به گزارش مشرق، انگار برای تمام شهر آشنا بود. نامش بر سر زبانها میگشت و همه در انتظارش بودند تا بیاید، برایشان از حاج عمران بگوید، از عزیزانشان بگوید. که چه شدهاند؟ کجایند؟ از خانواده هر رزمندهای جویای حال رزمندهاش میشدی پاسخ یکی بود: «هیچ نمیدانیم! منتظریم تا حقبین بیاید.» گویی مائدهای بود آسمانی تا از خوان نعمتش خوشهای برچینند و دلشان آرام گیرد.
محمدعلی حقبین، فرمانده گیلانی که در هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است و بعد از آن در جبهه مقاومت از خاطراتی میگوید که گاه مثل کوه سنگین و ناراحت کننده است و گاه همانند آب روان بارانی و خندهدار. روایتهایی از فقدان دوستان عزیزش که آثار روحی و روانی فراوانی برای او داشته، اینکه رویارویی با صحنههای سخت و خشن جنگ هشت ساله و مبارزه در آن سالها قدرت ریسکپذیری او را بالا برده است و حضور دائمی در لایههای مختلف جنگ خاطرات تلخ و شیرینی را برای سردار حقبین به ارمغان آورده، در ابتدا تعاریف خاطراتاش بیمعنی جلوه کرده زیرا معتقد است کار ِ برای رضای خدا گفتن ندارد اما اصرار و تشویق اطرافیان و باقیماندگان از جنگ او را بر آن داشته تا خاطراتش را روایت کند.
او این کتاب را متعلق به شهدا میداند خصوصاً دو فرمانده شهیدش… و به نقل از خاطره نگار «گیلمانا» باید نوشت بهخاطر آنها که ندیدهاند و نشنیدهاند، باید نوشت به خاطر کسانی که نمیخواهند ببینند و بشنوند، باید نوشت تا دست فرداها از زیباییها خالی نماند، باید نوشت به یاد آن مردان و زنان آسمانی که در انبوه خاک مدفون شدند، باید نوشت تا کسانی که ندیدهاند بدانند. آنها که نبودهاند چگونه مجروح شدند، چگونه افتادند و در آخرین لحظات چه گفتند.
نشست نقد و بررسی کتاب «گیلمانا» با حضور سردار محمدعلی (ابراهیم) حقبین و نویسنده کتاب سیده نساء هاشمیان در خبرگزاری مهر برگزار شد، در ادامه یادها و گفتههای سردار حقبین و نساء هاشمیان از نگارش کتاب میآید.
از کتاب گیلمانا بگویید و اینکه چگونه سیر تکاملی زندگی سردار حقبین را در کتاب به تصویر کشیدید؟ با توجه به تمام سختیهایی که در طول نگارش کتاب وجود داشت سردار در سوریه بودند، یا در شهر دیگری زندگی میکردند چگونه بر این سختیها فائق آمدید و توانستید این کتاب را به سرانجام برسانید؟
سیده نساء هاشمیان: گیلمانا یک شاخه گل معطر و زیبایی از باغ پر زیبای دفاع مقدس است و من خدا را شاکرم که توانستهام یک گل را بچینم و این هم از یاری و لطف خداوند بود.
کتاب گیلمانا از دالانهای مختلفی از زندگی سردار را به تصویر میکشد و از ابتدای کتاب تمام موضوعات قابل لمس است از ابتدای کتاب متوجه خواهیم شد که کتاب روایتی خشک و خشن از جنگ باشد، بلکه سیر تکاملی سردار در این کتاب بهخوبی دیده میشود، زیرا کمال پروسه تدریجی دارد. مخاطب زمانیکه این کتاب را میخواند قطعاً متوجه خواهد شد که کمال و رشد سردار آنی نبوده است یعنی فقط در عملیات و در طول ۸ سال دفاع مقدس نبوده است بلکه کمال این انسان تدریجی از بدو تولد او شروع شده است و تا ۸ سال دفاع مقدس ادامه پیدا کرده تا رسیده به سوریه و آزادی نبل و الزهرا...
با خوانش این کتاب قطعاً به این تفاسیر خواهیم رسید که تنها انقلابیکردن مهم نیست بلکه انقلابی ماندن مهم است و این انقلابی ماندن سردار حقبین در کتاب دیده میشود. در این کتاب نشان داده میشود مسئولیتی که بهعهده سردار گذاشتهاند و باورهایی که در ذهنش از شروع جنگ در او شکل گرفته تا به امروز، ادامه دارد و حتی در آن باورها ذوب شده است. این موضوع یعنی این انسان تنها در حرف انقلاب را باور نکرده بلکه باور همچنان در مسیر زندگیاش استمرار دارد.
با خوانش این کتاب قطعاً به این تفاسیر خواهیم رسید که تنها انقلابیکردن مهم نیست بلکه انقلابی ماندن مهم است و این انقلابی ماندن سردار حقبین در کتاب دیده میشود. در این کتاب نشان داده میشود مسئولیتی که بهعهده سردار گذاشتهاند و باورهایی که در ذهناش از شروع جنگ در او شکل گرفته تا به امروز، ادامه دارد و حتی در آن باورها ذوب شده است
آن چیزی که برای من به عنوان نویسنده کتاب و هم بهعنوان یک مخاطب نشان میدهد، این است که وجود یک سرپرست، یک ولی در تربیت یک انسان تا چه اندازهای میتواند نقش داشته باشد و در زندگی سردار نوع تربیت پدر او کاملاً تأثیرگذار بوده است. والدین سردار حقبین توانستهاند نقش الهی و انسانی را به خوبی ایفا کنند و سردار حقبین را در دامان خودشان پرورش دهند. با توجه به اینکه با خانواده سردار حقبین آشنایی دیرین داشتهام به مادر سردار حقبین میگفتم: «چه شیری به بچههایت دادهای؟ که فرزندان خوبی را تحویل جامعه دادهای؟»
یکی از مشکلاتم برای نگارش کتاب زمانی بود که میخواستم با سردار حقبین مصاحبه انجام دهم و خاطراتشان را بگویند. گاهی اوقات در میانه کار بودیم که سردار برای مأموریتهای چندماهه حتی چندساله به سوریه اعزام میشدند و کار ابتر میماند. ضمن اینکه مکان مشخصی برای مصاحبه نداشتم و مجبور بودم که بروم در خانهشان بمانم.
در این کتاب بیشتر از خاطرهنگاری، سعی در واقعنگاری شده است، هم خاطره و هم واقعیات در زندگی سردار بیان شده، چگونه مرز میان این دو امر را رعایت کردید؟
هاشمیان: بُعد دیگر این کتاب، به تصویر کشیدن فرهنگ روستاهای گیلان است، البته این فرهنگ در شهر از میان رفته بلکه برای ۳۰ یا ۴۰ سال قبل است (مثلاً جادهها آسفالت نیست، بچهها برای رفتن به مدرسه باید با قایق میرفتند…) اما کاملاً زندگی روستایی در شمال ایران به تصویر کشیده شده است. در این کتاب رگههایی از طنز هم وجود دارد. این کتاب مخاطب را گاه میخنداند و گاه اشکهایش را سرازیر میکند.
بارها شده بود که دست از کار کشیدم و گریه کردم حتی بعضی اوقات در بازنویسیهایی که خانم رامهرمزی از کتاب داشتند به او میگفتم من نمیتوانم دیگر این قسمت را بخوانم خودتان ادامه آن را انجام بدهید!
در کتاب واقعنگاری شده است نه خاطرهسازی! اما از اصل خاطره هم سعی داشتم خیلی دور نشوم. ساده زیستی در این کتاب به وضوح دیده میشود و با ساده زیستن انسان به کمال میرسد. رسیدن به کمال و رشد معنوی انسان صرفاً زندگی تجملی نیست. این کتاب ثابت کرده که انسان با داشتن کمترین امکانات هم میتواند به رشد و معنویات برسد و به خدا نزدیکتر شود.
طراوت عشق و جنگ در هم تنیده و بافته شده است، در این کتاب هم کاملاً این موضوع محسوس است (مثلاً: آن جایی که مادر شهید سلمان اکبری نمیتواند از فرزندش جدا شود و جدایی مادر از آغوش فرزند خیلی سخت است، اما سردار با بیرحمی بچه را از دامن جدا میکند…) من بهعنوان یک محقق در حد توان انرژیام را گذاشتم.
سردار حقبین درباره روایتهایتان از ۸ سال دفاع مقدس در کتاب گیلمانا بفرمائید تا چه اندازه سعی داشتید از اتفاقات و رویدادهایی بگویید که در ۸ سال جنگ رخ داده یا بیشتر تمایل داشتید از خاطراتی بگویید که بیشتر مرور روزهای باشند که درسهایی از آن روزها گرفتید، روزهای خشن و سخت هشت سال دفاع مقدس چگونه به گیلمانا تبدیل شدند؟
سردار حقبین: ۵ یا ۶ سال پیش بود که خانم هاشمیان پیشنهاد دادند تا این کتاب را به نگارش درآورند و من خیلی علاقهمند نبودم اما بعدها به توصیه خانم هاشمیان و برخی از دوستانم، فکر کردم که جنس فعالیتهای ما در دفاع مقدس و انقلاب اسلامی تقریباً نزدیک بههم است، شاید اسم و رسم من در این کتاب درج شده است اما عموماً رزمندگانی که در دفاع مقدس حضور داشتند همه از این صحنهها و همچنین سختتر از این صحنهها برایشان بهوجود آمده است. مخاطب با خواندن این نوع کتابها بهنوعی قضاوتی در آینده خواهند داشت.
اگر هم کسی این کتاب را بخواند و از جنگ خیلی اطلاعات نداشته باشد احساس میکند در روایت این کتاب غلو شده است و باور نمیکند اما من تماماً واقعیتها را صادقانه بیان کردم. سعی کردم اصلاً وارد غلوگویی نشوم، هیچ کلمهای را اضافه نگفتم و در برخی جاها روایت را کم کردم زیرا باورش برای مردم بسیار سخت است
این کتاب به قلم و هنر خانم هاشمیان است و من هم با راهنمایی او توضیحات را دادهام و این کتاب متولد شد. دوران زندگی بچگی من همانند خیلیها دوران شیطنت بود، خداروشکر که خیلی از آن خاطرات را حذف کرد اگر در کتاب میماند دیگر کسی ما را تحویل نمیگرفت. بعد هم وارد عرصه جنگ و دفاع مقدس شدم البته یک سال و چندماه از جنگ گذشته بود و من وارد جنگ شدم. کمکم تجربیات باعث شد که به جایی رسیدم که این تکلیف بر ما وارد شد و تلخ و شیرینیهای زیادی را هم پشت سر گذاشتیم. اگر هم کسی این کتاب را بخواند و از جنگ خیلی اطلاعات نداشته باشد احساس میکند در روایت این کتاب غلو شده است و باور نمیکند اما من تماماً واقعیتها را صادقانه بیان کردم. سعی کردم اصلاً وارد غلوگویی نشوم، هیچ کلمهای را اضافه نگفتم و در برخی جاها روایت را کم کردم زیرا باورش برای مردم بسیار سخت است.
صحبتهای خانم هاشمیان درباره شما اینکه در کنار انقلاب کردن انقلابی ماندن هم مهم است و شما در تمامی مراحل زندگی این خصلت را حفظ کردید! این امر چگونه درون شما عمیقتر شده و میشود؟ با توجه به اینکه هم در ۸ سال دفاع مقدس و هم در جبهه مقاومت هم حضور مستمر داشتید!
سردار حقبین: فراز و فرود فراوانی در کتاب وجود دارد که لحظات تلخ و شیرین با هم درآمیخته شده است، اما باید بدانیم روزهای سختی را گذراندیم، مثلاً باید شبی را برای عملیات میرفتیم تا سرزمینمان را از تصرف عوامل بیگانه خارج کنیم، با توجه به آن شرایط سختی که در دوران ۸ سال دفاع مقدس وجود داشت از دل آن کتابهای زیادی در این زمینه چاپ و منتشر شد. که مردم میخوانند و میگویند که او هم یکی از میلیونها آدمی که در جبهههای جنگ و دفاع مقدس حضور داشت. این یک فرمانده از هزاران فرمانده یا سردار حاج قاسم سلیمانی را از ما گرفتند میگویند ایشان هم یکی از آن هزاران سربازی که امامخمینی (ره) تربیت کرد و باز هم از این افراد هستند و میتوانند باشند.
این کتاب هدیهای است به تمامی رزمندهها و همه خوبان عالمی که در آن دوران هشت سال دفاع مقدس کمک کردند (مثلاً پیرزنی که در خانهای به تنهایی زندگی میکرد مرغاش ۴ تا تخم میکرد دوتای آن را برای خود برمیداشت دوتای آن را میفروخت برای جبهه) اینها خیلی ارزشمند است اما در کجای این گونه کتابها میتوانیم چنین چیزهایی را بخوانیم؟! ما باید قدردان مردم باشیم، آنهایی که در پشت صحنههای جبهه جنگ حضور داشتند و شرایط را مدیریت کردند باید به آن پرداخت شود. هر چند خیلی در کتاب به چنین اتفاقاتی خیلی پرداخت نشده است. اما کتابهایی از این دست سندی پر افتخار برای نسلی که انقلاب کرد و انقلاب را تا مرحلهای رساند، است. امروز نسل جوانان ما هم افتخار آمیز هستند که میتوانیم در جبهه مقاومت آنها را ببینیم. این زنجیره از دفاع مقدس تا به امروز «جبهه مقاومت» به هم متصل است و ادامه دارد. سن و سال شهدای دفاع مقدس را اگر بررسی کنیم میانگین ۳۰ سال به پایین بود امروز هم جبهه مقاومت جوانان ما رقم میزنند، البته افرادی که در دوران دفاع مقدس هم بودند در جبهه مقاومت هم حضور داشتند اما افتخار بزرگ به پای جوانان سوم و چهارم است.
این کتاب گوشهای از زحمات دوران دفاع مقدس و رزمندهها و مردم خوبمان را روایت کرده است، از پدران و مادران شهدا فراوان گفتیم زیرا همه آنان از یک جنس هستند.
اوایل تمایلی به چاپ و انتشار خاطراتتان نداشتهاید دلیلاش چه بود و بعد چگونه راضی شدید که گیلمانا متولد شود؟
سردار حقبین: من خودم به شخصه علاقهای به چاپ این کتاب نداشتم و اوایل کتاب هم گفتهام که اگر هنرنمایی خانم هاشمیان نبود شاید این کتاب به این زیبایی درنمیآمد چندین بار که این کتاب را خواندم هم خندیدم و هم گریه کردم زیرا خاطرات مجدد برایم یادآوری شد. صحنههایی در کتاب هست که خیلی سخت بوده و اگر باز هم کتاب را بخواهم بخوانم باز در همان احوالات میروم و برایم یادآوری ناراحتکنندهاست. در نهایت تصمیم گرفتم که اتفاقات ۸ سال دفاع مقدس را برای آیندگان روایت کنم و بهنوعی تجربیاتم را در کتابی ثبت و ضبط کنم البته سعی کردم که از روایت خاطرات شخصی اجتناب کنم و بیشتر تجربیات جنگ را عنوان کنم. امیدوارم این تجربیات درسی برای آیندگان باشد و زوایای از جنگ را با گفتن خاطراتم تجسم کنند و برایشان قابل لمستر شود.