به گزارش مشرق، «شیفت شب» اغلب ما را به یاد آتشنشانان، پزشکان، پرستاران و نیروهای انتظامی میاندازد. شغلهای شبانهروزی و پراسترسی که به علت اهمیت فوقالعادهشان امکان لحظهای تعطیل شدن برای آنها وجود ندارد. اما کمتر کسی است که بداند قضات دادسراها نیز مجبورند شبها شیفت بدهند!
ساعت ۱۰ شب پنج شنبه، ۲۷ فروردین ۱۴۰۰؛ جلوی در دادسرای ناحیه ۱۲ تهران پر از سربازان و متهمان دست و پا بستهای است که منتظرند هرچه زودتر تکلیفشان معلوم شود. دادسرای ناحیه ۱۲، جایی است وسط شهر، در ضلع شمالی پارک شهر. سربازها هر کدام برای یکی از نواحی تهران هستند و هر کدام چند متهم همراه خود دارند و هر متهم یک پرونده دارد و داستانی که شاید زندگیش را برای همیشه عوض کند.
هر شب، از ۱۰ شب تا ۵ صبح
به گفته یکی از قضات کشیک، از ساعت ۱۰ هرشب تا ۵ صبح روز بعد هر متهمی که در هر جای تهران توسط پلیس جلب شود، به این دادسرا میآورند تا بنابر قانون کمتر از یک ساعت بعد از دستگیری، دادستانی وضعیت او را تعیین تکلیف کند. تعیین تکلیف هم یعنی اگر نیاز است متهم تا شروع تحقیقات در بازداشت بماند و یا به قید وثیقه یا کفالت آزاد شود. البته هرکس هم که شکایتی داشته باشد میتواند مستقیم به این شعبه دادستانی مراجعه کند و شکایتش را مستقیم ثبت کند.
مسافر گوشیقاپ
از همان ابتدای شب آمد و شد متهمها شروع میشود. اتاق کشیک از همان سر شب مدام پر و خالی میشود و دو قاضی کشیک مدام در حال خواندن پروندهها و نوشتن چیزهایی رو برگههایی مختلف هستند. اولین مورد یک مرد نسبتا مسن با همسرش هستند و زنی میانسال که روی صندلیهای پای دیوار نشسته است. کمی طول میکشد تا معلوم شود مرد مسن مسافرکش است و معتقد است، زن میانسال گوشی تلفن همراهش را وقتی عصر او را سوار کرده، دزدیده است. زن حالت طبیعی ندارد و سرش را مدام تکان میدهد و میگوید پارکینسون دارد. همه چیز را منکر میشود و عصبی است. همسر مرد هم مدام صدایش را بالا میبرد که الا و بلا زن دزد گوشی است.
اتاق پر از صداهای در هم است و یکی از دو قاضی کشیک که روحانی میانسالی با موهای جوگندمی و صورت استخوانی است، سعی میکند از بین حرفها دلیلی برای صحت ادعاهای یکی از دو طرف بیابد. هر کدام داستانی دارند و صدایی بلند که سعی میکند روی صدای دیگری بلند شود. قاضی دست آخر هر دو طرف را بیرون میکند و جدا جدا از هرکدام توضیح میخواهد و معلوم میشود ماجرا نیاز به بررسی بیشتری دارد. چیزی روی پرونده مینویسد و بعد از آن که منشی آن را ثبت میکند، سربازی پرونده را دستش میگیرد و میرود.
آقای قاضی هیچکدام از اینها مال ما نیست!
هنوز مرد مسنی که گوشی همراهش را دزدیدهاند هنوز داخل اتاق است که سرباز کلانتری ۱۲۷ نارمک با میلهای سیاه و چاقویی دستی وارد میشود و پشت سرش دو جوان دستبند به دست از در تو میآیند. سرباز میله سیاه را تکان میدهد و از سر آن میلهای فلزی در چند مرحله باز میشود. قاضی توضیح میدهد که این باتوم فنری است! میلهای با هیبتی ترسناک که وقتی جمع شود، راحت میشود توی جیب جایش داد. قاضی از دو جوان میپرسد با این چاقو و باتوم چه میکنید؛ که جوانها منکر مالکیت باتوم و چاقو میشوند و یکیشان در میآید که «آقای قاضی هیچکدام از اینها مال ما نیست!» کاری که اغلب متهمهای حامل سلاح سرد میکنند.
چاقوی چسبکار شده
بعد از آن چند متهم دیگر به ترتیب وارد اتاق میشوند. بینشان دو جوان کم و سن و سال هستند. دو جوان لاغر که دستهاشان را در هم گره کردهاند و به مچهاشان دستبند زدهاند و همراه یک سرباز قدبلند و چهارشانه وارد اتاق میشوند. یکیشان ماسک نزده و آن یکی ماسک دارد. قاضی روحانی تذکر میدهد که ماسکت را بزن و همان جا بایست و نزدیک نیا. قاضی دیگر که جوانی با کت و شلوار آبی روشن است، پرونده را زیرورو میکند و به سرباز میگوید، چاقویی که همراه دو جوان بوده را بیاورد. چاقو را میآورند. چاقویی به اندازه یک کف دست که دو سوم تیغه آن با چسب نواری مشکی باندپیچی شده. قاضی از یکی از جوانها سنش را میپرسد. جواب میدهد شش ماه دیگر ۱۸ سالم میشود، آن یکی هم بدون اینکه قاضی دوباره سوال کند، جواب میدهد: «۴ ماه دیگه ۱۸ سالم میشه». قاضی مرخصشان میکند و همانطور که چاقو را بین دستش برانداز میکند، توضیح میدهد که این چسبها برای این است که هنگام درگیری تنها خط بیاندازند و اگرچه حین دزدی دستگیر نشدهاند اما با این وضعشان به احتمال زیاد موبایلقاپ هستند. دست به خودکار میبرد و توی پرونده چیزی مینویسد و دست منشی میدهد تا ثبت کند و به سرباز همراه دو جوان میگوید: گوشیشان را چک کنید، ببینید مورد مشکوکی میبینید یا نه، فکر کنم موبایلقاپ باشند.
جوانها که میروند متهم بعدی میآید. جوانی دیگر است، حدودا ۴۰ ساله با تیشرتی سفید که با خجالت در همان دهانه در سرش را پایین انداخته. سرباز همراه متهم توضیح میدهد که گشت به او مشکوک شده و بعد از بازرسی چند بسته قرص از او کشف کردهاند که در لباس زیرش پنهان کرده است. قرصها روی میز اکبری، قاضی کتوشلواری است. معلوم میشود که قرصها، قرص افزایش قوای جنسی است و ظن آن میرود که مرد جوان فروشنده آنها باشد. البته معلوم نیست که قرصها غیرمجاز است یا نه، اما به نظر پرونده چندان جدی نیست. برای همین قاضی چیزی مینویسد که به نظر حکم به آزادی متهم است و منشی آن را ثبت میکند.
در حال صحبت با تلفن همراهم بودم و شیشه ماشین پایین بود...
سرباز متهم دیگری را داخل میآورد و یک نایلون پر از گوشیهای مختلف را به همراه پرونده روی میز قاضی میگذارد. قاضی پرونده را بررسی میکند و زیر یک جمله خط میکشد: «در حال صحبت با تلفن همراهم بودم و شیشه ماشین پایین بود...» قاضی اکبری میگوید: روزانه بیش از ۲۰ پرونده سرقت تلفن همراه به ما ارجاع میشود و این جمله پرتکرار اغلب پروندههای سرقت گوشی است. با این حال اگر مردم چند نکته ساده را در رفتوآمدهای خود رعایت کنند، بسیار کمتر مورد سرقت قرار میگیرند. مثلا همین که شیشه ماشینشان را آنقدر پایین ندهند که سارقان بتوانند دستشان را داخل ماشین کنند یا اینکه هنگام رفتوآمد در خیابان حدالمقدور از کارکردن با گوشی اجتناب کنند و اگر مجبور به کار کردن با گوشی تلفن همراهشان هستند مراقب اطرافشان باشند، میتواند به امنیت آنها بسیار کمک کند.
جابجایی علف با اسنپ!
متهم دیگری با شمشیری حدود یک متری که به نظر از پارانویید هم رنج میبرد و متهمی دیگر که از او چند گرمی شیشه گرفتهاند هم تعیین تکلیف میشوند و باید تا زمان بررسیهای بیشتر در بازداشت باشند. یک راننده اسنپ را هم گرفتهاند که بستهای به او داده شده تا از یکی از پرند به تهران بیاورد اما او که بین راه متوجه بوی عجیب بسته میشود، آن را به اداره پلیس تحویل میدهد. بستهای ماریجوآنا یا همان علف که بوی تندش فضای اتاق کشیک را پر میکند. راننده اسنپ میگوید: شما جای من، چه میکردید؟ به اسنپ هم زنگ زدم، گفت به ما ربطی ندارد. اگر هم بسته را دور میریختم فردا باید جواب صاحب آن را میدادم که علف نبوده، چیز دیگری بوده! حالا از سر شب به خاطر یک بسته از کار و زندگی افتادهایم!متهمها همینطور یکی پس از دیگری میآیند و به گفته قضات کشیک، دادسرای ناحیه ۱۲ هرشب معمولا میزبان بیش از ۸۰ متهم جورواجور است؛ از دعواهای خانوادگی تا دزدها و موادفروشها. به قول دادستان اینجا زیرپوست شبهای تهران است.
کار دادستانی روز و شب ندارد
نیمههای شب نیز رحیم گلزاده معاون دادستان تهران و سرپرست دادسرای ناحیه ۱۲ امام خمینی تهران نیز در محل دادسرا حاضر شد. گلزاده با بیان اینکه پیش از حضور در دادسرا سری به کلانتریهای اطراف نیز زده است، اظهار کرد: کار دادستانی وقت مشخص ندارد؛ هر وقت در طول شبانه روز، حتی مردم بیایند شفاها شکایت کنند ما موظف هستیم که آن را بپذیریم و باید پاسخگوی مراجعات مردمی باشیم. به همین علت نیز دادسرای ناحیه ۱۲ به عنوان تنها دادسرای تهران به صورت شبانه روزی فعال است.
وی در خصوص ضرورت قانونی فعالیت شبانهروزی دادسرا توضیح داد: در جرائم مشهود که متهمی توسط نیروهای انتظامی دستگیر میشود، لزوما باید به فوریت و ظرف یک ساعت به موجب مقررات قانونی، متهم تعیین تکلیف شود؛ بنابراین پرونده به دادسرا میآید و متهم تفهیم اتهام میشود. البته در اغلب موارد متهم آزاد میشود ولی اگر بنابر قانون ضرورتی باشد یا متهم نتواند تأمینی ارائه دهد، قرار بازداشت موقت صادر میشود و متهم به زندان میرود؛ بنابراین همه نواحی تهران، خارج از وقت اداری از ساعت ۴ بعدازظهر تا ۱۰ شب قاضی کشیک دارند و به مناطق خودشان رسیدگی میکنند ولی ساعت ۱۰ تا ۵ صبح، پرونده تمام نواحی تهران و شکایتها به ناحیه ۱۲ میآید؛ چراکه کشیک شب ما در اینجا مستقر است. پس ما یک واحد کشیک نواحی داریم که در خود نواحی مستقرند و یک واحد کشیک شبانه که در ناحیه ۱۲ مستقر است و برای کل تهران است.
گلزاده افزود: بنابراین هر شب حداقل دو نفر از قضات تحقیق به همراه دو کارمند در دادسرا حضور دارند. علاوه بر این سه معاون دادستان تهران نیز شبانه حضور دارند. یکی به عنوان کشیک بامدادی که در دادسرای ناحیه ۱۲ تا صبح مستقر میشود و دو نفر نیز گشت شبانه دارند و به کلانتریها سرکشی میکنند و در خیابانها گشتزنی میکنند و این موضوع هرشب اتفاق میافتد و شعار نیست.
با این حال اگرچه کشیک شب دادسرای ناحیه ۱۲ تهران مدتهاست هر شب برای رعایت حقوق قانونی متهمین و شکات، از ساعت ۱۰ شب تا ۵ صبح با حضور قضات کشیک فعال است ولی بخش زیادی از مردم درباره آن اطلاعی ندارند و تصور میکنند که فعالیت دادسراها صرفا منحصر به ساعات اداری است. موضوعی که سبب شده بسیاری از ما شغل قضاوت و کار در دادسراها را شغلی سهل و با امنیت روانی بالا بدانیم؛ لکن فهم درست از شغل قضاوت و فعالیت پراسترس و شبانهروزی قضات، میتواند احساس همدلی بیشتری میان ما و این بخش کمتردیدهشده جامعه ایجاد کند.