به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون اخبار ویژه خود نوشت: محمد عطریانفر در گفتوگو با روزنامه اعتماد درباره عملکرد جبهه اصلاحات در انتخابات ریاستجمهوری اخیر گفت: میزان دوسوم رای اعضا برای امور معمول سیاسی میزان و ضریبی بسیار سنگین است و به نظر میرسد دوستان ما در جبهه اصلاحات بعضا دچار توقع بیش از اندازه از خود شده و درنتیجه نتوانستند به گزینه واحد برسند. اگر بخواهم بهطور مصداقی اسـتدلال کنم که چرا معتقدم این ملاک دوسوم در بحث حمایت از کاندیداهای انتخابات ملاک سـنگینی اسـت، میتوان به نحوه عملکرد خوداین دوستان در قبال این ملاک سنگین ارجاع بدهم.
به این ترتیب که دوستان وقتی کاندیداهایی همچون آقایان مهرعلیزاده یا همتی نتوانستند دوسوم آرای جبهه اصلاحات ایران را به دست بیاورند، دوستان در مواجهه با این مهم که چنین نصابی بسیاردشوارودست نیافتنی اسـت، مجدداً توافق کردند که هر حزب و تشـکلی مجاز است مطابق با توافق سیاسی درون تشکیلاتی و درونحزبی خود گام بردارد. حال آنکه نفس تصمیم و توافق دوم به این معناست که توافق نخست ناظر بر نصاب دوسوم آرا، ملاکی بلندپروازانه بوده و به تعبیری میتوان گفت که ملاک دوم ملاک نخسـت را نقض کرده است.
بیشتر بخوانید
همان بهتر که جهانگیری رد صلاحیت شد!
به خصوص آنکه در بحث خاص انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم، اگرچه آقای مهرعلیزاده کمتر رای آورد اما آقای همتی برای رسیدن به نصاب دوسوم از مجموع آرای اعضا و احزاب جبهه اصلاحات ایران تنها یک رای کم داشـت. درنتیجه این سـوال مطرح میشـود که چطور ممکن اسـت کاندیدایی که مورد احترام اصلاحطلبـان و احزاب اصلاحطلب است، موفق به کسـب چیزی حدود ۶۲ تا ۶۳ درصد آرای اصلاحطلبان شود اما اصلاحطلبان نتوانند بهطور فراگیر و اجماعی از او حمایت کنند.
وی افزود: از نظر بنده و بسیاری از دوستان واقع بین تنها گزینهای که احتمال پیروزی او، آن هم در صورت رسیدن به مرحله دوم مطرح است، آقای ظریف بود. حتی این احتمال را نسـبت به پیروزی دومرحلهای دوست ارزشمندمان آقای جهانگیری متصور نبودیم و متعاقبا دیگر افرادی که وارد گود کاندیداتوری شده بودند نیز به همین ترتیب بهنظر ما شانسی نداشتند.
حال اگر قرار بر این باشد که نظریه کسانی که مدعی چنین دیدگاهی بودند که تنها زمانی باید وارد رقابت انتخاباتی شویم که پیروزیمان قرین به تحقق باشد، به هیچ عنـوان نباید وارد گود انتخابات میشـدیم؛ به خصوص آنکه آقای ظریف هم پیشاپیش خودراازاین مسئولیت معاف کردو حاضر به ورود به رقابت انتخابات نشد؛ لذا اگر قائل به این دیدگاه بودیم، اصلاحطلبان همگی باید خود را از حضور در صحنه انتخابات معاف میکردند. بهنظرم این نظریه تمامیت خواهی که توقع پیروزی در هر شـرایطی را دارد، نظریهای محکوم به شکست است.
عطریانفر همچنین گفته است: اگر شورای نگهبان تصمیم میگرفت همه کاندیداهای جبهه اصلاحات از جمله آقایان جهانگیری، پزشکیان، شـریعتمداری و دیگران را تایید میکرد، باز احتمال پیروزی ما بسیار اندک بود و شخصا معتقد بودم که در هیچ شرایطی به پیروزی نخواهیم رسید.
حال اگر این اتفاق میافتاد و کاندیداهایی که اشاره شد، امکان حضور در صحنه را مییافتند اما شکست میخوردیم، آیا باز دوستان چنین دیدگاهی را مطرح میکردند؟ بعید میدانم! بنابراین فارغ از اینکه انتخابات با چه کم و کیفی برگزار میشـود، توان ما در جلب آرای مردم و پیروزی در انتخابات تا چه میزان اسـت و در عرصه تبادل قدرت از چه توانی برخورداریم، ابتدا باید از این جهت تکلیفمان را با امر سیاستورزی روشن کنیم که نگاهمان به رقابت سیاسی و انتخاباتی چیست. متأسفانه ماهمواره فکر کردیم باید روی اسب برنده شرطبندی کنیم؛ حال آنکه این امکان در عرصه سیاست به ندرت پیش میآید.
وی در ادامه درباره پیام دادن به حاکمیت با قهر یا تحریم انتخابات هم گفت: اگر تصورمان بر این اسـاس استوار باشد که حاکمیت در پی دریافت این پیام و این دست پیامها، دودستی چیزی را تقدیم اصلاحطلبان میکند، تصوری نادرسـت و غلط است و اصلا اتفاق نمیافتد. داستان این است که ما دچار نوعی بیعملی سیاسی شدیم. مردم به این نتیجه رسیدهاند که جریان اصلاحات تکالیف سیاسی خود را انجام نمیدهد و همیشه دوست دارد قدرت را بدون کوچکترین دشواری و بهطور رایگان به دسـت بیاورد.
طبیعتاً وقتی چنین احساسی به جامعه منتقل شود، رویکرد جامعه نسبت به جریان اصلاحطلب منفی میشود. باور من این است که با این رویکرد برخی دوستان که نسـبت به انتخابات موضع امتناع اتخاذ کردند، نه تنهـا چیزی بر رای آنها نیفزود و پیام تازهای به حاکمیت منتقل نکرد، بلکه زمینه و استعداد اجتماعیشان را نیز از دست دادند.