به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، ۲۶ آذرماه ۱۳۸۰، علیرضا شهبازی و محمد زمانی که در یگان تفحص لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) مشغول بودند، با انفجار یک مین والمری به شهادت رسیدند.
آنچه در ادامه میآید، دو خاطره از این شهدا است:
در بیابان های خشک جنوبیترین نقظه مرزی ایران با گرمای زیادی که همه را از حال می برد، روزها و ماه ها کار می کردیم. مقر کوچکی داشتیم که اطرفش میدان مین بود و مسئولین، خروج از مقر را مگر برای کارهای ضروری ممنوع کرده بودند. آنجا برای ما مثل زندان شده بود. ولی شوخی و خندههای علیرضا شهبازی و محمد زمانی مشکلات و سختیها را برایمان قابل تحملتر میکرد.
شوخیهایشان به جا بود و مسخره کردن و گناه در آن نبود. کسی هم دلش نمی شکست و آزرده نمی شد. با این که خیلی اهل شوخی و خنده بودند و گاهی شبها تا دیروقت بیدار می ماندند، سحرگاهی نبود که بیدار نشوند. حتی سختی کار روزانه در منطقه هم باعث نمی شد که نماز شبشان ترک شود.
***
بعد از شهادت محمودوند و پازوکی در یک غروب جمعه، با شهبازی و زمانی رفتیم برای تفحص. من بلند بلند با علی آقا محمودوند صحبت میکردم تا از خدا بخواهد شهیدی که قبلا با هم تفحص میکردیم و نیمی از پیکرش را پیدا کرده بودیم، بقیه اش پیدا شود.
علیرضا هم روی تپه ای نشسته بود و زیارت عاشورا می خواند.
محمد در آن حوالی دور میزد.
من با بیل مکانیکی شروع به کار کردم. بعد از نیم ساعت، علیرضا داد میزد و مداحی می کرد. مدتی گذشت و در پاکت بیل، یک کلاه و چند تکه استخوان دیده شد. آن شهید پیدا شد.
منبع: سری کتاب های «معبر تنگ» / گروه تحقیقاتی فتحالفتوح