سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
چرا در اقتصاد توسعه پیدا نمیکنیم؟
جعفر بلوری در روزنامه کیهان نوشت:
«توسعه» و اینکه کشورها چگونه میتوانند در حوزه «اقتصاد» رشد یافته و تولید ثروت کنند، یکی از مهمترین و حیاتیترین موضوعاتی است که از بدو آغاز انقلاب صنعتی در قرن هجدهم، ذهن کارشناسان زیادی را در سراسر دنیا درگیر کرده است. امروزه و در قرن ۲۱ نیز «توسعه»، مسئله بسیاری از کشورهای دنیاست و نظریهپردازان زیادی مشغول نظریهپردازی و ارائه راهحل در این حوزهاند. ذیلِ رشته جامعهشناسی نیز، درسی هست به نام «جامعهشناسی توسعه» که مهمترین کارویژه آن، یافتن موانع توسعه اقتصادی و ارائه راهکارهایی برای رسیدن به این مقصود است. مثل خیلی از علوم دیگر، در این حوزه نیز اختلافنظرهای زیادی وجود دارد و پس از اینکه چند سالی، یک نظریه به اصطلاح «میگیرد»، نظریه تازهای از راه رسیده و نظریه قبلی را اصلاح، تایید یا رد میکند؛ و این، شیوه تدریجیِ رشد علم، تقریبا در همه علوم انسانی دیده میشود و...
در این بین «فرضیه»هایی هم راجع به چرایی توسعه برخی کشورها و چرایی عقبماندگی کشورهای دیگر وجود دارد که بین مردم عادی طرفداران زیادی برای خود پیدا کرده است. این فرضیات از عوامل جغرافیایی بگیر تا عوامل فرهنگی و علمی (فرضیه غفلت) را در بر میگیرد که هر کدام از آنها، به اندازه خود میتوانند در توسعهیافتگی اقتصادی یا عقبماندگی یک کشور، موثر باشند (البته نه دائمی بلکه، موقتی). مثلا طرفداران فرضیه «جغرافیا»، عوامل جغرافیایی و منابع طبیعی را دلیل توسعهیافتگی عنوان میکنند و میگویند، بین موقعیت جغرافیایی و منابع طبیعی موجود در یک کشور و توسعه، رابطه مستقیمی وجود دارد و اگر میبینیم فلان کشور آفریقایی، در بدترین شرایط اقتصادی قرار دارد و بسیاری از مردمانش به دلیل سوءتغذیه میمیرند، به دلیل با کیفیت نبودن خاک آن یا کمبود شدید آب و... است. یا مثلا طرفداران فرضیه «فرهنگ» میگویند کشورهایی مثل اسپانیا و پرتغال که وضعیت اقتصادی مطلوبی نسبت به همسایگان اروپاییشان ندارند، به این دلیل توسعه نیافتهاند که، تنبلی در فرهنگشان ریشه دوانده و مصداق اَتَم این جملهاند که «کار امروز را به فردا واگذار کن»! همینطور درباره کشورهای استوایی گفته میشود، گرما و رطوبت زیاد باعث تنبلی ساکنان این مناطق شده و...
ریشه اولیه چنین فرضیاتی نیز بیش از هر چیز باز میگردد به افرادی چون «منتسکیو» و کتاب معروفش، روحالقوانین. اما با رشد کشورهای آفریقایی مثل «بوتسوانا» یا «گابن» و ثروتمند و صنعتی شدن کشورهای بدون منابع طبیعی مثل«ژاپن»، فرضیه جغرافیا و منابع طبیعی تا حد زیادی اعتبار خود را از دست داد. با کنار هم قرار دادن وضعیت اقتصادی دو کشور کره شمالی و کره جنوبی که در موقعیت جغرافیایی مشابه قرار دارند و از قضا فرهنگ مشترکی داشتهاند نیز، کارشناسان به این نتیجه رسیدند که، بحث جغرافیا «موثرترین عامل» در توسعه یا عقبافتادگی اقتصادی یک کشور نیست و «فرهنگِ تغییر یافته کره جنوبی» نیز اثبات کرد، مسئله فرهنگ خود، «معلول» است نه علت!
اما نظریهپردازان زنده و معاصر نیز درباره توسعه اقتصادی، نظریاتی دارند که بِالکل با نظریات متخصصان قبل تفاوتهای بنیادینی دارد. از جمله کارشناسان معاصر این حوزه «جیمز اِی رابینسون» و «دارون عجم اوغلو» هستند که با زیر سؤال بردن تمام فرضیات قبلی، به این نتیجه رسیدهاند که، «توسعه اقتصادی از دل توسعه سیاسی» خارج میشود. سؤال مهمی که این دو، به دنبال یافتن پاسخی برای آن هستند این است که، چرا برخی کشورها همیشه فقیرند و برخی ثروتمند؟
اینجا قصد داریم، ضمن مرور کوتاه نظریههای جدید توسعهگریزی به وضعیت اقتصادی برخی کشورها از جمله کشور عزیز خودمان ایران بزنیم و ببینیم، چرا در این کشورها، توسعه اقتصادی لازم صورت نگرفته است؟
در برخی نظریههای جدید توسعه، هم عامل و هم مانع توسعه اقتصادی یک کشور، نظامهای سیاسی حاکم بر آن کشورها عنوان میشود. به عبارت دیگر، طیفی از کارشناسان معتقدند، توسعه اقتصادی از دل توسعه سیاسی خارج میشود. بدین ترتیب که، دولتها، با نهادهای سیاسی، نظامی، اقتصادی، حقوقی و... که مستقر میکنند، کشورشان را یا به سمت تولید ثروت رهنمون میسازند یا مانع از توسعه شده باعث فقیر شدن مردم و بعضا حتی ثروتمندتر شدن خود میشوند. مقایسه وضعیت کشورها و بررسی راههایی که رهبران سیاسی آنها طی کرده و نهادهایی که مستقر کردهاند، بیش از هر چیزی توجه این کارشناسان را به خود جلب کرده است. به عنوان مثال، این گونه نظریهپردازان غالبا غربی، حینِ بررسی تاریخی این موضوع، در حالی که خیلی راحت از کنار جنایتهای وحشتناک استعمارگران اولیه مثل اسپانیا، پرتغال و انگلیس در قرون پانزدهم و شانزدهم میگذرند، غارت ثروتهای این کشورها را «موفقیت» عنوان کرده و میگویند، اگر اسپانیا، به عنوان اولین کشورِ استعمارگر که در قرن پانزدهم با حمله به کشورهای آمریکای لاتین موفق! شد مردم این منطقه پر از طلا و نقره را به استثمار بکشاند و تمدنهای آن عصر در این منطقه وسیع جغرافیایی را از بین ببرد، به دلیل چیدن موثر و دقیق همین نهادها بوده است. یک نهاد نظامی مسئول تهدید یا کشتار مخالفان و رهبران قبایل ثروتمند میشد، یک نهاد حقوقی مسئول مصادره زمینها و مواد غذایی مردم و گرسنگی دادن به آنها میشد، و نهاد سوم هم مسئول دادن حداقل خوراک به این مردم، در ازای کار کردن بردهوار میشد! این نهادها نیز به طور هماهنگ و حسابشده، یکدیگر را تقویت میکنند. در صورت ضربه خوردن هر یک از این نهادها، سیستم تنظیمی آن به هم خورده و نظام سیاسی نیز مختل میشود.
در نظامهای سیاسی معاصر نیز، توجه این کارشناسان بیشتر متوجه کشورهای دیکتاتوری است. گفته میشود از آنجا که رهبرانی در این کشورها روی کار آمدهاند که، بیش از هر چیزی به فکر ثروت و قدرت خود و جریانهای سیاسی تحت امرشان هستند، کشور فرصت توسعه پیدا نکرده و این، جریانهای سیاسی حاکم هستند که به اصطلاح «باد» کرده و ثروتمند میشوند و در مقابل، مردم، فقیر، بیسواد و گرسنه میمانند. حاکمیت دیکتاتورها، طبق این نظریه، نتیجه عدم توزیع متوازن و درست قدرت در میان همه نهادها و حتی مردم است و تمرکز قدرت در یک نقطه باعث ایجاد فساد و مانع از توسعه کشورها در حوزه اقتصاد میشود.
ژنرال «آگوستو پینوشه»، رهبر شیلی در نیمه دوم قرن بیستم، یکی از دهها دیکتاتوری است که مورد علاقه این نظریهپردازان معاصر است. این فرد چون یک دیکتاتور است و برای حفظ قدرت تلاش میکند، تمام نهادهای اصلی و مهم مورد نیاز در کشور را، طوری قرار داده و روابط آنها را به شکلی تنظیم کرده بود که، خروجی آن حفظ قدرتِ خود و جریانهای سیاسی اطرافش باشد و ثروت موجود در کشور نیز، به سمت همین جریانهای سیاسی و مرکز قدرت، سرازیر میشد. در چنین جوامعی، هر حرکتِ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بروز کند که خروجیاش، به هم ریختن این «نظم استثماری» و در نتیجه «توزیع متوازن قدرت» باشد، به شدت سرکوب میشود.
ما با کلیت این جمله که «توسعه اقتصادی از دلِ توسعه سیاسی» خارج میشود مخالفتی نداریم. قطعا دولتی که روی کار میآید، کابینهای که میچیند، برنامههایی که ارائه میدهد، نهادهایی که برمیچیند یا جایگزین میکند در توسعه آن کشور موثر است. اما در این بین چند نکته بسیار مهم وجود دارد که نباید از آن غافل شد:
۱- نظریهپردازانی مثل جیمز ای رابینسون، که لابلای تحلیل و تبیین نظریاتشان، مرتب «لیبرالیسم» را به عنوان یک الگو معرفی کرده و «آمریکا» را به عنوان یک کشور موفق و توسعه یافته معرفی میکنند، هرگز اعلام نمیکنند که، «پینوشه» را همین آمریکا بر شیلی و مردم این کشور حاکم کرده است! آیا دیکتاتوری مثل بنسلمان، بدون حمایت آمریکا میتواند بر عربستان پادشاهی کند؟ آیا این کشور به اصطلاح الگو، از کودتاچیان ونزوئلا حمایت نمیکند؟ آیا بسیاری از آن کشورهایی که با انتخابات بیگانهاند و دیکتاتورها بر مردم حکم میرانند، و نام هر چیزی را میتوان روی آنها گذاشت الا، «کشور توسعهیافته»، دستنشانده آمریکا نیستند؟!
۲- از دلِ نکته بالا، نکته مهم دوم خارج میشود. بیایید موضوع را کمی کلیتر و از بالا ببینیم. آیا نهادهایی که همین کشورهای به اصطلاح توسعهیافته در دنیا ایجاد کرده و نظم سیاسی بینالمللی که چیدهاند، طوری تنظیم نشدهاند که خروجی شان، تمرکز قدرت در یک نقطه از جهان (غرب) باشد؟ آیا معنای «حفظ نظم موجود» که صددرصد به نفع نظام سلطه است، ضعیف نگه داشتن سایر کشورها نیست؟! آیا قوانینِ نهادی به بزرگی سازمان ملل، طوری تعریف نشده که همواره، منافع آن چند کشور تامین شود؟! راهاندازی جنگ، شورش، کودتاهای رنگی و غیر رنگی در کشورهای ناهمسو آیا در فقیر شدن یا ماندن کشورهای ناهمسو موثر نیستند؟! حاکم کردن دیکتاتورها بر این کشورها، چطور؟
۳- میگویند، پس از اینکه در قرن هجدهم، و با اختراع ماشین بخار، انقلاب صنعتی رسما کلید خورد و مخترعینی مثل «جان کِی» ماشین «ماسوره پرنده»(Flying Shuttle) را در سال ۱۷۳۳ میلادی اختراع و نخستین پیشرفت قابل توجه را در مکانیکی کردن نساجی رقم زد، پیشهوران و تولیدکنندگان سنتی موقعیت کاری خود را در خطر دیدند. از آنها که در تاریخ با عنوان «لودیت»ها نام برده شده، با حمله به خانه «جان کی» آن را به آتش کشیدند. این وضع برای «جیمز هارگریوز»، مخترع ماشین ریسندگی نیز تکرار شد، همینطور برای بسیاری از مخترعان معاصر و بعدی. از این حوادث نتیجه میگیرند که، «حلقههای قدرت معمولا در برابر پیشرفتهای اقتصادی و موتورهای بهروزی میایستند» چون این تغییرات وضعیت تنظیمشده به نفع آنها را به هم میزند. اینجا در واقع ما با چیزی شبیه به «تضاد منافع» مواجهیم و طبیعتا کسانی که موقعیت برتر خود را از ناحیهای تهدیدشده ببینند، علیه آن بسیج میشوند. دقیقا همین شرایط در نظام سیاسی بینالملل حاکم است. اینکه برخی کشورها میگویند، فقط ما باید دانش و توانمندی مثلا هستهای را داشته باشیم، با هدف حفظ این برتری است و کشوری مثل ایران اگر بخواهد وارد این حوزه شود، چون آن برتری و منافع موجود در آن، به خطر میافتد، نظام سیاسی بینالملل، درست مثل لودیتهای قرن هجدهم، تحمل نمیکند و برای خانمانسوز کردن آن کشور، بسیج میشود.
۴- مقاله ژورنالیستی قطعا نمیتواند، تمام دلایل عقبماندگی یا توسعه یک کشور را مو به مو بررسی کند. در این نوشتار ما صرفا تلاش کردیم بگوییم، علاوه بر دلایل داخلی، دلایل خارجی زیادی نیز در عدم توسعه یک کشور میتوانند دخیل باشند. کارشناسان میگویند، برای اینکه دچار «تقلیلگرایی» نشویم، باید به این نکته مهم توجه کنیم که بروز یک معضل، یک یا دو دلیل ندارد و چه بسا دهها دلیل داخلی و خارجی توأمان باعث به وجود آمدن آن معضل (اینجا عدم توسعهیافتگی) شده باشد. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. کشور عزیز ما که بیش از
۴ دهه است تحت شدیدترین فشارهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی است، از برخی سوءمدیریتهای داخلی نیز رنج میبرد. اما وقتی با این همه فشار خارجی و ِاشکالات داخلی، از تمام کشورهای منطقه، یک سر و گردن بالاتر است یعنی، با برخی اصلاحات مدیریتی در داخل و تلاش برای خنثیسازی عوامل بیرونی، کشور قطعا با سرعتی بسیار بالا، طعم توسعه را هم خواهد چشید. هم فشار خارجی و هم اشکالات داخلی قابل رفع و نقش مدیران یک کشور در این میان، «برجسته» است. در کشور مردمسالار و مسلمانی مثل ایران که با هیچ یک از کشورهای منطقه قابل مقایسه نیست، نقش مردم در توسعه، بینهایت مهم است، شاید حتی از نقش همه عواملی که برشمردیم مهمتر؛ چرا که این مردم هستند که با شرکت در انتخابات، تصمیم میگیرند، چه کسانی اداره امور را به دست بگیرند. قطعا در انتخابات پیش رو، مردم با نیمنگاهی به تجربه ۸ سال گذشته، هوشمندانهتر انتخاب خواهند کرد!
نشانههای تقویت دیپلماسی
عبدالرضا فرجی راد در روزنامه ایران نوشت:
مقایسهای میان تحولات روزهای اخیر در عرصه سیاست خارجی با تحولاتی که هفته گذشته در نشست شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی رخ داد، نشان میدهد که وضعیت ناامیدکننده هفته گذشته که از مخدوش شدن فضا به ضرر ایران حکایت داشت با وقوع چند اقدام دستخوش تغییر شده است. تصویب قطعنامه تروئیکای اروپایی در حالی با عقبنشینی این کشورها در نشست هفته گذشته شورای حکام ملغی شد که آزادسازی بخشی از پولهای ایران در عراق از یک طرف و نهایی شدن مسأله پولهای بلوکه شده ایران در کره جنوبی و اقداماتی که هند برای خرید نفت از ایران در دستور کار قرار داده است، نشان میدهد امریکا به منظور تلطیف فضا جهت تسهیل مسیر دیپلماسی با ایران چراغ سبز نشان داده است. از سوی دیگر اتفاقاتی در نقاط حساس و بحرانی منطقه از جمله در عراق و مرز سوریه در حال رخ دادن است که امریکا میکوشد …
در عراق از یک طرف و نهایی شدن مسأله پولهای بلوکه شده ایران در کره جنوبی و اقداماتی که هند برای خرید نفت از ایران در دستور کار قرار داده است، نشان میدهد امریکا به منظور تلطیف فضا جهت تسهیل مسیر دیپلماسی با ایران چراغ سبز نشان داده است. از سوی دیگر اتفاقاتی در نقاط حساس و بحرانی منطقه از جمله در عراق و مرز سوریه در حال رخ دادن است که امریکا میکوشد به دلیل حساسیتهای موجود پیرامون برجام، آتش تنش را بالا نبرد. بنابراین از سوی مقابل، نشانههای مثبتی در حال ارسال است که میتواند فضا را برای گرهگشایی از بنبست کنونی برجام آماده کند. این در حالی است که نهادهای تصمیم گیرنده در ایران و امریکا درصدد هستند که مسأله برجام را در کوتاه مدت حل کنند زیرا با در نظر گرفتن انتخابات ریاست جمهوری ایران، دولت بعدی ایران عملاً در شهریورماه روی کار میآید و قدرت را در دست میگیرد و این در حالی است که مقامهای ایرانی و امریکایی هیچ گونه تأخیری را پیرامون حل مسأله برجام جایز نمیدانند. چنان که مقام معظم رهبری هم فرمودند که اگر ما بتوانیم تحریمها را برداریم، یک ساعت هم تأخیر جایز نیست. بنابراین از برآیند این موضعگیری و دیگر مواضع شورای عالی امنیت ملی و رئیس جمهوری ایران این گونه میتوان ارزیابی کرد عزم نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر رفع تحریمها در سریعترین حالت ممکن است. اما در همین وضعیت، برخی از چهرهها و گروههای سیاسی در کشور میکوشند روند حل و فصل برجام تا روی کار آمدن دولت بعدی در ایران به درازا کشیده شود. چنان که برخی در مواضع خود طرح رفع تدریجی و یک ساله تحریمها از سوی امریکا را مطرح کردهاند حال آنکه این موضعگیری که با هدف سیاسی مطرح شده برخلاف سیاست رسمی نظام است. اعلام آمادگی ایران برای ارائه یک ابتکار عمل در کانالهای دیپلماتیک در همین چارچوب مطرح شده است. این در حالی است که اراده حل این مسأله در امریکا هم دیده میشود اما دولت بایدن با مشکلات زیادی در عرصه داخلی روبهرو است و نمیخواهد با کنگره درگیر شود ولی به هر روی اقدام به خروج از برجام تصمیم دولت پیشین این کشور بوده و ایران معتقد است که نباید هزینه آن را بپردازد.
چنانچه سرعت این روند به کندی وضعیت جاری ادامه یابد، این تنها تهران نیست که با تحمل فشارهای اقتصادی زیان میبیند بلکه با افزایش تنشهای منطقهای، اوضاع از کنترل امریکا خارج خواهد شد. یعنی برخلاف آنچه که خانم «وندی شرمن» اخیراً گفته و ژئوپلیتیک منطقه و تحولات جاری را به ضرر تهران و آن را دلیلی برای گفتوگوی دوباره درباره برجام دانسته است، تغییرات جاری نه تنها به ضرر ایران نبوده که اتفاقاً به نفع آن بوده است. درست است که رژیم صهیونیستی وارد خلیج فارس شده و شماری از کشورهای منطقه خاورمیانه با آن متحد شدهاند اما مجموع این اقدامات عملاً امنیت آنها را در معرض تهدید قرار داده است. حال آنکه دولت امریکا بنا به دلایل بسیار داخلی و خارجی امکان اقدام نظامی در منظقه را ندارد و گذر زمان و تطویل بازگشت به برجام اوضاع را به ضرر این کشور تغییر خواهد داد.
در شرایط کنونی و برمبنای رویدادهایی که در روزهای اخیر رخ داده است، روزنههایی برای به جریان انداختن دیپلماسی میان تهران و واشنگتن گشوده شده است که باید هرچه زودتر به واقعیت بپیوندد. اگرچه مسیر کند است اما به درستی به جریان افتاده و تنها یک جهش سریع میتواند وضعیت کند کنونی را تسریع کرده و این امید وجود داشته باشد که در یک الی دو هفته آینده اتفاقاتی جدی در حوزه دیپلماسی رقم بخورد.
سفر پاپ به عراق و حقانیت و کارآمدی نظام دینی
محسن ابراهیمی در روزنامه وطن امروز نوشت:
۱- نقل قول معروفی است که میگوید در جریان سفر پاپ «ژان پل دوم» به کوبا در سال ۱۹۹۸، فیدل کاسترو از او خواست نسبت به اقدامات ضدبشری آمریکا علیه مردم کوبا اعتراض کند و از نفوذ خود برای جلوگیری از این اقدامات استفاده کند. گویا پاپ در جواب این خواسته کاسترو گفته است او در سیاست دخالت نمیکند و ظاهرا کاسترو نیز در جواب به او گفته است: پس دین تو به چه درد مردم من میخورد؟
این نقل قول چه واقعی و درست باشد و چه صرفا زاییده تخیلی باورمند به حضور نهاد دین در سیاست، نکتهای قابل تأمل به حساب میآید. شاید اکنون و در این روزها، همزمان با سفر پاپ فرانسیس به عراق، این کنایه منتسب به کاسترو در قالب این سوالات ملموستر به نظر بیاید که «تا حالا کجا بودید آقای پاپ؟ در اوج جنایتهای تروریستهای داعش علیه مسلمان و مسیحی و ایزدی و... در عراق و سوریه، شما و واتیکان برای آنها چه کردید؟ از نهاد دین برای کاهش آلام و ایجاد امنیت برای این مردم مظلوم استفاده کردید؟ طی سالهای اخیر، شما به چه درد این مردم خوردید؟» این سوالات شاید قرار باشد ذهن را به همان نقطه کانونی بحثهای بشری و انسانی بکشاند. دین به چه درد بشر میخورد؟ و قلمرو دین تا کدام سطوح از زندگی بشر است. وقتی حد و حدودی مشترک برای دین و نهاد دین و حاکمیت دین در زندگی جمعی بشر تعریف نشده باشد، آن وقت صحبت از پلورالیسم و صلح و همزیستی مسلمان و مسیحی در کنار یکدیگر در حد عکس یادگاری باقی میماند.
۲- پاپ آرژانتینی واتیکان و مرجع تقلید ایرانی نجف هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند جز لباسهایشان که به صورت نمادین جامه پیشوایان دینی است. مذهب و دین جغرافیا نمیشناسد. آیتالله سیستانی فتوادهنده جهاد با داعش بود. مرجع تقلید و روحانی برجسته شیعه مسلمان عراق، وظیفهاش را در قبال حفظ جان مردم آن سرزمین، بدون توجه به مذهب و دین آنها انجام داد. روحانی کاتولیک برای حفظ جان مردمانش در عراق و سوریه چه کرد؟ برای حفظ جان مردم خودش و پیروان خودش چه کرد؟! هیچ! فقط دعا!
آیتالله سیستانی در نقش مرجعیت دینی عراق، حکم مشروعیت جهاد با داعش را امضا کرد تا جهاد شیعه و سنی و مسیحی علیه تروریستهای وهابی داعش شکل بگیرد و جغرافیای جریان مقاومت به رهبری ایران و جمهوری اسلامی به گفتمان و جریان غالب در نبردهای منطقهای تبدیل شود. آنچه از محتوای دیدار پاپ و آقای سیستانی بیرون آمده نیز نشان میدهد حداقل در مساله فلسطین، آیتالله سیستانی بر موضع جهان اسلام و جریان مقاومت مبنی بر نابودی رژیم اشغالگر قدس تاکید و پافشاری کرده است. بنابراین این روحانی بزرگوار و ارزشمند شیعه در عراق، دقیقا در نقاط تزاحم بنیادین جریانهای دینی با جریانهای غیردینی و نمادهای به ظاهر دینی، محکم ایستاده و قدمی عقب ننشسته است. بنابراین هر نوع شباهتسازی بین سیستانی و پاپ و سپس توهماتی ذیل گزارههایی مانند رحمانیت و قرائتهای غیراصیل از نهاد دین با محوریت این اشخاص، غیرواقعی و صرفا تخیلی است.
۳- برخی گروههای شیعه در عراق با توجه به تحولات ۲ سال گذشته، نسبت به عملکرد دفتر آیتالله سیستانی سوالاتی دارند بویژه درباره موضعگیری ایشان علیه دولت عادل عبدالمهدی که زمینهساز کنارهگیری وی از نخستوزیری شد. اما این سوالات هیچگاه نمیتواند خدای نکرده ارزنی به ساحت این مرجع بزرگ شیعه و خدمات بسیارش به شیعیان و جریان مقاومت خللی وارد کند. آیتالله سیستانی یک ظرفیت بسیار بزرگ برای جهان شیعه است که یک نمونه از دوراندیشی ایشان در فهم واقعیتها و مصالح کلان شیعه و جریان مقاومت در ماجرای مقابله با داعش پدیدار و نمودار شد. نبرد با تروریسم در منطقه غرب آسیا منجر به ایجاد یک جغرافیای سیاسی- عقیدتی در این منطقه استراتژیک شد. قاعده این نظم جدید مشخص است و قطعا هدف اصلی این هندسه سیاسی و عقیدتی، نابودی رژیم اشغالگر قدس است. آیتالله سیستانی در کمک به ایجاد این هندسه سیاسی و اعتقادی اثرگذار بودند و نقش بزرگی ایفا کردند. چه کسی میتواند منکر ایجاد این جغرافیا و هندسه جدید با محوریت ایران و جمهوری اسلامی ایران شود؟ مناسبات آیتالله سیستانی، مرجع تقلید عالیقدر شیعه در عراق با جریان مقاومت را باید در این قاعده فهمید. بر همین اساس باید نسبت به وجود این شخصیت بزرگ قدردان و شکرگزار بود.
۴- قلم شرمش میآید در این نوشته که مربوط به یک مرجع تقلید عالیرتبه در عراق و مناسبات این شخصیت محترم با جریان انقلابی است، اشارهای به جست و خیزهای یک عده ولگرد سیاسی بکند که خارج از معادلات هستند و اندکی آبرو و اعتبار نزد مردم ایران ندارند.
سفر پاپ به عراق برای همه آنها که اهل تعقل و بصیرت هستند به وضوح نشان داد در این زمانه و روزگار اگر دین قدرت و ساختار حاکمیتی نداشته باشد؛ اگر نباشد جمهوری اسلامیها و فهم داهیانهای از مناسبات جهانی و ظرفیتهای انسانی در منطقه پرآشوب غرب آسیا، کلاه نهاد دین پس معرکه است و یک جریان فیک و تقلبی مثل داعش میتواند به راحتی تومار همه حکومتها و نهادهای دینی در این منطقه را بپیچد بدون آنکه اقدامی از مساجد و حوزههای بیخاصیت یا پاپها و کاردینالهای خوشنشین واتیکان سر بزند. اگر نبود جمهوری اسلامی، اگر نبود مدیریت رهبر انقلاب، اگر نبود حاجقاسم سلیمانی، اگر نبود همان جریان مقاومتی که برخی بدنامهای فتنه ۸۸ علیهاش شعار «نه غزه، نه لبنان» سر دادند، الان اساسا منطقهای وجود داشت که این جعلقهای اصلاحطلب بخواهند با حرفهای صد من یک غاز روی سفر پاپ به عراق بالا بیاورند؟
سفر پاپ به عراق، اوضاع عراق و واقعیات مربوط به تفاوت ایران و عراق بخوبی یک سند و نشانه محکم در کارآمدی نظام ولایت فقیه است. عراق به واسطه بافت جمعیتی و مذهبی و دینی آن امکان داشتن یک مدل حکومتی مانند جمهوری اسلامی ایران را ندارد اما سفر پاپ به این کشور بخوبی برای مردم ایران و عراق ثابت کرد، نهاد دین بدون داشتن قدرت اجرایی و ساختار تصمیمگیری حاکمیتی، در مواقع حساس و مهم که موجودیت یک ملت در خطر قرار میگیرد، صرفا امکانی بیشتر از «دعا کردن» نخواهد داشت. کما اینکه خود پاپ نیز اذعان کرد در بحبوحه درگیری مردم عراق با آدمخوارهای داعش، او از واتیکان برای نجات آنها از شر تروریستهای داعش، دعا میکرد!
آمریکا چراغ سبز نشان داده است؟
امیرعلی ابوالفتح در روزنامه آرمان ملی نوشت:
وزیر خارجه ایالاتمتحده در جدیدترین اظهارنظر خود در رابطه با مذاکرات هستهای با ایران گفته است که ما به روشنی مشخص کردهایم که مسیر دیپلماسی باز است و توپ در زمین ایران است که تصمیمگیری کند موافق است یا خیر.
دولت جدید آمریکا با اینکه بارها از تمایل خود برای بازگشت به برجام سخن گفته و مدعی شده که آماده مذاکره با ایران برای پیوستن دوباره به این توافق است اما تاکنون هیچ اقدام عملی در این راستا و رفع تحریمهای وضعشده علیه کشورمان انجام نداده است.
در این میان ایالاتمتحده پیشنویس قطعنامه ضدایرانی خود در شورای حکام را نیز ملغی کرد که دو نگاه در خصوص آن وجود دارد؛ نخست برخی آن را یک چراغ سبز و یک اقدام خوب از سوی آمریکا میدانند تا مسیر دیپلماسی همچنان باز باشد و اروپا و ایالاتمتحده بسیار بر این امر تاکید میکنند و این روایت آنها از اتفاقات اخیر است.
یک روایت دیگر نیز این است که ایران تهدید کرده است اگر قطعنامهای علیه کشورمان به تصویب برسد، توافق با گروسی و آژانس را کنار گذاشته و اقدامات دیگری در دستورکار قرار میدهد. روایت اروپاییها این امر را به ذهن متبادر میکند که خواهان گفتوگو هستند و مسیر دیپلماسی را در پیش گرفتهاند. روایت دوم این امر را نشان میدهد که ایران امروز دست برتر را دارد و طرفهای غربی تحت فشار ایران مجبور به پس گرفتن پیشنویس از شورای حکام شدهاند.
در این میان دو طرف روایت همدیگر را قبول ندارند و بحثها در این خصوص ادامه دارد اما نکته قابل توجه عمل است که هنوز صورت نگرفته تا مسیر هموار شود و بتوان گامبهگام پیش رفت. تا زمانی که ایالاتمتحده بخشی از مشکلات مالی و اقتصادی ایران را برطرف نکند، نمیتواند حسن نیت خود را به صورت ملموس به ایران نشان دهد و ایران نیز آن را قبول نمیکند. هر کاری جز رفع تحریمها یا رفع موانع آزادسازی پولهای ایران در خارج از کشور در حال حاضر به نظر میرسد از سوی ایران مثبت سنجیده نشود.
برخی شنیدهها حاکی از این است که ۳ میلیارد دلار از پولهای ایران در عراق و کره جنوبی بهزودی وارد کشور میشود و اگر این امر صحت داشته باشد یک قدم عملی و رو به جلو از سوی دولت بایدن است. ایران نیز اعلام کرده است هر اقدام مثبت را با اقدام مثبت جواب خواهد داد. این یک چشمانداز یک تفاهم را نمایان میکند و در غیر این صورت اقدامات غیرمالی نمیتواند زیاد کارگشا باشد.
کمک اصلی به تفاهم را امروز مسائل مالی و اقتصادی میکند و این باید مدنظر دولتمردان آمریکایی قرار گیرد.
پشت پرده رجزخوانی صهیونیست ها
حامد رحیمپور در روزنامه خراسان نوشت:
بنی گانتز وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به تازگی در مصاحبهای با شبکه «فاکسنیوز» مدعی شد، ارتش این رژیم در حال به روزرسانی نقشه برای حمله به سایت های هسته ای ایران است.مواضعی که برخی آن را تند تر شدن رویکردهای این رژیم راجع به ایران به موازات احتمال احیای دوباره برجام تحلیل کردند اما واقعیت چیز دیگری است. به موازات این تهدیدها، در چند روز گذشته مقام های رژیم صهیونیستی از تلاش تل آویو برای ایجاد ناتوی عربی وصهیونیستی به منظور مقابله با ایران نیز خبر داده اند. رژیم صهیونیستی همواره در راهبرد امنیتی خود جمهوری اسلامی ایران را به عنوان دشمن متخاصم تعریف کرده است و اقداماتی که در عرصه میدانی اجرایی میکند براساس همین دیدگاه و با توجه به تعریف دشمن از جمهوری اسلامی ایران است اما آن چه در این مقطع درک آن مهم است این است که تهدید وزیر جنگ رژیم صهیونیستی چه اندازه جدی است ؟ وبا چه انگیزهای اعلام میشود؟
۱- صهیونیستها با مشکلات داخلی عدیدهای دست و پنجه نرم میکنند. مسئله مهاجرت معکوس، بحران اقتصادی، مسئله مهاجرت آفریقایی تبارها، درگیری داخلی در عرصه سیاسی، نبودِ دولت مستقر و اداره رژیم با دولت موقت و مشکلاتی که دربخش بهداشت عمومی رژیم صهیونیستی وجود دارد این رژیم را در داخل به شدت گرفتار کرده است. از آن جا که صهیونیست ها پیش از انجام هر اقدام نظامی، آمادگی جبهه داخلی را به عنوان یک پیش شرط در نظر میگیرند، میتوان گفت ،تهدید وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، بلوفی بیش نیست،بماند که هراس از متحدان ایران و لزوم جنگ در چند جبهه مانعی جدی برای آن هاست.
۲-نتانیاهو سابقه مواجهه بیش از ۱۰ سال در مقام نخست وزیری با محور مقاومت را داراست.اوهمچنین دارای تحرک بالا و توانایی ویژه اجماع سازی در عرصه سیاسی داخلی رژیم صهیونیستی است.اما به علت پرونده های چهارگانه فساد اداری و مالی وی و همچنین عملکرد ضعیف دولت او در مدیریت بحران شیوع کرونا در موج دوم که از ابتدای تابستان آغاز شد و دارای پیامدهای منفی اقتصادی و اجتماعی( بیکاری و لطمه شدید به کسب و کارهای کوچک ، استارت آپ ها، مراکز ورزشی و آموزشی و صنعت گردشگری و ...) بود ،انتخابات کنست در فروردین عملا به همه پرسی جامعه صهیونیستی درباره نتانیاهو و حزب وی تبدیل شده است. همین امر جامعه صهیونیستی را از سطوح پایین تا سطوح بالا و عالی به دو بخش موافقان نتانیاهو و مخالفان وی تقسیم کرده و موجب شکاف و انشقاق در بطن جامعه صهیونیستی شده است.
جایگاه گانتز نیز به شدت سقوط کرده است؛ حزب آبی و سفید او پس از توافق با نتانیاهو دچار انشقاق شد و نظرسنجیها نشان میدهد تعداد اندکی کرسی بیشتر کسب نخواهد کرد.
لذا پر واضح است که این تهدید گانتز را میتوان برگرفته از تبلیغات انتخاباتی و برای مصارف داخلی دانست که همچون دورههای گذشته یکی از محورهای آن را اظهارات ایرانهراسانه و ادعای توانایی برای مقابله با تهران تشکیل میدهد چرا که عملا رای دهندگان صهیونیست نشان داده اند که به طیف ها ی افراطی ترتمایل بیشتری دارند و هر کس شعار های تندتری بدهد رای بیشتری می آورد .
البته به جرئت می توان گفت، اکثر تهدید های قبلی حاکمان تل آویو علیه ایران از همین قاعده پیروی می کند چرا که این رژیم ،توانایی وارد شدن به جنگی طولانی و با وسعت جغرافیای ایران را ندارد. آن هم در حالی که چنین اقدام احتمالی خدشه جدی بر تاسیسات هسته ای ایران که درسراسر کشور و در زیر کوه ها مستتر هستند، وارد نخواهد کرد ضمن این که به فرض هدف قراردادن چند سایت هسته ای، دانش بومی شده هسته ای در ایران از بین نخواهد رفت اما قطعا چنین حماقتی همان طور که امیر سرتیپ حاتمی وزیر دفاع کشورمان دیروز گفت منجر به «با خاک یکسان شدن تلآویو و حیفا» خواهدشد.
۳-تهدید مقام های رژیم صهیونیستی علیه برنامه هسته ای ایران با پیروزی بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و وعده او مبنی بر بازگشت به برجام نیز همزمان شده است وبه نظر می رسد علاوه بر این که گانتز به دنبال بهره برداری انتخاباتی از این تهدیدهاست سعی دارد شروط این رژیم دربازگشت دولت جدیدآمریکا به برجام مانند حذف بندهای مربوط به غروب هستهای وگنجانده شدن برنامه موشکی و نفوذ منطقه ای ایران در این توافق در نظر گرفته شود.درواقع رژیم صهیونیستی مانند برخی کشورهای عربی هرگونه کوتاه آمدن غرب در قبال ایران را مغایر با منافع خود میداند؛ از این رو آنها راجع به هرگونه تغییر موضع اروپا و آمریکا ابراز نگرانی کردند و خواستار استمرار فشارها و تحریمها علیه ایران هستند.در همین چارچوب است که گانتز از تصمیم تروئیکای اروپایی برای انصراف از پیشنویس قطعنامه محکومیت ایران در شورای حکام انتقاد کرده بود.
۴ -مقامات رژیم صهیونیستی همچنین تلاش می کنند خود را به عنوان مدافع حقوق کشورهای عربی برای پیشبرد عادیسازی و ایرانهراسی بیشتر جلوه دهند. در چارچوب این فضاسازی در روزهای گذشته همچنین خبرهایی از تماس مقام های رژیم صهیونیستی با برخی کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس به منظور تشکیل ناتوی صهیونیستی- عربی منتشر و اعلام شده هدف از آن مقابله با ایران است که نشان می دهد نگاه به جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک تهدید و استفاده از پروژه ایران هراسی ابزارهای همیشگی این رژیم بوده است.
فقر مردم در گرداب تناقض
ژوبین صفاری در روزنامه ابتکار نوشت:
طبق آخرین بررسیها در بین کشورهای خاورمیانه کارگران ایرانی جزو فقیرترین حقوق بگیران به حساب میآیند. حتی کشورهایی که کارگرانشان روزگاری در ایران کار میکردند امروز وضعیتشان از ایران بهتر است. این نوشتار قرار نیست مرثیه سرای صرف برای این وضعیت باشد که چرا در کشوری مانند ایران معیشت قشر زیادی از مردم دچار مشکل و قشر متوسط هر روز در حال آب رفتن است بلکه از زاویه نگاه دیگر میتوان به تناقضی اشاره کرد که در بین رفتار برخی سیاستگذاران و آنچه که به عنوان دغدغه مطرح میکنند، وجود دارد. به بیان دیگر وضعیت بد کارگران ایرانی و البته اقشار مختلف مردم محصول نبود نگاه توسعه محوری است که همواره برای هر مشکل به دنبال راه حلهای کوتاه مدت بوده است. رئیس جمهوری دستور میدهد جلوی افزایش قیمتها با تمهیداتی گرفته شود.
در حالی که افزایش قیمتها و به تبع آن پایین آمدن قدرت خرید مردن محصول سلسله سیاست هایی است که طی سالهای گذشته صورت گرفته البته همچنان در به همان پاشنه می چرخد. به نظر میرسد بهتر است به جای فرافکنیهای مرسوم یک بار برای همیشه بپذیریم که اقتصاد نه با دستور و بخشنامه و شعار که با یک نگاه توسعه ای میان مدت و بلند مدت درست می شود. بازی تورم و چاپ پول گردابی است که اقتصاد ایران دچار آن شده و تبعات آن به روشنی معلوم است.
کافی است نگاهی به همین کشور همسایه ترکیه بیندازیم که از سال ۲۰۰۵ به این سو چگونه با ثبات سیاسی و اقتصادی و میدان دادن به بخش خصوصی توانست از شر تورم های افسارگسیخته حتی ۱۰۰ درصدی نجات پیدا کند. اینکه کارگر ایرانی حقوق اش کفاف زندگی را نمیدهد نه می توان در جلسات کارگر کارفرمایی و تعیین دستمزد آن را حل کرد و نه با افزایش فلان درصدی حقوق و دستمزد از سوی مجلس اتفاقی رخ می دهد. واقعیت ماجرا این است که هیچ اقدام موثری از سوی نهادهای تصمیم ساز و مجلس با همه شعارهای دهان پر کن اش برای تسهیل کسب و کار و سرمایه گذاری در تولید نشده است بلکه ساختارهای اقتصادی سرمایه گذاران را به سمت بازی با موجهای تورمی کشانده است که آفت و بلای جان اقتصاد و فرهنگ زیست اقتصادی مردم شده است.
از سوی دیگر طیفی از سیاسیون که از اتفاق شعارهای اقتصادی شان برای به دست گرفتن قدرت در انتخابات پیش رو پر رنگ تر است در حالی شعار ایجاد شغل و رونق اقتصادی می دهند که با ارتباط و تعامل با جامعه جهانی چندان میانهای ندارند. بدیهی است نمی توان انتظار داشت که اقتصاد کشورها بتواند بدون ارتباط با جهان، از پویایی لازم برخوردار باشد. نمونه این مخالفت را میتوان در موضوع اف ای تی اف به وضوح دید که از آن سو با آن به مخالفت بر می خیزند و از سوی دیگر از وضعیت اقتصادی گلایه دارند.
این تناقض نه تنها برای افکار عمومی قانع کننده نیست که بعید است اقتصاددانی را سراغ داشت که بگوید میتوان تولید را رونق بخشید بدون اینکه مراوادات بانکی جهانی برای واردات و صادرات دچار مشکل باشد. در نهایت اینکه توسعه یک تفکر است که باید در همه ارکان تصمیم ساز عزم آن وجود و در یک گفتمان واحد رفتاری جریان داشته باشد در غیر این صورت همچنان در دایره بیهودگی شعار و دستور باقی می مانیم بدون اینکه مشکلی برطرف شود.
سکولارهای ایرانی و مرجعیت نجف
عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:
آیتالله العظمی سیستانی از جهت هویت ملی یک ایرانی است، در عین حال فقاهت و مرجعیت تشیع فاقد مرز و جغرافیاست. نه آیتالله سیستانی حصر در جغرافیای عراق است و نه مراجع قم حصر در فلات ایران. هیچ کس تاکنون نشنیده است که آیتالله سیستانی با تشکیل مردمسالاری دینی در ایران مخالفت داشته باشند یا به اندیشه سیاسی امام تعرض و انتقاد کنند. همانگونه که از ایشان ندیدهایم بر تشکیل نظام دینی در عراق اصرار ورزد، مشاهده نشده است که روی سکولارها و غربگراهای ایرانی و عراقی حساب ویژه باز کند. طبیعتاً عراق اشغال شده با اکثریت نسبی – نه مانند ایران- استعداد نظام سیاسی از نوع جمهوری اسلامی ایران را ندارد و هرگونه توقع دراینباره سهلاندیشی است.
بدون تردید حضرت ایشان برای همه ایرانیان محترم و عزیز است، اما برای اصلاحطلبان پیشرو از تهران تا لندن نه در ابعاد فقاهت و مرجعیت یا سلوک معنوی که در بعد سیاسی جذابیت ویژهای دارد. چرا سلوک سیاسی ایشان را میپسندند و به آن غبطه میخورند و با مثالآوری از تصمیمات وی به نظام کنایه میزنند؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا به این عبارت شخصیت امریکایی که در دهه ۸۰ به ایران آمد و جمعبندی خود از تحولات سیاسی ایران را در کتاب «دوام خمینی» به رشته تحریر درآورد، توجه فرمایید تا تقریب ذهن به پاسخ تسهیل شود: «کسانی که در دهه ۶۰ خود را بهترین یاران آیتالله خمینی میدانستند، در دهه ۷۰ برای بازگشت دوباره به قدرت تصمیم به تغییر ۱۸۰ درجهای ایدئولوژیک گرفتند و به مروجان غرب و لیبرالیسم تبدیل شدند.
برخی نقطهنظرات آیتالله خمینی را بزرگ و برخی را به کلی نادیده گرفتند.» راز این علقه و غبطه ویژه به حضرت آیتالله سیستانی در همین عبارت نهفته است. یعنی لیبرالها و سکولارها، حضرت آیتالله را سکولار فرض کردهاند و به همین دلیل احساس قرابت میکنند. این جماعت از جهت تاریخی و اجتماعی برایشان پرهزینه است که بر امام بتازند، اما با برجسته کردن سلوک سیاسی آیتالله سیستانی نوعی شورش مستتر علیه امام را به جرم طرح اسلام سیاسی رقم میزنند.
طبیعی است که کنش سیاسی حضرت آیتالله سیستانی به دلایل مختلف از جمله ساختار دینی و قومی عراق به سمت تشکیل حکومت دینی نمیرود، اما مثالآوری از نوع تعاملات آیتالله سیستانی با سیاست و حکومت با هدف هجو اندیشه سیاسی امام است. به این دلیل که امام فرمود: «والله قسم اسلام همهاش سیاست است. نمازش، حجش، صومش و خمسش و...». ابراز ارادت به آیتالله سیستانی صرفاً بر باور سکولاریسم این جماعت استوار است و گرنه بخشی از آنان نه مقلد کسی هستند و نه اصلاً به واجبات اعتقاد دارند و به قول منتجبنیا و محمد هاشمی اصلاً نماز نمیخوانند. قطببندی و صفآرایی تصنعی قم- نجف با نگاه سیاسی نیز بر همین اساس تئوریزه میشود وگرنه ارادت مقام معظم رهبری و دیگر مراجع معظم تقلید در ایران به حضرت آیتالله سیستانی روشن و بدیهی است. شاه هم برای برجسته کردن حوزه نجف مقابل قم با گسیل نامه تسلیت درگذشت آیتالله بروجردی به مراجع نجف دنبال جابهجایی مرجعیت حوزه بود، اما موفق نشد. جذابیت ورود پاپ و غبطه ناگفتهی: کاش به ایران میآمد نیز از همین جنس است.
این جماعت با نگاه بروندینی مسائل درون دینی را تحلیل میکنند و ملاقات این دو شخصیت دینی به این دلیل برایشان تیتر یک رسانه میشود که آن را ملاقات سکولاریسم – سکولاریسم برداشت میکنند. باور کنید اگر فرضاً حضرت آیتالله سیستانی به تهران بیاید و با رهبری دیدار کنند، اصلاً برایشان جذاب نیست، چرا؟ چون یک طرف ملاقات پرچمدار اسلام سیاسی است و حتی ممکن است آیتالله سیستانی را متهم به گرایش به حکومت دینی کنند. فهم آنچه به رشته تحریر درآمد، سخت نیست، میتوان توئیتها، نوشتهها و جهتگیریهای رادیکال / پیشروها را در همین روزها رؤیت و تحلیل کرد، آنگاه خواهید فهمید که حسنی که این جماعت در حضرت آیتالله سیستانی میبینند، این است که راهی را که امام رفت به هر دلیل انتخاب نکرد. منازعه «اسلام سیاسی» و «سکولاریسم» اساس حب و بغض، مثالآوری، کنایه و قیاس این جماعت با هدف تخفیف آورده امام در عرصه سیاست و حکومت است. دنبال دلیل دیگری نگردید.