به گزارش مشرق، داود یاراحمدی، کارشناس اقتصاد هنر و هنرمند تجسمی در یادداشتی برای مشرق نوشت:
ظاهرا زلف اقتصاد هنر در ایران از سال ۱۳۹۱ به حراجی تهران گره خورده است؛ ولی وقتی به ماجرای این مهم می پردازیم، می بینیم که بحث اقتصاد هنر از دهه ۴۰ با فعالیت گالریها شکل می گیرد و در ادامه نیز، فروش آثار هنری تحت عنوان اکسپو و با مشارکت نگارخانهها توسط بخش خصوصی میدان داری می شود.
بدیهی است که حضور آثار برخی از هنرمندان ایرانی طی سالهای گذشته در حراجیهای بین المللی همچون حراج کریستی، بونامز، ساتبی و... توانسته قدرت هنر ایران را به جامعه هنری جهان نمایه کند؛ اما هیچگاه این اتفاقات سبب نشده که شاکله درستی از اقتصاد هنر در کشور شکل بگیرد و از سوی مدیران فرهنگی و یا بخش خصوصی، کلاهی از این نمد برای هنرمندان کشور ساخته شود. علت این است که مدیران فرهنگی، تخصص و سواد لازم را برای شکل دهی این ماجرا نداشته و از سوی دیگر نیز، مشاوران و کارشناسان کنار دستی آنها که خط دهی ماجرای اقتصاد فرهنگ را عهده داری می کنند نیز عموما خود، کاسبان قهاری هستند که همیشه آش را با جایش تا درب منزل شخصی و منزل دیگر دوستان خاص، همراهی می کنند.
اگر چه به ظاهر آرتفرها، اکسپوها، حراجی ها و... نقش اول را در اقتصاد هنر بازی می کنند، اما این مهم حایز اهمیت است که این چرخه اقتصاد، دامنگیر چه تعداد و چه افراد از هنرمندان کشور می شود. از سوی دیگر نیز، شفاف نبودن روند خرید و فروش و همچنین روشن نبودن منابع مالی خریداران، روز به روز بیشتر بر ابهامات اقتصاد هنر کشور سایه می افکند.
این ماجرای اقتصادی، علاوه بر سلبریتی های ورزشی و سینمایی، مشام خیلی از آقایان سیاسی و آقازاده ها را تحریک کرده و آنها را به مانند عالیجنابان خاکستری بر سر جیفه جامانده از پول های سرگردان رهنمون کرده است تا گرده هنر و هنرمند اصیل را "مهر" - "داغ" زده و راهی بازار برده فروشی نوین کنند. هنرمندانی که به سودای قرابت یک توجه رسانه ای برای بودن، تن به خواستگاه دلالانی می دهند که سایه های دیگر بر دستانشان نقش یک جوکر را تتو کرده است.
اقتصاد هنر ایران، بیشتر شبیه یک نمایش روحوضی است که مخاطبان خاص خودش را دارد. عده ای دور هم جمع می شوند، کمی می خندند و برخی دیگر نیز به خندیدن آنها نیشخند می زنند. عده ای دیگر دور نشسته، پولشان را از این ماجرا به جیب می زنند و به کارشان می رسند. اینجاست که هنر ناب و هنرمند این جامعه، برای قوت نانی، سیاه شده و راهی بازار؛ تا مضحکه خاص و عام شوند.
اینکه طی این سالها، حراجیها با رویکرد اقتصاد هنر چقدر فروخته اند، مهم نیست. مهم اینجاست که باید دید این فروش طی چه شرایطی انجام و آثار از چه هنرمندانی خریداری شده است؛ همچنین انتفای این شوی چند روزه، کیسه کدام مراد هنری را پر می کند.
خنده دارتر از همه این ماجراها، آنجاست که خیلی از مدیران فرهنگی و سیاسی کشور طی سالهای گذشته، بر این ماجراها روی گونه هایشان لبخند بزرگی کشیده، در آینه مدیریت خود هی کف و سوت می زنند و بر جامانده های این شوها، بی وقفه هورا می کشند و در رسانه های همسو، آمار سیاهه می کنند؛ اما خود می دانند که نه خانی آمده است و نه خانی رفته.
امید است در دوره صدارت جدید که قرار است سکان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کشورعهده داری شود، وزیر محترم در مسیر هنر ناب و مردمی، کمی سعی صفا و مروه را تجربه کند تا در بخش اقتصاد هنر کشور، جوشش زمزم دیگری از وجود خالص هنرمندان کشور شکل گیرد و هر دلخواسته ای بتواند جرعه ای از این هنر ناب را آبنوش کند.