سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
پیغام رازآلود: واکسن نزنید، فلج کنید!
محمد ایمانی در روزنامه کیهان نوشت:
برخی مدعیان اصلاحطلبی و اعتدال، نگران مردمند که برای خرید واکسن از آمریکا و انگلیس جنجال میکنند؟ هدف آنها «واکسینه کردن» است یا میخواهند ملت ایران را «فلج» کنند؟ اسناد راستیآزمایی، به قدر کفایت موجود است.
۱- بهمن ۹۸، موارد ابتلا به کرونا در کشور تازه شناسایی شده بود که جنجال رسانههای معارض، برای ارعاب مردم و متهم کردن نظام آغاز شد. چند روز بعد، موعد انتخابات مجلس بود و مدعیان اصلاحات، از افول مقبولیت خود -به خاطر سوءمدیریت در دولت، مجلس و شورای شهر- خبر داشتند. رئیس فراکسیون امید حاضر نشد مجددا نامزد شود و خود را به رای بگذارد. معاون حقوقی رئیسجمهور و عضو مرکزیت مجمع روحانیون هم که نامزد شده بود، فقط ۶۷ هزار رای کسب کرد. اما انتخابات برای بعضی دیگر، حکایت «دیگی که برای من نمیجوشد...» بود! تندروهای این طیف، هماهنگ با رسانههای ضد انقلاب، شروع کردند به ترساندن از اینکه پای صندوق رفتن و دست به استامپ زدن و شناسنامه دادن و برگه رای را نوشتن، موجب ابتلا به کرونا میشود. فضاسازی مسموم موجب شد میزان مشارکت که در تمام نظرسنجیها بالای ۵۳ درصد برآورد میشد، به ۴۳ درصد کاهش یابد. البته سوءمدیریت دولت و مجلس هم موثر بود. VOA ،BBC، ایران اینترنشنال و انبوه رسانههای زنجیرهای چنین القا میکردند که ایران به خاطر دشمنی با آمریکا و انگلیس، در حال غرق شدن در کروناست.
۲- مرور واقعیتها، یازده ماه پس از آن سیاهبازی، اسباب سرشکستگی سیاستبازانی است که در تراز دشمنان ملت ایران نقشآفرینی کردند. آمریکا، چهار برابر ایران جمعیت دارد و جمعیت انگلیس، بیست میلیون نفر از جمعیت ما کمتر است. در حالی که شمار قربانیان کرونا در ایران به ۷۰ تا ۸۰ نفر در روز کاهش یافته، در آمریکا به ۴۳۰۰ نفر و در انگلیس به ۱۱۰۰ نفر رسیده است. آمار قربانیان در آمریکا و انگلیس، ۱۰ برابر است و ما در مهار کرونا، بسیار موفقتر عمل کردهایم. این موفقیت در حالی به دست آمده که ایران در معرض تحریمهای ظالمانه آمریکا و انگلیس قرار دارد.
۳- آیا رسانههای بیگانه و محافل آویزان از آنها، همین واقعیت را بازگو میکنند؟ هرگز! این بار میگویند جمهوری اسلامی، زندگی مردم را گروگان گرفته و حاضر نیست از آمریکا و انگلیس واکسن وارد کند. به روی خود نمیآورند که همینها، چند سال است تعهدات برجامی برای لغو تحریمها را زیر پا نهاده و حتی غذا و دارو را هم تحریم کردهاند. شبکه رسانهای زرد، به مخاطب خود نمیگوید که آمریکای چپاولگر، به ۵۳ میلیون آمریکایی ناتوان از تامین غذا و ۲۳ میلیون بیکار جدید بیاعتنایی میکند. آنها در ساعاتی که رسانههای معتبر جهان، تسخیر کنگره توسط حامیان معترض رئیسجمهور آمریکا را گزارش میکردند، برنامههایی با مضمون خوانندگی فلان زن کابارهای، نحوه ارتباطگیری با جنس مخالف، راز بقا، و حیوانات برخی باغ وحشها را نشان میدادند!
۴- علت این وارونگی و سقوط شخصیت را یکی از فعالان طیف معارض بازگو کرده است. «اکبر- گ»، ماموریت ترور شخصیت نهادها و چهرههای منسوب به نظام را در روزنامه حجاریان و سایر نشریات همسو بر عهده داشت. وقتی هم فتنه سبز کلید خورد، به همراه مهاجرانی، سروش، بازرگان و کدیور، عضو «اتاق فکر جنبش سبز در خارج از کشور» بود. او اسفند ۹۸، از خیانت تکاندهندهای خبر داد که همچنان توسط امثال «مصطفی-ت»، «صادق-ز»، «محمدرضا-ج» و... در حال انجام است: «ما کارمندان دولتهای راست افراطی، از طریق کروناهراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. ما کارمند رسمی بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی (بن سلمان) هستیم. وظیفه ما وحشتافکنی است تا با فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم. ما به گونه ای عمل میکنیم که گویی کرونا فقط در ایران وجود دارد و دولت ایران پنهانکاری میکند. گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی، مدافع حقوق بشر، فمینیست و... هستیم؛ نه، ما فقط کارمند پروپاگاندای راست افراطی هستیم. تلویزیون مال بن سلمان است و «منبع معتبر» هم کسی جز خود او نیست... ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریمهای تاریخ نتوانست با ایران انجام دهد، ما موظفیم با کروناهراسی انجام دهیم».
۵- خانم «فائزه- ه» عضو مرکزیت حزب کارگزاران، قبلا دو بار نسبت به اعضای سازمان تروریستی منافقین و سازمان انگلیسی-صهیونیستی بهائیت ابراز ارادت کرده بود. او اسفند ۹۳ به روزنامه فیگارو گفت: «زندان تجربه بسیار خوبی بود چرا که با زنان و مردان بزرگ، بهائیها و اعضای مجاهدین خلق آشنا شدم». وی ۲۰ فروردین ۹۲ در مصاحبه با روزنامه بهار گفته بود: «در میان همبندیها و دوستانم، بهاییها، تعدادی از سازمان مجاهدین و چند نفر لائیک و چپ بودند... بابا، گلههای آن طرف را منتقل کرد که چرا به مجاهدین، منافقین نمیگویم یا چرا روابط خوبی با مجاهدین و بهاییها دارم». دوستی با گروهکهایی که بیسابقهترین جنایات را در حق ملت ایران روا داشتند، چه علتی میتوانست داشته باشد؟
۶- همین عضو کارگزاران اخیرا از جنایتهای رئیسجمهور آمریکا دفاع کرده و گفت: «من یک جایی قبلا هم گفته بودم که برای ایران دوست داشتم آقای ترامپ انتخاب شود؛ به خاطر همین فشارهایی که میآورد، بالاخره شاید یک تغییر سیاستی اتفاق بیفتد. شاید اگر فشارهای آقای ترامپ ادامه پیدا میکرد، بالاخره ما مجبور میشدیم یک تغییر سیاستهایی را داشته باشیم. دموکراتها کمی شُل و وِل هستند. یعنی با آمدن دموکراتها، این موضع خطای ما بیشتر تقویت میشود». مشابه این بیماری را میتوانید در سرمقاله نشریه حزب «اتحاد ملت» پیدا کنید که نوشت «از نگاه منتقدان، عکسی که ترامپ از مذاکرهکننده میپسندد، این است: همچون برّهای در مذبح و بردهای در مسلخ. آیا اقداماتی از این جنس را باید مایه شرمساری دانست؟ فرض کنیم سیاستمدار صرب، همچون متهمی در اتاق بازجویی و حتی یک برده نشسته؛ اگر منافع، چنین اقتضایی کند، باید آن را تمسخر کرد، یا عقلانیتی سیاسی خواند؟».
۷- شاید خیلیها یادشان نیاید که «مهدی- ه»، برادر کوچکتر همین خانم کارگزارانی، در بحبوحه فتنه ۸۸ دنبال ارتباط با محافل آمریکایی برای فشار تحریمی علیه ایران بود. چند ماه بعد، دولت اوباما با گرای همینها، از قطعنامه ۱۹۲۹ و تحریمهای شدیدی که نام آن را «فلجکننده» گذاشت، رونمایی کرد. این تحریمها ۱۰ سال است گریبانگیر مردم ماست. اوباما در کتاب خاطراتش اذعان میکند که اگر آن آشوب ۸۸ در ایران رخ نداده بود، دولت او تصمیم به اعمال تحریمهای سخت نمیگرفت. او همچنین گفت «تحریمهای دوره بوش سمبلیک بود؛ تحریمهای سخت را من اعمال کردم».
۸- «آذر ۱۳۹۱نیکآهنگ- ک» همکار نشریات زنجیرهای و یار غار «مهدی- ه» در سازمان بهینهسازی مصرف سوخت بود. او آذر ۹۱ ضمن انتشار برخی فایلهای صوتی گفت: «من و مهدی [... بارها با هم در تماس بودهایم.[ در یکی از موارد که زنگ زد، از من خواست راجع به بحث تحریم اقتصادی ایران، کسانی را در آمریکا ببینم. میخواست بداند در واشنگتن چه کسانی هستند که بشود به تحریمهای سنگینتر تشویق کرد. برای من عجیب بود که پدر و خانوادهاش در ایران باشد و او بخواهد بحث تحریم را پیگیری کند. البته با آدمهای مختلفی در این زمینه صحبت کرده بود... او در ۱۳ اکتبر ۲۰۱۰ از تلفن دوبی به من زنگ زد و خواست با مقامهای وزارت خزانهداری ارتباط برقرار کنم. معتقد بود تحریمها برای ضربه به حاکمیت و دولت [احمدینژاد] بسیار موثر هستند».
۹- خواسته افراطیون مدعی اصلاحات، «واکسینه کردن» است، یا فلج کردن ملت ایران؟ پاسخ را روزنامه لس آنجلس تایمز ۲۸ مهر ۸۸ از زبان جان هانا مقام آمریکایی داده است: «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و باید هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی، فقط به رژیم این امکان را میدهد که خودش را با وضعیت جدید تطبیق دهد. آنها گفتند تحریم برای اینکه مؤثر باشد، باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن... برخی از آنها نگرانند که رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود و به جای آن، جنبش سبز سرکوب شود. با وجود این، پیشنهاد دادند بمباران همزمان تأسیسات هستهای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج -هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات جمع کردن بساط حکومت را تسریع خواهد کرد».
۱۰- رهبر حکیم انقلاب ۲۷ مهر ۱۳۸۹ در اجتماع مردم قم فرمودند: «بدون تردید دشمن در جدا کردن مردم از نظام اسلامی شکست خورده است. سال گذشته در انتخابات، چهل میلیون مردم کشور پای صندوقهای رأی رفتند. در واقع یک رفراندوم چهل میلیونی انجام گرفت؛ همین بود که دشمن را عصبانی کرد. خواستند با فتنه، اثر آن را از بین ببرند، اما این را هم نتوانستند انجام دهند. مردم در مقابل فتنه هم ایستادند. فتنه سال ۸۸، کشور را واکسینه کرد؛ مردم را بر ضد میکروبهایی که میتواند اثر بگذارد، مجهز کرد؛ بصیرت مردم را بیشتر کرد».
۱۱- چند و چون واردات واکسن، موضوع قابل بحثی است. اما مزدوران رسانهای ناتوی فرهنگی، عاجزانه دارند رد گم میکنند. هر چه باشد رسوایی بینظیری که نظام آمریکا (کدخدای برهنه) در چند ماه اخیر بالا آورده، دنیا را تکان داده و لابد باید با برجستهسازی موضوعات انحرافی، آن افتضاح را پنهان کرد. جماعت ورشکسته، همچنانکه از نابودی پروژه هفت هزار میلیارد دلاری آمریکا در منطقه عزادارند، نگرانند که طومار حیات ننگینشان در انتخابات آینده پیچیده شود. بنابراین مرتکب تحریفهای سازمانیافته و رفتارهای رادیکال میشوند. این وطنفروشان، به خودی خود کمترین ارزش و اعتباری ندارند. اما مواضع آنها، نشتی شبکه نفوذ و خیانت است. بنابراین مراجع اطلاعاتی و قضایی باید با جدیت، سرنخها را تا زمان انهدام شبکه اصلی پیگیری کنند.
۱۲- اعضای این شبکه، از رنج ملت ما خوشحال، و از موفقیتهایش ناراحت میشوند. این واقعیت را هنگام موفقیت در تست اول واکسن کرونا، و همچنین تولید بنزین، سوخت بیست درصد، موشکهای پیشرفته و ارسال ماهواره به فضا دیدهایم. آنها مصداق منافقینی هستند که خداوند دربارهشان میفرماید «وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ. آنها دوست دارند، هر چیزی را که شما را به رنج و زحمت بیندازد. همانا دشمنی در گفتارشان آشکار است و آنچه از دشمنی در سینههای خود پنهان میکنند، بزرگتر است... چون با هم خلوت کنند، سرانگشتان خود را از خشم به دندان میگزند. بگو از خشم خود بمیرید؛ همانا خداوند به راز سینهها داناست».
۵ ایراد به مصوبه انتخاباتی مجلس
مصطفی هاشمیطبا در روزنامه ایران نوشت:
مجلس شورای اسلامی با اصلاحاتی که ناظر به قــانون انتخــابات ریـاســـت جمهـــوری در دســــت اقدامدارد، عمــلاً در حــال تنـزل استانداردهایانتخابات ریاست جمهوریاست. این مسأله در مواد مــختلفی از مصـــوبه مجلس قابل ملاحظه است. یکی از مهمترین آنها مادهای است که دیروز به تصویب رسید که طی آن نامزدهای ریاست جمهوری باید در مدت زمان تعیین شدهای قبل از آغاز انتخابات، برنامههای خود را جهت تأیید به شورای نگهبان بدهند. این مصوبه در صورت اجرا شدن از پنج منظر مختلف میتواند ضربهای به مردمسالاری و نهاد انتخابات در کشور باشد. اول از همه اینکه انتخاب و گزینش برنامه مطلوب نامزدها حق مسلم مردم و فلسفه وجودی نهاد انتخابات در هر نظام سیاسی و حقوقی است. محدود کردن و گرفتن این حق، مستقیماً به معنای تضعیف حق مسلم مردم و از بین بردن فلسفه نهاد انتخابات است و این خطر را دارد که صندوق رأی را به یک پدیده کاملاً نمایشی و صوری و بدون تأثیر در کشور تبدیل کند. بنابراین مهمترین نقد به این مصوبه آن است که نمایندگان عملاً قدم در جهت محدودسازی حق انتخاب ملت برداشتهاند. موضوع دوم به امر مسئولیتپذیری اجتماعی برمیگردد که مستقیماً ناشی از حق انتخاب است. کشوری میتواند در گذر تاریخ به پلههای ترقی برسد که ملت آن دارای رفتاری مسئولانه باشند و رفتار مسئولانه در فرد یا جماعتی ایجاد نمیشود جز اینکه به آن فرد یا جماعت حق انتخاب داده شود. به عبارت دقیقتر وقتی فرد یا جماعتی در موقعیتی حق انتخاب نداشته باشد به طریق اولی مسئولیتی هم ندارد. گرفتن این حق انتخاب به شکلی که در مصوبه مجلس مطرح شده، میتواند به سست شدن زمینههای مسئولیتپذیری اجتماعی و مدنی در جامعه منجر شود.
با همین استدلال در موضوع سوم این آسیبشناسی باید گفت که وقتی نه فقط بررسی صلاحیتهای عمومی نامزدهای یک انتخابات، بلکه بررسی صلاحیت برنامه آنها به نهاد یا مجموعهای خاص واگذار میگردد، طبیعتاً بخش زیادی از مسئولیت عملکرد دولت برآمده از آن انتخابات هم برعهده نهادی است که صلاحیت فرد و برنامه او را تأیید کرده است. حال سؤال این است که آیا شورای نگهبان آمادگی پذیرش چنین مسئولیتی و قرار گرفتن در برابر سؤالات متعدد از نتیجه اجرای برنامههای دولتهای آتی را خواهد داشت؟ موضوع چهارم این است که اساساً شورای نگهبان نه اختیار قانونی لازم برای چنین بررسی را دارد و نه صلاحیت فنی و کارشناسی را. فلسفه حقوقی وظایف شورای نگهبان در قبال انتخابات کاملاً مشخص است و به نظر نمیرسد از هیچ کجای آن بتوان چنین استنباط کرد که بررسی برنامه نامزدها میتواند در صلاحیت این شورا قرار بگیرد.
علاوه بر این ساختار و ترکیب این شورا هم به گونهای نیست که تخصصهای لازم برای بررسی همه جانبه برنامه نامزدهای انتخاباتی را داشته باشد. در نهایت مسأله و ایراد پنجم هم این است که بررسی این برنامهها با توجه به ابعاد مختلفی که دارد و تفاوت دیدگاهها در میان گرایشهای مختلف به حوزههای گوناگون، کاملاً استعداد این را دارد که درگیر سلایق و برداشتهای شخصی شود و از محور بحثهای کارشناسی و فنی و همینطور ذائقه عمومی خارج گردد.
بدون شک خلأ وجود برنامههای مدون و مشخص برای نامزدهای ریاست جمهوری و همینطور عدم تحقق شعارها و برنامههای انتخاباتی توسط رؤسای جمهوری تا اینجای کار یک آسیب واقعی در نظام سیاسی و حقوقی ایران است. اما واضح است که راهکار رفع این آسیب به هیچ عنوان راهی نیست که مجلس در جریان این مصوبه در پیش گرفته، چه اینکه خلأ وجود احزاب ملی و فراگیر، موازیکاری با دولت در مقام مجری برنامههای کشور، امکان دخالت دستگاههای مختلف از جمله خود مجلس در امور اجرایی، خلأ شفافیت مناسب در سازوکارهای کشور و موارد متعددی نظیر اینها هستند که چنین وضعیتی را ایجاد کردهاند. به همین اعتبار هم رفع مشکل برنامه پیشنهادی نامزدهای ریاست جمهوری در گرو انجام اصلاحات ناظر به موارد بالاست.
با این توصیف انتظار منطقی این است که شورای نگهبان اجازه تبدیل شدن این مصوبه مجلس به قانون را ندهد، چرا که این کار اولاً دایره انتخاب مردم را بشدت محدود کرده و فلسفه انتخابات را زیر سؤال میبرد. ثانیاً برای خود شورای نگهبان مسئولیتی در رابطه با پاسخگویی بابت برنامههای دولتها ایجاد میکند. ثالثاً به نظر نمیرسد مسئولیت تعیین شده برای این شورا در قالب این مصوبه، انطباقی با اختیارات و مسئولیتهای قانونی شورای نگهبان داشته باشد و رابعاً همانطور که گفته شد راه منطقی حل مشکل برنامه نامزدهای ریاست جمهوری و پایبندی دولتها به آن، چیز دیگری است. در نتیجه نیز آنچه به طور خلاصه در مقام جمعبندی باید گفت این است که اجرای این مصوبه مجلس نه تنها به برنامه محور شدن انتخابات ریاست جمهوری و پایبندی دولتها به این برنامهها منجر نخواهد شد، بلکه تنها تأثیرش کاهش استاندارد فرآیند انتخابات در ایران و محدود شدن شدید دایره انتخاب ملت خواهد بود.
حقایق آمریکا یکییکی در حال برملا شدن است
هادی بیگینژاد در روزنامه وطن امروز نوشت:
آمریکاییها تفکری در کشورشان با عنوان لیبرال- دموکراسی دارند؛ این تفکر از ۲ بخش تشکیل شده، یعنی آزادی در همه زمینهها و محدوده این آزادی دموکراسی تعریف میشود. بدین معنی که آزادی تا جایی وجود دارد که مردم میخواهند، آزادیای که خود مردم محدوده آن را تعریف میکنند.
سالها بر این تئوری کار کردند اما پشت صحنه به گونهای دیگر طراحی کردند و گفتند ما نمیتوانیم اجازه دهیم هر نوع آزادی در آمریکا اتفاق بیفتد ولو مردم بخواهند. برای مثال نمیتوانیم اجازه دهیم همه مردم آمریکا ثروتمند شوند، ما نمیتوانیم اجازه دهیم همه مردم آمریکا به قدرت برسند به طوری که امروز همه مردم آمریکا براساس دموکراسیای که حاکمان این کشور تعریف میکنند به قدرت نمیرسند. هر کس بخواهد در آمریکا به قدرت برسد باید از ۲ حزب جمهوریخواه و دموکرات بیرون بیاید. ساختار سیاسی این کشور اینگونه است و حتی در تصمیمگیری نهایی هم مردم مستقیم درباره رئیسجمهور نظر نمیدهند بلکه نظر و انتخاب خود را باید با واسطه اعلام کنند. این مدل حکومتداری در آمریکا ضعفهایی را به دنبال داشته است. در حوزه اقتصادی فقر را به دنبال داشته است و در حوزه سیاست جدایی مردم از حاکمیت را به دنبال خواهد داشت.
وقتی این تفکر در دنیا میخواهد خود را به اثبات برساند باید هژمونی ایجاد کند به طوری که سالها این رفتار را از خود نشان دادند؛ نتیجه این میشود که بعد از مدتی کشورهای مختلف متوجه میشوند اینها به دموکراسی اعتقادی ندارند بلکه به قدرت اعتقاد دارند.
حمله به عراق و افغانستان با کدام مشی دموکراسی هماهنگ بود؟ امروز به جایی رسیدهایم که روز به روز عیبهای تفکر آمریکایی یکی یکی در حال نمایان شدن است؛ دروغ بودن اینکه دلمان برای مردم دنیا میسوزد ادعایی است که امروز روشن و آشکار شده است. آمریکاییها دلشان برای ملتها و آزادی بشر نمیسوزد، آنها نشان دادند بیشتر دلشان برای جیب خودشان میسوزد، آن هم نه جیب همه مردم آمریکا بلکه جیب بخشی از سرمایهداران آمریکایی. باورشان این است که اگر ثروتمندان پول و سرمایه داشته باشند و جامعه به ۲ طبقه پولدار و فقیر تقسیم شود، جامعه به سمت پیشرفت حرکت خواهد کرد. در جریان تظاهرات والاستریت معترضان شعار ۹۹درصد در مقابل یک درصد را سر دادند، اینها ایراداتی است که از نحوه حکمرانی آمریکا در حال بروز است.
چند ده میلیون انسان در آمریکا در فقر مطلق زندگی میکنند، در حوزه اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی ضعفهای این نوع تفکر در حال عیان شدن است. اما اینکه چرا این ضعفها تا امروز آشکار نشده بود، یک دلیل مشخص دارد و آن هم بحران مالی آمریکاست؛ بحرانی که امروز آمریکا با آن مواجه شده، معضلی است که تا به امروز با آن روبهرو نبوده اما در حال حاضر بدهی آمریکاییها روز به روز در حال افزایش است، در حالی که طی دهههای گذشته تا این اندازه مقروض نبودند. آمریکاییها با قدرت علمی و اقتصادی عیبهای خود را پوشانده بودند اما امروز چون نمیتوانند عیبها را بپوشانند حقایق یکییکی در حال برملا شدن است. در نهایت هیمنه آمریکا شکسته خواهد شد و پیشبینی میشود یکبار دیگر غرق شدن کشتی تایتانیک آمریکایی به دست خودشان اتفاق خواهد افتاد.
عدهای در داخل کشور با وجود شرایط روشن آمریکا این روزها به استقبال بایدن رفتهاند و سفرهای خارجی خود را لغو کردند تا نکند بایدن ناراحت شود؛ بایدنی که هنوز نیامده است. در حوزه مسائل اقتصادی، روابط بینالملل و در حوزه برنامهریزی داخلی خود را با آمریکا هماهنگ کردهاند و جای بسی تأسف است برای این افراد. کسانی که قبلهشان آمریکاست، اگر دلشان برای مردم ذرهای میسوزد باور داشته باشند آمریکا امید اقتصادی کشور برای رفع مشکلات مردم نیست؛ آمریکا برای مشکلات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ما دل نمیسوزاند. وقتی مقام معظم رهبری وارد کردن واکسن آمریکایی و انگلیسی را ممنوع اعلام میکنند به خاطر تجربههای قبلی است؛ وقتی کسی به خانه و خانواده انسان تعرض کند، بعد از آن انسان عاقل دیگر هرگز فرد متعرض را در خانه خود راه نمیدهد. غرب چه توانمندیای دارد که ما نداریم؛ ما توانمندی تولید واکسن را داریم، منتها عدهای در داخل کشور نمیخواهند قدرت ایرانی شکل بگیرد، اینها همان جاسوسهای نفوذی هستند و نقش سیاهیلشکر دشمن را بازی میکنند.
لاجرم به FATF خواهیم پیوست
قاسم محبعلی در روزنامه آرمان ملی نوشت:
گفته شده لوایح FATF مقطعی در مجمع تشخیص مصلحت نظام مطرح شد و بعد از آن از دستورکار مجمع خارج شده و اگر این لوایح مجددا به صحن مجمع بیاید، تغییری در سرنوشت آن ایجاد نخواهد داشت، زیرا اعضای مجمع یکبار نظر خود را در خصوص آن اعلام کردهاند.
اما در این شرایط ضرورت دارد تا با توجه بیشتری مطرح شود زیرا هرچه زمان بگذرد و ما در پیوستن به FATF تاخیر داشته باشیم ظاهرا موانع برطرف نخواهند شد. معتقدم درنهایت به FATF خواهیم پیوست.
این لوایح مانند قوانین فیفا برای فوتبال است. کشورها اگر میخواهند فوتبال داشته باشند، باید عضو فیفا شوند یا اگر بهصورت کلی بخواهند در عرصه ورزشی حضور داشته باشند، باید عضو کمیته بینالمللی المپیک باشند؛ زیرا در غیر این صورت نمیتوانند در این عرصهها حضور داشته باشند .
بانکداری و نظام پولی نیز به همین شکل است و صرفا با پذیرفتن این لوایح است که میتوانیم به فعالیت عادی بانکی بپردازیم. عدهای از کارشناسان معتقدند عدم پذیرفتن این لوایح بهوضوح یک خودتحریمی است. بنابراین اگر این لوایح بار دیگر تصویب نشود و ایران همچنان در لیست سیاه باقی بماند، کمکی در زمینه مالی و بانکی به ما نخواهد کرد. حتی اگر تحریمها به صورت کامل برداشته شود ایران باز هم با مشکل مواجه است و بر سر راه توسعه اقتصاد ایران موانعی وجود خواهد داشت.
درست است که امروز برای مثال کره جنوبی به بهانه تحریمها پولهای ایران را بلوکه کرده است اما در این میان باید توجه داشت که FATF نقش مهمی ایفا میکند. کشورها میخواهند اطمینان حاصل کنند که طرف معامله آنها شفافیت داشته باشد و در موارد ممنوعه از این پولها استفاده نشود. این موارد ممنوعه مواردی هستند که ایران نیز آنها را میپذیرد؛ از جمله آنها قاچاق انسان و مواد مخدر است که ایران در مقابله با آنها همواره پیشتاز بوده است. ضرورت دارد تا با تصویب این لوایح این امر را به جهانیان نیز بار دیگر ثابت کنیم.
پذیرش لوایح با وضعیت اقتصادی کشور ارتباط دارد و میتواند به گشایشها در پس از برجام کمک بسزایی کند. ایران زمانی که این لوایح را پذیرد، طبیعی است که روابط مالی و بانکی ایران به حالت عادی باز خواهد گشت. پذیرشFATF، مکمل موفقیت برجام است. اگر تصمیم بر این باشد که ایران تعهدات برجامی را اجرا کند، مانعی در داخل برای آن وجود نخواهد داشت. در این مسیر زمانی که لوایح نیز تصویب شود و اجماعی بر آنها ایجاد شود، باز هم یک بهانه از کشورهای دیگر گرفته میشود و یک گام دیگر ایران را به گشایش اقتصادی و بهبود مبادلات تجاری نزدیکتر میکند.
حاشیه زایی ممنوع!
سعید برند در روزنامه خراسان نوشت:
حق دارد پیرمردی که تیزی قمه را بر گردنش احساس کرده به دنبال امنیت بگردد. حق دارد کودکی که سرگرمی اش دویدن پشت تایر پنچر دوچرخه است، استادیوم ورزشی بخواهد. حق دارد مادری که دبه در دست در صف تانکر ایستاده است، از آب شرب سالم برخوردار باشد. حق دارد نوعروسی که زندگیاش را خانه ای نمور و فرسوده در کوچهای که فاضلاب تمام معبرش را فراگرفته زندگی اش را آغاز نکند. حق دارد دانش آموزی که در کوچه شان معتادی نیمه برهنه را نبیند که سرنگ در دست از هوش رفته باشد! حق دارد پدری که نیمه شب کودک بیمارش را روی دست گرفته، درمانگاهی در نزدیکی منزلش بیابد و ...
***
آن چه خواندید بخش اندکی از حقوق نداشته بیش از یک میلیون و ۳۰۰ هزار ایرانی است که از اقصی نقاط کشور در جست و جوی یک زندگی بهتر به ناچار به حاشیه شهر مشهد پناه آورده اند، جایی چسبیده به دل شهر، شهری که شهره اش را وام دار وجود امام مهربانی و پناهندگی است.
حاشیه مشهد با چالش های عدیده ای دستوپنجه نرم می کند، چالش هایی که برای رفع آن ها دولت ها و مجلس ها و مسئولان استانی همواره طرح ها و برنامه های مختلفی پیاده سازی کرده اند، از برنامه هایی که روی کاغذ مانده تا کارهای کوچک و بزرگی که لبخند رضایت را بر صورت های خسته مردمان حاشیه نشین آورده است. «خراسان» بارها نوشته است از این چالش ها و درد ها. این روزها استانداری خراسان رضوی در حال تدوین طرح توسعه حاشیه مشهد است، طرحی که پنج شنبه گذشته دستور تدوینش صادر شد، وقتی بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی حاشیه شهر مشهد را به عنوان منطقه هدف در نظر گرفت. «خراسان» بر اساس آن چه طی این سال ها، کارشناسان و مسئولان گفته اند ۱۰ چالش اصلی از معضلات و مشکلات حاشیه شهر را در صفحه ۴ خراسان رضوی منتشر کرده است. از سکونتگاه های غیررسمی، اراضی رها شده و موقوفه، امنیت و مشکلات زیست محیطی گرفته تا خدمات شهری و امکانات فرهنگی، هنری، ورزشی و ...
چالش هایی که مطالبات اصلی مردمان حاشیهنشین است و باید به درستی به آن ها پاسخ داده شود اما یک امای بزرگ این جا وجود دارد که اگر مغفول واقع شود، این اقدامات نه تنها به ساماندهی حاشیه شهر کمک نمی کند بلکه خود حاشیه ای دیگر رقم خواهد زد.
مادامی که گره اصلی گشوده نشود، انتقال و تامین آب، جمعیت حاشیه شهر را افزایش میدهد، ساخت چندین هزار واحد مسکونی جدید یعنی افزودن چندین هزار نفر ساکن جدید!
جوانانی که امروز سر کوچه ایستاده اند و در ۳۶۵ روز سال کارشان آفتاب گرفتن پای دیوار است، اگر چه اهدای کیسه ای از ماکارونی، روغن و برنج نیاز امروزشان را برآورده می کند نیازی که البته اگر برآورده نشود دین و ایمان نمی شناسد اما آن زمان گره اصلی را گشودهایم که او برای همیشه از این نوع کمک رسانی ها بی نیاز شده باشد و این مهم اتفاق نمی افتد جز با سیاست گذاری دقیق برای جذب سرمایه گذاری بخش خصوصی با حمایت های دولتی به منظور ایجاد اشتغال پایدار. اشتغالی که ذیل طرح های جامع ایجاد شود. همچنین تدوین برنامه هایی برای ایجاد انگیزه ماندگاری ساکنان بومی روستاها و شهرستان های اطراف، به منظور جلوگیری از مهاجرت، تعیین حریم و محدوده شهر و حفاظت از این اراضی برای جلوگیری از شکلگیری سکونتگاههای غیررسمی، تخصیص ردیف بودجه های مستقل برای سامان دهی و ارتقای کمی و کیفی زیرساخت ها، اصلاح قوانین و بعد از آن برخورد قاطع قضایی با قانونشکنان از جمله کارها و اقداماتی است که باید در موازات این امر انجام شود.موضوع مهمتر ایجاد یک مدیریت یکپارچه و واحد در امر سیاست گذاری، تصمیم گیری، برنامه ریزی و سامان دهی حاشیه شهر است. امروز بنیاد مستضعفان پای کار آمده و منطقه هدف تعیین کرده است، روز دیگر سازمان و نهاد دیگری احساس مسئولیت می کند (که باید بکند چرا که مشکل حاشیه مشهد امروز یک بحث ملی است) اما اگر این اقدامات و طرح ها یکپارچه نباشد، هر بار که وزیر و استاندار و شهردار جدیدی بیاید، روز از نو و روزی از نو تکرار می شود.
پیش از این تشکیل «سازمان اجرایی حاشیه شهر مشهد» توسط روزنامه خراسان پیگیری شد. سازمانی متشکل از نمایندگان دستگاه های مختلف که تصمیم گیرنده نهایی درباره مسائل حاشیه شهر بود. اگر چه پرونده تشکیل این سازمان در این دولت بسته شد اما جای خالی یک همچون ستاد و سازمانی در راس مشکلات حاشیه شهر همچنان خالی است و گرنه اقدامات مقطعی همچون مرهمی که تنها نیازهای روزمره را برطرف میکند اگرچه به اصطلاح ما روزنامه نگارها عکس خور ملسی هم دارد و در کارنامه سازمانی هم خوب می درخشد اما درد کهنه حاشیه شهر را درمان نمی کند و این زخم چرکین از جای دیگری سر باز می کند. اگر شش هزار کارتن خواب و معتادان متجاهر حاشیه شهر را یک شبه جمع آوری کنیم ولی هنوز آن زمین حصار کشی شده در حاشیه شهر خاک بخورد، هنوز آن سرمایه گذار در پیچ و خم اداری نفس کم بیاورد و رغبت نکند پا به عرصه میدان بگذارد، دوباره شاهد خم شدن قامت جوان دیگری پای بساط آن دیوار هستیم.
خواهر و برادر «کاسب تحریم»
محمدجواد اخوان در روزنامه جوان نوشت:
مصاحبه اخیر فائزه هاشمی رفسنجانی در سالگرد درگذشت مرحوم پدر وی، بار دیگر حواشیای جنجالی از طیفی از اعضای این خانواده را وارد فضای رسانهای کرد. فائزه هاشمی در این مصاحبه همه دستاوردهای انقلاب اسلامی را انکار میکند، تنها کشور را در دوره ریاست جمهوری پدرش رو به توسعه میخواند، خواستار دوستی با رژیم صهیونیستی میشود، جهاد جاودانه حاج قاسم سلیمانی را منکر میشود و ناچیز میخواند و در نهایت از آرزوی خود برای پیروزی «ترامپ» سخن میگوید.
هرچند این اظهارات تاآن حد مضحک است که حتی افراد کم اطلاع نیز به پوچی و بی ارزشی آن پی میبرند و همین «حمایت از دیوانه ای، چون ترامپ» که در کشور خودش هم منفور همه نخبگان از سلایق مختلف سیاسی شده، اوج بی مبنایی این اظهارات را آشکار میکند. البته ناگفته نماند که برادر بزرگ او «محسن هاشمی» در نامهای انتقادی برخی از این مواضع مهمل فائزه را نقد کرده است.
اما او هم در این نامه با ذکر این جمله خطاب به خواهرش که «در سالهای اخیر برخوردهای نادرستی با تو، خانواده و فرزندت شده است که شاید باعث کشاندن تو به تندروی و خارج شدن از مشی میانهروی پدر گردیده»، تلاش میکند اینگونه اظهارات بی اساس را نتیجه فشار و برخورد طرف مقابل نشان دهد. البته محسن هاشمی توضیح نمیدهد که کدام برخورد انجام گرفته با فائزه هاشمی نادرست بوده و مگر جز این است که به ملاحظه حال پدرش همواره به صورتی رأفت آمیز و اغماض گونه در مقابل اقدامات ساختارشکن و اظهارات موهن او برخورد شده و همین جسارت وی در اظهارات بی محابا و بدون ملاحظه حتی اشخاص مورد احترام ملت، نشان میدهد حتی چند سال بعد از درگذشت پدر نیز از همین ملاطفت و رأفت نظام در حال سوءاستفاده است. از سویی البته محسن هاشمی باید از خود بپرسد حی اگر بر فرض محال برخورد نادرستی هم با فائزه شده بود، آیا این برخوردها منجر به ازاله عقل او شده که آرزوی پیروزی ترامپ را میکند و یا پای منافعی خاص در میان است؟
به هر روی این مصاحبه و به طور کلی اظهارات این چنینی فائزه، یادآور فایل صوتیای است که ۱۰ سال پیش از مذاکره برادر دیگر او یعنی مهدی با یکی از عناصر ضدانقلاب منتشر شد که مهدی در ان گفتگو صراحتاً از تلاش برای اعمال فشار و تحریم بیشتر علیه ملت ایران سخن گفته بود.
اکنون و بعد از گذشت ۱۰ سال خواهر آرزوی پیروزی کسی را میکند که فشار و تحریم حداکثری را علیه ملت ایران اعمال کرد و جالب اینجاست که او به صراحت میگوید «شاید اگر فشارهای آقای ترامپ ادامه پیدا میکرد، بالاخره ما مجبور میشدیم یک تغییر سیاستهایی را داشته باشیم.» در واقع این مصاحبه و آن فایل صوتی این برادر و خواهر مکمل هم هستند و پرده از واقعیتهایی بر میدارند که باید ملت ایران از آن آگاه شوند.
۱۰ سال پیش در فایل صوتی منتشر شده مهدی هاشمی گفت «کاری که ما میکنیم صد برابر بدتر از اقدامات ضد انقلاب در خارج است» و تأکید کرد که «در خانواده تقسیم کار کردهایم.» بنا به اظهارات نیک آهنگ کوثر از عناصر ضدانقلاب خارج نشین مهدی هاشمی به او «پیشنهاد کرد که وی با افرادی در وزارت خزانهداری (ایالاتمتحده) در تماس باشد و برای افزایش تحریمها علیه ایران تلاش کند.» حال بعد از ۱۰ سال خواهر جنجالی همان برادر آرزومند فردی همچون ترامپ برای ایران است تا «تغییر سیاست هایی» رخ دهد. این تغییر سیاستهایی که این خواهر و برادر در پی آن هستند چیست؟ آیا جز این است که پای منافع طیف خاصی از تکنوکراتها در میان است؟! «تقسیم کار»ی که مهدی ۱۰ سال پیش از آن سخن گفت در این برنامه چه جایگاهی دارد؟ چه بازیگران داخلی و خارجی دیگر با این تیم «کاسب تحریم» همراه و شریک هستند؟
اکنون چهار سال از درگذشت هاشمی رفسنجانی میگذرد و نیک میدانیم که مهمترین میراثی که از هر فرد به جای میماند، اولاد و خاندان متوفا است. به نظر میرسد طیفی از عناصر فرصت طلب در حال بهره برداری از این خاندان شناخته شده برای منافع سیاسی و اقتصادی خاص هستند که چنین چیزهایی بیشتر به زیان نام مرحوم آقای هاشمی است.
افراد عاقلتر از این خاندان همچون «محسن هاشمی» باید بدانند مسیری که طیفی از دیگر اعضای این خانواده در حال طی آن هستند هم به زیان نام و تلاشهای مرحوم آقای هاشمی است و هم آینده سیاسی این خاندان را تحتالشعاع قرار میدهد. بی شک قرار نیست تا همیشه به ملاحظات و مجاملات، راه برای هتاکی و ساختارشکنی «کاسبان واقعی تحریم» باز باشد.