به گزارش مشرق، علیرضا تقوینیا، تحلیلگر مسائل سیاسی در کانال تلگرامی خود نوشت: امروز سالگرد سقوط بزرگترین امپراطوری قرن بیستم یعنی اتحاد جماهیر شوروی است.
در مورد فروپاشی این حکومت قدرتمند که حتی در آخرین لحظات حیاتش ۲۷ هزار کلاهک اتمی داشت نکات زیادی گفته شده اما نگارنده سعی دارد به طور خلاصه چند نکته ای از عبرت های آن را یادآوری کند.
محافظه کاری، آفت یک نظام سیاسی
محافظه کاران معمولا ایدئولوژیک می اندیشند و با تغییراتی که نتیجه آن از پیش مشخص نیست مخالفت می کنند.
در طول ۷۰ سال حیات اتحاد جماهیر شوروی آنها مرتبا از غرب و تفکر سرمایه داری ایراد گرفته و اشکالات آن را به صورت علمی مطرح می کردند.
نظام سرمایه داری نیز که بر عقلانیت ابزاری متکی بود، یک به یک ایراداتی که کمونیست ها می گرفتند را بررسی کرده و آنها را برطرف می کرد؛ برای مثال با انجام اقداماتی چون افزایش رفاه طبقه کارگر و سهام دار کردن آنان در کارخانجات، مانع از افتادن آنان به دامان گروههای مارکسیستی می شدند.
اما بر عکس سران اتحاد جماهیر شوروی در برابر تمام خرده هایی که متفکران غربی به نظام سیاسی متبوعشان می گرفتند ایستادگی کرده و یا با توجیهاتی سعی در رفع و رجوع آنها می نمودند.
نتیجه این که سرمایه داری مرتبا به روز می شد و شوروی درجا می زد.
فروپاشی دال مرکزی ایدئولوژی، مساوی با از بین رفتن نظام سیاسی خواهد بود
شوروی در سال ۱۹۹۱ فرونپاشید، نظام کمونیستی روزی از بین رفت که میخاییل گورباچف از پروستریکا ( بازسازی اقتصادی ) دم زد. بر طبق این سیاست، آزادی های خصوصی اقتصادی و به طور مشخص مالکیت خصوصی به رسمیت شناخته می شد.
با توجه به این که دال مرکزی ایدئولوژی اتحاد جماهیر شوروی، سوسیالیسم و مالکیت عمومی بود و این نظام سیاسی از اساس بر غیریت سازی و معارضه با مالکیت خصوصی شکل گرفته بود ، با سیاست پروستریکا عملا ناکارآمدی ایدئولوژی این نظام توسط رهبر خودش اعلام شد و در نتیحه نظام فروپاشید.
البته ناکارآمدی سوسیالیسم محض اثبات شده و تغییرات در این نظام سیاسی اجتناب ناپذیر بود اما چرا چین دنگ شیائو پینگ توانست به خوبی تغییرات را مدیریت کند ولی شوروی گورباچف فروپاشید؟
در پاسخ به سوال، راقم این سطور معتقد است هنگام دوران گذار و تغییرات زیربنایی و اساسی در یک نظام سیاسی بسته و کاملا توتالیتر، میدان دادن به فعالیت نیروهای مخالف و معاند هم اصلاحات را نابود خواهد کرد و هم نظام سیاسی را به فروپاشی می کشاند.
اشتباه گورباچف این بود که همزمان با اعلام پروستریکا، سیاست گلاسنوست ( آزادی سیاسی و شفافیت ) را نیز در دستور کار قرار داد و نیروهای گریز از مرکزی که ۷۰ سال زیر فشار و سرکوب کا گ ب دست و پا می زدند آزاد شدند و فرصت فعالیت یافتند و در نتیجه اصلاحات گورباچف شکست خورد و شوروی نیز فروپاشید.
در مقابل می توان چین "دنگ شیائو پینگ" را مثال زد. او هم به این نتیجه رسیده بود که راه حل معضلات کشورش از آزادسازی اقتصادی می گذرد اما برخلاف گورباچف اولا این تغییرات را آرام و تدریجی انجام داد و دوما اجازه عرض اندام به نیروهای مخالف و معارضان نداد. اگر ایستادگی او و سرکوب تلخ و جانگداز "میدان تیان آن من" نبود، امروز هم چین فرو می پاشید و هم ملت آن رفاه و دستاوردهای امروز را لمس نمی کردند.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.