به گزارش مشرق، «سرباز سفید» که دربردارنده ۱۲ داستان با محوریت سردار شهید قاسم سلیمانی است و بهتازگی از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده، با حضور عباس محمدی رئیس مرکز آفرینشهای حوزه هنری، ساسان ناطق مدیر دفتر ادبیات داستانی مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، علی داودی مدیر دفتر شعر حوزه هنری و جمعی از نویسندگان این مجموعه و دیگر شاعران و نویسندگان در حوزه هنری رونمایی شد.
در ابتدا، عباس محمدی از کسانی که گام اول را در نوشتن داستان کوتاه برداشتند و برای سربازی ملی میهنی نوشتند، تشکر کرد و اظهار داشت: آنچه اسطورهها را زنده نگه داشته تاریخ ادبیات است و شعر و داستان خیلی از بزرگان ما را ماندگار کرد. این نقشآفرینی ادبیات در آینده هم میتواند ادامه داشته باشد و اسطورههای روزگار معاصر را معرفی کند.
ساسان ناطق هم با یادآوری اینکه برخی همیشه از نظرها پنهان هستند و فعالیتهایشان کمتر دیده میشود، گفت: زوایای اخلاقی برخی افراد چندان پیدا نیست و شهادت باعث میشود سجایای اخلاقی آنها آشکارتر شود. این مجموعه داستان هم به برخی از ابعاد شخصیت شهید سردار سلیمانی پرداخته که کمتر دیده شده است.
مدیر دفتر ادبیات داستانی مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری افزود: اگر سرباز اسلحه به دست میگیرد برای دفاع از میهن و هموطن، نویسنده و شاعر هم قلم به دست میگیرد که از هموطن خود بگوید. در این مجموعه ۱۲ نویسنده که عموما جوان و ساکن شهرهای مختلف ایران هستند از سردار سلیمانی نوشتهاند تا نه همه آنچه که بوده که مختصری از زوایای زندگی و اخلاق ایشان را در پیش چشم مخاطبان قرار دهند.
ناطق با بیان اینکه آثار بیشتر بر پایه مستند و وقایع رخ دادهاند و تبدیل به داستان شدهاند، یادآور شد: تا کنون ۴۲۰ کتاب با محوریت شهید سردار سلیمانی منتشر شده است و خاطره و دلنوشته ساختار غالب هستند. فارغ از کیفیت آثار، این تعداد کتاب نشان میدهد هم از سوی نویسندگان اقبال برای نوشتن درباره ایشان وجود دارد و هم مخاطبان به آن اقبال نشان میدهند. از سوی دیگر نشان میدهد هنوز برای نوشتن رمان زود است و نیاز است تا به دور از سادهانگاری آثار نوشته شوند.
وی تاکید کرد: هیچگاه نباید فکر کرد برای نوشتن از تحقیق و پژوهش بینیازیم. قطعا به تحقیق برای رسیدن به منابع دست اول نیاز داریم تا آنها را دستمایه خلق اثر کنیم. عبور از سادهانگاری در نوشتن نیاز به عقلانیت دارد که خوشبختانه شاعران و نویسندگان ما دارند و امیدوارم در آینده آثار خوبی در این حوزه بخوانیم.
ناطق تصریح کرد: برخی کتابهای منتشر شده، بیشتر کتابسازی است تا خلق و افراد از منابع موجود در فضای اینترنت استفاده کردهاند. با اینحال فروش میروند و این نشان میدهد سردار دلها بودن یعنی چه و مردم همین که میبینند کتابی درباره سردار است از آن استقبال میکنند. این استقبال ناشران را به رقابت پنهانی برای چاپ آثاری در این زمینه میکشاند که هم خوب است و هم ممکن است مضر باشد؛ خوب است، چون منابع در این زمینه زیاد میشود، اما از سوی دیگر امکان دارد در صحت برخی اطلاعات تشکیک وجود داشته باشد. به گفته یکی از دوستان ایشان برخی آثار منتشر شده محتوای دقیقی ندارد. امیدوارم مقبولیت سردار و ارادت به ایشان باعث نشود آثار ضعیف تولید شود، حق مخاطب این است که آثار خوب و مستند را بهویژه در قالب شعر و داستان بخواند و در آینده شاهد انتشار رمان هم باشیم.
مینا محمدحسینی از نویسندگان افغانستانی و نویسنده داستان «این آقا کیست؟» در مجموعه سرباز سفید، شهید سلیمانی را نه تنها شخصیتی ملیمیهنی که بینالمللی دانست و گفت: به جز ایران، نه تنها برای افغانستان که برای کشورهای دیگری هم دوستداشتنی هستند و جای خالی ایشان باعث اندوه است. قبل از اینکه نوشتن داستانی درباره ایشان پیشنهاد شود هم میگفتم باید این اندوه را در متن جاری کرد. در داستانم این غم از دست دادن را از نگاه دختری گفتهام که پدرش را از دست داده است و شهادت سردار او را به یاد شهادت پدر خودش میاندازد.
در ادامه برنامه ابوالفضل عشرب داستانش را با عنوان «سلفی با میهمان ویژه» خواند و گفت این داستان برگرفته از خاطره دیدار اوست با سردار سلیمانی در پشت صحنه فیلم سینمایی ۲۳ نفر، وقتی که سردار وقت بیرون رفتن از لوکیشن با اشاره دست نگهبان از ماشین پیاده میشود و با او سلفی میگیرد.
داود خدایی از آذربایجان شرقی و نویسنده «کنارش زانو میزنم» هم درباره شهید سلیمانی صحبت کرد و گفت: برخی از ما برای به دل نشستن تلاش زیادی میکنیم، اما ایشان کسی بودند که بدون تلاش تصنعی بر دلها نشستند. من یکبار سعادت دیدار ایشان را داشتم و چنان شیفته شدم که تنها انگشترشان به خاطرم ماند و همین باعث شد داستانی بنویسم از همین انگشتر و میخواهم آن را در داستانهای دیگر هم ادامه دهم.
خداداد حیدری دیگر نویسنده افغانستانی حاضر در مراسم و نویسنده «همسفره و هم سفر» هم بعد از رونمایی کتاب گفت: داستانی که نوشتهام برگرفته از یک اتفاقی واقعی است؛ دیدن پدری که هر هفته بر مزار پسر مدافع حرمش میآید و خاطره پسرش را بازگو کرد از دیدار با حاج قاسم. با رفتن سردار دلها این دغدغه برایم پیش آمد که از بچههای فاطمیون بگویم و اینکه بعد از رفتن سردار چقدر احساس غریبی میکنند و برای نوشتن داستان هم با چند خانواده مدافع حرم گفتگو کردم. سردار تا وقتی بود از بچههای فاطمیون صحبت میکرد و حالا خاک غریبی پاشیده میشود بر مزار این بچهها. ما باید به عنوان نویسنده افغانستانی این روایتها را بنویسیم و مکتوب کنیم تا نام او باشد و رازها پنهان نماند و راه ادامه پیدا کند و بچههای فاطمیون احساس غریبی نکنند، چراکه حالا با بحرانی شدن اوضاع افغانستان میگویند با عوض شدن شرایط باید چه کنیم.