به گزارش مشرق،
پیاده روی و زیارت حرم مطهر امام حسین (ع) در روز اربعین ریشه تاریخی دارد، چرا که صحابی جلیلالقدر جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی با پای پیاده از مدینه حرکت کردند و در صبح اولین اربعینی که از شهادت حضرت سیدالشهدا (ع) میگذشت، به کربلا رسیدند و طبق آنچه که در منابع شیعه معتبر مشهود است، در روز اربعین حضرت زینب کبری (س) و امام سجاد همراه با هشتاد و چهار نفر وارد کربلا شدند و پس از گفتگو با جابر عبدالله انصاری، قبر مطهر امام (ع) را زیارت کردند و از آنجا زیارت اربعین آغاز شد.
مراسم پیاده روی کربلا در روز اربعین، از دیرباز در میان شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) اهمیت بسزایی داشته و علما و مراجع نیز همگام با مردم عراق و دیگر سرزمینهای اسلامی در این مراسم معنوی شرکت میکنند. این پیاده روی از مسیرهای گوناگون انجام میشود که شلوغترین مسیر، راه سه روزه نجف به کربلاست. در طول تاریخ، علمای و چهرههای برجسته شیعه در هدایت و ترغیب شیفتگان حسینی به این پیاده روی و زیارت اربعین، نقش اساسی داشتهاند و ضمن ارائه رهنمود، خود نیز در این مراسم شرکت کردهاند.
به مناسبت فرارسیدن ماه صفر و ایام پیاده روی اربعین حسینی، در سلسله مطالبی، به مهمانی خاطرات این بزرگان از راهپیمایی اربعین و زیارت حرم امام حسین (ع) میرویم.
یکی از این علما، آیت الله شهید حاج آقا مصطفی فرزند امام خمینی بود. وی در مراسم پیاده روی حضوری پیوسته و جدی داشت. او مقید بود که در تمام ایام زیارتهای مخصوص امام حسین (ع) (اول و نیمه رجب، نیمه شعبان، عرفه و به خصوص اربعین) پیاده از نجف به کربلا برود و در میان راه، گاهی کف پایش تاول میزد و زخمی میشد؛ ولی باز هم با شور و شوق تمام، به راه خود ادامه میداد و اصرار دوستان را برای سوار شدن به وسیله نقلیه، حتی در قسمتی از راه نمیپذیرفت و چون به نزدیک کربلا میرسید و نگاهش به گنبد و گلدستههای حرم امام حسین (ع) و پرچم سرخ رنگ آن میافتاد، بی اختیار اشک از چشمانش سرازیر میشد و مصیبت اهل بیت (ع) را زمزمه میکرد و به سر و سینه میزد و عزاداری و نوحه سرایی میکرد.
حجتالاسلام سیدتقی درچه ای در کتاب خاطراتش که با نام در وادی عشق به چاپ رسیده است در خصوص سیره آیت الله مصطفی خمینی در مورد پیاده روی اربعین نقل میکند: «چندین بار همراه آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی از نجف پیاده به سوی کربلا رفتیم و گاهی سه تا چهار روز، حدود ۲۰ فرسخ در راه بودیم. ما مسیر را از خیابان با وجود کوتاهی راه، به دلیل آفتابی بودن، تغییر داده، از کنار دجله و فرات و داخل نخلستانها که واقعاً باصفا بود، میرفتیم. در این سفرها دوستانی چون آقایان اسلامی، علیان، احسانی، کیانی، حلیمی کاشانی، آقای مجتبی قائمی، آقای حاج آقا نصرالله شاه آبادی و آقای رضوانی که در حال حاضر امام جماعت مسجد حاج سید عزیزالله هستند، همراه بودند.
حاج آقا مصطفی با پای برهنه و حتی بدون جوراب، حرکت میکرد و از هر کس مختصر صدایی داشت، میخواست اشعاری را در مقام و عظمت امام حسین (ع) بخواند و با شنیدن این اشعار، خودش طوری منقلب میشد که از شدت گریه، شانههایش بالا و پایین میرفت. حاج آقا مصطفی خمینی همیشه دیوان شیخ محمدحسین غروی اصفهانی را همراه داشت و وقتی کنار دجله و فرات که دیگر نزدیک کربلا بود میرسیدیم، او به اسم کوچک مرا صدا میزد تا قسمتی از آن را بخوانم و به محض شروع، مثل کسی که بغضش بترکد، شروع به گریه میکرد. در طی چند کیلومتر من زمزمه میکردم و جمع دوستان به خصوص حاج آقا مصطفی گریه میکردند. ناگهان یکی از دوستان چشمش به گنبد مطهر حضرت امام حسین (ع) میافتاد و به دنبال آن، موج شوق و گریه در میان جمع بلند میشد.
حالت عجیبی داشتیم. پاهای برهنه و تاول زده و خون آلود، خسته و تشنه، زیر برق آفتاب سوزان و پرچمی سرخ به رنگ خون، ما را به حال و هوای کربلا و ظهر عاشورا میبرد. شدت گریهها به حدی بالا میرفت که همگی نشسته و دیگر نمیتوانستیم به راه خود ادامه دهیم. جالب بود که مردم روستاها و شهرهای مسیر، به ویژه روستای چفل، همه حاج آقا مصطفی خمینی را شناخته بودند که فرزند آقای خمینی (ره) است. یک بار قبل از ورود به چفل، متوجه شدیم که حدود ۲۰ نفر به سمت ما در حرکتند. کمی که نزدیک تر شدیم، فهمیدیم که آنها برای استقبال از حاج آقا مصطفی آمدهاند. استقبال عدهای از شیوخ و بزرگان آن شهر برای من جالب بود.
استقبال کنندگان همه دست حاج آقا مصطفی را بوسیده، با بقیه هم احوال پرسی کردند و پشت سر حاج آقا مصطفی راه افتادند. او در جلو و ما هم به دنبال او با استقبال خاصی وارد حسینیه چفل شدیم و از ما پذیرایی کردند. با وجود اینکه حاج آقا مصطفی گفت قصد نداریم شب را در چفل بمانیم، ولی آنها با اصرار گفتند: باید شب را در چفل بمانید تا ما اجر خدمت کردن به زائرین مرقد امام حسین (ع) را ببریم و در مقابل اصرار صمیمانه و عاشقانه سالکان آن حرم باصفا، کوتاه آمده، شب را در چفل ماندیم.
در همان حسینیه جمعیت زیادی از اهالی به زیارت حاج آقا مصطفی آمدند و در بین آنان یکی از منبریهای معروف عراق که آن شب در چفل بود، یک منبر بسیار عالی رفت و بعد از او هم سیدی یک منبر عربی رفت و خلاصه شوری به پا شد. فردای آن روز صبحانه خورده، خیلی زود حرکت کردیم. مشایعت اهالی چفل، دیدنی تر از استقبالشان بود و از چفل به دنبال ما راه افتادند و مقدار زیادی از راه، ما را همراهی کردند.»