند و به ما گوشزد کردند که نرويد، خطرناک است. ما نفهميديم که چرا خطرناک است تا اينکه يکي از آشنايان به ما رسيد و خبر داد که به مدرسهي فيضيه حمله شده و طلبهها را ميزنند و ميکشند.»8
اينگونه آيتالله خامنهاي و آيتالله شبيري زنجاني تصميم ميگيرند که به منزل امام خميني بروند. آيتالله شبيري تعريف ميکند: «اول مغرب بود که به آنجا رسيديم و ديديم در منزل امام باز است و شهيد عراقي آنجا ايستاده است و محافظت ميکند. من يادم نبود که شهيد عراقي دم در ايستاده بود و بعداً مقام معظم رهبري به من يادآوري کردند که کسي که دور در منزل امام ايستاده بود، عراقي بود. مثل شير ايستاده بود و از منزل امام محافظت ميکرد. پرسيديم: چرا درِ خانه را باز گذاشتهايد؟ گفت: «امام فرموده اگر در را ببنديد، ميروم در صحن حضرت معصومه(س) و سخنراني ميکنم. ما هم ديديم بهتر است در باز باشد و ايشان نروند، چون آنجا خطرناک است.» ما که اين حرف را شنيديم، ديديم بهتر است ما هم بمانيم و از امام محافظت کنيم. بعد از اينکه نماز امام تمام شد، رفتيم پيش ايشان. همهي طلبهها دورشان جمع شده بودند.»9
مابقي ماجرا به روايت آقا خواندني است: «امام در آن اتاق نشستند. طلبهها هم در اتاق پر شدند. من دم در اتاق ايستادم. بقيه نشسته بودند. در همين حين امام شروع به صحبت کردند. صحبتشان اين بود که: اينها رفتني هستند و شما ماندني هستيد. نترسيد. ما در زمان پدر او، بدتر از اينها را ديدهايم. روزهايي بر ما گذشت که در شهر نميتوانستيم بياييم. مجبور بوديم صبح زود از شهر خارج شويم و مطالعه و مباحثهي ما در بيرون شهر بود و شب به مدرسه ميآمديم، چون ما را ميگرفتند، اذيت ميکردند، عمامهها را برميداشتند.»10
حادثهي فيضيه نقطهي عطفي در نهضت امام خميني بود. رهبر معظم انقلاب به عنوان يکي از حاضران در اين واقعه، رهبري حکيمانهي امام را مسبب تبديل اين موقعيت از يک نقطهي ضعف به نقطهي قوت ميدانند: «پانزده خرداد، محصول حرکتي بود که امام در دوم فروردين به وجود آورد [...] نزديک عيد سال 43 بود که من از زندان آزاد شده بودم و توانستم با تدبيري خدمت امام -که آنوقت در خانهاي در قيطريه بودند- بروم. من در همان چند لحظهاي که توانستم خدمت ايشان بروم و دستشان را ببوسم و با آن حال منقلبي که از ديدنشان داشتم، چند کلمه با ايشان حرف بزنم، همين مطلب را عرض کردم. گفتم نبودن شما در بيرون، موجب شد که پانزده خرداد با اين عظمت، نتواند مورد استفاده قرار بگيرد [...] نتوانستند عشري از اعشار استفادهاي را که امام از دوم فروردين کرد، از پانزده خرداد بکنند، در حالي که پانزده خرداد کانون عظيمي بود.»11
سفير امام(ره)
در محرم همان سال، امام(ره) آيتالله خامنهاي را مأمور ميکنند تا پيام ايشان را به آيتالله ميلاني برسانند: «سال 42، بعد از جريان مدرسهى فيضيه بود. امام به کليهى شهرهاى ايران، به عُلمايشان و به علماى معروف و موجهشان پيغام داده بودند که محرم را به صورت يک فصلى براى شورش عمومى مردم عليه نظام حکومتى تبديل کنند و دربياورند [...] به هر حال حامل رسالتى شدم از طرف امام براى مرحوم آيتالله ميلانى و بقيهى علماى مشهد که اين کار بايد انجام بگيرد.»12
پس از ابلاغ اين پيام، ايشان براي تبليغ در ماه محرم به بيرجند ميروند. دليل انتخاب بيرجند از سوي ايشان نيز جالب است: «بيرجند اهميتش از اين نظر بود که عَلَم آن روز نخستوزير بود و بيرجند پايتخت عَلم بود و استراحتگاه شاه بود و هر وقت شاه و درباريها مىخواستند يک خُرده استراحتى بکنند و اينها، مىرفتند در بيرجند و آنجا در باغهاى عَلَم زندگى مىکردند.»13 آيتالله خامنهاي تا روز نهم محرم 1342 در بيرجند به سخنراني ميپردازند، اما بالاخره در اين روز توسط نيروهاي امنيتي شاه بازداشت ميشوند.
و سرانجام، بازگشت به مشهد
اما در سال 43 آيتالله سيدجواد خامنهاي، پدر آيتالله خامنهاي بينايي خود را از دست ميدهند. ايشان در حالي که علاقه داشتند به توصيهي اساتيد خود و از جمله آيتالله شيخ مرتضي حائري در قم بماند، بالاجبار و براي مراقبت از پدرشان، قم را به مقصد مشهد ترک کردند: «در آن سال مجدداً به مشهد بازگشتم، براي اينکه پدرم عارضهي چشم پيدا کرده و بينايي خود را از دست داده بود. من ناچار بودم که پهلوي پدرم باشم. عليرغم مخالفت اساتيد خود [به مشهد بازگشتم [...]] مشغول به تدريس شدم. در ضمن درس نيز ميخواندم، يعني تحصيلاتم را در مشهد ادامه دادم.»14
اگرچه آيتالله خامنهاي درس طلبگي را در مشهد آغاز کردند و بخش عمدهي تحصيل و تدريس ايشان در مشهد بود، اما دوران تحصيل ايشان در قم از مهمترين دوران طلبگي و علمي ايشان به شمار ميرود.