به گزارش مشرق، ۲۰۰ میلیون دلار رقم بسیار بالایی برای یک جنگنده متعارف غیرپنهانکار است. این رقم تقریباً نزدیک به بهای تمامشده یک جنگنده اف-۲۲ است. حتی جنگنده پنهانکار اف-۳۵ نیز با هزینه پایینتر به متحدان آمریکا به فروش میرسد. با این حال «امانوئل ماکرون» رئیسجمهور فرانسه در سفر اخیر خود به امارات توانست قراردادی برای فروش ۸۰ فروند جنگنده رافائل به قیمت ۱۶ میلیارد دلار را به امضا برساند.
اگرچه نمونه دریافتی امارات پیشرفتهترین نمونه این جنگنده محسوب میشود اما نباید این نکته از نظر دور داشت که این جنگنده، یک جنگنده غیرپنهانکار محسوب میشود. هماکنون فرانسویها به همراه سایر کشورهای اروپایی در حال تلاش برای ساخت یک جنگنده پنهانکار نسل ۵ هستند. بریتانیا خود مشتری جنگنده اف - ۳۵ است و روسها و چینیها نیز نمونه منحصر به فرد خود را توسعه دادهاند.
با در نظر گرفتن این شرایط میتوان به شیرینی معامله با امارات برای فرانسویها پی برد. البته توفیقات دلالی ماکرون برای صنایع فرانسوی محدود به این مقدار نیست و این کشور با عربستان سعودی قرارداد مشترکی برای توسعه یک مرکز ساخت هواپیما امضا کرده است.
در نهایت روشن نیست که واقعاً این حجم از تسلیحات در یک میدان نبرد واقعی به کار امارات خواهد آمد یا نه اما بهطور حتم بعد از ضربه روحی به فرانسویها با لغو قرارداد چند ده میلیارد دلاری فروش زیردریایی به استرالیا، مرهم کوچکی برای آنها خواهد بود.
* تکرار راهبرد گاو شیرده ترامپ
سفر ماکرون به منطقه خلیج فارس بهعلاوه لفاظیهای فراوان در خصوص روابط راهبردی، دقیقاً تکرار همان راهبرد قدیمی «دونالد ترامپ» در مقابل شیخنشینهای حاشیه خلیج فارس است؛ گاوهای شیردهای که باید آنها را دوشید. تنها تفاوت فرانسویها این است که برخلاف ترامپ توانایی پیچیدن خواستههایشان را در زرورقی از تعارفات دیپلماتیک دارند.
جالب اینجاست که ماکرون رگ خواب کشورهای عربی منطقه را نیز به خوبی میداند. او در امارات با ادعای به نتیجه نرسیدن مذاکرات وین مدعی شد که این مذاکرات بدون در نظر گرفتن منافع کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی امکان رسیدن به موفقیت ندارد.
طبیعی است که شیخنشینهای حاشیه خلیج فارس به ویژه امارات و عربستان سعودی از شنیدن این سخنان خوشحال شوند. این نکتهای است که کشورهای عربی به صورت مداوم در حال تکرار آن برای آمریکا هستند و امیدوارند دولت بایدن همانند دولت ترامپ به آن توجه کند.
البته این بار اول نیست که فرانسویها به دنبال درآمدزایی از نقش خود در مذاکرات با ایران هستند. نمیتوان از یاد برد که در مراحل اولیه مذاکرات ژنو فرانسویها سختگیرانه به دنبال تخریب کامل رآکتور اراک بودند و تنها بعد از گرفتن قولهای جدی در خصوص نقشآفرینی خود در صنایع خودروسازی و نفتی ایران حاضر به انعطاف در این خصوص شدند.
البته بماند که در نهایت فرانسویها به قول خود وفادار نماندند. به عنوان مثال شرکت توتال که به همراه شرکت سینوپک مسئولیت توسعه فاز یازده پارس جنوبی را بر عهده گرفته بود با خروج آمریکا از برجام بلافاصله اعلام کرد که قادر به انجام تعهدات خود نیست و خروج خود را از این پروژه اعلام کرد. در مورد شرکتهای خودروسازی نیز دقیقاً همین اتفاق روی داد.
البته طبیعی است که هر کشوری به دنبال منافع حداکثری خود به خصوص شرکتهای صنعتی خود باشد اما فرانسه حتی در قامت یک قدرت بینالمللی نیز در اندازهای نیست که بتواند از عناوین ادعایی خود استفاده کند و تنها از رانت خود به عنوان یک قدرت هستهای و عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد در حال بهرهبرداری اقتصادی است.
* فرانسه قدرتی منطقهای که ادعاهای بینالمللی دارد
برای درک اهمیت فرانسه به عنوان یک قدرت منطقهای و نه قدرت بینالمللی کافی است به این نکته توجه کنیم که سالهاست فرانسه به دنبال تشکیل یک ارتش اروپایی برای کاهش وابستگی به ناتو به خصوص در مقابل روسیه است اما نتوانسته حتی به همراه آلمان یک نیروی نظامی در اندازه یک لشکر را تدارک ببیند.
فرانسه تنها در قالب ائتلافهای بینالمللی با آمریکا قادر به حضور در عرصه جهانی است و بدون حضور آمریکا توانایی لجستیکی و تسلیحاتی این اقدام را ندارد.
در مورد خاورمیانه نیز با وجود نفوذ تاریخی فرانسه در برخی مناطق از جمله لبنان و سوریه اما عملاً دایره توانمندیها برای تاثیرگذاری پاریس در هر کدام از این کشورها به شدت کاهش یافته است.
به عنوان مثال در لبنان با وجود اولتیماتوم چندباره ماکرون و سفر چندباره او به بیروت به خصوص بعد از انفجار بندر این کشور هنوز پیشرفتی در تشیکل دولت و برگزاری انتخابات و حتی بازسازی این بندر نیز صورت نگرفته است. بزرگترین توفیق چند وقت اخیر فرانسه در سفر ماکرون به عربستان، میانجیگری بین بیروت و ریاض و بازگشت سفیر عربستان سعودی به لبنان است؛ رویدادی که آن هم پس از استعفای وزیر اطلاعرسانی لبنان صورت گرفت.
در مورد سوریه هم علیرغم حمایت تمام و کمال کاخ الیزه از معارضان مسلح سوری در طول ده سال گذشته و حتی اعلام آمادگی برای انجام برخی اقدامات نظامی باز هماکنون فرانسه از نفوذی محدود در داخل سوریه برخوردار است به خصوص آن که اغلب گروههای به اصطلاح میانهرو هماکنون توسط گروههای تکفیری پس زده شدهاند.
بنابراین در این شرایط طبیعی است که افق دید فعالیتهای فرانسه در منطقه به فعالیتهایی هم چون فروش سلاح و یا قراردادهای بازرگانی با شیخنشینهای ثروتمند منطقه محدود شود. البته فرانسه اخیراً یک فرماندهی اروپایی با همراهی برخی از کشورها برای گشتزنی و بهاصطلاح ایجاد امنیت در منطقه تنگه هرمز و خلیج فارس ایجاد کرده که نسبت به رقبای خود از جمله آمریکاییها ظرفیت بسیار پایینی دارد.
در حقیقت این نیروی اروپایی عملاً توان دوام آوردن در یک درگیری جدی در منطقه خلیج فارس را ندارد و تنها میتوان آن را به عنوان یک نیروی نه چندان جدی در منطقه در نظر گرفت.
* خروج آمریکا از منطقه انگیزه اصلی است
در این میان شاید نکته دیگری که بتواند انگیره فرانسویها برای حضور بیشتر در منطقه را توجیه کند، خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از منطقه است.
در حقیقت بسیاری از کشورهای منطقه به دنبال تشکیل ائتلافهای جدید برای آمادهسازی برای شرایط جدید بعد از کاهش حضور نیروهای آمریکایی در منطقه هستند. کمتر کسی است که شک داشته باشد که آمریکا به دلیل اولویتهای جدیتر از جمله رقابت با چین در شرایط فعلی تمایلی به تمرکز نیروهای خود در غرب آسیا ندارد.
نشانههای فراوانی در خصوص دلایل خروج آمریکا از منطقه وجود دارد که شاید بارزترین آن تخلیه سریع افغانستان آن هم به آن شکل فضاحتآمیز است. طبیعی است که پر کردن این خلأ اولویت اول کشورهای حاشیه خلیج فارس خواهد بود. در این میان اروپاییها هم به دنبال حداکثرسازی منافع خود در جریان این انتقال هستند.
به عنوان مثال بریتانیا با تکیه بر روابط قدیمی خود در منطقه تلاش میکند تا حدودی این شکاف را پر کند. راهاندازی یک پایگاه جدید دریایی در بحرین و توسعه بندر دقم در عمان برای تقویت حضور نیروهای بریتانیایی در منطقه جزو همین تدابیر محسوب میشوند.
فرانسویها هم مایل هستند تا بتوانند تا در این شرایط پیوندهای امنیتی و سیاسی خود را با کشورهای حاشیه خلیج فارس تقویت کنند. البته همانطور که گفته شد فرانسویها اساساً توانمندی چنینکاری را در شرایط فعلی ندارند با این حال میتوانند با تکیه بر توانمندیهای اقتصادی خود جایگاهی جدیتر در خاورمیانه بدون آمریکا به خود اختصاص دهند.
کشورهای عربی نیز از همین دریچه به فرانسه نگاه میکنند. به عنوان مثال قرارداد جدید امارات با فرانسه را میتوان در راستای تعلل آمریکا برای نهایی کردن فروش جنگندههای اف - ۳۵ دید. اماراتیها در نیات دولت بایدن برای فروش تجهیزات وعده داده شده تردید جدی دارند و در کنار آن واشنگتن شروط جدی برای امارات در خصوص همکاری با طرف چینی دارد.
به عنوان مثال آمریکا به دنبال محدودیت امارات بر فعالیت شرکتهای مخابراتی چینی با فناوری ۵G است. در کنار این ابوظبی طیف گستردهای از همکاریها را با پکن تعریف کرده که از فروش نفت و گاز تا توسعه نیروگاههایی با صنایع تجدیدپذیر را شامل میشود.
این همکاریها آنچنان گسترده و حیاتی هستند که امارات حتی به قیمت تحویل جنگندههای اف ۳۵ نمیتواند از آن چشمپوشی کند. امارات حتی در سالهای پیش هم بحث سرمایهگذاری در جنگنده نسل ۵ روسها موسوم به پاکفا را مطرح کرده بود. اقدامی که به نظر میرسد حالا و با این خریدهای گسترده عملاً ناکام باقی مانده باشد.
فرانسویها هیچگاه دلالان خوبی در عرصه بینالمللی نبودهاند اما تجربه نشان داده که هر کجا پای فروش تسلیحات به میان بیاید عملکرد خیلی خوبی داشتهاند. همانگونه که در دوران جنگ میلیاردها دلار سلاح به رژیم صدام حسین با استفاده از وامهای نفتی همین عربستان سعودی و امارات فروختند. روشها همان است شاید فقط زمانه تغییر کرده باشد.