سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
این هم از جو بایدنِ شما
جعفر بلوری در روزنامه کیهان نوشت:
بامداد جمعه، اولین حمله نظامی آمریکا به «حشدالشعبی» عراق در دوران ریاستجمهوری «جو بایدن»، با فرمان مستقیم او انجام شد و بنابر گزارشهای منتشر شده، شماری از نیروهای کتائب حزبالله در منطقه «بوکمال» سوریه (نزدیک مرز عراق) به شهادت رسیدند. شمار شهدا از یک نفر تا 22 نفر اعلام و تحلیلها و موضعگیریها درباره این حمله ادامه دارد. این جنایت، سوای از اینکه «تجاوزی آشکار» و خلاف تمام قوانین بینالمللی بود، از دو زاویه، «مهم» و قابل بررسی است: اول اینکه، تحلیل آن عدهای را که «بایدن» را فردی معقول و متفاوت از ترامپ معرفی میکردند، زیر سؤال برد و دوم اینکه؛ مسئولیت این حمله، رسما از سوی دولت آمریکا پذیرفته شده و حال اینکه، «غالبا»، آشکارا مسئولیت چنین حملاتی از سوی حتی دولت ترامپ، پذیرفته نمیشد چرا که «حشدالشعبی» نهادی رسمی و بخشی از نیروهای مسلح عراق است که زیر نظر نخستوزیر این کشور فعالیت میکند. از نکات مهم و در عین حال عجیب مرتبط با این حمله، مواضع مبهم یا بعضا عجیبی است که از عراق ساطع میشود. مواضعی که به نظر میرسد، در صورت ادامه یافتن، باعث تکرار چنین حملاتی خواهد شد. در این باره گفتنیهایی هست:
1- در علوم سیاسی میخوانیم، قالب سیاسی حاکم بر کشورها غالبا یا «ساختارمحور» است یا «کارگزارمحور». در قالب «ساختار محور»، این قانون و ساختار سیاسی حاکم است که، رهبران یک کشور را «محدود» و به عبارت دقیقتر «کنترل» میکند تا از ساختارهایِ تعریف شده خروج نکند. بدین شکل که رهبران سیاسی موظف میشوند، سیاستهای کلان کشورشان را در چارچوب این ساختار پیش ببرند. (اینکه از سوی چه کسانی موظف میشوند، بحث دیگری است که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد). اما، در قالب سیاسیِ «کارگزارمحور»، قانون نمیتواند افراد را آن طور که باید، محدود نماید و تصمیمات غالبا «فردمحور» میشوند. نظام سیاسی حاکم بر آمریکا نیز مثل خیلی از نظامهای سیاسی دیگر، ساختارمحور است طوری که با آمدن و رفتن فرد، ساختارشکنی مثل ترامپ نیز، در نهایت تسلیم ساختار میشود. منظور اینکه، در آمریکا، مثل خیلی از کشورهای دیگرِ دنیا، چون قالب سیاسی، «ساختارمحور» است، روسایجمهور نمیتوانند از آن شاکله و ساختار عدول کنند. این وضعیت را میتوان در نهادهای کوچکتر نیز مشاهده کرد مثل نهاد «پنتاگون». آیا با آمدن بایدن، ساختار و شاکله پنتاگون تغییر کرده است؟ پاسخ روشن است: «خیر»! از همین جا میتوان به نکته اول این یادداشت رسید. چقدر «سادهلوح»، «بیسواد» یا مغرضند کسانی که میگویند، بایدن که آمد، سیاستهای آمریکا تغییر کرد! این وضعیت فقط منحصر به عراق نیست. واکنشهای دولت بایدن در مواجهه با روسیه، چین، ونزوئلا، رژیم صهیونیستی، ایران و... نیز نشان میدهد، حمایت بیچون و چرا از رژیم صهیونیستی و حمله به روسیه، ایران، چین یا ونزوئلا، در ساختار سیاسی آمریکا «تعریف شده» و روسایجمهور صرفا میتوانند، در نحوه این حمایتها یا حملات، تغییرات جزئی را اعمال میکند. «دولتهای در سایه» و «لابیهای قدرتمند» که در بسیاری از نظامهای سیاسی دنیا، وجود دارند، این «بایدها و نبایدها» را مشخص میکنند. به عنوان یک مثالِ روز، میتوان به استفاده امارات از لابیهای قدرتمند و پرنفوذ صهیونیستی در آمریکا اشاره کرد که، با تکیه بر حمایت همین لابیها جرأت کرد، روابط خود با رژیم صهیونیستی را علنی کند! برای درک میزان قدرت و نفوذ این دولتهای در سایه و لابیهای قدرتمند در آمریکا کافی است این جمله را در گوگل جستوجو کرده و متحیر شوید: Largest lobbying groups in US
2-آنچه بامداد جمعه در بوکمال «سوریه» به شکل «حمله» به نیروهای رسمی عراق صورت گرفت، و فرمانده سنتکام با صدور بیانیهای مسئولیت آن را رسما برعهده گرفت، «حمله» به همان قوانین و چارچوبهای بینالمللی بود که عمده نویسندگانش، همین کشورهای غربی هستند. همان چارچوبها و قوانینی که همواره، سایر کشورها بهدلیل رعایت نکردن آنها، تحت فشار قرار میگیرند و صد افسوس، برخی کشورهای قربانی هم تلاش میکنند، در همان چارچوبها بمانند و حرکت کنند. یعنی در عصری که، کشورهای زورگو، با شکستن چارچوبها و قوانین خود ساخته، دیگرانی را تحت فشار قرار میدهند، عدهای تازه یادشان میافتد، باید در چارچوب آنها حرکت کنند! دیروز خبری از رسانههای عراقی به نقل از وزیر خارجه این کشور منتشر شد که ایشان گفته، در کشورهای دموکراتیک، چیزی به نام مقاومت وجود ندارد و آنهایی که به پایگاههای آمریکایی حمله میکنند، تروریست هستند (ایرنا) و حمله به بوکمال و نیروهای حشدالشعبی نیز ساعاتی پس از همین موضعگیری جناب «فوادحسین» صورت گرفته است! این خبر در صورت صحت میتواند یکی از موارد تاییدکننده ادعای ما باشد. کشوری که نیروهای رسمیاش از سوی آمریکا علنا مورد حمله قرار گرفته، آن هم با نقض تمام قوانین و چارچوبهای بینالمللی، هنوز در تلاش است، در آن چارچوب حرکت کند! نتیجه طبیعی چنین رویکردی، ادامه این حملات خواهد بود. چه میدانیم شاید این حمله، نتیجه همین موضعگیری باشد!
3- این جمله را بهخاطر داشته باشید: آمریکا دیر یا زود، از عراق و حتی منطقه اخراج خواهد شد و چنین حملاتی جلوی این خروج را نخواهد گرفت. برای این ادعا، دلایل زیادی وجود دارد و حشدالشعبی و مصوبه مجلس عراق و نفرت عراقیها از آمریکا بخشی از این دلایل است. وضعیت بغرنج سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آمریکا نیز اجازه هزینههای بیشتر به این کشور در عراق و منطقه را نمیدهد. کرونا هم که به تنهایی، میلیاردها دلار به این کشور خسارت زده، مزید بر علت شده تا آنها، راهی برای خروج آبرومندانه از منطقه پیدا کنند. وقتی ترامپ میگوید «7 تریلیون دلار در خاورمیانه خرج کردیم حالا باید با چراغ خاموش به آنجا برویم» نشان میدهد، این کشور هزینه فوق سنگینی در این منطقه متحمل شده و صددرصد شکست خورده است. اینکه، نه رئیسجمهور آمریکا و نه هیچ مقام دیگر آمریکایی جرأت ندارند مثل مقامات سایر کشورها به منطقه سفر کنند نیز قطعا به معنای پیروزی آمریکا در منطقه نیست. اینکه چرا این کشور بهرغم تحمل این همه خسارت، هنوز در منطقه حضور دارد نیز، مسئله دیگری است که نیاز به بررسی مفصل و جداگانهای دارد. اینجا فقط به دو مورد اشاره کرده و میگذریم. اول اینکه، همین حالا که در حال مطالعه این یادداشت هستید، تقریبا نیمی از نظامیان آمریکایی مجبور شدهاند کشور عراق را ترک کنند. نکته دوم اینکه، خود آمریکاییها، دلیل عدم خروج از عراق را «ایران» عنوان میکنند! بله، آمریکا حاضر است 7 تریلیون دلار در منطقه هزینه کند تا شاید، از میزان نفوذ کشورمان در منطقه، کمی بکاهد! همین جا داخل پرانتز کمی به این موضوع که «برخی در ایران میگویند برویم با آمریکاییها بر سر مسائل منطقهایمان مذاکره کنیم تا شاید، به کره جنوبی اجازه دهد یک میلیارد دلار از پول نفتمان را به شکل دارو و غذا پس دهد» فکر کنید!
4- «مقاومت»، یک جریان پراکنده و جدا از هم نیست که فعالیتهای جزیرهای داشته باشد، بلکه جریانی است یکپارچه و قدرتمند که پشتوانه محکم مردمی دارد و از ایران و افغانستان و سوریه تا عراق و لبنان و فلسطین و...کشیده شده است. آنچه کمر پروژه عظیم و پر هزینه «داعش» را شکست، مگر چیزی جز همین جریان مقاومت بود؟! حمله به بخشی از این مقاومت، حمله به تمام مقاومت است. این را گفتیم تا نتیجه بگیریم، اگر فردا روزی شنیدید دشمن از ناحیهای ضربه خورده که در محاسباتش نیامده، تعجب نکنید. دیروز آسوشیتدپرس اعلام کرد، یک کشتی متعلق به رژیم صهیونیستی روز پنجشنبه، حین عبور از دریای عمان، منفجر شد!
تحریم، «افایتیاف» و این روزهای حیاتی
علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:
۱. این روزها طرح مجدد لوایح مرتبط بـــا «افایتیاف» در دســـتور کار مجمـــع محتــــرم تشـــخیص مصلحت نظام قرار گرفته است. معتقدم همگان چه مخالفین و چه موافقین به این موضوع نباید در قالب مسائل سیاسی و جناحی بنگرند زیرا این موضوع این روزها مسأله مهم مرتبط با منافع ملی، زندگی امروز ایرانیان و توسعه فردای ایران است. این یادداشت نیز با این اعتقاد که درک و فهم متقابل از مسأله میتواند به تصمیمسازی درست منجر و تصمیمی که منافع عامه را تضمین کند، نوشته میشود. متأسفانه این روزها فضای کشور به حد افراطی دچار نوعی سیاستزدگی شده است. سیاستزدگی نه از جنس حکمرانی سنجیده سیاسی که ضرورت هر جامعهای است، بلکه همراه شده با نوعی نگاه تقلیلگرایانه به تمامی پدیدههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی. این روزها این امر به حدی افراطی شده که هر کنشگر اجتماعی - سیاسی که به فضای تبلیغاتی - رسانهای ایران مینگرد، این پدیده قابل مشاهده عینی است. بخصوص این روزها که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به سر میبریم این بیماری نگرشی بیشتر خود را نشان میدهد. نگاه کنید به اظهارنظرهای سیاستزده نابجایی که در همین مدت مدام تکرار شد. یک روز گفتند خودشان قیمت ارز را بالا نگه داشتند تا با پیروزی بایدن آن را کاهش دهند، اجناس را در گمرک نگه داشتند تا با انتخابات امریکا وارد کشور کنند تا ارزانی ایجاد شود یا برای فروپاشی نظام بودجه نوشتند.
۲. درهمتنیدگی مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و زیستمحیطی و تأثیرات و وابستگی متقابل آنها جزو خصوصیات این دوره ماست. این امر هم درون مرزهای ملی و هم در مقیاس جهانی پدید آمده است. در برخی موارد هر یک از این عوامل میتوانند بنا به شرایطی تأثیرگذاری بیشتری بیابند. مسأله سیاست خارجی و شیوه تعامل با جهان و نوع سیاستورزی بر تمامی عرصههای زیست داخلی و اقتصادی کشور تأثیرگذاری بیشتری پیدا کرده است. بدون هیچ تردیدی موضوع تحریم علیه مردم و جنگ اقتصادی در درجه اول و با فاصلهای در درجه دوم مسأله قرار گرفتن در لیست سیاه «افایتیاف» از اساسیترین مسائل بینعرصهای در ایران است. تأثیر این دو مسأله از سیاست خارجی فراتر رفته، امروز آثار آن بر عرصه اقتصاد به روشنی دیده میشود - نگاه کنید به رفتار اقتصادی مردم در پی یک موضعگیری سیاسی داخلی یا خارجی و حتی بالا و پایین شدن قیمت ارز- من معتقدم آثار آن بر حوزههای اجتماعی و فرهنگی چون با فاصله دورتر تأثیر خود را خواهد گذاشت، هنوز با آن آشنا نیستیم و مورد مداقه و مطالعه جدی نیز قرار نگرفته است.
۳. استراتژی دولت طی سالیان اخیر نه تنها گسیختن زنجیر تحریمها از پای اقتصاد ایران بلکه اجتناب از خودتحریمی برای شکوفا شدن اقتصاد ملی در دنیایی است که بدون برخورداری از برونگرایی در اقتصاد و تعامل سازنده در ارتباطات بینالمللی و یافتن جایگاه مناسب و دریافت سهم بیشتر در شبکه تجارت جهانی، امکان جهشهای بزرگ در اقتصاد یک کشور امکانپذیر نیست. با شکست سیاست فشار حداکثری و آغاز دورهای که برای امریکا چارهای جز ملتزم شدن به تعهداتش در لغو تحریمهای یکجانبه باقی نمانده، سرنوشت لوایح سیافتی و پالرمو در مجمع تشخیص مصلحت نظام همچنان یکی دیگر از نگرانیهای دولت برای پیشگیری از هزینههای زائد بر زندگی مردم و ضرورت کسب منفعت از اقتصاد جهانی برای بهبود زندگی مردم و توسعه کشور است. آنچه که طرفداران عدم تصویب لوایح مطرح میکنند یکی درباره عدم منفعت در حال حاضر و دوم ارتباط آن به مسائل تحریم و بیفایدگی آن است. البته نکته سوم نیز سوءاستفاده بدخواهان ایران از دستیابی به منابع مالی کشور نیز مطرح میشود. درباره نفع کوتاهمدت نگاهی به رتبه ریسک اقتصادی و افزایش هزینههای مالی در اقتصاد ایران نشان میدهد که قرار گرفتن در لیست سیاه بهطور فوری و کوتاهمدت آثار زیادی بر زندگی مردم دارد.
نگاه کنید به نقطهنظر عبدالناصر همتی رئیس کل بانک مرکزی که به هزینههای نظام بانکی اشاره و این موضوع را جزو ضرورتهای بانکی میداند. رفتن در لیست سیاه هم در دوران تحریم آثار خود را وارد کرده و نیز در دوران پس از تحریم آثار بیشتر آن نمایان خواهد شد. این به آن معنا نیست که ما نباید از استراتژی «آب که از سر گذشت چه یک وجب چه 10 وجب» استفاده کنیم. گزارشهایی که در دولت و ستاد اقتصادی ارائه شد نشان میدهد، علاوه بر کشورهای قدرتمند جهانی که روابط دوستانهای با ما دارند، حتی همسایگانی که شرکای اقتصادی ما هستند و قصد مشارکت در تحریمها را هم ندارند به علت تبعات «افایتیاف» حاضر به همکاری صریح و روشن نیستند و هزینه مبادله برای ایران بسیار بیش از حد معمول شده است.
بدیهی است در دوران پس از تحریم و عقب راندن تحریمها چالش جدیدی در پیشروی مبادلات تجاری و مالی ما نمایان خواهد شد. به یک تعبیر میتوان گفت که با پایبندی دوباره امریکا به برجام که الزاماً تنها از طریق لغو تحریمهای ناقض این توافق و قطعنامه ۲۲۳۱ میسر است، تصویب این لوایح مانع عمده دیگری را از پیش پای رونق صنعت، خدمات و تجارت حذف میکند اما حتی در بدبینانهترین حالت و با ادامه تحریمهای غیرقانونی امریکا هم لزوم حمایت از اقتصاد مقاومتی و بیاثر کردن تحریمها، همانگونه که مقام معظم رهبری به آن تأکید کردهاند، دلیل منطقی دیگری برای تصویب این لوایح و کاستن از موانعی است که میتواند به صادرات و واردات دشوار کشور تحت تحریمها کمک کند. در حالی که در چند ماه آینده دولت دوازدهم به پایان راه خود خواهد رسید، تصویب یا عدم تصویب این لوایح میتواند تأثیرات ماندگاری بر موفقیت دولت آینده داشته یا حتی در داشتن شروعی پرشتاب یا متزلزل و لنگان سهم داشته باشد.
چنانچه مدارک و اسناد نشان میدهد در دولت قبل تلاشهای زیاد برای پیوستن ایران و خروج از لیست سیاه صورت میگرفت که به علت ناکامی و عدم پذیرش دیپلماسی این امر پذیرفته نشد. در اینجا یادی کنم از دوست گرانقدر علی طیبنیا که در ابتدای دولت یازدهم قرار نگرفتن در لیست سیاه را مهمترین مسأله در اقتصاد ایران و تبادلات جهانی میدانست و با توجه به فضای مثبت جهانی تلاشهای وی در این زمینه مؤثر واقع شد. امروز همه کشورهای دنیا با اندازههای اقتصاد متفاوت به نحوی به این کنوانسیون جهانی پیوستند.
به توانایی کارشناسان و مدیران اقتصادیمان در فرایند پیوستن همراه تأمین منافع و امنیت ملی باور داشته باشیم. شایسته ایران بزرگ نیست که ما هم جزو چند کشور معدودی باشیم که در این لیست سیاه قرار گرفته باشند.
پروژه نظامیهراسی در ایران و سابقه ریاستجمهوری نظامیان در آمریکا
روحالله اژدری در روزنامه وطن امروز نوشت:
با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری در ایران، غرب بویژه آمریکا به تکاپو میافتند تا بر نتیجه انتخابات ایران قبل، حین و بعد از انتخابات تاثیر مورد نظر خود را بگذارند؛ شاهد اصلی آن انتخاباتهای 88، 92 و 96 است، لذا برای تاثیرگذاری و انحراف افکار عمومی در اتاقهای فکر توسط کارشناسان عملیات روانی پروژههایی را تعریف میکنند. موسساتی مثل بنیاد سوروس، خانه آزادی، بنیاد ملی برای دموکراسی، موسسه بروکینز، موسسه رند و... از جمله خانههای فکری هستند که با استخدام مزدورانی با هویت ایرانی در مقطع انتخابات، پروژههایی را برای تاثیرگذاری تعریف میکنند. مجریان این پروژه عموما رسانههای خارجی وابسته به ملکه، عربستان و آمریکا مانند بیبیسی و ایران اینترنشنال و شبکه فارسی VOA و عدهای مزدور خبرنگار در خارج و داخل هستند. شرکای مراکز راهبردی آمریکا در ایران از جمله روشنفکران لیبرال، روحانیون سکولار، گروههای زنان روشنفکر و فمینیسم، روزنامهنگاران و نویسندگان غربگرا هستند که در پیشبرد این پروژهها همکاری میکنند.
رسد انتخابات از زوایای مختلف از جنبه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، جامعهشناسی و روانشناسی سیاسی، گرایشها و شخصیتها، برآورد نتیجه و میزان مشارکت مردم، موانع و راهکارها و هر آن چیزی که به آنها در رسیدن به اهداف تعیینشده کمک کند، مورد مطالعه و توجه قرار میگیرد، لذا پروژهای که تعریف میشود، حاصل یک مطالعه زیربنایی و برآورد از نتیجه انتخابات است. یکی از پروژههای تعریفشده در این اتاقهای فکر که بازتاب تمرکز و فعالیت روی آن را مشاهده میکنیم، نظامیهراسی است. جالب است بدانیم تاریخ هر ملتی دارای نقطه عطفهایی است که عبور از آن نیازمند یک وحدت ملی در داخل و هدایت سکان اجرایی کشور توسط افرادی پرجرأت و جسارت و زیرک و عملگراست. عرصه سیاست در نقطههای عطف تاریخی نیازمند مدیری با شجاعت شیر و زیرکی روباه است. اکنون کشور ما به دلیل مشکلات اقتصادی ناشی از اجرای نسخه توسعه غربی و همچنین تحریم ظالمانه و نگاه برونگرا در مدیریت قوه مجریه در نقطه عطفی قرار گرفته است. از یک طرف در منطقه به دلیل اجرای نسخه انقلابی دارای نفوذ ژئوپلیتیکی هستیم و از طرف دیگر در داخل در حوزه اقتصادی و فرهنگی به دلیل دور شدن از نسخه انقلابی با مشکلات عدیدهای روبهروییم، لذا در این نقطه عطف تاریخی است که تصمیم درست یک ملت میتواند کشور را به توازن مورد انتظار انقلاب اسلامی برساند و دشمنان را مأیوس کند. به قدرت رسیدن یک دولت انقلابی، عملگرا با نگاهی درونگرایانه، دلسوزانه، پاکدستانه، پرتلاش و برونگرایانه غیرغربی تضمین عبور از نقطه عطف تاریخی است.
به طور قطع سابقه تاریخی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پیشبرد اهداف انقلاب و توسعه کشور در زمینه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همچنین تامین امنیت حداکثری در منطقه بحرانخیز جنوب شرق آسیا و توسعه نفوذ ژئوپلیتیک ایران، ازجمله مواردی است که دشمنان را به سپاههراسی واداشته و در پی پیشبینی برای به قدرت رسیدن شخصیتی با سابقه حضور در سپاه، نظامیهراسی را در این دوره انتخابات به عنوان یک پروژه عملیات روانی طراحی کرده و مزدوران داخلی آنها نیز آن را کلید زدهاند. یکی از روزنامههای نزدیک به جریان اصلاحطلب درباره حضور نظامیان در انتخابات جملهای نوشته است: «روحیه نظامیگری با مدیریت سیاسی تناسبی ندارد و به همین دلیل است که در هیچ کشوری نظامیان وارد سیاست نمیشوند». جالب است که روشنفکران غربگرایی که دم از لیبرالیسم و دموکراسی میزنند، حتما میدانند که تاریخ غرب بویژه در عصر مدرن با حضور موثر نظامیان در منصب اجرایی شکل گرفته است. این جمله آدرس غلط دادن آگاهانه و عامدانه به جامعه است. مرکز پروژه سپاههراسی و نظامیهراسی یعنی آمریکا مدیون خدمات رؤسایجمهوری است که یا نظامی بودهاند یا حداقل در مقاطع جنگهای داخلی، جنگ با مکزیک و اسپانیا، جنگ اول جهانی، جنگ دوم جهانی و انقلاب استقلالطلبانه شغل نظامی داشتهاند. اصلا جورج واشنگتن پدر و موسس آمریکای نوین و مستقل از انگلیس خود یک نظامی و در جنگ استقلال، فرمانده کل ارتش آمریکا بوده و در تسلیم انگلیس هنگام محاصره یورک تاون به نیروهای آمریکایی نقش اساسی داشته است. پیروزی اندرو جکسون، هفتمین رئیسجمهور ایالات متحده (۱۸۲۹ تا ۱۸۳۷) با درجه سرهنگی در سال ۱۸۱۵ در نبرد نیو اورلئان از وی یک قهرمان ملی ساخت. زاخاری تیلور، دوازدهمین رئیسجمهور آمریکا یک افسر حرفهای در ارتش ایالات متحده بود و در نتیجه پیروزیهای خود در جنگ مکزیک و آمریکا به درجه سرلشکری رسید و قهرمان ملی شد. موفقیت او در جنگ سمینول دوم توجه ملی را به خود جلب کرد و به او لقب پیر خشن و آماده را دادند.
هجدهمین رئیسجمهور آمریکا (۱۸۶۹ تا ۱۸۷۷) سایمن گرانت نیز یک نظامی بود. وی در جنگ داخلی آمریکا فرمانده کل ارتش ایالات متحده بود. به دلیل سابقهاش در فرماندهی جنگ، محبوبیت زیادی یافته بود و یک مدیر اجرایی موفق و کارآمد بود. وی با بازسازی نیروی دریایی آمریکا که در آن زمان از نیروی دریایی قدرتهای جهانی مثل انگلیس و اسپانیا عقب مانده بود، به این نیرو اعتبار داد. پس از جنگ از طرف آبراهام لینکن، رئیسجمهور آمریکا به درجه سرلشکری و بعد به ژنرالی ارتقا یافت. وی به علت محبوبیت و قهرمانی در جنگ از طرف حزب جمهوریخواه به عنوان کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری انتخاب و سال 18۶9 رئیسجمهور شد. عملکرد گارانت در دوران ریاستجمهوری، وی را به عنوان نماد وحدت ملی معرفی کرد. ارزیابیهای تاریخی در سال ۲۰۱۸ وی را در میان رؤسایجمهور آمریکا در رتبه ۲۱ قرار میدهد.
بیرچاردهیز، نوزدهمین رئیسجمهور با آغاز جنگهای داخلی به عنوان افسر به ارتش اتحادیه پیوست و ۵ بار زخمی شد که آخرین آن در نبرد کوه جنوب در سال ۱۸۶۲ بود. وی که به خاطر رشادتهای زیاد در جنگهای داخلی شهرت یافت و به درجه ژنرالی ارتقا یافت، در زمان ریاستجمهوری به دولت شایستهسالار و رفتار برابر بدون توجه به ثروت و موقعیت اجتماعی و نژاد اعتقاد داشت. چستر آلن آرتور (1888) بیستویکمین رئیسجمهور و بنجامین هریسون بیستوسومین رئیسجمهور آمریکا نیز نظامی بودند و در جنگهای داخلی تا درجه سرتیپی ارتقا یافتند و جزو قهرمانان ملی شناخته میشدند. جرالد فورد، ریچارد نیکسون و جان اف کندی نیز در جنگ دوم جهانی در نیروی دریایی در سمت فرماندهی خدمت کردند و جان اف کندی در طول جنگ دوم جهانی در صحنه اقیانوس آرام یک گروه از قایقهای pt را فرماندهی میکرد و برای خدمت خود، مدال نیروی دریایی به تفنگداران دریایی را به دست آورد. جیمی کارتر نیز سال ۱۹۴۶ با مدرک لیسانس از آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا فارغالتحصیل شد و به نیروی دریایی ایالات متحده پیوست و در آنجا در زیردریایی خدمت میکرد. مجموعه خدمت وی در ارتش ۱۱ سال بود و به علت مرگ پدرش از وظیفه نظامیگری کنار کشید.1
اما در رتبهبندی و ارزیابیهای تاریخی دانشمندان علوم سیاسی ۲ تن از نظامیان در تاریخ آمریکا نقش اساسی داشته و به دلیل عملکرد ملیگرایانه و تقویت قدرت درونی و جهانی آمریکا در میان 5 رئیسجمهور اول آمریکا قرار دارند.
1- تئودور روزولت ابتدا کاپیتان گارد ملی و کمیسر پلیس شهر نیویورک و بعد دستیار وزیر نیروی دریایی ایالات متحده در زمان ریاست جمهوری مک کینلی بود. روزولت در جنگ آمریکا و اسپانیا به عنوان سوارهنظام داوطلب معروف به «Rough riders» در سال ۱۸۹۸ با شجاعت و جسارت در جنگ تپه سنخوآن شرکت کرد. وی به عنوان قهرمان جنگ، نامزد دریافت نشان افتخار در سال ۱۸۹۸ شد. او در آن زمان این نشان را دریافت نکرد اما به دلیل قهرمانی در جنگ به عنوان فرماندار نیویورک انتخاب شد. در دوران ریاستجمهوری مک کینلی، معاون رئیسجمهور بود و پس از ترور و مرگ مک کینلی توسط یک کارگر بیکار آسیاب، به ریاستجمهوری رسید. وی اقدامات بسیار مثبتی برای قدرت و افزایش نفوذ جهانی آمریکا انجام داد که این موضوع به شجاعت و جسارت و تدبیر وی بازمیگشت. روزولت از رای دادن زنان و حقوق شهروندی حمایت کرد. ساخت کانال پاناما را شروع کرد. ناوگان بزرگی را با برنامهریزی نیروی دریایی آمریکا به تور جهانی فرستاد. وی برای تلاش موفقیتآمیز برای پایان دادن به جنگ روسیه و ژاپن برنده جایزه صلح نوبل شد. روزولت در جنگ اول جهانی، وقتی آمریکا اعلام جنگ کرد، خواستار سرپرستی یک بخش داوطلب برای خدمت در فرانسه در جنگ اول جهانی شد. وی افتخار میکرد که هر ۴ پسرش در طول جنگ اول جهانی برای خدمت به آمریکا ثبتنام کردهاند. در این راه پسر کوچکش کوئینتین در آلمان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. اگر چه مدال افتخار برای نبرد در ارتفاعات سنخوآن در دوره زندگی به او داده نشد اما بیش از 100 سال بعد در ۱۶ ژانویه ۲۰۰۱ بالاترین نشان برای خدمت سربازی در ایالات متحده، توسط بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا به وی اعطا شد. جالب است بدانیم روزولت به رغم بیماری قلبی، مردی پرکار و پرانرژی بود و نزدیک به ۲۰۰ میلیون هکتار جنگل ملی و پارک ملی در آمریکا مدیون آیندهنگری او است. برخی از آنها را میتوان در بالای کوه راشمور مشاهده کرد؛ جایی که مجسمه روزولت به یادگار تراشیده شده است. تئودور روزولت به طور کلی در نظرسنجی مورخان و دانشمندان علوم سیاسی، به عنوان یکی از ۵ رئیسجمهور برتر آمریکا رتبهبندی میشود.
2- دیوید آیزنهاور یک افسر و سیاستمدار آمریکایی بود که در طول جنگ اول جهانی، فرماندهی واحدی از تانک را به عهده داشت و مربی آموزش تانک بود. وی پس از جنگ به درجه سرتیپی رسید. پس از ورود ایالات متحده به جنگ دوم جهانی، نظارت بر حملات فرانسه و آلمان همچنین حملات شمال آفریقا و سیسیل بر عهده وی بود. پس از جنگ دوم جهانی نیز به عنوان رئیس ستاد ارتش ایالات متحده آمریکا و فرمانده عالی ناتو تا سال ۱۹۵۲ خدمت کرد. وی سال ۱۹۵۲ به عنوان نماینده جمهوریخواه وارد رقابت ریاستجمهوری و برای ۲ دوره (1961ـ 1953) به ریاستجمهوری آمریکا برگزیده شد.
وی به دلیل برخورداری از جرأت و جسارت زیاد و تدابیر عالی توانست در روابط بینالملل موفق بوده و موجب افزایش نفوذ ژئوپلیتیک آمریکا در جهان شود. به طور مثال وی با تهدید استفاده از سلاح اتمی چین را وادار به پذیرش صلح در جنگ کره کرد. از کودتاهای نظامی مثل کودتا در ایران و گواتمالا حمایت و در جریان بحران کانال سوئز حمله اسرائیل، انگلیس و فرانسه به مصر را محکوم کرد و آنها مجبور به عقبنشینی شدند. در مقابل طرح اسپوتنیک اتحاد جماهیر شوروی، آیزنهاور سازمان فضایی آمریکا (ناسا) را تاسیس کرد. وی در جبهه داخلی رفتاری متعادل داشت و باعث شد امنیت اجتماعی در جامعه گسترش یابد. بزرگترین برنامه اقتصادی وی سیستم بزرگراه بینایالتی بود. وی با ایجاد قانون علمی قدرتمند، آموزش ملی را ارتقا داد. در ۲ دوره ریاستجمهوری وی آمریکا شاهد رونق اقتصادی بیسابقهای بود. ارزیابیهای تاریخی از دوره ریاستجمهوری آمریکا وی را در ردیف 5 رئیسجمهور برتر این کشور قرار میدهد.2
در انگلیس و فرانسه نیز سابقه نظامیانی مثل ژنرال دوگل و وینستون چرچیل در نقاط عطف تاریخی اظهر من الشمس است. تجربه حضور نظامیان به طور مکرر در منصب ریاستجمهوری آمریکا نشان میدهد مردم آمریکا برای کسانی که به خاطر کشور جانفشانی و ایثارگری کردهاند، حرمت زیادی قائل هستند و عملکرد آنها نیز در قالب ساختار سیاسی آن کشور مورد رضایت مردم بوده است. حال اینکه چرا در ایران پروژه نظامیهراسی شکل میگیرد، از جمله مواردی است که باید درباره آن روشنگری شود. به نظر عملگرایی مخلصانه، جرات و جسارت عاقلانه، تدبیر و فرماندهی هوشمندانه، روحیه جهادی و خستگیناپذیری و در نهایت ولایتپذیری مؤمنانه سردار شهید قاسم سلیمانی به عنوان یک الگوی عملی برای ریاستجمهوری آینده نظام اسلامی میتواند موتور محرکه قدرتیابی درونی و تقویت نفوذ منطقهای و جهانی نظام اسلامی باشد، لذا دشمن از حضور چنین گفتمانی که برخاسته از مکتب انقلاب است، در مقام ریاستجمهوری اسلامی ایران هراس دارد. تقویت نفوذ ژئوپلیتیک ایران در منطقه، تقویت حداکثری امنیت ملی، توسعه بینظیر تجهیزات دفاعی در زمینه موشکی، دریایی، زمینی، هوایی و مشارکت فعال در زمینه توسعه زیرساختهای اقتصادی مثل سدسازی، پلسازی، ساخت بزرگراهها، ساخت پتروشیمیها و پالایشگاهها و خودکفا کردن کشور در مساله بنزین در اوج تحریمها با علم و تکنولوژی بومی و... از جمله عملکردهای انقلابی نظامیان است، از این رو دشمن از حضور آنها در عرصه اجرایی کشور واهمه داشته و در صدد است با جنگ روانی مانع دستیابی یک نیروی انقلابی و متدین و ولایتمدار و پاکدست و پرتلاش و عملگرا در قوه اجرایی کشور شود. اگرچه وجود چنین روحیهای تنها مختص نظامیان انقلابی نیست و جوانان با تدبیر، با جرات و جسارت، پرانرژی و مخلص ولایتمدار در جریان انقلابی زیاد هستند اما با این حال دشمن با نوعی پیشدستی در عملیات روانی در صدد انحراف افکار عمومی از ظرفیتهای بالقوه نیروهای انقلابی و عملگرای معتقد به گفتمان مکتب سلیمانی است و از این هراسان است که با روی کار آمدن یک دولت کارآمد انقلابی، تحریمها بیاثر شده و با افزایش سرمایه اجتماعی نظام اسلامی در داخل به عنوان قدرت پشتیبان گفتمان انقلابی، زحمات چندین ساله خود در دوگانهسازی نظام و مردم را بر باد رفته ببیند. جلوگیری از توان روحیه انقلابی برای همپوشانی فعالیتهای جهادی در حوزه اقتصاد در داخل و خارج، دیپلماسی مقاومتی همراه با عقلانیت انقلابی و شجاعت ولایی در روابط بینالملل و بهرهبرداری از ظرفیتهای بینظیر قدرت نظامی و ائتلاف منطقهای محور مقاومت به عنوان نهاد قدرتبخش به دیپلماسی مقاومتی، از اهداف دشمن است که تلاش خواهد کرد این پروژه را در قالب طرحهای کوچک و بزرگ از الان تا پایان انتخابات توسط مزدوران رسانهای خود دنبال کند.
-------------------------------------
منابع
1- https://www.biography.com/us-president
2- https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_presidents_of_the_United_States_by_military_service
برجام 1400 در دولت اصولگرایان؟
صادق زیباکلام در روزنامه آرمان ملی نوشت:
مناسبات میان ایران و آمریکا در یک دستانداز قرار گرفته است، اما به نظر میآید که ایران میتواند از این دستانداز عبور کند. تهران و دولت جدید آمریکا هر دو به دنبال آن هستند که به یک توافق در قبال برجام دست پیدا کنند. دولت بایدن از زمان انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به دنبال آن بود که به شکلی با ایران به توافق برسد.
البته طرف ایرانی که بعد از رفتن ترامپ کمی قوت قلب پیدا کرده بود و امیدوار به دولت جدید آمریکا بود، در حال رصد اتفاقات است.
ایران در حقیقت با اقداماتی که انجام داد، فکر میکرد که میتواند موقعیت خود را در پشت میز مذاکرات محکمتر کند. اینکه این تصور چقدر درست بود که اگر ما اورانیوم 20درصد غنیشده تولید کنیم و یا گامهایی برداریم تا ایران بتواند در مذاکرات دست بالا را داشته باشد، قابلیت بحث و گفتوگو را دارد.
42 سال است در ایران این منطق رواج دارد که اگر ایران از موضع بالا با موضوعات برخورد کند، میتواند امتیازات بیشتری در مذاکرات به دست بیاورد. بههرحال اینکه آیا این استراتژی درست یا غلط است، فعلا جای بحث ندارد، اما واقعیت این است، اقداماتی که ایران انجام داده تا بتواند قدرت چانهزنی را بالا ببرد، کار را برای دولت بایدن دشوارتر میکند. همانطورکه میدانیم در ایالاتمتحده جریانات تندرو بههیچوجه خواهان مذاکره و مصالحه در برداشته شدن برخی تحریمها نیستند و همانطور که شاهد بودیم، هفته گذشته شماری از سناتورهای آمریکایی به آقای بایدن برای کاهش تحریمهای ایران هشدار دادند. آنچه مسلم است، ایران از این دستانداز عبور خواهدکرد و بهزودی مذاکرات با میانجیگری اروپاییها بین ایران و آمریکا شروع خواهد شد. نکته مهم آن است که طرف آمریکایی میداند دولت فعلی چندان از جایگاه مستحکمی برخوردار نیست.
با این شرایط آمریکاییها چندان تمایل ندارند که با مذاکرات جدی انجام بدهند. احتمالا مذاکرات جدی ایران با آمریکاییها بعد از انتخابات 1400 اتفاق خواهد افتاد و همانطور که شواهد نشان میدهد، یک اصولگرای تند رئیسجمهور ایران خواهد بود و در «برجام 1400» یک نرمش قهرمانانه در حقیقت با دولت آینده صورت خواهد گرفت. بنابراین چه ما بخواهیم یا نخواهیم باید تا بعد از انتخابات ریاستجمهوری صبر کنیم و دو طرف ایران و آمریکا باید در ماههای آینده از خود خویشتنداری نشان دهند و از بحرانی کردن شرایط حال امروز برجام خودداری کنند.
رادیکالها و انقلابیون میدانند، با وجود اینکه در این روزهای حساس سخنانی صریح سر میدهند، اما در نهایت باید در سال آینده به یک توافقی با آمریکا برسند.
بایدن پشت به پشت داعش و تلآویو
سید رضا میرطاهر در روزنامه جوان نوشت:
پس از گسترش حملات داعش در سوریه و عراق، امریکا که خود نقش اساسی در پیدایش این گروه تروریستی داشت به بهانه مبارزه با تروریسم اقدام به تشکیل ائتلاف بینالمللی ضد داعش کرد. واشنگتن از سال ۲۰۱۴ نظامیان خود را روانه سوریه کرد و بهرغم ادعای شکست داعش و درخواستهای مکرر دولت سوریه برای پایان دادن به اشغال غیرقانونی بخشهایی از این کشور، همچنان اصرار بر تداوم حضور نظامی در سوریه دارد. واشنگتن حمله به نیروهای مقاومت در سوریه را در دستور کار خود قرار داده و جو بایدن، رئیسجمهور جدید امریکا بهرغم همه شعارها، از همین ابتدای کار خود رویکردی خصمانه در قبال محور مقاومت در پیش گرفته است. پنتاگون پنج شنبه شب ۷ اسفند ۱۳۹۹ اعلام کرد ارتش امریکا به دستور «جو بایدن» مواضع متعلق به گروههای مقاومت را در شرق سوریه بمباران کرده است. در این بیانیه آمده است: «نیروهای ارتش امریکا به دستور رئیسجمهور بایدن عصر پنج شنبه چند حمله هوایی به زیرساختهای مورد استفاده گروههای مورد حمایت ایران در شرق سوریه انجام دادند.» در ادامه این بیانیه آمده است: «رئیسجمهور بایدن برای محافظت از پرسنل امریکا و ائتلاف اقدام خواهد کرد. همزمان، اقدام ما واکنشی سنجیده بود که هدف از آن کاستن از تنشها در وضعیت کلی موجود در شرق سوریه و عراق بود.» به نظر میرسد این اقدام که با دستور مستقیم بایدن انجام شده، با اهداف چندی صورت گرفته است:
نخست اینکه واشنگتن بر این گمان است که با این اقدام نظامی در واقع پاسخی به حملات اخیر به پایگاههای امریکایی در عراق از جمله حمله به فرودگاه اربیل داده است. پس از این حملات امریکا گروههای وابسته به ایران را مسئول این اقدامات دانسته و وعده واکنش قاطع و سنجیده را داده بود. این در حالی است که ایران صراحتاً حمله به فرودگاه اربیل را محکوم کرد و آن را اقدامی مشکوک در راستای بهانهتراشی برای تداوم حضور امریکا در عراق دانست. امریکا اکنون از بقایای داعش در عراق حمایت میکند. به گفته «مؤید العلی» کارشناس امنیتی عراقی، ارتش امریکا با پهپادهای شناسایی و ارائه اطلاعات، از بقایای گروه تروریستی داعش در عراق حمایت میکند.
مخالفت با حضور نیروهای امریکایی در عراق بهویژه پس از اقدام تروریستی امریکا در ژانویه ۲۰۲۰ که منجر به شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس، معاون حشدالشعبی شد، شدت گرفته است. بعد از این اقدام تروریستی امریکا، پارلمان عراق مصوبه اخراج نظامیان امریکایی را از این کشور تصویب کرد، ولی واشنگتن از اجرای کامل این مصوبه خودداری کرده و همچنان ۲ هزار و ۵۰۰ نیروی نظامی خود را در عراق حفظ کرده است.
هدف دیگر امریکا از این حمله هوایی در واقع نمایش حمایت از رژیم صهیونیستی و خواستههای آن از جمله خروج کامل نیروهای مقاومت از سوریه است. تلآویو مدتهاست حملات هوایی متعددی علیه مواضع نیروهای مقاومت در نقاط مختلف سوریه انجام میدهد. اکنون بهرغم برخی ادعاها درباره وجود اختلافات بین بایدن و نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، امریکا با این حمله نشان داد که در زمینه به اصطلاح حفظ امنیت و مقابله با تهدیدات فرا روی رژیم صهیونیستی حاضر است اقدامات نظامی علیه نیروهای مقاومت انجام دهد.
اکنون دولت بایدن که در ابتدا داعیه معکوس کردن سیاستها و اقدامات دولت ترامپ را داشت دقیقاً پا جا پای آن گذاشته و از جمله درباره سوریه همان سیاست جنگافروزانه ترامپ را دنبال میکند. حضور نظامی امریکا در سوریه با توجه به مخالفتهای مکرر دولت قانونی این کشور، اقدامی غیرقانونی و برخلاف موازین و قوانین بینالمللی و نقض آشکار حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه است. نیروهای امریکایی در مناطق شرق سوریه که محل میادین و تأسیسات گازی و نفتی این کشور است حضور داشته و نفت سوریه را به یغما میبرند. تهاجم هوایی اخیر امریکا به سوریه نیز حمله به قلمرو یک کشور عضو مستقل سازمان ملل بوده و با توجه به اینکه این حمله بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفته، اقدامی غیرقانونی و تجاوزگرانه محسوب میشود. بایدن با دستور این حمله نشان داد قطع نظر از اینکه کدام رئیسجمهور در کاخ سفید باشد، رویکرد و سیاستهای جنگافروزانه امریکا، همچنان ثابت و بدون تغییر است، ضمن اینکه با وجود ادعاهای مکرر درباره رویکردهای جدید بایدن در غرب آسیا مانند توافق هستهای برجام و بازآرایی نیروهای امریکایی در عراق وافغانستان، اصل ثابت استفاده از زور همچنان در اولویت سیاست واشنگتن در قبال این منطقه قرار دارد.
منطق رفتاری مجلس چیست؟
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
هرچه از عمر مجلس یازدهم میگذرد شاهد مواضع عجیب و شوکآور میباشیم. هر هفته سوزه رسانهها میشوند تو گویی با ابتدائیات آیین کشورداری هم بیگانهاند. گزارش تلفیق خودشان را در صحن رد میکنند. درمورد سیاست هستهای قانون میگذرانند، حتی یک مشورت کوچک هم با سازمان انرژی اتمی و یا شورای عالی امنیت ملی نمیکنند و کشور را گرفتار مسئله امنیتی میکنند. بعضا رفتار مرکز گریز و پیشبینی ناپذیری دارند. در تازهترین اقدام، روز دوشنبه هفته گذشته، به بهانه توافق آژانس هستهای با سازمان انرژی اتمی ایران، از رئیس جمهوری شکایت کردند. توافقی که به گفته همه متخصصان، ما را از یک بن بست مهم خارج کرد. اما به یکباره صدای مجلس بالا رفت و از رئیس جمهوری شکایت کردند و در اقدامی نامتعارف اعلام کردند که دولتیان را به مجلس راه نمیدهند! این در حالی است که این توافق با اذن شورای عالی امنیت ملی (که رئیس محترم مجلس به نمایندگی از نمایندگان مجلس، یکی از ارکان آن است) انجام گرفت. این یعنی بدون اطلاع رئیس مجلس، این توافق امکانپذیر نبود. اما به ناگاه از صحن سخن دیگری درمیآید. اصلاً مشخص نیست منطق صحن مجلس کنونی چیست؟ گزارش نمایندگان خود در کمیسیون تلفیق را رد میکنند. حتی ابتدای مجلس، گزارش شعبه و هیات بررسی صلاحیت مجلس را هم صحن رد میکنند. توافقات بین المللی که یک تصمیم فرا قوهای است و رئیس مجلس نیز در آن حضور داشته را هم رد میکنند. واقعاً مهندسِ این صحنِ آشوبناک کیست؟
جالب است که این همه، تحت ایده و ادعای انقلابیگری انجام میگیرد. لذا حتماً هزینهاش نیز از جیب انقلابیگری پرداخت میشود. همه نیک میدانیم که در کشوری با ساختار تصمیمگیری اینچنینی - یعنی رهبری در راس امور شورای عالی امنیت ملی ریگراتوری حوزه امنیت ملی را عهده دار است و قوای کشور هرکدام نقشی را در این شورا ایفا میکنند تا ضامن یکصدایی در سیاستهای مربوط به امنیت ملی شود - چنین رفتارهایی مصداق بارز آنارشیسم و حرج و مرج مدیریتی است و خلاف منطق ولایت پذیری است. بر همین اساس بارها از طرف مقام معظم رهبری مورد عتاب قرار گرفتهاند.
طبیعی است که در موضوعات سیاست خارجی و امنیت ملی، مانند موضوع پیچیده پرونده هستهای، نیازمند یک صدایی هستیم. البته بدیهی است که این به معنای عدم نقد و حرف متفاوت نداشتن در این حوزهها نیست. آقایان میتوانند هر نقدی بکنند؛ میتوانند به کلی نظر متفاوت داشته باشند. اما نباید در ساختار تصمیمگیری اخلال ایجاد کنند. در صحن میتوان سخنان متفاوت را شنید اما باید تصمیمات را مسئولانه گرفت. مجلس نباید ساختار کشور را آشفته کند البته نبایست به خاطر جهل به امور، پاروی منافع گذاشت ظاهر مسئله این است که آیین و شئونات حکمرانی و حکومتداری را نمیدانند لذا منبع آنارشیسم در ساختار شدهاند اکنون همگان اذعان دارند که سخت نیازمند یکصدایی و وحدت در تصمیمات راهبردی هستیم.
بایدن در ریل ترامپ
امیر مسروری در روزنامه خراسان نوشت:
اولین حمله نظامی دولت بایدن در خارج از خاک ایالات متحده به یک مرکز محور مقاومت در سوریه بود. گزارش ها حاکی است، این حملات در واکنش به حملات اخیر در خاک عراق صورت گرفت. هرچه بوده این حمله هیچ ارتباطی با عراق ندارد و چند گروه مستقر در خاک سوریه هدف آتش هواپیماهای آمریکایی قرار گرفتند.
حتی حملات اخیر در خاک عراق با انتقاد مقامات مقاومت نیز مواجه شده بود به طوری که هادی العامری یکی از رهبران اصلی محور مقاومت در عراق پس از شلیک راکت گروه های مختلف به سفارتخانه آمریکا در منطقه سبز بغداد به این حادثه واکنش نشان داد و آن را محکوم کرد. فارغ از این که این حملات کار چه گروه و چه فردی باشد، حملات کور صورت گرفته ارتباطی با مقاومت عراق ندارد و حتی اگر ارتباطی مخدوش هم وجود داشته باشد، عملیات آمریکا در خاک سوریه نشان دهنده نقض حکومت مرکزی این کشور و استمرار سیاست های ترامپ در قبال دمشق است.
بایدن می داند که این حمله بدون واکنش نیست و عملیات سنتکام در سوریه می تواند به واکنش مقاومت در خاک این کشور یا نقاط دیگر منجر شود. این عملیات موضع گیری بایدن در قبال تمامیت ارضی سوریه را مشخص کرد و نشان داد بعید است به این زودی ها آمریکا تصمیم جدیدی در قبال منطقه بگیرد و از وضعیت حاضر راضی هستند.
در کنار این تحلیل، آمریکایی ها در حوزه سیاسی از آشفتگی پس از کرونا در منطقه بیشترین استفاده را کردند. اقتصاد کشورهای منطقه در حالی با کرونا دست و پنجه نرم می کند که دولت های مرکزی عملا فروپاشیدند و کشورهایی چون لبنان و عراق رسما بدون حاکمیت و با دولت پیشبرد امور اداره می شدند. آمریکا با شیطنت و استفاده از ظرفیت به وجود آمده دو چهره نزدیک به خود را به این دو کشور تحمیل کرد و بعید نیست این دو چهره در تصمیم گیری های آینده به نفع واشنگتن سیاست خود را بر اراده ملی تحمیل کنند. هرچند الکاظمی با آمریکا مرزبندی دارد و بعید است همانند الحریری گام هایی مخالف اراده ملی بردارد. با این حال دولت عراق اعلام کرد هیچ همکاری با پنتاگون برای حمله به سوریه نداشته است. با این حال این حمله به طور رسمی توسط آمریکا پذیرفته شد و از چند منظر حائز اهمیت است:
1- ایالات متحده آمریکا نشان داد هنوز بر مقابله مستقیم با ایران و محور مقاومت تاکید و به آن اعتماد دارد. لیود آستین وزیر دفاع آمریکا در واکنش به این حمله گفت: «اطمینان داریم موضعی که هدف قرار گرفت مورد استفاده همان شبهنظامیان شیعهای بود که آن حملات [حمله در اربیل] را انجام دادند». این اظهارات نشان می دهد که هدف آمریکا مهار و مقابله با تمام محور مقاومت است و بعید به نظر می رسد که تنها به چند حمله محدود شود. این سناریو از روی میز آمریکا کنار نمی رود مگر آن که مقاومت واکنشی معقول و البته همتراز نشان دهد. خاک سوریه و تمامیت ارضی این کشور نقض شد و باید به آن واکنش نشان داد.
2- بایدن به دنبال حفظ سیاست های ترامپ در منطقه است. برخلاف ادعای آن ها قرارداد با ریاض و سیاست های فشار حداکثری در سوریه و عراق ادامه دارد. باید نگران اجماع سازی بایدن و همراهی اروپایی ها باشیم. تصمیم هوشمندانه و البته نمایش قدرت مقاومت در منطقه می تواند مانع از این اجماع سازی شود. فراموش نشود که بایدن با نفی سیاست های ترامپ در حوزه سیاست خارجی روی کار آمد ولی عملا همان سیاست ها را پیاده کرده است. این موضوع باید مورد توجه جبهه رسانه ای آزادی خواه قرار گیرد و بر این موضع تاکید شود.
3- سنتکام جنایت های متعددی در یک سال گذشته انجام داده است. در یک سال گذشته و پس از شهادت سردار سلیمانی این حملات، پدافندی و در قالب رزمایش های پیشگیرانه بود با این حال اولین عملیات آفندی خود را همانند حمله به پایگاه القائم علیه مواضع نیروهای مقاومت طراحی کرد که باید درباره آن هوشیار بود.
مقامات آمریکایی در منطقه از وضعیت سیاسی و پیچیدگی منطقه به نفع خود استفاده کردند و توانستند وضعیت سنتکام را از حال انفعال خارج کنند. فشار و واکنش معقول می تواند این رویه را برگرداند و هزینه ها برای بایدن بالا رود. به نظر می رسد باید منتظر ماند و دید چه میزان از احتمالات واکنشی از سوی مقاومت در میدان و به صورت رسمی اجرایی میشود و واکنش مقاومت به این حملات چیست؟!