به گزارش مشرق، شیون، ناله و فریاد با صدای گلوله در هم آمیخته بود و بوی خون و دود و باروت همه جا به مشام میرسید. با نزدیک شدن ظهر به تدریج میدان ژاله که اینک واقعاً به میدان شهدا تبدیل گشته بود در هالهای از سکوت مرگبار فرو رفت. در حول و حوش میدان آنچه به چشم میخورد، جنازه شهیدانی بود که در صحنه نبرد نابرابر همچنان باقی مانده و خونهایی که هر گوشهای از میدان را گلگون کرده بودند، در حقیقت ژاله آن روز به دشت لاله بدل شده بود، لالههایی که صبح روز جمعه آمدند و سینه ستبر کردند تا شبنم خون بر گونه انقلاب بنشیند و در بهمن ماه زمستان بهارشود.
ببینید:
فیلم/ کشتار ۱۷ شهریور به روایت تنها عکاس میدان ژاله
بسیاری از مورخان انقلاب و تاریح معاصر از حادثه ۱۷ شهریور سال ۵۷ به عنوان یک نقطه عطف یاد میکنند، زیرا نمایان شدن خوی سهمگین و خشن رژیم پهلوی که حتی برای وصله و پینه کردن سلطنت از آماده باش کردن مسلسلها برای به رگبار بستن مردم نیز حذر نمیکرد، باعث شد آن عدهای که امید به مصالحه میان انقلابیون و سلطنت طلبان را داشتند بر لب جوی بروند و امید را به آب بدهند تا دسته گل به آب ندهند چراکه هر گونه مصالحه با سلطنت طلبان و رژیم پهلوی خفقان بیشتری را به همراه داشت و چه بسا که بعد از مصالحه بگیر و ببندها شروع و آنجا بود که زندان قصر به قصر انقلابیون در طیفهای مختلف بدل میشد؛ لذا وقایع این روز امکانناپذیر بودن اصلاحات تدریجی، آرام و لیبرالی را ثابت و سوخت قطار انقلاب را تا بهمن ۵۷ تامین کرد.
در حقیقت آن جمعهای که از آن به عنوان جمعه سیاه یا خونین یاد میشود نسخه محمدرضا پهلوی را پیچیده تا در مصر کنار فراعنه آرام بگیرد و یک نقطه مهم در تاریخ معاصر ایران محسوب میشود چراکه با این حادثه حتی اروپاییها نیز لب فروبستند و در حیرت خود فرو رفتند تا جاییکه یک روزنامه اروپایی نوشت با هر چرخش بالگرد «کوهی از اجساد متلاشی شده» برجای ماند و تانکها که مردم را محاصره کرده بودند و از پراکنده کردنشان ناتوان بودند شروع به شلیک به سمت مردم کردند! بنا بر نوشته یک خبرنگار اروپایی، این صحنه به جوخه آتش شبیه بود که در آن افراد مسلح به انقلابیون بیحرکت شلیک میکردند و یا میشل فوکو فیلسوف فرانسوی که برای پوشش دادن وقایع انقلاب در یک روزنامه ایتالیایی به محل حوادث رفته بود مدعی شد که ۴۰۰۰ تن در این روز هدف گلوله قرار گرفتهاند. با همه این توصیفها ژاله خون شد و جمعه ۱۷ شهریور ۵۷ به سیاهترین روز در تاریخ معاصر بدل شد.
اما جمعهای که روزی به پل تغییر از یک تاریخ به تاریخ دیگر کشور بدل شد از ۵۷ تا به امروز تحولات عجیبی را پشت سرگذاشته است که حول محور مسئولیت پذیری، تعهد و باور میچرخد، روزی در جمعه سال ۵۷ مردم احساس مسئولیت و تعهد کردند و با بذر باوری که معمار کبیر در قلبهایشان کاشته بود علی رغم اینکه پاییز برای تابستان شاخه و شانه میکشید بهار را ساختند و بی توجه به حکومت نظامی به خیابانها آمدند تا حرف امامشان بر روی زمین نماند و آزادی را با چنگ و دندان به دست بیاورند تا مجبور نشوند چند سال بعد به هوای یک آزادی و دموکراسی پوشالی و ساختگی در بالها و چرخهای هواپیما جشن خداحافظی بگیرند!
امان از جمعهای که روزی نماد مسئولیت پذیری بود اما روزی به جمعه بی مسئولیتی، بی اعتمادی، عدم تعهد، پشت پا زدن به وعدهها و تبدیل شدن به موریانهای شد که به مرور درختی را که با خون لالهها آبیاری شده کسل و بیمار کرد. اما دولت مردمی با اخبار غافلگیرکننده سفرهای جمعه در حال احیای مسئولیت آن جمعه است.
در واقع در صبح جمعهای که حدود ۴۳ سال پیش تندیسی از مسئولیت پذیری در میانه میدان ژاله تراشیده شد و مدال تعهد بر سینه مردم زده شد، مسئولی بدون توجه به عواقب و پیامد پرترهای از عدم تعهد، عدم مسئولیت پذیری و عدم پایبندی را ترسیم و حوادث بنزینی را به برگ تاریخ ایران وصله کرد تا بلکه کفتارها به هوای شکار در کمین بنشینند اما بازهم مردمی از جنس همان مردم جمعه خونین پای کارآمدند و کار را تمام کردند.
البته که از این جمعهها و از این بی مسئولیتیها در سالهای اخیر متاسفانه زیاد به چشم خورد و افرادی که به مدد انقلاب اسلامی در پستهای اجرایی قرار گرفته بودند، با بی تعهدی و بی فکری، اعتماد عمومی را که لازمه احساس مسئولیت جمعی است زحمی کردند!
امید است در این روزهایی که پاییز نزدیک میشود شاهد پاییزی شدن رفتارهای برخی مسئولینی که مردم در آنها کمرنگ و منافع شخصی و حزبی پررنگ میشود، باشیم.
شاید نزدیکترین جمعههای این روزها به جمعه ژاله ۵۷ همان جمعههایی باشد که سردار دلها مسئولیت پذیری، تعهد و کار خالصانه را در میانه رقص گلولهها در میدان به رخ میکشید، در واقع میتوان گفت این روزها کشور نیازمند جمعههایی از این دست است تا اوضاع سامان بیاید.
در نهایت باید گفت تعهد به مردم، امام و انقلاب مثلثی است که هر گونه کم کاری، کج کاری و بی مسئولیتی را در خود ذوب میکند و در اینجاست که جمعه ۱۷ شهریور ۵۷ در قامتی تنومندتر قد علم میکند تا ایران جان بگیرد و پرواز کند.