به گزارش مشرق، «محمد صرفی» طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
اروپا در دوره ترامپ از سوی آمریکا تحقیر شد. رئیسجمهور سابق آمریکا این کار را با خروج از توافق هستهای با ایران انجام داد. اروپاییها به دلایل مختلف علاقهای به این کار نداشته و بهدنبال ادامه یافتن برجام بودند. حتی پس از خروج آمریکا از برجام، آنگلا مرکل صدراعظم آلمان در اولین واکنش جدی خود گفت ما به کار با ایران ادامه میدهیم اما به فاصلهای اندک شرکتهای آلمانی حاضر در ایران، به صراحت این نظر سیاسی را رد کردند و گفتند قادر به ادامه فعالیت نیستند و ایران را ترک کردند.
اروپاییها به خود دلداری میدادند که این تحقیر مربوط به شخصیت ترامپ است و با رفتن او ورق برمیگردد. با اتفاقی که اخیراً رخ داد معلوم شد ماجرا فراتر از آن است که مستاجر کاخ سفید چه کسی باشد. جو بایدن هم اروپا را تحقیر کرد. ماجرا به قرارداد تسلیحاتی فرانسه و استرالیا برمیگردد. استرالیا در سال ۲۰۱۶ میلادی با خرید ۱۲ زیردریایی ساخت کمپانی ناوال فرانسه که با سوخت دیزلی کار میکنند، موافقت کرد؛ قراردادی که به «قرارداد قرن» به ارزش ۵۰ میلیارد دلار استرالیا معروف بود که بعدها ارزشش به ۵۶ میلیارد یورو افزایش یافت. استرالیا به تازگی این قرارداد را فسخ و قرارداد محرمانهای را برای خرید زیردریاییهایی با سوخت اتمی از آمریکا و انگلیس جایگزین آن کرد.
رخدادی که وزیر امور خارجه فرانسه از آن با تعبیر «جنجر از پشت» یاد کرد و در اقدامی بیسابقه سفرای خود را از استرالیا و آمریکا فراخواند.
سفیر فرانسه در آمریکا هم گفت: «جهان یک جنگل است، فرانسه به تازگی این حقیقت تلخ را یادآوری کرد.» آمریکا، انگلیس و استرالیا دنبال یک پیمان جدید امنیتی به نام AUKUS میان خود هستند. خنجر آمریکا فقط در پشت فرانسه نبود و سایر کشورهای اروپایی نیز درد آن را احساس کردهاند. روزنامه آلمانی تاگس اشپیگل از این ماجرا بهعنوان «درس وحشتناک ژئوپلیتیک» برای اروپا یاد کرده است. آمریکا با تحقیر اروپا در این دو مقطع در پی حفظ هژمونی مالی و ژئواستراتژیک خود بر اروپاست.
اروپاییها برای رهایی از این تحقیر دو راهکار عمده پیش رو دارند و آن را بیان میکنند. راهکارهایی که عملیاتی کردن آنها برایشان ساده و بیهزینه نیست. نخست راهاندازی یک سیستم پرداخت و مراوده مالی که تحت سیطره آمریکا نباشد و دوم یک سیستم امنیتی و نظامی مستقل از آمریکا که ایده آن در قالب ارتش اروپا مطرح شده است. حرکت به سمت عملی کردن این دو ایده مستلزم به چالش کشیدن هژمونی آمریکاست.
اروپا برای رهایی از سلطه دلار باید یورو را تقویت و جایگزین آن کرده و سایر کشورها را نیز ترغیب به استفاده از آن کند. دلار با مرکز کنترل و فرماندهی خزانهداری آمریکاست که سیطره مالی دارد. چنین مرکزی فعلاً در اروپا وجود ندارد. نکته بعدی اراده و توانایی اتحادیه اروپا برای انتشار اوراق قرضه است. مسئلهای که ریزهکاریها و جوانب بسیاری دارد. راهاندازی چنین سازوکارهایی نیازمند تغییرات جدی و بنیادین در ساختار اتحادیه اروپاست. اتحادیه اروپا با ساختار فعلی توانایی چنین تحولی را ندارد.
ایده ایجاد ارتش مشترک اروپا نیز وضعیت مشابهی دارد. حامیان این ایده که میدانند موانع و چالشهای بسیاری پیش رو دارند برای بسترسازی و جلب نظر مرددان و تغییر نظر مخالفان، پیشنهاد یک نیروی واکنش سریع ۵ هزار نفری را مطرح کردهاند.
اما حتی همین پیشنهاد هم مشکلات و چالشهای خاص خود را دارد. قاطعیت و اراده، اصلیترین ویژگی یک نیروی نظامی است. این نیروی واکنش سریع را چه کسی باید فرماندهی و برای آن تعیین مأموریت کند؟ مسئله مرگ و زندگی در میان است و قرار است واکنش سریع باشد. نمیتوان موضوع را به بوروکراسی، رایزنی و اجماعنظر و امثالهم سپرد. مهمترین حامی ایده ارتش مستقل اروپایی فرانسه بود و تحلیلگران معتقدند آمریکا با حرکت اخیر خود به نوعی پاریس را گوشمالی داد تا این فکر را از سر خود بیرون کند.
«یانیس واروفاکیس» وزیر اقتصاد اسبق یونان توصیف قابل تأملی از این وضعیت اروپا دارد؛ «رهبران اروپایی آنچه را که شایسته آن هستند دریافت میکنند. وقتی هر رئیسجمهور آمریکا به آنها سیلی میزند تا به آنها یادآوری کند که رئیس است، آنها چارهای ندارند جز اینکه سمت دیگر صورت خود را جلو بیاورند، زیرا این آنها هستند که تصمیم گرفتهاند امتیازات فعلی خود را به قیمت از دست دادن استقلال اروپا انتخاب کنند. هر سیلی آنها را به قدری عصبانی میکند که تهدید کنند و سفرا را فراخوانند. اما سپس آنها با بیزاری خودشان برای رهایی اروپا از هژمونی آمریکا روبهرو میشوند.»
آمریکا تمرکز خود را بر تقابل با چین قرار داده و اروپا در این راهبرد نقش و فایده چندانی برای واشنگتن ندارد. اتحاد AUKUS مهار اژدهای زرد را در اقیانوس آرام و هند دنبال میکند. با این اتحاد، واشنگتن به اروپا پیغام میدهد که باید بیش از این وابسته و در خدمت منافع غرب اقیانوس اطلس باشد و ایده استقلال را به خاک بسپارد.
پیمان جدید سه کشور انگلیسی زبان آمریکا، انگلیس و استرالیا به تنهایی اهمیت داشته و اثرات خاص خود را بر صحنه جهانی میگذارد. برای نمونه چین بهشدت از این پیمان انتقاد کرده و آن را تلاش برای آغاز جنگ سرد جدید میبیند. اما فارغ از اثرات بینالمللی این قضیه، تحقیر تازه اروپا توسط آمریکا برای ما نیز حاوی نکات مهم و قابل تأملی است. نخست آنکه این ماجرا بار دیگر اهمیت مسئله استقلال را یادآوری میکند. اگر استقلال در کار نباشد، مجموعه بزرگ و بهظاهر قدرتمندی مانند اتحادیه اروپا هم تحقیر میشود و جز سروصدا کردن عملاًً کاری از دستش ساخته نیست. این نکته مهم در حالی است که برخی در ایران به بهانههای مختلف اهمیت موضوع استقلال سیاسی را زیرسؤال برده و مدعی هستند در دنیای جدید چیزی به نام استقلال نه وجود دارد و نه اهمیت!
نکته مهم دیگر آنکه ما با چنین موجوداتی در این جنگل جهانی طرف هستیم. آمریکایی که به سنتیترین و شاید بزرگترین شریک و همراه خود نیز رحم نکرده و آن را اینگونه تحقیر میکند. آیا به چنین آمریکایی میتوان اعتماد میکرد؟ کدام عاقلی روی وعده و قول چنین کشوری حساب میکند؟ آمریکایی که به متحدان نزدیک خود اینگونه از پشت خنجر میزند، با جمهوری اسلامی ایران که ۴ دهه است هژمونی آن را به چالش کشیده و بارها تحقیرش کرده است، چگونه تا میکند؟!