به گزارش مشرق، شهید عباس دوران یکی از خلبانانِ دلاور کشورمان بود که در دو سال نخستِ جنگ تحمیلی، بیش از 120 پرواز برون مرزیِ موفق داشت. او در سال 1361 و در عملیات بغداد شهید شد. این عملیات برای ناامن کردنِ پایتختِ عراق طراحی شد و در نهایت اجرای این عملیات شکست سیاسیِ بزرگی به صدام تحمیل کرد.
30 تیر مصادف با سالگرد شهادت خلبان عباس دوران است. آهنگ «بربال عقاب» ساختهی سعید نیاکوثری است که برای یادمان فرمانده اسکادران هوایی ایران؛ عباس دوران ساخته شده است. اجرایی که در ادامه میبینید و میشنوید، مربوط به اجرای صحنهایِ «بر بال عقاب» در سال 1388 در دانشگاه شیراز است.
همچنین سعید نیاکوثری که همشهریِ شهید دوران(او اهل شیراز بود) محسوب میشود، یادداشتی در ستایش رشادتهای شهید دوران نوشته که در ادامه میخوانید:
سال 1361 ، دیرگاهی است شعلههای جنگ تور سفید دختران را بر شانهها شال سیاه کرده است، ایران در آتش و لبریز بغض در گلو مانده ترورهای متعدد شخصیتهای تراز اول است و ماتم زده تازه کفن رفتههای شهید، غرش جنگ و گزش ترعیبها و تحریمها هوای میهن را بغض آلود کرده، اما اینجا سرزمین ایران است.
اینجا ایران، سرزمینی که عقابان تیز پروازش هرگز چشم بر هم نمیسایند و غنودن بر نمیتابند، بغداد چون آفتاب آخرین روز تیرماه سال 1361 در خواب است، ساعت سه بامداد را نشان میدهد، پایگاه هوایی همدان را شوری دیگر فرا گرفته است، چهار فروند عقاب تیز پرواز آماده رستن از خاک بال میآرایند، آخرین چکاپهای پرواز در سکوت پایگاه انجام میشود بدون ارتباط رادیویی و شنود شغالها، هشت قلندر شاهنامه وارد اتاق فرماندهی شده و بیریفینگ میگیرند، آنها به چه میاندیشند؟
فلق فردا با خون کدامیک سرخی شفق میگیرد؟ قرعهی دولت دوست به نام که خواهد خورد؟ هنوز هیچکس نمیداند، لحظاتی بعد عباس دوران لبخند زنان با هفت عقاب دیگر به باند غربی آشیانه میرسند، پیش از آن، همه کلاه و چتر نجات از اطاق تجهیزات گرفتهاند، آخرین وداع با آشیانه، عباس فرماندهی چهار سورتی پرواز را بر عهده دارد.
اوج ظلمت شب تاریک 30 تیر ماه 1361 نوید صبح شکوهمند آزادی از شکیب تن و رهایی از اسارت خاک میدهد، امیر آرزوها، کودک هشت ماهه دوران، آن شب در خواب است.
نبض زمان غریبانهتر میزد و ساعت اتاق تیک تاک آخرین ثانیهها را به نوسان آورد، همسر شهید، بیقرار دل به ذکر تسبیح دارد و با لالای کودک خود مثنوی شب هجران میسراید، لالا لا لا گل پونه بابا رفته میاد خونه، لالا لالا گل بادوم بخواب آروم بخواب آروم.
اما عباس را دیگر قراری نیست، شوق پرواز قرار بودن را ربوده است باند 1و2و3و4 شرقی آماده میشود، موتورهای پرواز روشن و اشکها و لبخند قرین ...
شماره معکوس 3...2...1 رو به سوی معبود، میعادگاه را او مشخص کرده است، شکاریها از آشیان اوج میگیرند، آسمان پیش اوج پروازشان حقیر میشود، روشنای عشق مرز افق را میشکافد، عباس آرام اما بی صبرانه زمزمه میکند:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک / چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
جغرافیای زمین خط مرزی را نشان میدهد، ارتفاع پرواز باید کم شود تا از نگاه شوم شغالها دور ماند، از این لحظه عباس را تنها فرصتی است تا اذان صبح و او باید بغداد خفته در خواب را بیدار کند، 15 دقیقه تنها فرصت طلایی که در دست فرمانده پرواز است، سه سورتی همراه با او پس از شیرجهای به سمت بصره میروند و از خرمشهر مجددا به خاک پاک وطن باز میگردند.
عباس را مأموریتی دیگر نیز هست او به همراه کمک خلبان ستوان یکم احمد کاظمی به سمت پالایشگاه الدوره حرکت میکند، باید دیوار صوتی را آنچنان بر سر بغداد و صدام بلرزاند تا تمام ستارههای نشسته بر شانهاش را بر سرش آوار کنند.
دیوار صوتی به غرش رعد آسای عقاب تیز پرواز به شدت میشکند، آذرخش ترس، امان از بغداد گرفته است گارد امنیت هنوز منگ بادهی دوشین است، عباس همچنان پیش میتازد، او پرچینهای ملکوت را میبیند و بوی بهشت را میشنود.
سالن کنفرانس سران متعهد، لبریز رعب است آتش ضد هواییها میکوشند با تمام قوا عقاب را به زمین باز نشانند شلیکها بی امان و گلولهها در آسمان معلق و حیران، بمب افکن شکاری لانه کفتار پیر را نشانه میرود و سه فقره موشک را از خدنگ میرهاند ، بمبها با فشار انگشتانش از حصار میرهند و فرو میافتند، اشداء علی الکفار بانگ مرگبار یجعلون اصابعهم فی اذانهم من الصواعق حذر لموت، بغداد را در بر میگیرد، دوران بار سنگین پروازش را بر بغداد فرو ریخته و آماده بازگشت به آغوش وطن و شاید در اولین فرصت دیدار تازهای از کودک خردسالش!
اما فتنه دشمن بال پرواز سمت راستش را دریده است، عباس میداند این بامداد را دیگر برای او فلقی نیست، همسفرش اما بیقرار و آماده ایجکت و عباس شتابان دکمه ایجکت کمک خلبان را آزاد میکند شعلههای حریص آتش با هالهای از دود، ستوان یکم کاظمی در میانه زمین و آسمان زیر رگبارهای دشمن چتر نجات میگشاید و ناگهان به یاد می آورد عباس چتر نجات نگرفته است...
اما هنوز نمیداند عقاب تیز پرواز آسمان ایران در چه اندیشهای است!
عباس با بال سوخته و حریقی که بی پروا طعمه خویش را میبلعد با سرعت به سمت محل اجلاس میرود و همای آهنین خود را بر بنای قلعه کرکسها میکوبد تا چهل دزد بغداد سودای خواب آرام از سر به در کنند و اینک ما و امیرهای دوران آسوده بخوابیم.
پیکر شهید عباس دوران در تیرماه 1381 به آغوش وطن بازگشت پرهای ریخته در قفسش و آنچه از او به یادگار ماند رهایی از حقارت خاک به شوق برآمدن به افلاک بود. صدای سایش بالهای پروازش در قطعه بر بال عقاب گویای دل آسمانیاش است که او را از شکیب زندان خاک و حقارت ناسوت هبوط به اوج افلاک فرامیخواند.
نوشته سعید نیاکوثری زمستان 1366
بازنگری و تصحیح تیر 1400