به گزارش مشرق، مصباحالهدی باقری، پژوهشگر هسته نوآوری مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیهالسلام طی یادداشتی نوشت:
معمولاً شناخت مسیر حرکت تا اثر بزرگان تاریخ، کار آسانی نیست. اینکه از آغاز تا انجام، از چه نقاطی و چگونه مسیر تکامل و تعالی، پیموده شده یک دغدغهی اساسی است و تشنگان و جستجوگران زیادی به دنبال فهم و کشف آن هستند. جالبتوجه اینکه، اینقدر مسیر پر از گره و راز و رمز و پیچیدگی است که کشف آن با همهی جزئیات تقریباً ناممکن است و بهتبع آن، تقلید و کپیبرداری، معلوم نیست ما را به نتیجهی درست و حتی خوبی رهنمون کند. میتوان گفت: جمع اقتضائات یک نفر در یک زمان، ما را به یک راه درست و بهینه رهنمون میشود و حالا با تغییر این فرد و متغیرهای زمان و زمانه، شاید راه دیگری، راه درستتر باشد.
حال اگر متغیرهای دیگری هم در این میانه باشد کار بسی سختتر و تجزیه و تحلیل آن نادقیقتر و شاید ناقصتر باشد. مثلاً بزرگان دینی که مسیری برای سلوک شخصی دارند، تحفظات ظریف و دقیقی را برای خود معمول و متعین میدارند که هرکسی را بدان راه نیست؛ همین سبب بیش از اندازه سخت شدن مسیر کشف میشود.
اما میتوان یک سوی دیگر این ماجرا را دید. کسی که در این مسیر تتبع و تحقیق میکند، هر چه پیش میرود و هر چه کشف میکند، لذت کار برایش افزون میگردد. دوست دارد بیشتر و بیشتر غور کند و به قیافهای منسجم و منظم از شخصیت مورد تحقیق دست یابد. لذا مسیر کشف، مسیر جذاب و پرهیجانی است و شاید همین است که محقق را با همهی دشواریها، باز به خود جلب میکند تا از درون آن، دستمایهای برای زیست بهتر به جهان و جهانیان تقدیم کند.
امام خمینی یکی از این شخصیتها است. هم اخلاق فردی و هم سلوک اجتماعی ایشان، زمینهساز حرکتی عظیم در دنیای معاصر شده است و خود بهعنوان نقطه عطفی بزرگ، سرمنشأ بسیاری از تغییر نگاهها، و تطور رویکردها در افراد و جوامع گردیده است. هم زمانهی امام پر از رویداد و واقعه بوده است و هم شخص شخیص امام پر از ظریفکاریها، تربیت و ساخته شده است. هم با متربی شایستهای سروکار داریم و هم با مربی کاردان و کاربلدی. هم با مرجعی نمونه و الگو مواجهیم، هم با راهبری سیاستدان و زمانشناس. هم با حکیمی متأله، رو در رو هستیم هم با زعیمی دنیادیده و وسط میدان.
آنچه در امام بهصورت ممتاز و مؤثر دیده میشود این است که امام با اشراف به مسیر عرفان و سیر الی الله، دائم در حال حرکت، تغییر، تطور و تحول بودهاند و این تحول درون در شخصیت مزکائی چون امام، تحول بیرونی را رقم زده است. حال یک سؤال کلیدی وجود دارد و آن اینکه امام چگونه این تحولخواهی را در شخصیتشان نضج داده و بعد از آن مشغول تربیتش شدهاند تا جایی که علاوه بر جهان درون، جهان بیرون را متأثر نمودهاند و به مرتبهی «امام تحول» رسیدهاند. در این نوشتار به برخی از این نقطههای آغاز و نقطههای عطف پرداخته میشود.
فهم جهادی
زندگی امام از بدو تولد، با درگیری پدر و خاندان پدری با متجاوزان به حقوق مردم، زمینخواران و غاصبان گره خورده است. در همین مسیر، ایشان خیلی زود از نعمت پدر محروم شده و همین زمینهای میشود تا گِل اولیهی شخصیتشان، بهشدت ظلمستیز شکل بگیرد. اینکه از کودکی بفهمی تعدی و تجاوز چیست و برای از میان برداشتنش عرق و عصبیت و غیرت داشته باشی و نسبت به آن نهتنها بیتفاوت نباشی بلکه حساس و تیزبین باشی. اینکه بفهمی راه محو ظلم، تنها از کشتن قاتل و مباشرین آن نمیگذرد و لازم است چشمهی آلودهی اندیشهی ظلم و تعدی به دیگران خشک شود. اینکه برای از بین بردن ظلم، راه طولانی در پیش است که آغاز آن فهم معنای ظلم و ظالم و مظلوم و پیدا کردن مصادیق آن است. آزادگی خانوادهی امام، حدی از ملکهی شجاعت را در وجود ایشان پرورش داد تا در مسیر زندگی اجازه ندهند طیف اربابان، رعیت را مورد تحقیر و استثمار خود قرار داده و بهراحتی و با زورگویی و ستمگری، مشق تعدی به حقوق دیگران کنند.
فردی که ظلم میبیند یا منکوب است یا آزاده. اگر منکوب باشد، به ظلم تن میدهد و طبعاً زمینهی ظلم بیشتر و ظلمپذیری بیشتر را برای خود و اهلوعیال خود فراهم میآورد. اما کسی که آزاده است، آرام و قرار ندارد تا ظلم را محو و ظالم را ادب کند؛ حتی در مواقعی حد تعدی متجاوز او را به نقطهای میرساند که با ظالم و طاغی به مبارزهای حیثیتی و مقدس اقدام نماید. همین قرار نداشتن، بذر جهاد و مقاومت را برای برچیدن ظلم در دلها مینشاند. لذا امام از کودکی اینگونه تربیت شده بود و اجازه نمیداد داغ پدر شهیدش و یتیمی خاموش شود و فراموش.
این جنس شخصیت امام در دورهی جوانی و با ظهور رضاخان قلدر در مسند نخستوزیری و پادشاهی، بهتر نشو و نما یافت. حالا حکومت، نه در ردهی یک نظمیهچی، بلکه از صدر تا ذیل آن، دچار بیماری ستمگری و تجاوز شده است. ورود امام به مدرسه و حوزهی علمیه و استعداد شگرف و هوش سرشار ایشان، همراه با شاگردیکردن نزد علمای تراز اول فقه و عرفان و اخلاق، و البته مواجهشدن با شخصیتهای مجاهدی چون شهید والامقام مدرس، درک امام از شرایط مقابله با این حد از ظلم و ظلمت را، به درکی مبنایی و ریشهای و هویتدار تبدیل نمود. این خواست و طلب، روحیهی مبارزه و جهادگری را در امام تقویت کرد و به سایر دغدغههای امام نیز جهت داد.
فهم فقاهتی
در طول تاریخ شیعه، بودهاند علمایی که فهم دقیق و درستی از عرصهی بلندبالای «فقه و فقاهت» پیدا کردهاند و خود را در چارچوبهای سنتی، تقلیدی و کمرمق فقهی که بهنوعی زمینهساز تحجر و نگاه مرده به جریان اقتضائات و نیازهای دین برای انسان معاصر است، اسیر و تاریکنشین نگرداندهاند.
برای این بلندنظران، جولانگری در عرصهی فقه منحصر در یک نگاه کاملاً مصرفگرایانه برای تعیین تکلیف فرد و افراد نبوده است بلکه فقه را نوعی جهانبینیِ دینبنیاد برای ادارهی فرد و جامعه در مسیر رسیدن به قرب و فلاح فردی و اجتماعی میدانستند. با این عینک، هیچگاه مشرب فقهی و روششناسی معتبر آن در قالب علم اصول، بیجواب و پاسخ نبوده است. به این واقعه در خصوص حلیت بازی شطرنج توسط حضرت امام در دو سال مانده به رحلت ایشان نگاه کنید: از امام استفتا شد اگر شطرنج، آلت قمار بودن خود را بهطور کلی از دست داده باشد و تنها بهعنوان یک ورزش فکری از آن استفاده گردد، بازی با آن چه صورتی دارد؟ امام فتوا دادند: بر فرض مذکور اگر برد و باختی در بین نباشد، اشکال ندارد. یکی از شاگردان امام در مقام اشکال به این فتوا طی نامهای اینگونه مینویسد:
«سائل محترم از کجا ادعا میکند که امروز شطرنج آلت قمار بودن خود را بهکلی از دست داده است و تنها ورزش فکری شده است؟ در روایت معتبره از سکونی از حضرت صادقعلیهالسلام آمده است: قالعلیهالسلام: قال رسول اللهصلیالله: انهاکم عنی الزفن و المزمار و عنی الکربات و الکبرات و قالعلیهالسلام: نهی رسول اللهصلیالله عن اللعب بالشطرنج و الزور... هر دو دلیل اطلاق دارد. بنابراین استفاده میکنیم بازی با شطرنج حرام است چه آلت قمار را از دست بدهد یا نه و دعوای انصراف، منشأ صحیحی میخواهد که به نظر نمیرسد و آنچه ممکن است گفته شود، مثل غلبه یا آلیت در آن زمان منشأ صحیحی ندارد و در خود فحص کرده و حجتی برخلاف اطلاق مزبور نیافتم».(نشریه پاسدار اسلام، سال هفتم، شماره۸۳، صفحه۱۰)
حضرت امامره در پاسخ این نامه، به عدم توجه به زمان و مکان و جمود بر نصوص و لوازم آن بهطور کلی اشاره کرده و توجه میدهند که جمود بر نصوص بدون توجه به زمان و مکان، چهبسا مناسبات تمدن جدید را در هم بشکند و مردم را به دورانهای قدیم بازگرداند. ایشان پاسخ دادند: «بنا بر نوشتهی جنابعالی [و جمود بر نصوص] زکات، تنها برای مصارف فقرا و سایر اموری که ذکرش رفته است و اکنون که مصارف به صدها مقابل آن رسیده است، راهی نیست و رهان در سبق و رمایه مختص به تیر و کمان و اسبدوانی و امثال آن که در جنگهای سابق به کار گرفته میشده است و امروز هم تنها در همان موارد درست است، و انفال که بر شیعیان تحلیل شده است، امروز هم شیعیان میتوانند بدون هیچ مانعی با ماشینهای کذایی جنگلها را از بین ببرند و آنچه را که باعث حفظ و سلامت محیطزیست است، نابود کنند و جان میلیونها انسان را به خطر بیندازند و هیچکس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد، منازل و مساجدی که در خیابانکشیها برای معضل ترافیک و حفظ جان هزاران نفر مورد احتیاج است، نباید تخریب گردد و امثال آن و بالجمله آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید بهکلی باید از بین برود و مردم کوخنشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی کنند... ».
نگاه امام یک نگاه کاملاً منضبط و به دور از افراط و تفریطهای مرسوم است. نه آنقدر در لایهی تحجر میماند که هرگونه امروزنگری دچار ابهام و ایهام شود و بدون جواب بماند و نه آنقدر بیمبنا حرکت میکند که استنباطات شرعیه که موجبات حجیت فقهی را فراهم میآورد، مطرود و غایب باشد. این نگاه با اصل و ریشه، مسقطالرأسش همان فقاهت سنتی است که برای پاسخگویی مستحدثات، نهتنها عاجز نیست بلکه موجبات صواباندیشی دینی بر پایهی محکمات را فراهم آورده و منطق احکام اولیه و ثانویه را در بزنگاه بنبستها، عرضه مینماید.
فهم جهانوطنی (مدنی)
نگاه امام به مسائل و موضوعات، نگاه معاصر بود. شاید مهمترین تمایز امام با فضای غالب مدارس و حوزههای علمیه این بود که کاملاً جهانوطنی زندگی میکردند. خود را در چارچوبهای بسته ندیدند و تلاش کردند عرصهی نیازشناسی و پاسخگویی را منحصر در یک فرد شیعهمذهب نکنند، بلکه با احاطه بر امروز دنیا، نقشهی رسیدن به کمال انسانی، اجتماعی و جهانی را از مختصات انسان امروزی شروع کرده و با اشراف بر ضرورتها و الزامات، راه درست و نجاتبخش را در قالب مفاهیم، گزارههای راهنما، اصول و سیاستهایی (به نسبت موقعیتی که در عرصهی جامعه یا حکمرانی داشتند) برای جامعهی انسانی تجویز نمایند.
این منظر ژرف و بلند سبب شد امام همیشه چندین گام از همهی معاصران خود جلوتر باشد و هیچگاه در چنبرهی نگاههای فرمال یا نظریات نخنما شده اسیر نگردند. شاید هرقدر شما انسان مجاهدی باشید اما نتوانید جهانبینی صحیح و شناخت درست را در اختیار پیروان قرار دهید، خیلی زود دچار ورشکستگی شده و نظریات شما به رکود خواهد خورد. وقتی امام مفهوم کوخنشینی و کاخنشینی یا بسیج جهانی مستضعفین یا اسلام ناب و اسلام آمریکایی را طرح میکرد، هیچگاه مرزهای جغرافیایی، این اندیشهی زلال را محدود نمیکرد. به این جملات خیره شوید:
«امروز جهان تشنهی فرهنگ اسلام ناب محمدی است و مسلمانان، در یک تشکیلات بزرگ اسلامی، رونق و زرق و برق کاخهای سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروز خمینی آغوش و سینهی خویش را برای تیرهای بلا و حوادث سخت و برابر همهی توپها و موشکهای دشمنان باز کرده است و همچون همهی عاشقان شهادت برای درک شهادت، روزشماری میکند. جنگ، جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان، بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم».
این جملات در عین اینکه کاملاً آرمانگرایانه است ولی پر از مفاهیم ژرف است. هم توحیدی است، هم سلوکی را نشانهگذاری میکند، هم تشکیلاتی است و هم بدون مرز جغرافیایی و در واحد انسانی است. این نگاه امام را نهتنها عارفی سالک، بلکه مجاهدی خستگیناپذیر و مهمتر از آن ایدئولوگی جهانشناس و بالاتر از آن، راهبر و فرماندهی مشرف به نیازها و کمال انسانی معرفی میکند.
بازهم با شهد شیرین کلامش همراه شوید: «این وظیفهی اولیهی ما و انقلاب اسلامی ماست که در سراسر جهان صدا زنیم که ای خوابرفتگان! ای غفلتزدگان! بیدار شوید و به اطراف خود نگاه کنید که در کنار لانههای گرگ منزل گرفتهاید. برخیزید که اینجا جای خواب نیست! ... راستی اگر بسیج جهانی مسلمین تشکیل شده بود، کسی جرئت اینهمه جسارت و شرارت را با فرزندان رسول اللهصلیالله داشت؟»
امام، خمینی بود و خمینی ماند، اما افق جهانیاش به خمینی بودنش اعتباری بخشید که تا دنیا دنیاست اسم و رسم خمینی در هر قیام و انقلابی که علیه ظلم برپا میشود، دیده میشود. او روحالله بود و روح زندهای بخشید به حرکتها و نهضتها و قیامها و انقلابها.
فهم چندلایه (راهبردی) :
امام، ذهنی چندلایه داشتند. هم در مسیر سلوک و عرفان نظری و عملی، درسآموخته و مربی شده بودند، هم در فلسفه به غایتالمنتهایی دست یافته بودند، هم فقیهی متبحر بودند و پیشرو، هم ادیبی بودند کارآزموده، هم آشنای به موضوع تشکیلات و تعاملات و ترابطات. همهی اینها، امام را در تلاقی بینظیری در چند راههی حکمت و عرفان و فقه قرار میداد که با ذوق سرشار ادبی و شناخت حکمرانی جهانی معاصر همراه بود. آن مبنا و این معرفت، او را به انسانی ذوابعاد و البته ذوفنون تبدیل کرده بود که در هر حادثه و واقعهای، از گنجینهی خرد و درایت خود، که برگرفته از سررشتههای معرفت ناب توحیدی و فهم معادلات قدرت در دنیای معاصر بود، به تصمیم میرسید. این همانی بود که امام نام درست «تکلیف» بر آن نهاد و تکلیفگرایی را به معنای توجه به عمل و حرکت بهسوی آن، با انگیزهی انجام اوامر خدای متعال و کسب رضایت او پیگیری کرد. ازاینجهت تکلیفگرایی خود عمل خاصی نیست بلکه روش خاصی در انجام عمل است.
لذا امام در اتخاذ هر تصمیمی علاوه بر لحاظ شرایط بیرونی، به اقتضائات درونی هم ملتفت بوده و همهی این سیر و شناخت را معطوف به رضایت حقتعالی و انجام تکلیف میدانسته است. لذا زندگی امام، پر از تلاقیها، تزاحمها و تعارضها بوده و برای رسیدن به فرمول درست، چارهای نبوده مگر اینکه با یک نگاه جامع، مسئلهها شناسایی شده، اولویتبندی شده، تجزیهوتحلیل گردیده، سناریوهای مختلف حل و کشف شده و بدین طریق به دنبال بهترین گزینهی ممکن بودهاند.
این ذهن چندلایه که قدرت حلاجی بالایی نسبت به موضوعات پیدا کرده است، ظرفیت و زمینهی خوبی برای حرکت در مسیر بهبود، پیشرفت و تعالی ایجاد میکند. ضمن اینکه این مزیت ممتاز قابلیت دارد خود را در جایگاه راهبری یک حرکت پیشرونده نشان دهد.
شاید مهمترین هنر امام این بود که در مبنا استوار میشد اما نمیماند و تا رسیدن به مسیر و سیر حرکت و نقشهی راه، ادامهی طریق میداد. از وحی و سیره با لحاظ حجیتهای فقه و شرع، به حکم و تصمیم و فتوا میرسید.
در قضیهی شکست اعتصاب در عصر ۲۱ بهمن ۱۳۵۷، در برخورد با منافقین، در ادامهی جنگ بعد از فتح خرمشهر، در قبول قطعنامه ۵۹۸، در ایدهی راهپیمایی برائت از مشرکین، در برکناری آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری، در تأسیس نهادهای انقلابی و... همه و همه رشحاتی از پویائی، فکر چندلایه، اندیشهی راهبردی با مبنای تکلیفگرای شرعی و راهبری معاصر مدنی و جهانی بهصورت برجسته دیده میشود. به حکم ارتداد سلمان رشدی توجه کنید:
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرئت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است انشاءالله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
امام در جایگاه ولیفقیه، امر و حکمشان برگرفته از کوثر جوشان فقه اهلبیتعلیهمالسلام بوده و ذرهای در افتای شرعیشان کوتاه نمیآمدند و اقتضائات مصنوعی و تزاحمات دنیای فعلی، حکم قطعی را مخدوش نمیساخت. اما در جایی که ظرفیت و منطقهالفراغی میدیدند که امکان مصلحتسنجی را مهیا میساخت، با اشراف فوقالعاده بر تعاملات و تزاحمات، به تجویز حکم و رأی میپرداختند.
لذا هیچوقت نگاه چندلایه به موضوعات تعطیل نمیشد، بلکه به اقتضای شرایط و وجود زمینه و ظرفیت، تلاش میگردید با لحاظ جنبههای مختلف، موضوعشناسی درستی انجام و حکم صوابی، انتاج شود.
نتیجه:
شخصیت امام خمینی، هم از حیث ساخت و تربیت و هم از حیث نگاه و پرداخت به معرفتهای قدیم و جدید و هم از حیث تلاقی با الگوهای شاخص انسانی-الهی دارای وجه تطوری و تحولی ممتازی است. با اینکه امام از استوانههای استوار اخلاقی، فقهی و فلسفی استفاده نمودند، اما هیچگاه از هیچکدام به نفع هیچکدام منصرف نشده بلکه آنها را از زاویهای بالاتر، درگیر و در تعامل باهم میدیدند. شاید ریشه ی نگاه توحیدی و ولایی امام که در اندیشهپردازی نظریهی ولایت فقیه خود را نشان داد، مهمترین رکن امامت تحول در اندیشه و سیرهی امام خمینی بوده است. اندیشهای که پرواز آن منوط به عمل صحیح دو بال بهصورت توأمان و همزمان است. یکی بال ولایت و دیگری بال فقه سرشار و پویای اهلبیت علیهم السلام است.