به گزارش مشرق، «اقامتگاهی ویژه مادران و کودکان معتاد» این عنوان ممکن است سؤالات بسیاری را در ذهن خواننده ردیف کند. اما اینجا، این ساختمان دوطبقه در دل باغی بزرگ پناه امن زنانی است که هم مادرند هم معتاد و گذشته از این فرزندانی دارند که با دود نشئگی، آنها را هم معتاد کردند. بعضی با بچه معتاد کارتنخواب شدند و سرپناهی ندارند و به آخر خط رسیدند.
اما یکجایی از زندگی، بدون زور و اجبار، برای شروعی دوباره به مرکز ترک اعتیاد مادر و کودک پناه آورده اند تا با کمک و حمایت خیران، اعتیاد را برای همیشه کنار بگذارند. مرکز پروین تنها مرکز اقامتی ترک اعتیاد مادر و کودک در ایران است. هر مادر معتادی که فرزند دارد و برای ترس از آواره شدن فرزند حاضر به بستری در کمپ نمیشود میتواند به این اقامتگاه که درست شبیه به یکخانه است بیاید و با آرامش در کنار فرزند، دوره ترک اعتیاد را بگذراند.
روش درمانی و ترک اعتیاد در این مرکز همراه با دارو است. یعنی مصرف ماده مخدر مثل شیشه، تریاک، هرویین و ... قطع میشود و بر اساس نظر پزشک برای بیمار، متادون یا داروهای دیگر تجویز میشود و مرحلهبهمرحله مقدار دارو کم میشودتا دوره ترک به پایان برسد. خیران و فعالان اجتماعی اجازه نمیدهند آب در دل مادران و فرزندانی که در این ساختمان زندگی میکنند تکان بخورد. یکی از روزهای پاییزی به مرکز مادر و کودک میآییم و سری میزنیم به دنیای مادرانی که بیخیال گذشته تلخ، به زندگی سلامی دوباره کردند و حال خوبشان دلگیری عصرپاییزی را با خود میشورد و میبرد.
مرکز ترک اعتیاد مادر و کودک پروین ساختمانی قدیمی است در دوطبقه با اتاقهایی برای زندگی و استراحت بانوان، مادرانی که با کودکانشان در مرکز بستری میشوند در اتاقهای جداگانهای کنار فرزندان، دوران ترک اعتیاد را میگذرانند. سالن طبقه اول فرش شده است و تعدادی اتاق در اطراف آن قرار دارد. تلویزیون برای استفاده مشترک در سالن قرارگرفته است.
مبلمانی مناسب و تابلوهای نصبشده روی دیوارها، فضا را به محیط خانه شبیه کرده است. وقت نهار به مرکز میرسیم. مادرهای جوان و میانسال از اتاقها بیرون میآیند. هرکسی یکگوشه کار را میگیرد. سفره غذا پهن میشود و ساکنان این خانه دور یک سفره با کودکانی که یا در آغوش یا در کنارشان نشستهاند در آرامش غذا میخورند.
*ترک اعتیاد مادر و جنین/ ما با هم به دنیا میآییم
زن جوان دست روی شکم گذاشته و آرامآرام خودش را به اتاق استراحت میرساند. از شکم برآمدهاش پیداست که هفتههای آخر بارداری را میگذراند. لبخند از روی صورتش کمرنگ نمیشود. سر صحبت را که با او باز میکنم، دستم میآید چرا باوجوداینکه بعد از ترخیص جایی برای زندگی ندارد و اسباب و اثاثیهاش گوشه پارکینگ همسایه است اینطور کیفور و خوشحال است. سن و سالی ندارد؛ تازه ۲۸ سالگی را رد کرده. دلیل حضورش را میپرسم و میگوید: «من دو سال بود که اعتیاد داشتم و خسته شده بودم از اعتیاد و نشئگی و خماری. حامله که شدم بازهم دستبردار نبودم و ادامه دادم. از وقتی تکان های بچه را در شکمم احساس کردم ازش خجالت میکشیدم.» میپرسم از کی و میگوید از پسرم. از اینکه چرا با دست خودم پاره تنم را هنوز پا به این دنیا نگذاشته معتاد کردم. اعتیاد وارد بدن او هم شده بود، هر وقت من خمار میشدم و مواد به هم نمیرسید، بچم هم خمار میشد. آنقدر در شکمم تکان میخورد که نمیدانستم باید چه کنم. رفتم دکتر و دکتر گفت خانم بچه شما معتاد است. چرا این بلا را سر بچهات آوردی؟ حرفهای آن روز دکتر مرا به خودم آورد. تصمیم گرفتم قبل از به دنیا آمدنش شر این نکبت را از زندگی خودم و بچهام کم کنم. شنیده بودم مرکزی هست که مادران و بچههایشان را باهم پذیرش میکند و روش ترک اعتیادشان محرومیت کامل نیست و بهتدریج و با دارودرمانی دوره ترک را میگذرانند. خلاصه به اینجا آمدم و الان دو ماهی هست که مصرف مواد را کنار گذاشتم.»
*جشن حمام زایمان در کمپ مادر و کودک
سه هفته دیگه پسرش به دنیا میآید. امروز جواب آزمایش اش آمده است و با خوشحالی میگوید: «بچهام هم دیگر اعتیاد ندارد.» میپرسم همسرت هم اعتیاد دارد؟ اخمهایش را در هم میکشد و خاطرات اولین روز نشئگیاش را روی دایره میریزد؛ «همسرم اعتیاد شدید داشت. اینقدر به این در و آن در زدم تا ترک کند. پنج بار به اصرار من در کمپ خوابید. بعد از برگشت روز از نو، روزی از نو. عاشقش بودم و نمیتوانستم ازش طلاق بگیرم. یک روز گفت بیا تو هم امتحان کن، انگار روی دنده لجبازی با خودم افتاده بودم. گفتم حالا که نمیتوانم او را درست کنم خودم شبیهش شدم. نشستم پای بساطش. یکبار کشیدن همانا و معتاد شدن من هم همان. در ساختمان پدر همسرم زندگی میکردیم. صاحبخانه و زندگی بودیم. خانواده شوهرم وقتی فهمیدند من هم معتاد شدم خیلی ناراحت شدند.
یکی دو بار هردومان را به کمپ بردند، دوباره مواد زدیم. از خانه بیرونمان کردند و آواره شدیم. امروز میخواهم به پدر همسرم زنگ بزنم و جواب آزمایش را برایش بفرستم و بگویم من و نوهاش هر دو پاک پاک شدیم. همسرم هم کمپ ترک اعتیاد است. او هم قول داده پاک بماند. دعا کنید باورمان کنند. اجازه بدهند به خانهمان برگردیم و زیر سقف خانه خودمان با بچه و همسرم زندگی کنیم. البته بعد از زایمان به مرکز برمیگردم و باید چند هفته دیگر هم تحت نظر باشیم تا دوره ترک اعتیادم کامل شود. خانم دیلمی؛ مسئول مرکز قول داده جشن حمام زایمان را همینجا کنار بچهها برایم بگیرد و قول یک کادوی خوب را هم به من داده است.»
* تست اعتیاد پسربچه ۵ ساله مثبت شد
مددکار، کودکی ۵ ساله را در آغوش گرفته و موهایش را نوازش میکند و به سمت یکی از اتاقها میرود. همراهش میشویم. کودک ناآرام است و گریهاش بند نمیآید. عروسک و خوراکی هم فایده ندارد. اتاقشان سه تخته است. یکتخت برای مادر و دو تخت برای بچهها. یک دختر نوجوان هم دارند که برای گذراندن کلاس آنلاین به یکی از اتاقهای طبقه بالای مرکز رفته است. مادر که روزهای اول دوران ترک اعتیاد را میگذراند و حال خوبی ندارد، روی تخت خوابیده و صدای گریه بچه هم چرت سنگینش را پاره نمیکند. یکی دیگر از مددکاران با ماشین کوکی وارد اتاق میشود. بعد از کلی کلنجار رفتن و سرگرم کردن، بچه آرام میشود و سرگرم بازی.
مددکار میگوید: «این زن با دو فرزندش چند روزی میشود که به مرکز آمدند. مادر اعتیاد سنگین به هروئین و شیشه داشته و روزی چند نوبت مصرف میکرده است. امروز تست اعتیاد به هروئین این طفل معصوم هم مثبت شد. بچه یا به دلیل کشیدن مواد توسط مادر بخوری شده یا اینکه مادر به بچه هم مواد میخورانده که به نظرم احتمال دوم درست است. چون تست اعتیاد دخترشان منفی شده است. هر چه هست این کودک هم الان اعتیاد دارد. برایش پرونده تشکیل دادیم. پزشک هم ویزیتش کرده و دوره ترک با دارودرمانی برایش شروعشده است. اگر ببینیم اوضاع خوب پیش نمیرود او را در بیمارستان بستری میکنیم. اما همینکه کنار مادر و خواهرش است آرامش بیشتری دارد.»
*شما ترک کنید سرپناه نداشتید ما هستیم
اینجا بانوان فقط ترک نمیکنند. همزمان با گذراندن دوره ترک اعتیاد، در کلاسهای مهارتآموزی و حرفهآموزی شرکت میکنند. در این مرکز دورههای آموزشی زبان هم برگزار میشود. چند اتاق در سالن طبقه دوم به کلاسهای مهارتآموزی و حرفهآموزی اختصاص دارد. فریبا دیلمی مسئول مرکز میگوید: «حمایتها بعد از دوران ترک هم ادامه دارد. اگر مادری جایی برای سکونت نداشته باشد اجازه میدهیم در مرکز بماند و با کمک خیران از او حمایت میکنیم و بارها پیشآمده که همه از مددکار و نیروهای داوطلب گرفته تا خیرانی که به مجموعه ما کمک میکنند برای این افراد بیسرپناه خانه جمعوجوری کرایه کرده و کمک کردیم تا شاغل شوند و منبع درآمد داشته باشند.»
*مهدکودک خاص برای کودکان دارای اعتیاد
«مهدکودکی برای بچههایی که اعتیاددارند.» همه طور عنوان برای مهدکودک شنیده بودیم بهجز این عنوان. طبقه دوم مرکز ترک اعتیاد مادر و کودک علاوه بر اتاق روانپزشک و مددیار و اتاقهایی که ویژه برگزاری کلاسهای مهارتی است، یک مهدکودک هم دارد. دیلمی؛ مسئول مرکز مادر و کودک میگوید: «بچهها ساعتهایی در روز را در مهد میگذرانند و مربی با آنها بازی میکند. بچههای مادران معتادی که بخوری شده باشند برای سرگرم شدن و بازی کردن ساعتهای زیادی را در مهد میگذرانند. بچههای مادران معتاد اگر هم بخوری نشده باشند شرایط خاصی دارند. چون در محیط آسیبزا و در خانوادههای آسیبدیده بزرگ شدند و زندگی کردند، معمولاً اختلالات خلقی دارند. اما مربیها با صبر و حوصله با آنها بازی میکنند و کلاسهای آموزشی را برایشان برگزار میکنند.
کودکان بهصورت شبانهروزی در این مرکز حضور دارند؛ مادرانی که دوره ترک اعتیاد را میگذرانند توانایی مراقبت از بچههایشان را ندارند و مسؤولیت حقوقی کودک بر عهده ما است. تصور میکردیم میتوانیم با تعدادی نیرو با ویژگیهای خاص کارکنیم؛ اما در حال حاضر میبینیم که باید نیروهای بیشتری داشته باشیم. زمانی که چهار بچه در مرکز حضورداشته باشند، دائم صدای گریه کودک شنیده میشود. یکی باید به دستشویی برود؛ یکی مادرش را میخواهد و آنیکی دنداندرد دارد. بچههایی که به اینجا میآیند، عموماً در شرایطی سختی بودند و کار مربی مهدکودک ما با مربی مهدکودک بیرون متفاوت است و خیلی سختتر است. در مهدهای کودک معمولی شاید ۱۴ کودک زیر نظر یک مربی باشند، اما در اینجا سه کودک باید تحت نظارت یک مربی باید باشد و رسیدگی و مراقبت از بچه تا زمانی که مادر به یک ثبات نسبی برسد دائمی است. گاهی اوقات نیروهای داوطلب به کمک ما میآیند و در مهدکودک به بچهها رسیدگی میکنند.»
*عاقبت مادر و دختر معتاد/ روزگار خوش سلام!
اینجا پر از قصه و داستان و روایت است. اما ماجرای این مادر و دختر شنیدنیتر از همه قصههاست و خانم مهدی؛ مددکار مرکز ما را دعوت به دیدار با آنها میکند و میگوید: «مطمئن هستم خودتان غافلگیر میشوید وقتی این مادر و دختر را کنار هم ببینید. هر دو اعتیاد داشتند، هم مادر و هم دختر و در رقابتی سخت برای دود کردن مواد. چند وقت قبل، دختر که یک بچه کوچک هم داشت برای ترک مواد در مرکز مادر و کودک بستری شد. اوضاع خوبی نداشت. میگفت مادرم کارتنخواب شده و از او بیخبرم. دختر جوان بعد از چند ماه مواد را کنار گذاشت. در مدت بستریاش در مرکز هم چند بار به پاتوقهای کارتنخوابها برای پیدا کردن مادرش سر زد.»
هنوز توضیحات مددکار تمام نشده که زنی جوان با صورتی مهربان و لباس فرم مددیاری جلوی ما ظاهر میشود و سلام میدهد و خانم مهدی میگوید: «ایشان دختر همان خانم هستند که در موردشان با شما صحبت کردم.» تعجب من و عکاس را که میبیند ادامه میدهد؛ «عزم این بانوی جوان برای جبران گذشته آنقدر جزم بود که بعد از ترک مواد تصمیم گرفت مددیار مرکز ما شود. دورههای مختلفی را گذراند. بعد از مدتها بیخبری مادرش را هم از میان کارتنخوابها پیدا کرد و او را هم در مرکز ما بستری کرد تا دوره ترک اعتیاد را بگذراند.» مددیار جوان مهمان لنز دوربین عکاس میشود.
*بزنبهادری در جوانی و دنیای عروسکی در سالمندی
وارد اتاق میشویم. مادر روی یکی از تختهای اتاق استراحت نشسته است. جثه درشتی دارد. سن و سالی از او گذشته و موهایش یکدست سپید است. دستانش پینهبسته و خالکوبی روی دستها و نقش و نگار این خالکوبیها خبر از بزنبهادر بودنش در روزهای میانسالی میدهد. چشم مادر که به دخترش میافتد سر به گریه میگذارد. مددکار زیر لب میگوید: «مادر در حال گذراندن دوره ترک اعتیاد است و دارو مصرف میکند. به خاطر سختیها و خاطرات تلخی که از دوران کارتنخوابیاش داشته، مثل کودکان بهانهگیر شده است. رفتارش هم کمی کودکانه شده است و جالب است که علاقه بسیاری به عروسک پیداکرده است. میبینید ما هم برایش کلی عروسک گرفتیم و به او هدیه دادیم.»
*فقط یک مرکز ترک اعتیاد مادر و کودک در ایران داریم، کم نیست؟!
با دختر این مادر که حالا مددیار شده است سر صحبت را باز میکنیم. پر از انرژی و حال خوب است و سری پر سودا دارد برای کمک به زنان جوانی که برای او آیینه روزگار قبل از ترک اعتیادش هستند و برای یاری رساندن به زنان سالمندی که همه را به چشم مادرش میبیند. او مطالبهای از مسئولان دارد و میگوید؛ «ایکاش بهجای اینهمه کمپ ترک اعتیاد بانوان که هرچند وقت یکبار راهاندازی میشود، کمپهایی مثل همین کمپ مادر و کودک را تأسیس کنند که نمیدانید چقدر برای این روزهای جامعه ما لازم است. من بارها و بارها مادرانی را دیدم که چون کس و کاری ندارند و جایی ندارند که از بچههایشان نگهداری کند بیخیال ترک کردن شدند و هرروز بدتر از دیروز شدند و بچههایشان هم به دلیل نوع مصرف مادر درگیر اعتیاد شدند. ما در ایران فقط یک مرکز ترک اعتیاد مادر و کودک داریم.»
*اعتیاد دانشجوی پزشکی و عاقبت مصرف روزانه ۴۰۰ قرص
جوان است و ظاهرش با بقیه زنانی که در مرکز بستری هستند متفاوت است. باورش کمی سخت است اما مددکار میگوید: «این دختر جوان دانشجوی رشته پزشکیترم ۸ است.» تعجب میکنیم و میپرسیم اعتیادش به چه بوده؟ شیشه؟ هروئین؟ تریاک؟ «هیچکدام. اعتیاد به قرص. این اواخر قبل از بستری شدن در مرکز ما کارش به مصرف روزی ۴۰۰ قرص آرامبخش رسیده بود.» این جواب مددکار بازهم غافلگیرمان میکند و میگوید: «با خودش صحبت کنید.»
منمنکنان سر حرف را با دختری جوان باز میکنیم که شاید وقتی نامش را در میان پذیرفتهشدگان کنکور در رشته پزشکی دید آینده خودش را در لباس سفید پزشکی و در حال درمان بیماران تصویر میکرد و فکرش را نمیکرد روزی نام معتاد پشتبند اسمش بیاید و کارش به مرکز ترک اعتیاد بکشد.
همیشه اعتیاد از دل فقر بیرون نمیآید و این دختر جوان به گفته خودش خانوادهای ثروتمند و تحصیلکرده دارد و پدرش مهندس معدن است. از دختر جوان میپرسم چه شد سر ازاینجا درآوردی؟
تأثیرات اعتیاد و مصرف بیمارگونه و اعتیاد گونه قرصهای آرامبخش بر شکل ظاهری و عضلات صورتش هم تأثیر گذاشته و نمیتواند درست صحبت کند. کلمات، ناخودآگاه روی زبانش کشیده میشوند و میگوید: «من الان باید در بیمارستان و اتاق عمل و در حال ویزیت بیماران و گذراندن دوران انترنی باشم. آنوقت اینجا هستم. همهچیز از یک عشق و عاشقی مسخره و بیسرانجام و افسردگی من شروع شد و با پناه آوردن من به قرصهای آرامبخش ادامه پیدا کرد. مصرف بیرویه قرصهای آرامبخش کمکم به اعتیاد کشیده شد و چشمباز کردم دیدم همه رؤیاهایم بربادرفته، پدر و مادرم از غصه اعتیاد دختر یکی یکدانهشان پیر شدند. همه تلاشهایم، شببیدار ماندنها و درس خواندنهایم را بربادرفته دیدم.»
مددکار میگفت روزی ۴۰۰ قرص مصرف میکردی؟ این چطور امکان دارد؟ اصلاً اینهمه قرص را از کجا تهیه میکردی؟ پوست برآمده انگشت شستش را نشانم میدهد و میگوید: «میبینی؟ پوست دستم ورمی آمد وقتی مجبور بودم به خاطر برطرف شدن خماری اینهمه قرص را از داخل روکشهایش دربیاورم. من دانشجوی پزشکی بودم. به داروخانههای مختلف میرفتم. کارت دانشجوییام را نشان میدادم و قرص میگرفتم. یکوقتهایی از ۱۰ داروخانه قرص میگرفتم. مدت زیادی گذشت. خسته شدم. خودم خواستم کنار بگذارم. من نه مادرم نه متأهل، اما به این مرکز آمدم به دلیل آرامشی که اینجا دارم و خواستم دوره ترک اعتیاد را اینجا بگذرانم. میخواهم زندگیام و رؤیاهایم را از نو بسازم.»
*اینجا با کمک خیران اداره میشود
مرکز مادر و کودک یک مرکز غیردولتی است که از محل کمکهای مردمی اداره میشود. در روز حضور ما بیش از ۴۰ مادر و کودک در مرکز پروین بستری هستند. نام خودشان و بچههایشان در تابلویی در اتاق مسئول مرکز نصبشده است و ساعت دارو و نوع داروی هر یک از بیماران همروی تابلو جلوی اسامیشان نوشتهشده است. از میان ۱۳ کودکی که کنار مادرانشان هستند بیش از نیمی از آنها تست اعتیادشان مثبت شده و آنها هم دستور دارویی دارند و کنار مادرانشان دوره ترک اعتیاد را میگذرانند. «فریبا دیلمی»؛ مسئول مرکزمی گوید: «۸۰ درصد افرادی که در مرکز ما بستری شدند، پولی برای هزینههای بستری ندارند و ما در این مرکز با آغوش باز پذیرای آنها هستیم. خرج و مخارج مادران در مرکز مادر و کودک پروین به دلیل روش درمان و حضور کودکان بسیار بالاست. بودجهای که بهزیستی به این مرکز میدهد کفاف هزینههای سنگین ما را نمیدهد. خانوادهها آسیبپذیر هستند و معمولاً حمایتی از طرف آنها وجود ندارد، بنابراین همه هزینههای جانبی که ممکن است در مدت بستری مادران و فرزندانشان پیش بیاید توسط ما تأمین میشود و اگر کمک خیران نباشد کمیت ما لنگ میماند.»
*روانپزشک خیر و اختلال روانی زنان معتاد
اینجا دوره ترک اعتیاد با دارو است و روش محرومیت کامل وجود ندارد. پس هزینه دارو هم به هزینهها اضافه میشود. پروین میگوید: «اغلب افرادی که اعتیاددارند، درگیر اختلالات روحی روانی هم هستند و یکی از مهمترین بخشهای درمانی ما در این مرکز درمان اختلالات روحی و روانی است و افرادی که برای ترک اعتیاد بستری میشوند قبل از هر چیزتوسط روانپزشک ویزیت میشوند تا نوع اختلال روحی آنها مشخص شود. همزمان با آغاز دوره ترک، داروهای موردنیاز برای این مشکل هم تجویز میشود. میدانید هزینه حضور روانپزشک در مرکز چقدر است؟» میگویند گاهی اوقات همهچیز به مو رسیده ولی پاره نشده است. حضور روانپزشک خیر در مرکز مادر و کودک پروین هم حکایت همین به مو رسیدنها و پاره نشدنهاست. پروین میگوید: «هر وقت ناامید شدیم نگاه خدا و لطف خدا را احساس کردیم. یکی از روانپزشکان خیر بدون دریافت یک ریال به کمک ما آمده و برای ویزیت بیماران به مرکزمان میآید. دلسوزانه با مادران ما کار رواندرمانی را انجام میدهد و حضور ایشان و سایر نیروهای داوطلب نقطه امیدی در مرکز مادر و کودک پروین است.»