سرویس سیاست مشرق- همزمان با برگزاری رزمایش فشار به ایران در یک دادگاه نمایشی اروپایی؛ باند کریستال در تهران فعالشده است. سردسته این گروهک در یک گفتگوی کوتاه تاریخی با علامتهای مخصوص نکاتی را بر زبان آورده که بیان آنها جالبتوجه است. خسرو قنبری معروف به تهرانی در مصاحبه با ماهنامه عصر اندیشه گریزی به ماجرای اعدام منافقین در دهه اول انقلاب زده و آن را «اقدامی شتابزده» خوانده است!
عضو محفل امنیتی اصلاحطلبان در شرح اعدام سعادتی مهره جاسوس منافقین میگوید: از اعدام سعادتی سخت ناراحت شدم، تهرانی ادامه میدهد: «اگر هم قرار بود برخوردی صورت بگیرد، باید با استراتژی مشخصتری صورت میگرفت. مجاهدین سازمان باسابقهای بودند و تجربهای داشتند لذا این کار باید قدری باحوصله بیشتر و استراتژی دقیقتر انجام میشد. بالاخره برخورد فقط برخورد فیزیکی نیست. باید همهجانبه برخورد شود و در جهات اجتماعی و تبلیغی و اقتصادی کارکرد تا بتوانید به نتیجه مطلوب برسید. یعنی فضاسازی مناسبی صورت نگرفت. ولی بپذیرید آن ایام تشکیلات واحدی نداشتیم لذا دیدگاههای مختلفی درزمینهٔ نوع برخوردها با سازمان وجود داشت» [۱]
او ادامه داده است: «افراد دیگری هم بودند که بیدلیل اعدام شدند مثلاً حسین احمدی روحانی. اینها را میشد نگه داشت و با آنها کارکرد. قاسم عابدینی که عملاً بریده بود و داشت همهجوره همکاری میکرد. میشد کارکرد ولی خب در دادستانی آن موقع چنین نگاهی نبود و مسئولین بالاتر هم خیلی توجهی نداشتند که بخواهند تذکری بدهند. برخی افراد چه از جهت نظری و چه عملی و رفتاری میتوانستند نقش مؤثری در برخورد جمهوری اسلامی با سازمانها و گروهها ایفا کنند اما متأسفانه برخی تندرویها اجازه نداد و آنها را اعدام کردند. سعادتی واقعاً میتوانست خیلی مؤثر باشد و جلوی خیلی کارها را میشد توسط او گرفت.»
بخشی از جنایت گروهک منافقین در عملیات مهندسی
در سالهای اخیر پروژه تطهیر تروریستها از جانب سرویسهای امنیتی خارجی در دستور کار قرارگرفته و پازل این ماجرا توسط مهرههای مختلف تکمیل میشود. اولین بار ماجرای اعدام برخی اعضای گروهک منافقین با انتشار فایلی از حسینعلی منتظری در یک رسانه فارسیزبان وابسته به وزارت خارجه انگلیس رونمایی شده و پسازآن هر از چند گاهی برخی اصلاحطلبان کد دار آن را با شیوههای خاص داغ میکنند. عوامل مزدور سازمان منافقین در دهه شصت با اعلام جنگ مسلحانه علیه انقلاب اسلامی بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم بیگناه را در خیابان به شهادت رسانده و بعدها باخیانت آشکار و اعلام بیعت با صدام در صف دشمن قرار گرفتند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در تشریح پروژه دشمن در تطهیر جنایتکاران در دهه شصت اهل فکر را به تأمل فراخوانده و میفرمایند: مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل اینکه تروریستها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت و درنهایت هم پیروز شد. [۲]
اما در روزهایی که دشمن با اسلحه تحریم و تهدید فشار را تا بالاترین سطح افزایش داده، باز شدن قفل زبان مخزنالاسرار هسته سخت اصلاحات و حمایت آشکار از مهره جاسوس و چند قاتل زنجیرهای چه معنایی دارد؟ پاسخ به این سؤال ساده است: هرکجا اربابان قدرت و ثروت آمریکایی سرویس بخواهند، اعضای شبکه باید در کمترین زمان ممکن مقدمات تغییرات احتمالی را فراهم کرده و مسیر حرکت دشمن را هموار کنند.
دادگاه محمدرضا سعادتی عضو منافقین
جاده صاف کنی کریستالی ها برای شبکه نفوذ
درحالیکه دشمن با تمسک به یک دادگاه اروپایی یک اتهام خیالی را برای مخاطب غربی بزک میکند؛ در قلب تهران با جعل تاریخی برای قاضی دادگاه شاهد زنده احضار میشود! خسرو تهرانی عضو سابق اطلاعات نخستوزیری و از اعضای شبکه کریستال با دفاع ناشیانه از یک قاتل حرفهای هم رد خود را از واقعه پاککرده؛ و هم برای حریف «بزم رزم» محیا میکند.
شبکه کریستال گروهی خرابکار در دفتر اطلاعات نخستوزیری در دهه شصت است که با همکاری خسرو تهرانی؛ سعید حجاریان؛ عرب سرخی؛ محسن آرمین؛ عبدالله ناصری؛ مرتضی الویری و نیز تعدادی دیگر از اصلاحطلبان تندخو شکل میگیرد. این گروه با ایجاد سر پل ارتباطی با موساد، عناصر ردهبالای ساواک را سفیدسازی میکند. ازجمله این افراد «عبدالجلیل لباف» رهبر عملیات پیمان مشترک موساد-ساواک است که توسط باند تهرانی در ایستگاه امنیتی بغداد معامله میشود. حسین قاسمی پژوهشگر تاریخ در وصف لباف مینویسد: لباف توسط خسرو تهرانی در نخستوزیری به کار گرفته شد؛ با بکار گیری او در اطلاعات نخستوزیری؛ مانع دستگیری و تخلیه اطلاعاتی و محاکمه وی گردیدند. لباف شبکه جاوسوسی از بیت امام در بغداد را مدیریت میکرد. [۳]
حجاریان، خسرو تهرانی و علی یونسی(اواسط دهه ۸۰ شمسی)
ایستگاه ساواک در بغداد دست راست آمریکاییها در منطقه محسوب شده و تهرانی با ایجاد پوشش برای مدیرکل آن، رسیدن به خط اصلی را مخدوش کرد. خسرو تهرانی با همکاری سعید حجاریان (مسئول گزینش اطلاعات نخستوزیری) با تاکتیک خدمت گرفتن اعضای اداره هفتم و هشتم ساواک موسادیترین بخش این تشکیلات را دوباره به کار فراخواند!
به میان آوردن نام سعادتی از سوی خسرو تهرانی رازگشایی از یک «کیس فریب» است. محمدرضا سعادتی عضو کادر شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و عامل جاسوسی شوروی در تهران است؛ مشهور است که در پیش از انقلاب چشمچپ اداره هشتم ساواک بهتر از راست آن میدید! اشاره این تعریف به آن است که بخش ضد جاسوسی ساواک نسبت به شوروی حساستر بوده و همسایه شرقی را بهتر از آمریکاییها و رژیم صهیونیستی تحت نظر داشت. در آن زمان ساواک با سازمان سیا؛ موساد و میت (ترکیه) برنامه همکاری مشترک داشته و خط سیر خود را به دوگانه دوست و دشمن تقسیم شده بود.
سعادتی از طریق عبدی (عضو مؤسس شبکه نفاق) به سرویس شوروی متصل شده و پیش از انقلاب رابطه هماهنگ با (کا گ ب) داشت. باوجود دستگیری او و ناهید جلال زاده (همسرش) در سال ۱۳۵۱ ساواک هیچگاه پرونده جاسوسی او را باز نکرده و اتهام هواداری از مجاهدین را بهعنوان مجازات او در دادگاه مطرح کرد. این مسئله نشان میدهد که میان سعادتی و ساواک فرصت همکاری از پیش از انقلاب فراهم آمده است. سعادتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط نیروهای امنیتی در جریان ملاقات با ولادیمیر فیسنکو که افسر شاخه اطلاعات سیاسی در سفارت شوروی بود دستگیر شد. او متهم بود که با استفاده از موقعیتش در دسترسی به پروندههای متهمین رژیم شاه و افراد ساواک بخشی از پروندهای خاص را در اختیار دولت خارجی قرار داده است. سعادتی با پذیرش این اتهام، آن را در چارچوب مبادلهٔ اطلاعات با سازمان جاسوسی میدانست. [۴] سعادتی در دادگاه انقلاب به ۱۰ سال زندان محکومشده و بعدها با اتهام طراحی نقشه ترور شهید کچویی در زندان اوین به اعدام محکوم و معدوم گردید.
خسرو تهرانی در آخرین گفتگوی خود بدون باز کردن پرونده سعادتی او را در حد یک شهروند عادی تقلیل داده و علاوه بر عقدهگشایی از شهید مظلوم راه بصیرت لاجوردی؛ بهگونهای صحنهآرایی میکند که سپاه پاسداران را نیرویی عجول در برخورد با عوامل دشمن نشان دهد! تهرانی دراینباره میگوید: وقتی سعادتی را گرفتند خوشحال شدم، درست برعکس وقتیکه او را کشتند. میدانید چرا بسیار ناراحت شدم؟ زیرا او آدمی بود که میتوانست خیلی به جمهوری اسلامی کمک کند اما سریع اعدام شد.
ار راست: سعید حجاریان، محمد شریعتمداری و خسرو تهرانی در محضر مرحوم آیت الله مهدوی کنی(اواسط دهه ۶۰)
تهرانی در خلال این گفتگو ادعا میکند که روی سعادتی کارکرده و اگر او اعدام نمیشد مار هفتخط را رام میکرد، حال باید از او پرسید از زمان دستگیری تا اعدام سعادتی نزدیک به ۲ سال او و همکارانش فرصت داشتند تا عامل جاسوسی را نرم کرده و از او بهرهبرداری کنند، این مدت در میان این دو چه گذشته که نهتنها سعادتی بر موضع خود باقیمانده، بلکه با اهمال و نفوذ زمان برای گروهک منافقین خریداریشده تا فضا برای انواع عملیات در سطح شهر از سوی آنها فراهم گرد. در حالی تهرانی ادعا میکند روی کیس سعادتی سوار بوده که در همان زمان کشمیری با هدایت باند کریستال و توسط بهزاد نبوی بهسادگی در دفتر نخستوزیری تردد میکرد! بیان نام محمدرضا سعادتی و مهمل سازی برای اعدام او درواقع «کیس فربب» هسته سخت اصلاحات در همکاری بانفوذیها برای ضربه به انقلاب اسلامی است.
جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رد ادعاهای واهی و خیالی از سوی تهرانی میگوید: سعادتی ظاهراً قبل از انقلاب هم با شوروی و سفارت آن در تهران ارتباط داشت. انقلاب که پیروز شد، اینها خیال کرده بودند همه سیستمهای امنیتی از بین رفته و هر کاری بکنند هیچکس متوجه نمیشود و میتوانند راحت برنامههایشان را پیش ببرند.
اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه میدهد:
وسط آنهمه تفنگچی و آدمکش مثل رجوی و خیابانی و ابریشمچی و... یک نفر بیاید و حرف دیگری بزند؟ این باعقل جور درمیآید؟ اصلاً شما فرض کنید این صحیح است پس چرا بعدها اثبات شد که سعادتی قصد داشته از طریق تحریک افراد بعضی از مسئولین را ترور کند؟ او اگر خطمشی مسالمتآمیز داشت که نباید این کار را میکرد. این نشان میدهد که سعادتی اصلاً چنین فردی نبوده است. بهعلاوه اینکه همه قبول دارند سعادتی در ترور کچویی نقش داشته است پس چطور مدعی هستند سعادتی راه و روش دیگری داشته است. من این حرف را قبول ندارم و معتقدم کلیه رهبران منافقین از اول انقلاب معتقد به قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران بودهاند فقط ۳- ۲ سال صبر کردند تا بهظاهر شرایط برای آنها مساعد شود و بتوانند اسلحه بیشتری جمع کنند و ضربه شدیدتری را به انقلاب وارد کنند و الا کادر رهبری منافقین بالاتفاق معتقد به برخورد مسلحانه بودند و سرانجام هم به خیال اینکه میتوانند نظام را ساقط کنند این کار را انجام دادند.
جالب آنکه سر حلقه امنیتی اصلاحطلبان رادیکال در این گفتگو تحت عنوان «چرا برادرکشی؟» دست به تطهیر تودهایها نیز زده و آنها را نیروی راستین برای انقلاب اسلامی میخواند! در «عملیات حضرت امیرالمؤمنین (ع)» کادر نوپای سازمان اطلاعات سپاه انقلاب اسلامی متشکل از تعدادی جوانان متدین و متعهد بدون وابستگیهای سیاسی توانستند بدنه حزب وابسته توده را متلاشی کرده و ۱۷۰ نفر از کادرهای ردهبالا و افسران آن را دستگیر کنند. در این عملیات تاریخی و بینظیر حدود ۸۰ واحد خانه مخفی حزب، سه محل جاسازیشده اسلحه شامل ۲۰۰ قبضه انواع سلاح کمری، تفنگ ژـ ۳، کلاشینکف، آرپی. جی ۷، تیربار و مقادیر زیادی فشنگ و نارنجک، صدها دستگاه اتومبیل و موتورسیکلت، انواع وسایل چاپ و تکثیر و آرشیوهای محرمانه حزبی و قریب به نه میلیون تومان وجه نقد به دست آمد. این عملیات یکپارچه بعدها در محافل دانشگاهی بینالمللی و مراکز تاریخنگاری بهعنوان نمونهای از ضربه موفق و بدون نقض موردبررسی قرارگرفته است. بعد از دستگیری عوامل توده توسط نیروهای سپاه پاسداران، امام خمینی (ره) در پیامی با تقدیر از این حرکت پاسداران برای اولین بار لفظ «سربازان گمنام امام زمان (عج)» را برای نیروی اطلاعاتی سپاه بکار بردند. بعدها مشخص شد؛ گروهک کریستال در اطلاعات نخستوزیری سعی کرده است در عملیات دستگیری سران حزب توده اخلال ایجاد کند. [۵]
مهار عملیات آش با جاش!
بررسی عملکرد تهرانی؛ حجاریان و دوستانش در دهه شصت نشان میدهد که آنها با ارتکاب خطاهای نابخشودنی صدمات سنگین به درخت تنومند انقلاب اسلامی و ریشههای شریف آن وارد کردهاند. جالب آنکه همین گروه به سبب عدم محاکمه ۲۰ سال پس از خیانت آشکار دچار چنان توهمی از وضعیت خود شدند که به خیابان آمده و هشت ماه جنگ خیابانی را بهنظام تحمل کردند.
برشزنی تاریخی این گروه در مقاطع مختلف جای تحلیل اساسی دارد، موتور محرک این جریان محفلی و امنیتی در یک بزنگاه سیاسی بابیان روایت مخدوش و غلط سعی کرده است گرای لازم را بهطرف غربی داده و جادهصافکن آنها باشد. ازاینرو بیان چند نکته دراینباره ضروری است.
۱- بیان گزینشی برخی حوادث تاریخی از سوی هسته سخت اصلاحات اتفاقی نیست و ریشه در دشمنی و بغض از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارد، واحد اطلاعات سپاه پاسداران، اولین نهاد منسجم اطلاعاتی کشور است که کاملاً از نیروهای انقلابی تشکیلشده (و برخلاف دفتر اطلاعات نخستوزیری عناصر بعضاً آلوده و بدنام ساواک را در تشکیلات خود نداشت)، علیرغم جوانی و تجربه کم نیروها و مقابله با کیسهای اطلاعاتی بسیار سنگین و پیدرپی، توفیقات عظیمی در حفظ و حراست از انقلاب و کشور در برابر توطئههای سرویسهای جاسوسی قدرتمند بیگانه کسب کرد.
۲- پس از ضربات سنگین سپاه پاسداران به دشمن؛ اتاق فکر سرویسهای غربی تنها راهحل کنترل جمهوری اسلامی ایران را در «مهار سپاه» میبیند، چپهای رادیکال با همراهی پدرخوانده خود سعی کرد خط ادغام و یکپارچگی سپاه را پیش برده و آن را محو کند، محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه پاسداران با عنوان «دادن آش با جاش» آن را توطئه دشمن نامیده است. خسرو قنبری در مصاحبه با عصر اندیشه با کد «نداشتن تشکیلات واحد» و طرح نام سعادتی باز هم زهر خود را ریخته است!
۳- ضربه اساسی به اصلاحطلبان رادیکال پس از فتنه ۸۸ چشم راست آمریکاییها در تهران را کور کرده و آنها با از دست دادن رادارها دچار خطاهای تحلیلی شدید شدهاند. پس از سال ۹۲ بخشی از مسیر این جریان احیاشده و در سال ۱۴۰۰ با تشکیل دولت جدید خط قبلی دوباره مسدود گردیده است.
محمدمهدی پرتویی همکار و همراه صادق قطبزاده در مجموعهای از اعترافات خود نوشته است؛ ما قرار بود کودتا کنیم، بهاینترتیب که با خمپاره به مقر سران کشور و بیت امام (ره) ضربه زده و فاز یک را پایان برسانیم، بعد از این ماجرا تازهکار ما شروعشده و باید «ضد کودتا» بزنیم. حالا میتوان سؤال کرد که آیا بازی در ستاد کودتا فقط در پرونده قطبزاده طراحیشده و یا اینکه در طول تاریخ قابلیت تکرار دارد؟ کسانی که به پیچوخمهای تاریخی آشنایی دارند؛ عملیات کودتا و ضد کودتا را بهخوبی تشخیص میدهند، همصدایی خسرو قنبری با یک دادگاه بهظاهر بیاهمیت در سوئد اتفاقی نیست؛ باید صحنه را از زاویهای دیگری نیز تماشا کرد!