به گزارش مشرق، ۵اسفند ۶۲ رمضانعلی فرزند چهارم خانواده عامل در عملیات خیبر به شهادت می رسد. او هنگام شهادت در سمت فرماندهی تیپ امام صادق(ع) لشکر۵ نصر بود. با شهادت رمضانعلی، باب شهادت در خانواده عامل باز می شود و دقیقا یک سال بعد در ۲۲ اسفند۶۳ و در عملیات بدر، حسن فرزند آخر خانواده مسئول گردان زرهی تیپ ۲۱ امام رضا(ع) رخت شهادت به تن می کند.
در واقع از آن سال به بعد، ماه اسفند برای خانواده عامل رنگ متفاوتی می گیرد و از همان سال هاست که نوروز هم برای این خانواده انگار بیشتر به رنگی همچون سرخ شباهت دارد. ما امروز در ۳۷ و سی و ششمین سالگرد و در فراق والدین این دو برادر شهید به سراغ برادر بزرگ خانواده، حاج محمد علی عامل رفتیم و دقایقی را با او درباره برادران شهیدش به گفت وگو نشستیم. حاج محمد علی که این روزها یکی از چشم هایش را عمل کرده است، برایمان از دو برادرش می گوید.
او اگرچه ۷۰ بهار را پشت سر گذاشته و حدود ۴۰ سال هم از شهادت برادرانش می گذرد اما لابه لای حرف هایش گاهی بغض های ظریفی می کند و گویی یاد برادرانش برای او همچنان تازه است. حاج محمدعلی آقا خاطراتش از رمضانعلی را برایم مرور می کند. می گوید: رمضان از سنین ۱۴-۱۵سالگی فعالیت های انقلابی اش را شروع کرده بود. خاطرم هست یک بار نیمه های شب از دست ماموران رژیم فرار می کند و بالای شیروانی یکی از همسایه ها قایم می شود که ظاهرا جایش مناسب نبوده و نیمه شب از همان بالا به پایین سقوط می کند و صاحب آن خانه داد و فریاد می کند. رمضان از آن ها می خواهد که داد و فریاد نکنند و می گوید من پسر اوستا نصرا... نجار هستم و ماجرای فرارش را برای آن همسایه تعریف می کند.
برادر شهیدان عامل می گوید: جنگ که شروع شد، آن ها انگار مشتاقتر از همه ما برای حضور در جبهه بودند. آقا رمضان با وجود این که سن و سال زیادی نداشت و موقع شهادت ۲۲-۲۳ سال بیشتر نداشت اما نوع رفتار و کلامش همچون یک مرد کامل بود. بسیار نجیب و مودب بود به گونه ای که وقتی بزرگ ترها با او صحبت می کردند سرش را به نشانه ادب پایین می انداخت.
آقای قالیباف تعریف می کردند که «رمضانعلی با وجود مسئولیت اش در سمت فرماندهی تیپ اما با نیروها بسیار با فروتنی برخورد می کرد. او یک اصطلاحی داشت که وقتی خیلی جدی می شد، افراد را «مرد حسابی» خطاب می کرد. یعنی وقتی آقا رمضان به یک نفر می گفت «مرد حسابی» ما متوجه می شدیم که او خیلی ناراحت و عصبانی است.» آن قدر اذان می گویم تا...
آقا محمدعلی خاطره ای دیگر از شهید رمضانعلی را به نقل از مادرش برایمان تعریف می کند: «رمضان در عملیات مسلم بن عقیل به شدت مجروح شد به نحوی که پزشکان اعلام کردند احتمال زنده نماندن اش وجود دارد. بالاخره او را عمل جراحی می کنند اما پس از عمل، تارهای صوتی او از کار می افتد به طوری که وقتی صحبت می کرد، صدایش به زحمت شنیده می شد. پس از مدتی که حالش روبه راه شد، مجدد عزم جبهه کرد و وقتی به او گفتیم تو که نمی توانی صحبت کنی در جبهه چه می کنی؟ پاسخ داد آن قدر اذان می گویم تا صدایم درست شود. بعد از حدود شش ماه صدای ایشان به حالت اول برگشت.
ابتکار فنی حسن شهید حسن عامل کوچک ترین فرزند خانواده عامل قبل از اعزام به جبهه در تراشکاری کار می کرد و به کارهای فنی علاقه داشت. او پس از اعزام به جبهه، بعد از مدتی برای مسئولیت گردان زرهی تیپ ۲۱ امام رضا(ع) انتخاب شد. او به واسطه تبحری که در کارها و امور فنی داشت، توانسته بود با خلاقیت و تبحر اصلاحاتی در سیستم تهویه تانک به وجود آورد به نحوی که مورد تایید فرماندهان قرار گرفته بود.
از همین رو با توجه به نبوغی که حسن آقا داشت، مسئولان نیرو تصمیم می گیرند او را برای گذراندن دوره های فنی و زرهی به آلمان اعزام کنند که البته تقدیر او در اسفند ۶۳ با شهادت رقم می خورد و این اعزام هیچ وقت اتفاق نمی افتد. به یاد برادرم حسن حاج محمدعلی این خاطره را برایم تعریف می کند و می گوید: سال ۶۶ که یکی از فرزندانم به دنیا آمد برای این که یاد و نام برادرم «حسن» را در خانواده داشته باشیم، نام «حسن» را برای فرزندم انتخاب کردم و وقتی با مرحوم مادرم این موضوع را در میان گذاشتم، او هم آن قدر خوشحال شد که حد نداشت. وقتی دلتنگشان می شوم حاج محمد علی نیز همچون مشی پدرشان حاج نصرا... با مزار دو شهید خانواده مانوس است.
او که خادم حرم امام رضا(ع) هم هست، می گوید: هرگاه دلم برای برادرانم تنگ می شود، سر مزارشان می روم و با آن ها درد دل می کنم و از آن ها می خواهم که برای عاقبت به خیری ام دعا کنند و در آن دنیا شفیع ام باشند.
*روزنامه خراسان