به گزارش مشرق، سیروس مقدم پس از ساخت «خوابزدهها» که مخاطب چندانی نداشت حالا «جزیره» را برای شبکه خانگی ساخته است؛ سریالی که به نظر میرسد حاصل شتابزدگی در انتخاب موضوع بوده است. سه قسمت از جزیره پخش شده و این سریال هم مانند خسوف و میدان سرخ به شدت مشکل فیلمنامه دارد، به طوری که انگار متنی در کار نبوده و با یک طرح چند خطی درباره تعدادی کاراکتر بیهویت شیکپوش شکل گرفته تا یک خواننده را بازیگر کند، مثل رضا یزدانی در میدان سرخ و سیروان و سانیار خسروی در حرفهای و حالا امیر مقاره در جزیره، جالب است که هیچ کدام از این خوانندهها به هیچ وجه استعدادی در بازی ندارند، حتی در ابتداییترین اکتها و دیالوگگفتنها هم ضعف اساسی دارند. قطعاً حضور این خوانندگان در سریالها برای دیده شدن است و میتواند تحمیل شده باشند چراکه هیچ منطقی در انتخاب آنها نیست. جزیره با کلیشههای مرسوم ساخته شده، یک خبرنگار که اساساً هیچ شناسنامهای از او نمیبینیم و نمیدانیم سر از یک باند پولشویی درمیآورد.
کاراکتر صحرا صراف آنچنان کلیشهای و منفعل است که نقش او به هیچ وجه متقاعدکننده نیست و به موازات آن خانواده شاهنگ هم درست معرفی نمیشوند، به طوری که انگار جزیره از چند قسمت جلوتر شروع شده، چراکه روابط کاراکترها به هیچ وجه معرفی نسبی هم نمیشوند، نکته مهم در قسمت سوم است که حتی مخاطب معمولی این گونه از سریالها متوجه سادهانگاری کارگردان در ایجاد موقعیتی میشود که به نظر شوخی است! مواجه شدن صحرا با ارشد در محیط هتل تا گیر افتادن آنها در دریا اگر شوخی و خزعبل نیست، پس چیست؟ دیالوگهایی را که میان صحرا و ارشد رد و بدل میشود مگر میتوان باور کرد؟ قایق آنها وسط دریا خراب شده است و آن دو تا مشغول گفتن دیالوگهایی هستند که در آن موقعیت عجیب به نظر میرسد. بازی آنها به طرز عجیبی سطحی و حرصدرآور است، چه جالب که در وسط دریا موبایل آنتن میدهد، چند سکانس جلوتر امیرحسین وسط دریا با موبایلش به راحتی حرف میزند، مگر میشود؟ در یک سکانس یکی با موبایل حرف میزند و آن طرف یکی دیگر با بیسیم جوابش را میدهد، این همه سهلانگاری در متن و اجرا از کجا میآید؟ آن دیالوگهای شبهعاشقانه تینایجرپسند میان صحرا و ارشد با چه رویکردی نوشته شده؟ چرا باید چنین نقشی را یک خواننده بازی کند و نقش صحرا را یک بازیگر بیتجربه که نمیتواند حس درستی از ترس داشته باشد! انگار مقدم سکانس سقوط بالن در دریا را در «پایتخت» دوست داشته و حالا در جزیره چنین موقعیتی را با بدترین و مصنوعیترین جلوههای بصری میبینیم. ارشد به دلیل بیماری دائماً دچار یک حالتی است که واقعاً نمیتواند متقاعدکننده باشد.
اگر طاقت بیاورید سکانس پایانی قسمت سوم را ببینید، دیگر کامل خواهید فهمید که مقدم در ایجاد موقعیت و میزانسن ناتوان است؛ رسیدن قایق به خشکی، کشیدن قایق توسط صحرا با طناب و فرود هلی کوپتر! این همه نابلدی در متن و اجرا از کجا میآید؟ در این سه قسمت چندین دقیقه نمای زائد وجود دارد با نماهای متعدد هلی شات. قصد کارگردان نشان دادن یک خانواده در جریان اقتصاد کثیف بوده و سعی داشته نظام سرمایهداری آلوده را به خانواده نسبت بدهد که «زخمکاری» این کار را انجام داده بود. هیچ بازی خوبی در این سریال دیده نمیشود. نقش فروتن از سریال مانکن میآید، بدون یک درصد تغییر، بازیگران فارغ از هر حس هنری فقط دیالوگ میگویند! راستی برای قسمت سوم این سریال در یک پردیس سینمایی بلیت میفروختند؟ آن همه سروصدای رسانهای برای بازی یک خوانندهای بود که در حرفه خودش چندان موفق نیست، برای عوامل جزیره باید متأسف بود. بهتر بود این خواننده در کیش کنسرت بدهد تا اینکه بیهنریاش را در بازیگری فریاد بزند.
منبع: جوان آنلاین