کد خبر 1163032
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۹ - ۱۷:۲۶
روایت آدم‌های معمولی‌ از داغ مشترک‌

در هیاهوی خبر شهادت حاج قاسم، فارق از تمام گرایشات سیاسی و راستی و چپی، حرف‌های خیلی‌ها شبیه به هم بود، اما در قالب‌های متفاوت. این‌جا حرف‌هایی است از جنس درد مشترک...

به گزارش مشرق، ماه‌هاست که هر بامداد جمعه ساعت ۱:۲۰، چشممان پر از اشک می‌شود و بیشتر از هر وقت دیگر یاد حاج قاسم و مجاهدت‌هایش قلبمان را می‌فشارد. حالا دقیقاً یک سال گذشته و اولین سالگرد حاج قاسم است؛ ۱۳ دی ماهی که غرور کشورمان را نزدیک فرودگاه بغداد تکه‌تکه کردند و همه ما را عزادار. جمعه ۱۳ دی ماه سال گذشته، همه ما یک درد مشترک داشتیم و شاید از متفاوت‌ترین تجربه‌های غم دسته جمعی در دو دهه گذشته بود. در این غم عمیق، کسی نبود که شبیه صاحب عزا گریه نکند. همیشه دوست داشتم قصه درد مشترک عزاداران را وقتی که خبر شهادت حاجی را شنیدند بدانم، حس مشترکی که شاید خیلی‌ها مثل من تازه پدر از دست داده بودند و دوباره حس غریب یتیمی وجودشان را فراگرفته بود.

در هیاهوی خبر شهادت حاج قاسم، فارق از تمام گرایشات سیاسی و راستی و چپی، حرف‌های خیلی‌ها شبیه به هم بود، اما در قالب‌های متفاوت. فضای مجازی فرصتی شد تا پای روایت مردم از حس مشترک آن روز بنشینم و گلچینی از آن‌ها را ثبت کنم:

فاطمه از اهالی رسانه: «باورم نمی‌شد، دنبال تکذیب خبرش بودیم با داداشم. بعد از چند ساعت دیدیم هیچ تکذیبیه‌ای در کار نیست و خبر صحت دارد. راستش دیگر حسی در وجودم نبود که بروم سرکار....»

محدثه از فعالان فضای مجازی: «بعد از فوت پدر و مادرم دیگر فکر نمی‌کردم چیزی وجود داشته باشد که تا این حد ناراحتم کند، ولی خبر شهادت حاج قاسم خیلی خیلی ناراحتم کرد.»

زهرا ۳۰ سال دارد و معلم است: «جمعه‌های دلگیر، دلگیرتر و غم‌انگیزتر شد…»

علیرضا از فعالان فضای مجازی: «ساعت ۶ روز جمعه بود که از خواب بیدار شدم. مشغول چک کردن صفحه اینستاگرام بودم که خبر ترور سردار را شنیدم. حس غریبی و بی‌کسی داشتم.»

سمیرا از فعالان فضای مجازی: «لحظه شهادت ایشان طوری شوکه شدم که گویا دقیقاً پدر یا فرزندم را از دست دادم. من همچنان بعد از گذر ۱ سال در سوگ ایشان به سر می‌برم.»

مبینا از اهالی رسانه: «سیزدهم دی ماه پارسال، جمعه بود و شیفت من. ساعت ۸ صبح بود که از خانه آمدم بیرون و طبق معمول شروع کردم به چک کردن گروه‌های خبری، که دیدم سردبیر خبرگزاری در گروه نوشته: «به خاطر شهادت حاج قاسم، امروز همه خبرنگاران باید در خبرگزاری حاضر باشند.» اینطوری فهمیدم چه اتفاقی افتاده و واقعاً باورم نمی‌شد! اما خب منبعش موثق بود.

بعد به همسرم که ارادت خاصی به سردار داشت و از نزدیک هم شناختی نسبت به ایشان داشت خبر دادم.

همسرم خواب بود و با این خبر بد بیدار شده بود. او هم باورش نشد و گفت که به مادرش خبر می‌دهد. یادم هست خانواده همسرم شهرستان بودند و تا این خبر را شنیدند، برگشتند تهران!

تا برسم خبرگزاری کانال‌های مختلف را چک کردم و فهمیدم ماجرا از چه قراره؟! یادمه آن روز تولد دبیرم بود و او هم مجبور شده بود روز تولدش بیاد خبرگزاری! خبرگزاری خلوت بود… اما صدای تلویزیون از همه طبقات شنیده می‌شد.
خیلی حس بدی بود که سردار کشورمان را اینطوری ترور کرده بودند. آن هم در کشور غریب! ما یک چشممان اشک بود و یک چشممان به خبرها.»

محدثه از فعالان فضای مجازی: «ساعت ۵ صبح طبق عادت هر روز صبح گوشی را چک کردم. اولین پست اینستاگرام، شهادت سردار شهید اسلام حاج قاسم سلیمانی بود. وقتی خبر را دیدم، بدنم یخ کرد و دهانم قفل شده بود. با جستجو در سایت‌های خبری متوجه صحت خبر شدم و دیگر از شدت گریه آرام و قرار نداشتم.»

مریم از فعالان فضای مجازی: «من تا نماز ظهر باور نمی‌کردم. نماز ظهرم از گریه شکست…»

محمد از اهالی فرهنگ: «صبح زود از مزار پدرم برمی‌گشتم که همسرم زنگ زد و خبر را داد. زدم کنار و گریه کردم، باورم نمی‌شد…»

این روایت‌ها، گوشه کوچکی از حس و حال مردم در ۱۳ دی سال گذشته بود؛ حس و حالی که حکایت از داغ مشترکی بود که حتی با گذشت یک سال هنوز هم سرد نشده و در پی هر اتفاقی که می‌افتد، نبود حاج قاسم بیشتر حس می‌شود.

منبع: مهر

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • شهبازی IR ۰۲:۲۵ - ۱۳۹۹/۱۰/۱۴
    1 0
    شهادت سردار برای تمام ملت ایران عزیز سخت و جانسوز بود وواقعا همه داغدار و نا راحت بودند و هستند خوش به حالشون که شهید شدند

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس