به گزارش مشرق، تعامل، آزمایش و بی اعتمادی»؛ اینها کلیدواژههایی است که هرگز پیش از این، در نوع توصیف آمریکا از گروهی که به رغم خروج از لیست سیاه، همچنان آن را تروریستی تلقی میکند؛ بی سابقه بوده است.
جمله «طالبان هم اکنون یک گروه تروریستی است» را «ند پرایس» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در کنفرانس خبری ۳۰ مرداد یعنی شش روز پس از سقوط کابل، بر زبان جاری کرد. اما بعد بلافاصله افزود: ما هم از پاداش و هم از مجازات استفاده میکنیم تا طالبان را وادار به رعایت هنجارهای پایهای بین المللی و حقوق اساسی مردم افغانستان کنیم.
این جمله بندی در ذات خود اشکال آفرین است چرا که این سوال کلیدی را مطرح میکند که «چگونه آمریکا بعد از آنکه برای ۲۰ سال اولویتش در سطح جهان را مبارزه با تروریسم عنوان کرده بود؛ اکنون به همکاری با آن روی آورده است»؟
اینکه از منظر دولتمردان واشنگتن، طالبان یک گروه تروریستی است؛ با این جور در نمیآید که مثلاً «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا بگوید «ما در تلاش هستیم تا همچنان کانالهای ارتباطی با طالبان را حفظ کنیم»؛ یا «ویکتوریا نولاند» معاون وزارت خارجه آمریکا تاکید کند که «به گفتوگوهای خود با طالبان ادامه میدهیم زیرا منافع ما و متحدان و شرکای ما را تأمین میکند»!
اصلاً فرض کنیم که این تناقضات به اسم رایزنی برای تأمین حقوق افغانها قابل درک باشد؛ اما این جمله ژنرال «مارک میلی» رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا که احتمال همکاری نظامی با طالبان را رد نکرده و میگوید «ما میتوانیم برای عقب راندن گروه تروریستی داعش خراسان، با گروه طالبان در افغانستان همکاری کنیم»؛ دیگر اصلاً با منطق جور در نمیآید. این یعنی آمریکا میخواهد یک گروه تروریستی را با یک گروه دیگر که به زعم واشنگتن، هنوز هم تروریستی است؛ نابود کند؟ آیا میخواهد تروریسم را به درجات خوب و بد تقسیم کند؟
اینکه آمریکا در پشت پرده این تناقض گویی چه اهدافی را برای آینده افغانستان دنبال میکند؛ باید در عقب گرد به گذشته نه چندان دور و یک سال پیش از آغاز روند خروج شتاب زده از این کشور دنبال کرد.
آمریکا؛ توازن تعهدات و منابع
در شرح دلایل سقوط سریع کابل به دست طالبان فرضیههایی مطرح است از جمله «قومیت محور بودن جامعه افغانستان و وزن کشی آنها در رقابت با یکدیگر» یا «اشتباه محاسباتی غرب در تلاش برای تشکیل و تربیت ارتشی منظم برای مبارزه با شبه نظامیان متخصص در جنگهای چریکی و نامنظم». اما طالبان بسیار پیشتر از روز ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ بر کابل مسلط شده بود یعنی از همان زمان که واشنگتن به خواست این گروه برای مذاکره درباره آینده افغانستان بدون حضور نمایندگان دولت این کشور تن داد. از طرفی، آمریکاییها سر میز مذاکره به طالبان تضمین داده بودند که در تاریخ معین عقب نشینی خواهند کرد و ارتش افغانستان از همان لحظه باید میفهمید که تنها و رها شده است.
«دونالد ترامپ» جمهوریخواه استارت خروج از افغانستان را زد و «جو بایدن» دموکرات آن را عملی کرد اما واقعیت این است که فراتر از این دو نفر، این دولت واشنگتن بود که فارغ از هر نام و گرایش حزبی و بنابر طرحی بلندمدت و از پیش تعیین شده، حکم به پایان تاریخ مصرف افغانستان برای آمریکا داد.
همه از متن کلام «جوزف بورل» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا مبنی بر لزوم عبرت آموزی از بحران افغانستان و تلاش برای استقلال دفاعی، فقط سودای پر رنگ و لعاب «تشکیل ارتش اروپایی» را میبینند که در نازلترین سطح خود یعنی «ایجاد نیروی واکنش سریع» نمود پیدا میکند.
اما، در میان اظهارات حاکی از دلخوری این دیپلمات اسپانیایی، آن تک جملههای گاه و بی گاهی مهم است که با چاشنی همدردی با آمریکا عرضه میشود. آنجا که در مصاحبه با «نیویورک تایمز» میگوید «آمریکا نمیخواهد بار همه چیز را به تنهایی به دوش بکشد» یا وقتی در گفتگو با «کوریر دلا سرا» تاکید میکند که «واشنگتن دیگر تمایلی به نبرد در جنگهای سایر ملتها ندارد». این جملات جسته و گریخته چکیده منطق پیچیده آمریکا برای واگذاری میدان افغانستان به رقبای منطقهای است البته اگر مانع از تحقق سناریوی سیاهی به اسم «جنگ داخلی افغانستان» شوند.
ترجمه ساده تک جملههای گاه و بیگاه بورل به این معنا است که «آمریکا میخواهد میان تعهدات و منابع، تعادل ایجاد کند». طبیعی است که وقتی تعهد از امکانات فراتر میرود، شاهد زوال تدریجی خواهیم بود. در حالی که آمریکا بقای خود را در رقابت با چین می بیند اما از متوازن کردن کسری تراز تجاری خود با این کشور عاجز است؛ چرا باید منابعش را در افغانستان هزینه کند. آن جملههای معروف ترامپ درباره اینکه «اعضای ناتو باید سهم بیشتری از هزینههای این پیمان را بپردازند» یا «عربستان باید هزینه تأمین امنیتش را بدهد»؛ ناظر بر همین برون سپاری تعهدات برای تمرکز بر حل اولویتهای داخلی کوتاه مدت در راستای تحقق اولویتهای خارجی بلند مدت است. به عبارت دیگر، آمریکا قصد دارد برای مدتی، به گونهای حساب شده، پرآشوبترین منطقه جهان را به دیگران واگذار کند تا بودجه نظامی اضافه از خاورمیانه به پروژههای عظیم عمرانی در داخل آمریکا سرازیر و به این ترتیب، زمینه فعالیتهای اقتصادی، رشد نرخ اشتغال و درآمدزایی برای مقابله با چین فراهم شود.
آمریکا؛ برون سپاری مسئولیتها
در مجموع، چه در آسیای میانه و چه در غرب آسیا و شمال آفریقا (خاورمیانه)، دولت بایدن به دنبال تعریف نظمی است که در آن بازیگران منطقهای به کاهش تنشهای خود بپردازند و آمریکا نیز این نظم را در راستای تأمین منافع خود مدیریت کند. به این ترتیب، خواستههای امنیتی واشنگتن پشت میز مذاکره اعضای منطقه برآورده میشود و آمریکا کمتر از گذشته انرژی خود را صرف چانه زنی مستقیم کرده و به جای آن بر نقش به اصطلاح حمایتی متمرکز میشود.
«جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی فعلی کاخ سفید، زمانی در توضیح این رویکرد، با انتشار یادداشتی با عنوان «فرصت آمریکا در خاورمیانه»، از تمرکز بر روی گفتگوهای درون منطقهای سخن گفته بود که در اصل، متأثر از نیاز آمریکا برای تسریع روند خروج از غرب آسیا با هدف انباشت نیروها و تجهیزات در منطقه ایندوپاسیفیک است که اصلی ترین کانون رقابتهای راهبردی در قرن ۲۱ تلقی میشود.
طبق تئوری ارائه شده از سوی سالیوان، با توجه به اینکه وابستگی آمریکا به منابع انرژی خاورمیانه کم شده و هدف نهایی آن در چرخش به شرق آسیا تأمین میشود؛ واشنگتن باید برای اجتناب از خلاء قدرتی که با کاهش حضور در منطقه ایجاد خواهد شد؛ بار مسئولیتهایی را که برای خود تعریف کرده بود؛ به دوش کشورهای منطقه بیندازد.
در این تقسیم وظیفه، شرکای اروپایی ناتو میتوانند گزینه خوبی برای پر کردن جای خالی آمریکا برای نظارت بر امور غرب آسیا باشند. برای مثال، در همین موضوع افغانستان، بورل امروز مدعی شد «اتحادیه اروپا تصمیم گرفته که تحت حمایت دفتر مسئول سیاست خارجی این اتحادیه، یک بستر سیاسی منطقهای برای همکاری با همسایگان افغانستان ایجاد کند».
خوب که دقت کنیم، اعضای قاره سبز از هم اکنون برای ایفای نقشی که آمریکا در سایه بحران افغانستان برای اروپا تعریف کرده، وارد عمل شده اند.
اکنون کافی است تا آنگونه که ژنرال «مارک میلی» رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا پیش بینی کرده، افغانستان به سمت درگیری میان طالبان، داعش و دیگر مدعیان قدرت پیش برود. در آن صورت، اروپاییهای عضو ناتو میتوانند در نقش پلیس جهان، دلیل به زعم خود قانع کننده تری برای حضور در صحنه بازی بیابند.
در این میان، آمریکا می کوشد با تناقض گویی در تروریسم خواندن طالبان، دعوت کردن آن به همکاری، باز کردن راه چین و روسیه در بازسازی افغانستان و در نهایت پیش بینی جنگ داخلی، طرفین دخیل در تحولات این کشور را درگیر اشتباه محاسباتی کند.