به گزارش مشرق، «افشین داورپناه» یادداشتی درباره موضوع بابک خرمدین و پرونده قتل والدین نوشته است.
این یادداشت را در ادامه میخوانیم:
پرونده خانواده خرمدین، نه تنها آزمونی بزرگ و جدی برای رسانهها و شبکههای اجتماعی، که آزمونی بزرگ برای صاحبنظران حوزههای علوم اجتماعی و روانشناسی بود؛ صاحبنظرانی که باید قدرت تحلیل و تبینهایی مسائلی که به صورت روزمره در جامعه رخ میدهد را داشته باشند و در واقع بتوانند به شکلی کاربردی، متعهدانه و به عنوان یک کنشگر، با موضوعات مواجه شوند و از این طریق در مسیر اصلاح جامعه، رویهها، قوانین و مقررات گام بردارند.
۱. فراموشی اخلاقیات: در پرونده بابک خرمدین، موضوعات اخلاقی متعددی مغفول ماند؛ در واقع چنان به صورت شتابزده و غیرکارشناسی بر ابعاد جنائی، روانشاختی و اجتماعی این موضوع تاکید شد که اخلاقیات در دو حوزه رسانهای و کارشناسی، به فراموشی سپرده شد؛ رسانهها، اعم از رسانههای رسمی و اعم از شبکههای اجتماعی بسیاری از ملاحظات اخلاقی درباره حریم شخصی و خانوادگی خانواده خرمدین را به فراموشی سپردند و صاحبظران (از جمله روانشناسان، جامعهشناسان و ... ) نیز با تعجیل و تحت تاثیر احساسات، بدون توجه به متغیرهای گوناگون و در واقع و بدون توجه به وظایف و کُدهای اخلاقی حرفهایشان به ارائه تحلیل درباره این پرونده پرداختند.
۲. اهمیت واکنشها: باید توجه داشت که پرونده خانواده خرمدین بیش و پیش از هر چیز در مرحله کنونی یک پرونده جنائی است که هنوز نیازمند کارشناسیهای حرفهای، متعدد و جامعی است. در واقع اگر چه این پرونده، مثل سایر پروندههای جنائی، هم دارای زمینههای فرهنگی اجتماعی است و هم میتواند تاثیرات فرهنگی اجتماعی داشتهباشد، اما در مرحله کنونی، لایه نخست این پرونده، بخش جنائی آن است و آنچه تا این مرحله از پرونده، از دیدگاه انسانشناختی و جامعهشناختی بیشتراهمیت دارد نه خود موضوع قتل یا قتلها، که هنوز ابعاد آن ناشناخته است، بلکه دو موضوع دیگر است: ۱ واکنشهای جامعه به انتشار خبرهای این پرونده، و ۲ نوع، شیوه و فرآیند انتشار خبرهای مربوط به این پرونده؛ نوع، شیوه و فرآیند انتشار خبرهای مربوط به این پرونده چه از طریق مراجع قانونی مرتبط (که بسیار جای پرسش و اما واگر دارد!) و چه نوع بازنمایی آنها در رسانهها و شبکههای اجتماعی؛
۳. شتابزدگری و بخشینگری در تحلیلها: در واقع هیچ روانشناسی، جامعهشناس یا انسانشناسی نمیتواند (و مجاز نیست) در این مرحله و در حالی که هنوز ابعاد این پرونده ناقص و نیازمند بررسی است، به تحلیل و تببین آن بپردازد که اگر چنین کند، نتیجه آن اظهارنظری شتابزده، احساسی و احتمالاً ناقص خواهد بود. پس تا اینجای موضوع و تا این مرحله، به دلیل ناقص بودن اطلاعات و همچنین نداشتن اطلاعات و دادههای اجتماعی تکمیلی، نمیتوان تحلیلی اجتماعی از پرونده خرمدینها ارائه کرد یا از آن به عنوان یک «مسئله اجتماعی» نام برد اما نوع واکنش جامعه ایرانی به این پرونده را میتوان به عنوان یک موضوع اجتماعی، بررسی و تحلیل کرد؛ در واقع نوع واکنش جامعه ایرانی به این پرونده را میتوان پروبلماتیک تلقی کرد.
درباره واکنشهای جامعه ایرانی به انتشار خبرهای این پرونده، که موضوع اصلی این یادداشت است، چند نکته قابل توجه است:
۱. جامعه ایرانی بهشدت تحت تاثیر خبرهای منتشر شده درباره پرونده خرمدینها قرارگرفته است؛ به نظر میرسد احساسات افکار عمومی جریحهدار شده است. واکنش عامه مردم به چنین رویدادی، طیف متنوعی از واکنشها را در برمیگیرد؛ از شُکشدن، حیرت، ناباوری، اندوه و افسوس خوردن تا ساختن جوک درباره چنین رویدادی! اما موضوع این یادداشت تمرکز بر واکنش دانشگاهیان و به ویژه تحلیلگران مسائل اجتماعی به چنین رویدادی است؛ اظهارات دانشگاهیان و تحلیلگرانی که کوشیدهاند به شکل علمی یا استفاده از اصطلاحات علمی به توضیح و تبیین این پرونده بپردازند. تا یک هفته پس از انتشار خبرهای این اتفاق، به نظر میرسد عموم صاحبنظران کوشیدهاند در یادداشتها و تحلیلهای خود ابعادی نمادین به پرونده خرمدینها بدهند و آن را برای مثال به عنوان نمادی از رواج خشنونت در جامعه ایران تحلیل کنند. در همین جهت، تلاش کردهاند برخی از جنایتهای نسبتاً مشابه در سالهای اخیر را نیز به عنوان فَکتهایی دیگر در کنار این پرونده قرار دهند و چنین نتیجه بگیرند که این چند رویداد نشانههایی است از کشیده شدن جامعه ایرانی و به تَبَع آن خانواده ایرانی به سمت خشونت و قرار گرفتن در وضعیت بحرانی از این لحاظ.
در اینجا تحلیلگران متاسفانه برای تبیین تحلیل خود هیچ داده یا اطلاعات دیگری از خانواده ایرانی ارائه نمیکنند. در اینجا شاهد یک خطای روششناسانه هستیم. آیا اساساً چنین مواجه صرفاً نمادینی با موضوع پرونده خرمدینها (یا حتی برخی پروندههای مشابه) و تحلیل وضعیت خانواده ایرانی بر اساس چنین مواجهه نمادینی، بدون اتکا به آمار و اطلاعات دیگری از خانواده ایرانی قابل قبول است؟ آیا بدون اتکا به مطالعات موردی یا میدانی دیگر درباره خانواده ایرانی و بدون ارجاع به دادههایی که حاصل مطالعات اجتماعی خانواده ایرانی باشد میتوان بهراحتی و به صورت «رویداد محور» چنین تحلیلهایی از خانواده ایرانی ارائه کرد؟ اگر قرار باشد صرفاً با تحلیل نمادین یک یا چند رویداد، بدون ارجاع به دادههای مطالعاتی و پیمایشی دیگر، وجهی رقتبار از جامعه ارائه کنیم، با تحلیل نمادین یک یا چند رویداد دیگر نیز میتوان تصویری زیبا از جامعه ایرانی ارائه کرد!
چنین قرائتی یا رویکردی حتی نمادین نیز نیست که تحلیل نمادین جای دیگر و روشهایی دیگر دارد. اگر صرفاً بر اساس یک یا چند رویداد بتوان جامعه ایرانی را خشونتطلب قلمداد کرد بر اساس صرفاً چند نمونه از ایثار و فداکاری والدین یا فرزندان (که از قضا کم هم نیست) نیز میتوان جامعه ایرانی را جامعهای ایثارگر و سرشار از مهر و محبت قلمداد کرد! دقت داشته باشیم که در اینجا هدف، رد کردن یا تائید کردن رواج خشونت یا بحرانی شدن خشونت در جامعه یا نهاد خانواده نیست، بلکه هدف، تذکر دادن درباره فرآیند علمی رسیدن به چنین تحلیلهایی است. جامعه، کلیتی یکپارچه نیست که بتوان مشاهده مورد یا مواردی را به کُل آن تعمیم داد؛ همچنین جامعه کلیتی یکدست و همگون نیست که بتوان برخی رویدادها را در آن به صورت نمادین تحلیل کرد و چنین تحلیلی را به همه جامعه تعمیم داد؛ برای تعمیم دادن یک مسئله به گروه بزرگتری از اعضا یک جامعه باید دادهها و اطلاعات تکمیلی از متغیرهای اجتماعی مرتبط با موضع در اختیار داشت.
متاسفانه تاکنون هیچکدام از تحلیلهای به اصطلاح اجتماعی ارائه شده پرونده خرمدینها، بر چنین دادههایی مبتنی نبودهاست. و البته باید توجهداشت که درباره وضعیت خانواده ایرانی به جر کارهای پژوهشی موردی و پراکنده، دادههای بهروز و قابل اطمینانی در اختیار پژوهشگران اجتماعی قرار ندارد؛ به ویژه درباره موضوع ویژهای چون وضعیت خشونت در خانواده ایرانی. (تنها پیمایش ملی قابل اعتمادی که تاکنون درباره خانواده ایرانی انجام شده، «پیمایش ملی خانواده» است که سال ۱۳۹۷ توسط پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاددانشگاهی انجام شده).
۲. گذشته از کسانی که کوشیدهاند تحلیلی علمی از ماجرا ارائه کنند (که به نظر میرسد عموماً به ارائه تحلیلهایی «شبهعلمی» منجر شدهاست) برخی خبرها و گزارشهای منتشر شده را نیز صرفاً خبرها و گزارشهایی زرد برای جذب مخاطب باید قلمداد کرد؛ گزارشهایی که هر چه بیشتر و پررنگتر تلاش میکنند با برجسته کردن ابعاد خشونتآمیز پروند، ذکر جزئیات خشن موضوع، مطرح کردن احتمالات جنائی دیگر و مبتنی بر شایعات و … مخاطبان بیشتری را جذب کنند.
۳. انتشار سوگنامهها یا تحلیلهایی که به بیشتر سوگنامه شباهت دارند نیز بخشی از واکنش طبیعی جامعه ایرانی به پرونده خرمدینها بودهاست. چه کسانی که خرمدین یا خرمدینها را میشناختهاند و چه کسانی که نمیشناختهاند.
در مجموع، نتیجه عمومی تحلیلهایی که تاکنون از سوی کارشناسان، روزنامهنگاران و حتی افکار عمومی درباره پرونده خرمدینها ارائه شده است، علاوه بر تصویرکردن فضایی تیره و تار (و نه لزوماً واقعبینانه) از جامعه ایرانی، به ایجاد ایدهای که میتوانیم آن را نوعی «خانواده هراسی» بنامیم نیز منجر شده است. فضایی که درآن همه نقاط امیدوارکننده خانواده ایرانی در آن نادیده گرفته شدهاست. نقاط امیدوارکنندهای که جامعه در مکانیسمی خودانگیخته و برای حفظ و تداوم بقاء همواره آنها را حفظ و بازتولید میکند و ظاهراً تحلیلگرانی آنها را نادیده میگیرند.