به گزارش مشرق، ۲۲بهمن ماه سال ۹۸، مأموران پلیس تهران جسد مرد میانسالی را داخل خودرویی در جاده شهریار کشف کردند که شواهد اولیه نشان میداد وی با ضربات چاقو کشته شده است.
جسد به دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل و بعد از تشخیص هویت مشخص شد متعلق به مردی ۴۷ساله به نام بهروز است. به این ترتیب همسر بهروز مورد تحقیق قرار گرفت. او ابتدا مدعی شد از سرنوشت شوهرش اطلاعی ندارد تا اینکه در روند تحقیقات پسر ۱۶سالهاش سهیل و دو نفر از دوستانش را عامل قتل معرفی کرد. او در شرح ماجرا گفت: «چند سال قبل با وجود داشتن یک دختر و پسر از شوهرم جدا شدم و با بهروز ازدواج کردم. شب تولدم بود و قرار بود همراه شوهرم و فرزندانم به باغی در شهریار برویم. وقتی وارد باغ شدیم، پسرم یکباره همراه دو نفر از دوستانش به شوهرم حمله کرد و او را با چاقو زد. من که از دیدن آن صحنه شوکه شده بودم شروع به داد و فریاد کردم که دیدم شوهرم سوار ماشینش شد و از باغ خارج شد. ساعتی بعد بود که فهمیدم جسدش را مأموران در جاده شهریار کشف کردهاند.» آن زن ادامه داد: «بعد از این حادثه پسرم و دوستانش فرار کردند و حالا از آنها اطلاعی ندارم.»
بعد از این توضیحات، مأموران تلاش خود را برای یافتن متهمان آغاز کردند تا اینکه چند ماه بعد از حادثه سهیل شناسایی و بازداشت شد. او در روند بازجوییها با اقرار به جرمش مدعی بود خودش به تنهایی مرتکب قتل شده است. با دستگیری دیگر متهمان از آنجا که همگی زیر ۱۸ سال سن داشتند، به کانون اصلاح و تربیت فرستاده شدند و پرونده نیز در اولین جلسه محاکمه در شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران که ویژه اطفال است، رسیدگی شد. بعد از اعلام رسمیت جلسه، اولیای دم درخواست قصاص کردند.
در ادامه سهیل که دو سابقه سرقت در سنین ۱۳ و ۱۴سالگی در پروندهاش داشت، مقابل هیئت قضایی قرار گرفت. او با اقرار به قتل در شرح ماجرا گفت: «پدر و مادرم هر دو معتاد بودند تا اینکه تصمیم گرفتند به خاطر من و خواهرم مواد مخدر را کنار بگذارند و آن را ترک کنند، به همین خاطر مادرم به خانه یکی از اقوام رفت و پدرم هم جای دیگری بستری شد. هرازگاهی به آنها سر میزدم که در آن رفت و آمدها به رفتارهای مادرم مشکوک شدم و آخرین بار که تلفن همراهش را بررسی کردم، فهمیدم با مردی غریبه رابطه دارد. آن مرد بهروز بود. وقتی در این باره با پدرم صحبت کردم او فکر کرد دروغ میگویم، به همین خاطر مرا به شدت کتک زد. پدرم حرفم را باور نکرد و پیگیر موضوع نشد ولی همین بهانهای شد که مادرم از پدرم جدا شود.»
متهم ادامه داد: «بعد از طلاق آنها من و خواهرم همراه پدرم به بندرعباس رفتیم و آنجا زندگی میکردیم که متوجه شدیم مادرم با بهروز ازدواج کرده است. مدتی گذشت و تصمیم گرفتم به دیدن مادرم بروم، اما بهروز اجازه نمیداد. همین باعث کینه شد تا شب حادثه.»
او در خصوص قتل گفت: «چند روز قبل از حادثه به تهران آمدم و سراغ دو نفر از دوستانم رفتم. به آنها گفتم قصد دارم ناپدریام را تنبیه کنم. آنها قبول کردند مرا کمک کنند. این شد که به بهانه جشن تولد مادرم آنها را به باغی در شهریار دعوت کردم، سپس با دوستانم تماس گرفتم و خواستم خودشان را به آنجا برسانند. دوستانم قبل از آمدن ناپدریام وارد باغ شدند، سپس بعد از ورود آنها با چاقویی که در آستینم پنهان کرده بودم، ناپدریام را غافلگیر کردم و یک ضربه به گردن او زدم. بهروز میخواست فرار کند که یکی از دوستانم سد راهش شد، سپس سه نفری چند ضربه چاقو به او زدیم. بهروز به شدت ترسیده بود، به همین دلیل سوار ماشینش شد و از باغ بیرون رفت. ساعتی بعد بود که فهمیدم او فوت کرده است.»
در ادامه دوستان متهم یک به یک در جایگاه ایستادند و از خودشان دفاع کردند، اما مدعی شدند به مقتول ضربهای نزدهاند. در ادامه متهمان به سؤالات هیئت قضایی پاسخ دادند.
قاضی: وقتی متوجه درگیری شدید و فهمیدید متهم قصد کشتن ناپدریاش را دارد، چرا او را منصرف نکردید؟
متهمان: ما شوکه شده بودیم و نمیتوانستیم کاری انجام دهیم.
قاضی: در اظهارات قبلی گفته بودید با مقتول درگیر شده بودید. علت اظهارات ضد و نقیض چیست؟
[سکوت متهمان].
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.
منبع: روزنامه جوان