به گزارش مشرق، امروز ۲۴ ذیالحجه برابر است با روز مباهله. «مُباهَلَه»، درخواست لعن و نفرین الهی برای اثبات حقانیت است و بین دو طرفی رخ میدهد که هر کدام ادعای حقانیت دارند.
این واژه در تاریخ اسلام به واقعهای اشاره دارد که طی آن، پیامبر اسلام (ص) پس از مناظره با مسیحیانِ نجران و ایمان نیاوردن آنان، پیشنهاد مباهله داد و آنان پذیرفتند. با این حال مسیحیان نجران، در روز موعود از این کار خودداری کردند.
بیشتر بخوانید:
۵ عمل سفارششده در روز مباهله
بنابر اعتقادات شیعی، جریان مباهله پیامبر (ص) نه تنها نشانگر حقانیت اصل دعوت آن حضرت است، بلکه بر فضیلت ویژه همراهانشان (علی، فاطمه و حسنین علیهمالسلام) در این ماجرا دلالت میکند. شیعیان بر این اساس، معتقدند امام علی (ع) بر اساس آیه مباهله، به منزلۀ نَفْس (جان) پیامبر است. واقعه مباهله در ۲۴ ذیالحجه سال نهم هجری روی داد و آیه ۶۱ سوره آل عمران به آن اشاره دارد.
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَللَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ ﴿۶۱﴾ بنابراین، پس از فرارسیدن علم [وحی] به تو، هر کس درباره او [حضرت عیسی (ع)]، با تو به چالش برخیزد، به او بگو: بیایید تا فرزندانمان و فرزندانتان، و زنانمان و زنانتان، و جانهایمان و جانهایتان را فراخوانیم، آنگاه (به درگاه خداوند) زاری [تضرّع] کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم.
معنای لغوی مباهله: «مباهله» یعنی یکدیگر را لعن و نفرین کردن. «بَهَلَهُ اللهُ» یعنی خدا او را لعنت نماید و از رحمت خویش دور کند.
شرح واقعه
واقعه مباهله با نامه پیامبر (ص) به مسیحیان نجران و دعوت آنان به اسلام شروع شد و در نهایت با عقبنشستن نجرانیان و ایمانآوردن عدهای از آنان پایان یافت.
پیامبر اسلام (ص) همزمان با مکاتبه با سران حکومتهای جهان و مراکز مذهبی، نامهای به اسقف نجران نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که اسلام را بپذیرند. مسیحیان تصمیم گرفتند که گروهی را به نمایندگی از خود به مدینه بفرستند تا با آن حضرت سخن بگویند و سخنان او را بررسی کنند.
هیأت نجران که شامل بیش از ده نفر از بزرگان آنان بود، به ریاست و سرپرستی سه نفر به نامهای عاقب، سید و ابوحارثه به مدینه آمدند. هیأت نمایندگان در مسجد مدینه با پیامبر اسلام گفتوگو کردند. پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود، تصمیم بر این شد که مسئله از راه مباهله خاتمه یابد، از این رو قرار شد که فردای آن روز، همگی خارج از شهر مدینه، در دامنۀ صحرا برای مباهله آماده شوند.
گفتوگوهای روز مباهله
بامداد روز مباهله، حضرت رسول (ص) به خانه حضرت علی (ع) آمد، دست امام حسن (ع) را گرفته و امام حسین (ع) را در آغوش گرفت، و به همراه حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) برای مباهله، از مدینه بیرون آمد. چون نصارا آنان را دیدند، ابوحارثه پرسید که اینها کیستند که با او همراهند؟
پاسخ شنید: آن که پیش روی اوست، پسر عموی او و شوهر دخترش و محبوبترین خلق نزد اوست؛ آن دو طفل، فرزندان اویند از دخترش؛ و آن زن، فاطمه دختر اوست که عزیزترین خلق، نزد اوست.
پیامبر (ص) برای مباهله، به دو زانو نشست. سید و عاقب، پسران خود را برای مباهله برداشتند. ابوحارثه گفت: به خدا سوگند چنان نشسته است که پیغمبران برای مباهله مینشستند، و سپس برگشت. سید گفت: کجا میروی؟ گفت: اگر محمد بر حق نبود چنین بر مباهله جرأت نمیکرد و اگر با ما مباهله کند پیش از آنکه سال بر ما بگذرد، یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند.
در روایتی دیگر آمده است که وی گفت: من صورتهایی را میبینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جای خود برکَنَد، هر آینه کنده خواهد شد. پس مباهله نکنید که هلاک میشوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند.
عقبنشستن نجرانیان
سپس ابوحارثه نزد پیامبر آمد و گفت: ای ابوالقاسم! از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت ادای آن را داشته باشیم. پس، حضرت با ایشان مصالحه نمود که هر سال، دو هزار حلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد، و نیز اگر جنگی با یمن روی دهد، سی زره، سی نیزه و سی اسب را به مسلمانان، عاریه دهند، و پیامبر (ص) ضامن برگرداندن این ابزار خواهد بود. پس از نوشتهشدن صلحنامه آنان برگشتند.
پیامبر بعدها فرمود: سوگند به آن خداوندی که جانم در قبضه قدرت اوست، که هلاکت اهل نجران نزدیک شده بود و اگر با من مباهله میکردند هر آینه همگی به میمون و خوک مسخ میشدند و هر آینه تمام این وادی برایشان آتش میشد و میسوختند و حق تعالی جمیع اهل نجران را نابود میکرد و حتی پرنده بر سر درختان ایشان نمیماند و همه نصاری پیش از سال میمردند. پس از برگشتن نصارا به نجران طولی نکشید که سید و عاقب، با آوردن هدایایی، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده، مسلمان شدند.
احتجاج به واقعه مباهله/ احتجاج امام کاظم (ع)
هارون عباسی به امام کاظم (س) گفت: شما چگونه میگویید ما نسل پیامبریم، در حالی که پیامبر (ص) نسلی ندارد، زیرا نسل صرفاًَ از طریق فرزند پسر است نه دختر، و شما فرزندان دختر پیامبرید.
امام کاظم (ع) گفت: مرا از پاسخ به این سؤال، معاف دار.
هارون گفت: تو را معاف نمیکنم تا اینکه دلیلی از قرآن بیاوری. شما فرزندان علی (ع) ادعا میکنید که هیچ حرفی از قرآن نیست مگر اینکه تأویلش نزد شماست، و استدلال میکنید به این آیه که: ...مَّا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِن شَیءٍ ۚ...﴿۳۸﴾ (ترجمه: ...ما هیچ چیزی را در کتاب [لوح محفوظ] فروگذار نکردهایم؛...)[ انعام–۳۸] ، و [بدین طریق] خود را از رأی علماء و قیاس، بینیاز میدانید.
امام کاظم (ع) گفت: اجازه جواب را به من میدهی؟ هارون گفت: بگو. امام (ع) فرمود: وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ ۚ کلًّا هَدَینَا ۚ وَنُوحًا هَدَینَا مِن قَبْلُ ۖ وَمِن ذُرِّیتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیمَانَ وَأَیوبَ وَیوسُفَ وَمُوسَیٰ وَهَارُونَ ۚ وَکذَٰلِک نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿۸۴﴾ وَزَکرِیا وَیحْییٰ وَعِیسَیٰ وَإِلْیاسَ ۖ کلٌّ مِّنَ الصَّالِحِینَ ﴿۸۵﴾ ترجمه: و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، و نوح (ع) را از پیش راه نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را [هدایت کردیم] و این گونه، نیکوکاران را پاداش میدهیم. (۸۴) و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همه از شایستگان بودند، (۸۵) (سوره انعام/ آیات۸۵-۸۴)
پدر عیسی کیست؟
هارون گفت: پدر ندارد. امام (ع) فرمود:
پس خداوند صرفاً از طریق مریم او را ملحق به نسل پیامبران کرده است، و ما را نیز اینچنین از طریق مادرمان فاطمه (س)، به نسل پیامبر (ص)، ملحق کرده است. باز هم بگویم؟
هارون گفت: بگو.
در این هنگام، امام آیه مباهله را تلاوت فرموده، سپس گفت: هیچ کس نگفته است که پیامبر (ص) هنگام مباهله با نصاری، به جز علی بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین، شخص دیگری را به همراه آورده است، پس مراد از «فرزندانمان» حسن و حسین، و مراد از «زنانمان» فاطمه، و مراد از «جانهایمان» علی بن ابی طالب است. بنابراین، خداوند در آیه مباهله، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را فرزند پیامبر (ص) خطاب کرده است، و این صریحترین دلیل است بر اینکه اهل بیت، نسل و ذریه پیامبر (ص) هستند.
احتجاج امام رضا (ع)
روزی مأمون به امام رضا (ع) گفت: بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین (ع) را که قرآن بر آن دلالت دارد به من بگو. امام رضا (ع) گفت: فضیلت او در مباهله. سپس آیه مباهله را قرائت کرد و گفت:
رسول خدا (ص)، حسن و حسین (ع) را دعوت کرد که پسرانش بودند، و حضرت فاطمه (س) را دعوت کرد که در اینجا مصداق کلمه زنان است و امیرالمؤمنین (ع) را دعوت نمود که به حکم خداوند عزّ و جلّ، نفس [= جان] پیامبر (ص) است. هیچ آفریدهای برتر از پیامبر نیست؛ پس به حکم خداوند، بایستی کسی برتر از نَفْس[جان] پیامبر نباشد.
سخن امام رضا (ع) که به اینجا رسید، مأمون گفت: خداوند «فرزندان» را به لفظ جمع آورده است در حالی که پیامبر (ص) فقط دو پسرش را آورده است، و زنان نیز به لفظ جمع آمده است در حالی که پیامبر (ص) فقط دخترش را آورده است، پس چرا نگوییم که دعوت از نفس [جان] نیز در حقیقت، مرادش خود پیامبر (ص) باشد، و در این صورت، فضیلتی را که برای امیرالمؤمنین (ع) بیان کردی، ساقط میشود؟ امام رضا (ع) در پاسخ فرمود:
آنچه گفتی درست نیست، زیرا دعوت کننده، کسی غیر از خودش را دعوت میکند، هم چنان که آمِر، به غیر خودش دستور میدهد، و درست نیست که کسی خودش را حقیقتاً دعوت کند، هم چنان که کسی حقیقتاً نمیتواند به خودش دستور دهد. رسول خدا (ص) مردی را در مباهله غیر از امیرالمؤمنین (ع) دعوت نکرد، پس ثابت میشود که وی، نفسی است که مقصود خداوند در کتابش است و حکم آن را در قرآن قرار داده است.
پس مأمون گفت: با آمدن پاسخ، سؤال، برکنده شد.