به گزارش مشرق، با نصرالله سجادی که روزهای پایانی حضورش در عرصه مدیریت ورزش ایران را به عنوان مشاور عالی رییس کمیته ملی المپیک فعالیت میکند گفتگویی شده است. سجادی از فوتبال بازی کردنهایش، دوران تحصیلش در مدرسه عالی ورزش، همکاریاش با تربیت بدنی آموزش و پرورش، ریاستش در فدراسیون فوتبال، راضی کردن دهداری برای قبول سرمربیگری تیم ملی، ماجرای استعفای ۱۴ ملیپوش یاغی، مخالفت با رانتهای خانوادگی در ورزش، دوران حضورش در سازمان تربیتبدنی، وزارت ورزش و جوانان و کمیته ملی المپیک و نیز اعتماد نکردن نمایندگان مجلس به وی جهت تصدی وزارت ورزش و جوانان گفت و در پایان خاطره جالبی از رسول خادم تعریف کرد.
مشروح کامل گفتوگو بانصرالله سجادی در ادامه آمده است.
*چه اتفاقی افتاد که به ورزش علاقهمند شدید؟
بنده در محله ۱۷ شهریور یا شهباز سابق که محلهای ورزشی بود به دنیا آمدم. از المپیک ۱۹۶۴ توکیو که سن بسیار پایینی داشتم به خاطر دارم که از طریق رادیو، مسابقات فوتبال را با صدای مرحوم بهمنش دنبال میکردم. یکی از آرزوهایم این بود که به ورزشگاه امجدیه بروم و از نزدیک مسابقات را تماشا کنم. از همان دوران کودکی فوتبال و والیبال بازی میکردم. در دوران دبیرستان هم این دو رشته ورزشی را دنبال و در مسابقات آموزشگاهی شرکت میکردم. سال قبل از دیپلم هم در تیم فوتبال پیام بازی کردم، تیم پیام یکی از تیمهای مرحوم دهداری نظیر تیم فوتبال "ایرانِ ما" بود و از این تیمها بازیکنان را به تیمهای بهتر منتقل میکرد.
با تیم پیام قهرمان باشگاههای تهران در دسته دو شدیم و آن زمان فقط دسته یک و دو وجود داشت و خبری از لیگ تهران نبود. مرحوم دهداری هفتهای یک تا دو جلسه کنار تیم حضور پیدا میکرد و سرمربی تیم نیز فریدون عسکرزاده بود که بعدا مربی تیم فوتبال هما شد. بنده دفاع وسط بازی میکردم و بعد از دوره حضورم در تیم فوتبال پیام، موفق شدم برای حضور در مدرسه عالی ورزش، نمره قبولی کسب کنم، هر چند برای مدرسه علوم ارتباطات و مدرسه عالی بازرگانی نیز قبول شدم اما علاقمندی من به سمت ورزش بود و به همین دلیل تصمیم گرفتم در حوزه ورزش ادامه تحصیل دهم. باید بدانید که همواره کنار نان سنگک برای خانه، کیهان ورزشی میگرفتم و میخواندم.
*از حضورتان در مدرسه عالی ورزش بگویید.
در مدرسه عالی ورزش، ورزش را جدی تر دنبال کردم و حدود دو سال در تیم فوتبال تهران جوان، یکسال در تیم فوتبال اکباتان و یکسال نیز در تیم فوتبال شاهین بودم. فوتبال را خیلی زود و در سال ۵۶ کنار گذاشتم که حدود ۲۴ سال سن داشتم. برخی دوستانمان میگفتند در اوج دوران فوتبالت قرار داری و نباید فوتبال را کنار بگذاری. زمانی نیز که فارغ التحصیل شدم حدود ۲ سال هیچ فعالیتی انجام ندادم و صرفا سعی میکردم در مسائل کمک کننده به استان تهران در مسائل انقلابی کمک کنم.
سال ۱۳۵۸ به دلیل اینکه تعهد خدمت به مدرسه عالی ورزش داشتم به وزارت آموزش و پرورش رفتم و برای انجام بحث تعهد خدمت اعلام آمادگی کردم. گفتند باید به شهرستان بروی و من هم قبول کردم و گفتم مشکلی ندارم. بنابراین تصمیم بر این شد تا به سمنان بروم. ۲۰ مهر سال ۵۸ و سال تحصیلی تازه شروع شده بود که به سمنان رفتم اما گفتند باید به شاهرود بروی و در سمنان ظرفیت نداریم. لیسانس تربیت بدنی داشتم و بقیه عموما دیپلم بودند. گفتند باید به روستای قلعهنو که در مسیر سبزوار قرار دارد بروی. ابلاغم را صادر کردند و خانهای یک اتاقه در روستا اجاره و برخی لوازم اولیه زندگی را از شاهرود خریداری کردم. این منطقه ۲۸ کیلومتر با شاهرود فاصله داشت اما خیلی جای خوبی بود؛ کوهی در آن حوالی وجود داشت که دارای جنگلهای ابر بود و خیلی طبیعت بکری داشت. یک روستای دیگر هم به نام میامی نزدیکی قلعهنو قرار داشت.
یک سال تحصیلی بیشتر آنجا نبودم و جمعه عصر با خودرو از میدان خراسان در تهران به مدت شش ساعت به سمت شاهرود حرکت میکردم و پس از آن با مینیبوس طی نیم ساعت به روستا میرفتم. سهشنبهها ظهر هم به سمت تهران حرکت میکردم تا بتوانم در کنار خانواده باشم. چهارشنبههای خود را نیز در مدرسهای به نام ۱۶ آذر تدریس میکردم و علاوه بر ورزش، دروس دیگری که مورد نیاز آنها بود را درس میدادم و در مجموع ورزش را در این مدرسه نیز راه انداختم. یک ماه نگذشته بود که رییس آموزش و پرورش گفت باید به شاهرود بیایی و ما در شاهرود به شما احتیاج داریم، بنابراین همزمان در شاهرود و قلعهنو تدریس کردم.
خرداد سال ۵۹ به تهران بازگشتم. یکی از دوستان معاون پرورشی منطقه هفت بود و از بنده خواست تا به وی کمک کنم. قبول کردم و حدود دو ماه نگذشته بود که رییس اداره آموزش و پرورش از بنده درخواست کرد که مسئول تربیت بدنی شوم. به وی گفتم که تعهد خدمت دارم اما مامور شدم تا مشکل حل شود و بتوانم در تهران فعالیت خود را دنبال کنم. سه چهار ماه در تهران بودم که مدیرکل آموزش و پرورش تهران به بنده گفت بیا و فعالیت خود را به عنوان مسئول تربیت بدنی آموزش و پرورش تهران دنبال کن. بعد از گذشت سه تا چهار ماه فردی به نام مظفرینژاد آمد و گفت معاون وزیر آموزش و پرورش هستم و تصمیم بر این شده است تا به عنوان مدیرکل تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش فعالیت خود را ادامه دهی. گفتم شش هفت ماه منطقه بودهام، سه چهار ماه نیز در حال حاضر اینجا مشغول هستم و خوب نیست که مدام جابجا شوم؛ در نهایت گفتند هر کاری میخواهی انجام دهی برای کلان کشور انجام بده. گفتم اجازه دهید فکر کنم. گفت نیاز به فکر کردن نیست و دوشنبه با محمدجواد باهنر (شهید باهنر) به عنوان وزیر وقت ملاقات داریم.
میخواهم این جمله را به جوانان بگویم؛ آنها بدانند هر جایی که میروند باید تلاش کنند. بنده هرگز به کسی نگفتم مرا کجا بگذارید تا فعالیت کنم. در نهایت قبول و چندماهی نیز با شهیدباهنر کار کردم و وی پس از مدتی نخست وزیر شد. خرداد سال ۱۳۶۰ فعالیت خود را به عنوان معاون تربیتبدنی وزارت آموزش و پرورش آغاز و مهر ۱۳۶۴ از این وزارتخانه خداحافظی کردم.
*اگر علاقمند هستید در مورد خانواده پدری و خانواده خودتان بگویید.
دو خواهر داشتم که یکی از آنها فوت کرده است. پدرم از کسبه بازار بود و با عمویم در حوزه چرم فعالیت میکرد اما من تصمیم گرفتم به سمت ورزش بروم و از بازار دور ماندم. شاید اشتباه کردهام، نه؟ (با خنده). حداقل میرفتم آنجا سالم کار میکردم چون پدر و عمویم جزء معتمدان بازار بودند. در هر صورت راضی هستم که به ورزش آمدم. در دوران دبیرستان تابستانها برای اینکه بیکار نباشم مرا به بازار میبردند. آن زمان بازار معنای واقعی داشت و سالم بود و به تعداد انگشتان یک دست هم افراد ناسالم نداشت اما الان متاسفانه برعکس شده است و معتمد در بازار بسیار کم است؛ خرید و فروشها صحبتی انجام میشد و چند ماه بعد تسویه حساب میکردند.
سال ۱۳۵۹ بود که ازدواج کردم. سه فرزند دارم که دو پسر و یک دختر هستند و در حال حاضر ۲ نوه دارم. هر سه فرزندم ازدواج کردهاند، یکی از پسرانم ۴۰ سال و دیگری ۳۶ سال سن دارد و دخترم نیز ۳۲ ساله است. خوشبتانه همه فرزندانم در ۲۱ تا ۲۲ سالگی ازدواج کردهاند و زندگی خوبی دارند. نوههایم دو دختر و متعلق به پسر بزرگم هستند.
*فرزندانتان علاقهمند به حضور در حوزه مدیریتی ورزش نبودند؟
پسر بزرگم عمران خوانده و شنا و اسکی انجام میدهد. فرزندانم هرگز به سمت ورزش نیامدند و فکر نکنم خیابان سئول را هم بلد باشند. هرگز هیچ درخواستی از من در این حوزه نداشتهاند و همواره به آنها گفتهام افراد باید خودشان رشد کنند. پسر دومم نیز چندی پیش دکترای مکانیک در دانشگاه تهران اخذ کرد. دخترم نیز فوق لیسانس روانشناسی دارد اما درس را کنار گذاشته و در حالی که استعداد خوبی دارد دیگر ادامه تحصیل نداد. میتوانست در بخش روانشناسی ورزشی ورود کند اما نه من به او توصیهای داشته و نه او از من درخواست کرده است، حتی اگر علاقهمند بود به او تاکید میکردم که نیاید.
معتقدم نباید از رانت ورزش استفاده کرد و افراد باید بر حسب شایستگی رشد و فعالیت کنند. متاسفانه این ایراد در حوزه مدیریت ورزش در کشور وجود دارد و توزیع رانت خانوادگی شده است.
از سال ۵۹ به مدت ۲۸ سال نایب رییس، دبیرکل و خزانهدار کمیته ملی المپیک بودم. ۱۶ سال به عنوان خزانهدار در این کمیته فعالیت کردم و به صورت انتخابی سمتها مدنظر قرار میگرفت و اگر کسی به یاد دارد تقاضایی داشتهام که به من رای دهد بیاید و بگوید. هرگز از کسی درخواست نکردم به بنده رای دهند و همواره شامل لطف افراد شدهام و هرگز برای اینکه رایی کسب کنم تلاش نکردهام.
*چه شد که به فدراسیون فوتبال رفتید و رییس این فدراسیون شدید؟
به یاد دارم که غفوری فرد، رییس کمیته ملی المپیک و وزیر نیرو بود و به بنده گفت داودی شمسی به عنوان رییس سازمان تربیتبدنی و معاون نخست وزیر (میر حسین موسوی) اصرار دارد که شما رییس فدراسیون فوتبال شوید. گفتم خیلی جوان و هنوز در سن فوتبال بازی کردن هستم (با خنده). در نهایت اصرار کردند که به ملاقات داودی شمسی بروم. بالاخره گیر افتادم، فکر کنم دی سال ۶۴ بود که ابلاغ گرفتم و رییس فدراسیون فوتبالی شدم که تعطیل بود!
زمانی که کار را آغاز کردم فوتبال تعطیل بود و لیگی نیز وجود نداشت و مسابقات را نیز به ما نمیدادند، علت را جویا شدم که گفتند فیفا خیلی به ما ظلم کرده و تصمیم گرفتم با فیفا ارتباط برقرار کنیم. خبیری را از قبل میشناختم، او فوتبال بازی میکرد و در تیم هما و تیمملی فوتبال ایران نیز بازی کرده بود. از او خواهش کردم که دبیرکل فدراسیون فوتبال شود. اسفند سال ۶۴ با هاولانژ به عنوان رییس فیفا و سپبلاتر به عنوان دبیرکل فدراسیون جهانی فوتبال ملاقات کردیم و سعی داشتیم با تعامل و رایزنی کار را حل کنیم. از آنها پرسیدیم چرا اجازه نمیدهید مسابقات را در داخل کشور برگزار کنیم؟ آن زمان اجازه نداشتیم مسابقات مقدماتی انتخابی جام جهانی و انتخابی المپیک را در داخل کشور برگزار کنیم. گفتند در ایران جنگ است، پاسخ دادم جنگ به تهران مربوط نیست و امکان برگزاری مسابقات در پایتخت وجود دارد. پس از آن گفتند نوع مراودات و مکالمات فدراسیون فوتبال ایران با فیفا خوب نیست و قصد داریم در هیات رییسه فیفا در رابطه با اینکه در مکاتبات خود عنوان کردهاید ما صهیونیست هستیم، تصمیم گیری کنیم؛ تلکس مربوطه را آوردند و گفتند بخوانید. دیدیم و خواندیم که بله گفتهاند؛ البته باید شرایط کشور را نیز در آن مقطع زمانی در نظر داشت و بدانیم که تحت فشار، جنگ و بمباران بودیم و به هیچ وجه شرایط آن زمان با وضعیت کنونی قابل مقایسه نبود.
با آنها صحبت کردیم و گفتیم که تمامی شرایط شما را قبول میکنیم و از قوانین تخطی نخواهیم کرد و به عنوان عضوی از فدراسیون جهانی فوتبال که دارای سه قهرمانی در جام ملت های آسیا، قهرمانی در بازیهای آسیایی و قهرمانی در جام باشگاههای آسیا هستیم و از تماشاگران بسیار علاقهمندی به فوتبال بهره میبریم، قصد داریم میزبانی مسابقات را در داخل کشور خود بر عهده گیریم چراکه با توجه به شرایطی که پیش آمده است، صرفا علاقهمندان به فوتبال در ایران از تماشای مسابقات محروم شدهاند.
از آنها درخواست کردیم که به ما فرصت دهند و اگر مشکلی پیش آمد پس از آن تصمیم گیری کنند. قبول کردند اما پیش شرطی تعیین کردند که موضوع باید در هیئت رئیسه فیفا بررسی شود، مجددا به آنها گفتیم اجازه دهند که به ایران تیم دعوت و مسابقه برگزار کنیم، آنها گفتند شما یک تورنمنت با حضور چند تیم برگزار کنید که حتما یکی از آنها اروپایی و یکی آفریقایی باشد تا علاوه بر مشاهده نحوه برگزاری مسابقات، شرایط میزبانی و حضور تماشاگران را بررسی و پس از آن تصمیم نهایی گرفته شود.
تیمهای چک، آلمان شرقی و غنا را دعوت و و تیمهای ملی الف و به ایران را نیز تشکیل دادیم و در اواخر اسفند مسابقات را برگزار کردیم چرا که قصد داشتم موافقت فیفا در رابطه با برگزاری مسابقات مقدماتی را به میزبانی ایران کسب کنم. مسابقات را برگزار کردیم و یک نماینده از فیفا به ایران آمد. مسابقات به بهترین شکل و با حضور تماشاگران پرتعداد برگزار شد و شرایط به خوبی پیش رفت. اقدامات بسیار مهمی را به منظور برگزاری این مسابقات در دستور کار قرار دادیم و کارهای بسیاری انجام شد. به هر حال از این مرحله عبور کردیم و شاهد حضور تیمهای خارجی در کشور و برگزاری مسابقات در تهران بودیم.
*در آن دوره زمانی نگاه دولت به فوتبال چگونه بود؟
بهترین عبارت این بود که در آن مقطع زمانی دولت از فوتبال چیزی نمیخواست و به طور کلی فوتبال مسئلهای رها شده بود. سال ۱۳۶۱ به بازیهای آسیایی دهلی رفتیم و بنده معاون کاروان بودم هر چند که به چراغپور به عنوان سرمربی تیم ملی نیز کمک میکردم و در کنار فوتبال نیز حضور داشتم. تیم ملی فوتبال ایران از گروه خود بالا آمد و علی رغم شرایط جنگی که کشور داشت توانست تیم ملی فوتبال ژاپن را شکست دهد، آن زمان آبشناسان رئیس فدراسیون فوتبال بود. در نهایت نیز این تیم از گروه خود صعود کرد و در مرحله بعدی به عنوان مرحله حذفی با قبول شکست از مسابقات کنار رفت.
*دهداری چگونه سرمربی تیمملی فوتبال ایران شد؟
سال ۱۳۶۵ نیز در بازیهای آسیایی سئول به عنوان سرپرست کاروان و رئیس فدراسیون فوتبال حضور داشتم، چند ماهی تلاش کردم تا بتوانم موافقت مرحوم پرویز دهداری را به دست آورم و بتوانم وی را به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب کنم. از وی خواهش کردم این سمت را بپذیرد و پیش از من نیز خیلی ها به دنبال حضور او بودند اما دهداری نپذیرفته بود. از قبل دهداری را می شناختم و شاگردش بودم. زمانی نیز که به سازمان تربیت بدنی رفتم از مرحوم دهداری خواهش کردم تا فعالیت خود را در تیم ملی ادامه دهد و به وی اطمینان دادم که مشکلی پیش نخواهد آمد. پس از بنده مدتی مرتضوی سرپرست فدراسیون فوتبال شد و بعد از او پهلوان به عنوان رئیس فدراسیون فوتبال انتخاب شد که با دهداری نیز همکاری کرد و در مجموع دهداری سه سال سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بود.
*در مورد استعفای ۱۴ بازیکن تیمملی فوتبال ایران در دوره ریاست خود در فدارسیون فوتبال بگویید.
اواخر سال ۶۷ این بود که تیم ملی به مسابقات جام ملتهای آسیا در دوحه اعزام و موفق به کسب مقام سوم شد. تیمی که مربوط به قبل از بازی های آسیایی سئول بود. بعد از مسابقات آسیایی سئول چهارده بازیکن تیم ملی دست به اقدام بی معنایی به نام استعفا زدند ما نیز اعلام کردیم که استعفا اساسا معنا ندارد. دهداری ویژگیهای اخلاقی منحصر به فردی داشت، یک معلم و از نظر فنی نیز از شرایط مطلوبی برخوردار بود. برای وی مسائل اخلاقی به عنوان یک اصل مطرح بود و تاکید میکرد یک فوتبالیست باید صرفا تمرین کند و مسابقه دهد و در سایر مسائل دخالتی نداشته باشد؛ آیا در حال حاضر آنچه از فوتبال روز دنیا می بینید غیر از این است؟ او معتقد بود که نباید در مسائل مرتبط به تیم ملی دخالت کرد، آن زمان در فوتبال ایران بازیکن سالاری رخ داده بود و برخی بازیکنان سعی داشتند دوستان خود را به تیم ملی بیاورند و پس از آن نیز در ترکیب تیم ملی دخالت کنند.
مرحوم دهداری با قاطعیت با این مسئله برخورد کرده و چنین اجازهای به هیچ کس نداد و به همین دلیل به برخی بازیکنان برخورده بود و مسائلی ایجاد شد. پس از آنکه مسابقات به پایان رسید در حالی که چند نفر از بازیکنان از قبل با یکدیگر هماهنگ کرده بودند اعلام کردند که از تیم ملی استعفا دادهاند. به عقیده بنده از تیم ملی استعفا دادن بی معنا است، حتی اگر بهترین بازیکن تیم ملی باشید ضمانتی برای دعوت از شما در اردوی بعدی تیم ملی وجود ندارد. مگر یک نفر به استخدام تیمملی درآمده است که از آن استعفا دهد؟ در نهایت پرونده این بازیکنان به کمیته انضباطی رفت و جلسه را با حضور اعضای کمیته و نیز سرمربی و مربیان تیم ملی برگزار کردیم و در نهایت تصمیم بر این شد تا این بازیکنان به دلیل مسائل ایجاد شده به مدت یکسال محروم شوند.
پس از این محرومیت، دهداری بازیکنان مختلفی را از دسته سوم و دوم فوتبال ایران به تیم ملی دعوت کرد؛ نامجومطلق، محرمی، مهدی و مرتضی فنونی زاده، عابدزاده، زرینچه و...از جمله این بازیکنان بودند و تیم ملی با حضور چنین بازیکنانی تشکیل شد. وی معتقد بود در فوتبال ایران بازیکنان زیادی وجود دارند و با جستجو می توان بازیکنان با استعدادی را به تیم ملی دعوت کرد.
با این وجود در مسابقات مقدماتی جام جهانی تماشاگران از سوی تفکر مخالف دهداری تحریک شدند و بی حرمتیهایی نسبت به وی انجام شد و گوله برف به سمت سرمربی تیم ملی پرتاب کردند، پس از آن نیز دهداری تصمیم گرفت که از سرمربی گری تیم ملی کنار برود و علیرغم تاکید و خواهش های ما قبول نکرد که کارش را ادامه دهد.
هشت ماه پس از آنکه دهداری از تیم ملی رفت، تیم ملی فوتبال ایران با سرمربیگری علی پروین تشکیل شد تا در بازی های آسیایی پکن، شرکت کند. همان تیم قبلی جمع شد که جوانگرایی در آن صورت گرفته بود و به مقام سوم جام ملت های آسیا دست یافته بود. در نهایت چند نفر از بازیکنان قبلی نیز به تیم ملی دعوت شدند و در بازیهای آسیایی پکن به مقام قهرمانی دست یافتند، بنده در این مسابقات نیز سرپرست کاروان بودم.
*آیا به دلیل محرومیت این ۱۴ بازیکن، فشار بیرونی به فدراسیون فوتبال در آن مقطع زمانی وارد شد؟
بله. البته در موارد دیگری نیز به فدراسیون فوتبال فشار های مختلفی از بیرون فوتبال وارد شده بود؛ با نظرات کارشناسی و فنی مشکلی نداشتیم اما فشارهای غیرفنی و مسائل غیرکارشناسی که ایجاد میشد چالش آفرین بود. یاد دارم که کمیسیون سازمانها و نهادهای نخست وزیری ما را به مجلس شورای اسلامی دعوت کردند. بنده به همراه مرحوم دهداری یک و نیم ماه پس از ماجرای استعفا و محرومیت ۱۴ بازیکن تیم ملی به مجلس رفتیم و با اعضای این کمیسیون جلسه برگزار کردیم. برخی از اعضای این کمیسیون همچنان در قید حیات هستند و یکی از آنها سخنانی مطرح کرد که صحبت رسانهها بود. گفتم شما حرف خودتان را بزنید و مطالب رسانه ها را بازگو نکنید. عصبانی شد و گفت شما می خواهید به من یاد بدهید که چه بگویم من نیز گفتم خیر، قصد ندارم به شما چیزی یاد بدهم اما حرف خودتان را بزنید. دهداری با طمانینه و بسیار مودبانه پاسخ داد. مسائل خود را که مطرح کردند رئیس کمیسیون جمع بندی کرد و گفت جلسه پایان یافت اما بنده گفتم شما تمامی صحبتهای خود را مطرح کردید و باید اجازه دهید پاسخ دهیم. مگر شما از ما دعوت نکردید؟ گفت دیگر نیازی نیست، من گفتم شما نماینده مردم هستید و باید صحبت ها را بشنوید. در نهایت یکی از اعضای کمیسیون، آنها را مجاب کرد که دفاعیات ما را بشنوند. دهداری میگفت بنده در برخی موارد عصبانی شدهام اما باید بگویم تهمت هایی را به دهداری زدند که درست نبود و اهانت هایی در آن جلسه به وی صورت گرفت که قابل پذیرش نبود. بنده از مرحوم دهداری و کاری که فدراسیون فوتبال و تیم ملی کرده بود دفاع کردم. رئیس کمیسیون اصرار داشت که شما را از ریاست فدراسیون فوتبال عزل می کنم اما بنده توجه نکردم چرا که رئیس بنده فرد دیگری بود و به شدت از بنده حمایت می کرد.
*آیا کسی برای دعوت مجدد این بازیکنان به تیم ملی میانجیگری نکرد؟
خیر، چنین اتفاقی صورت نگرفت. در مجموع این ۱۴ بازیکن، بازیکنان خوبی بودند اما چون یکی دو نفر از آنها روی نیمکت نشستند و شیطنت کردند، چنین اتفاقاتی به وجود آمد. فوتبال ما حرفهای نبود و در حال حاضر نیز حرفهای نشده است؛ منظور از حرفهایگری مواردی است که در حال حاضر فوتبال روز دنیا به آن دست یافته است و به جای اینکه یک بازیکن تلاش کند و به شرایطی برسد که سرمربی را مجاب به استفاده کند اما وارد مسائل دیگری میشود. هیچ مربی دوست ندارد بازیکن و تیم ضعیفی را به میدان بفرستد. درست نیست که بخواهید به دلیل خودخواهی اوضاع داخلی یک تیم را به هم بریزید. در فوتبال ما پول گرفتن حرفهای است، بروید و مسابقات فوتبال را در اروپا ببینید، بهترین و گران قیمتترین بازیکنان دنیا در مقابل داوران سر تعظیم فرود می آورند اما در فوتبال ایران بازیکنان به یکباره به سمت داور هجمه وارد میکنند و زمانی هم که تماشاگران وجود داشته باشند این فشار ها چند برابر می شود. اینکه می گویم حرفه ای نیستیم به موارد متعددی باز می گردد و در درجه اول این مسائل به مدیران و مربیان باشگاهها باز می گردد.
در عین حال متاسفانه مقررات در فوتبال ایران به درستی اجرا نمیشود. فوتبال ما در حال حاضر کمک داور ویدیویی ندارد و باید در چنین شرایطی کار خود را پیش ببرد اما شرایط داوری فوتبال ایران را ببینید که داوران تحت چه فشاری قضاوت میکنند. متاسفانه فدراسیون در این رابطه با قاطعیت برخورد نمیکند و این یک نقطه ضعف است.
کمیته انضباطی باید به درستی و با جدیت قانون را اعمال کند، متاسفانه این روزها حتی از آن ناسزاهایی که به داوران گفته میشود، عبور میکنند و برخوردی صورت نمیگیرد. دهداری از جمله مربیان نادر فوتبال ایران است و در حال حاضر نیز از این دست مربیان در لیگ فوتبال ایران وجود دارد که اخلاق برای آنها اصل است. دست نوشتههای دهداری وجود دارد، علاوه بر این همواره در رختکن مسابقات اعلام میکرد که بازیکنان به داور هیچ اعتراضی نداشته باشند و قضاوت ها را بپذیرند. دهداری میگفت اگر بازیکن حریف بر اثر برخورد به زمین افتاد، اولین فردی که باید وی را بلند کند بازیکنان تیم ملی ایران باشند؛ دقیقا این از جمله وظایف یک مربی است.
باید فوتبال ایران درست شود و از سوی فدراسیون فوتبال به عنوان متولی این اراده وجود داشته باشد. اگر ما تصمیم گرفتیم که سرمربی تیم ملی فوتبال ایران را تغییر دهیم به این دلیل بود که بتوانیم در بالاترین سطح، شاهد تغییرات در فوتبال ایران باشیم و به این نقطه برسیم که صرفا مسائل فنی مهم نیست و باید به مسائل اخلاقی نیز توجه داشت چراکه بازیکنان تیم ملی میتوانستند الگوهای خوبی برای سایر بازیکنان باشند. این امکان وجود داشت که بتوانم حدود هشت سال در فدراسیون فوتبال فعالیت کنم و تغییرات عمدهای را ایجاد کنم اما در نهایت به سازمان تربیتبدنی رفتم.
زمانی که معاون توسعه ورزش قهرمانی و حرفهای وزارت ورزش و جوانان بودم و مهدی تاج رئیس سازمان لیگ بود روندی را مدنظر قرار دادم. متوجه شده بودیم که کیفیت داوریها افت پیدا کرده است. گفتم یک هفته در میان رئیس دپارتمان داوری و رئیس کمیته داوران و نیز برخی پیشکسوتان داوری که دیگر سوت نمیزدند بدون اینکه جلسات رسانهای شود در دفتر بنده در محل وزارت ورزش و جوانان جمع شوند و مشکلات داوری ایران در مدت دو هفته سپری شده بررسی شود. خوشبختانه بسیاری از مسائل و مشکلات حل شد. اگر مشکلات درون زمین مدیریت شود، سکوها نیز با شرایط بهتری روبرو خواهد شد و وقتی یک تماشاگر می بیند حق تیمش خورده نمیشود قطعا بی دلیل اعتراض نخواهد کرد.
بازیکن حق ندارد علیه مربی، مدیر باشگاه و داور صحبت کند. این مسائل در قرارداد بازیکنان ذکر شده است، حتی مربی نیز حق ندارد بر علیه داور صحبت کند. اگر اعتراضی وجود دارد باید از طرف مدیریت باشگاه مطرح شود. از سوی دیگر باید بدانیم نحوه رسیدگی به این اعتراضات و شکایات بسیار مهم است و باید در دستور کار قرار گیرد. قطعا اگر به خوبی اعتراضات مورد رسیدگی قرار نگیرد، شرایط بدتر خواهد شد و این مسئله به هیچ وجه مورد تایید نیست.
*سال ۱۳۶۵ به سازمان تربیت بدنی رفتید، از وضعیت خود و سازمان در آن مقطع زمانی بگویید.
اواخر سال ۶۴ بود که درگاهی، رئیس سازمان تربیت بدنی شد. وی پیش از این معاون بنده در تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش و چند سالی از من جوانتر بود. بلافاصله که به سازمان تربیت بدنی رفت از من درخواست کرد که به این سازمان بروم و به عنوان معاون وی فعالیت کنم. گفتم در حال حاضر رئیس فدراسیون فوتبال هستم و از اینکه مدام بخواهم از شغلی به شغل دیگر بروم ناراحت می شوم هر چند که چند بار این اتفاق در موردم رخ داده بود. قبول نکردم اما درگاهی عنوان کرد که هر دو سمت را با یکدیگر پیش ببرم و فعالیتها را انجام دهم. آن زمان نیز چنین ممنوعیتهای شغلی وجود نداشت و مباحثی نظیره دوشغله و چند شغله بودن مطرح نبود. گفتم فوتبال مشکلات و مسائل بسیار زیادی دارد یا باید در فدراسیون فوتبال بمانم یا کلا به سازمان تربیتبدنی بیایم. چند وقتی معطل ماند و در نهایت سال ۶۵ تصمیم بر این شد تا فدراسیون فوتبال را رها کنم و به سازمان تربیت بدنی بروم. به عنوان قائم مقام سازمان تربیت بدنی معرفی شدم و قرار شد تمامی معاونتها زیر نظر بنده فعالیت کنند هرچند صحبتهایی مطرح و تصمیم گرفتیم در عین حال به فوتبال نیز کمک کنم. درگاهی تا سال ۶۸ در سازمان تربیت بدنی بود و بنده نیز تا آن زمان وی را همراهی کردم و پس از آن از این سازمان جدا شدم.
آن زمان سازمان تربیت بدنی دارای چهار معاونت و دوره ریاست جمهوری رهبر معظم انقلاب بود و میرحسین موسوی نیز آن زمان نخست وزیر بود. از سال ۶۸ با درگرشت امام راحل، انتخابات برگزار شد و هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. بنده در دوره هاشمی رفسنجانی در سازمان تربیت بدنی نبودم. سازمان تربیت بدنی آن زمان دارای معاونت فنی و نیز معاونت مالی-اداری بود. از زمان ورود بنده به سازمان تربیت بدنی، معاونت فرهنگی-آموزشی و نیز معاونت بانوان تشکیل شد. در ابتدا اداره کل ورزش بانوان شکل گرفت و پس از آن معاونت بانوان ایجاد شد و طاهریان اولین نفری بود که مسئولیت هر دو بخش را بر عهده گرفت. در اوج جنگ بودیم و محدودیتها و محرومیتهایی وجود داشت. بنده آن زمان رییس شورای برونمرزی بودم. یک دوره زمانی دیگر نیز ریاست شورای برون مرزی را برعهده داشتم و وقتی این دو برهه زمانی را با یکدیگر مقایسه میکنم متوجه میشوم که اعزامها در دوره اول یکصدم دوره بعدی هم نبود.
میتوانستیم به المپیک آنجلس ۱۹۸۴ برویم اما دولت این مسابقات را تحریم کرد. آن زمان بنده در کمیته ملی المپیک حضور نداشتم، علاوه بر این المپیک ۱۹۸۰ مسکو نیز از سوی دولت تحریم شد. فقط هم ایران این مسابقات را تحریم نکرد، برخی کشورهای غربی به المپیک ۱۹۸۰ و برخی کشورهای شرقی به المپیک ۱۹۸۴ نرفتند و کشور ما نیز هر دو مسابقات را نرفت.
*شما بر این عقیده بود که باید به این مسابقات اعزام میشدیم؟
آن زمان اصلا تصمیمگیری را به عقیده ما واگذار نکردند (با خنده). در مورد المپیک مسکو اعلام کردند به دلیل حضور نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان و اشغال این کشور، مسابقات را تحریم میکنیم و قبل از اینکه غربیها این مسابقات را تحریم کنند، ایران مسابقات را تحریم کرد و اینگونه نبود که ما به طبع آنها مسابقات را تحریم کنیم. در مورد المپیک لس آنجلس نیز به دلیل حمایت آمریکا از صدام و مسائل جنگی مسابقات را تحریم کردیم و این در حالی بود که ایران قبل از غربیها، مسابقات را تحریم کرد.
از دولت خواسته بودیم که به ما اعلام کند با کدام کشور ها مسابقه دهیم و از مسابقه با کدام کشورها پرهیز کنیم. اعلام کردند جز اسراییل میتوانید با سایر کشورها مسابقه دهید، حتی اعلام کردند میتوانید با آمریکا مسابقه دهید. در اوج جنگ بودیم و در مسابقات قهرمانی کشتی جهان نیز به مصاف آمریکا رفتیم و خوشبختانه در این مسابقات پیروز شدیم، حتی با عراق نیز در دهلی و سئول مسابقه دادیم و در رشتههای مختلف به مصارف آنها رفتیم. اینگونه بود که به خود گفتیم زمانی که این امکان وجود داشت که به مصاف آمریکا یا عراق برویم بنابراین در المپیک نیز میتوانستیم شرکت کنیم!
مثلا سال ۱۹۸۴ با سال ۱۹۹۶ چه تفاوتی داشت که در سال ۸۴ به آمریکا نرفتیم و سال ۹۶ تصمیم دیگری را اتخاد کردیم؟ البته بنده معتقدم که مسائل را باید در شرایط زمانی خاص خود بررسی کنیم و آن زمان شرایط زمانی به گونهای بود که نباید به لس آنجلس میرفتیم و سال ۹۶ شرایط به گونهای بود که باید اعزام میشدیم. حتی سال ۲۰۰۲ به المپیک زمستانی رفتیم و پس از آن در بسیاری از مسابقات ما چه در مسابقات جامجهانی کشتی و مسابقات دوستانه نظیر والیبال، واترپلو، تنیسروی میز، شنا به مصاف آمریکاییها رفتیم، در رشته فوتبال نیز با آنها مسابقه دادیم. حتی در آمریکا به مصاف آنها رفتیم. به هر حال اوضاع کشور، شرایط فکری مدیران و مردم در آن مقاطع زمانی به گونه دیگری بود و در حال حاضر شرایط فکری و وضعیت جامعه تغییر کرده است.
اولین بازیهای آسیایی که رفتم قبل از انقلاب بود. در سال ۱۹۷۴ در تهران دانشجوی سال اول مدرسه عالی ورزش بودم و در تابستان بازیهای آسیایی برگزار شد و آن یکسال را به عنوان نیروی داوطلب فعالیت کردم و از قبل آن علاقهمند بودم و تمامی بازیهای آسیایی را از سال ۱۹۶۶ به صورت جز به جز به یاد دارم و دنبال کردم. بنده با بازیهای آسیایی تهران زندگی کردم و تمامی ۱۶ روز را زودتر از همه به مجموعه آزادی میرفتم و آخرین نفر مرا بیرون میکردند. به دنبال یادگیری بودم و تمامی این اتفاقات از روی علاقهمندی بود. سال ۷۸ به انقلاب خورد و ایران در بازیهای آسیایی شرکت نکرد. بازیهای آسیایی بعد از انقلاب در سال ۸۲ به دهلی رفتم. درست است که شش دوره سرپرست بودم اما تمامی دوره ها را تا سال ۲۰۱۸ دیدهام و از ۱۸ دوره بازیهای آسیایی، در ۱۳ دوره حضور داشتم.
*معاون فنی سازمان تربیت بدنی در دوران قائم مقامی شما در سازمان تربیتبدنی چه افرادی بودند؟
عباس نکویه از فارغ التحصیلان رشته تربیت بدنی و دکتر رضوی، معاونان فنی سازمان تربیت بدنی بودند.
*مهمترین اثر شما در سازمان تربیتبدنی چه بود؟
زمانی که به سازمان تربیت بدنی آمدم سعی کردم ساماندهی ورزش ایران را در دستور کار قرار دهم و شرایطی را ایجاد کنیم که فدراسیونها بتوانند مسابقات خود را برگزار کنند. در ابتدا مشخص بود که سازمان تربیت بدنی از نظر نیروی انسانی دچار ضعف است به همین منظور مرکز آموزش را راه انداختیم تا پس از آن که افراد در کنکور قبول می شدند، بتوانند فوق دیپلم بگیرند و به صورت همزمان استخدام شوند. در همین راستا به ترتیب مجوز لیسانس و فوق لیسانس را گرفتیم و باید بگویم تعداد زیادی از این افراد تحصیلات خود را ادامه دادند و به ورزش ایران در حوزه مدیریتی تزریق شدند.
طرح نوین نظام تربیت بدنی دیگر اقدامی بود که از سوی ما مدنظر قرار گرفت اما اجرایی نشد. در حوزه ساخت و ساز عملکرد خوبی داشتیم و طرح شناسنامه ورزش کشور را اجرایی کردیم. همچنین تلاش ما بر این بود که به منظور حضور در رقابتهای بین المللی با توجه به شرایط مالی کشور برحسب اولویت و دستورالعمل، مسابقاتی را برگزار کنیم.
*از دوران فعالیت خود در کمیته ملی المپیک بگویید.
غفوریفرد به عنوان معاون رئیس جمهور به سازمان تربیت بدنی آمد. این اتفاق مربوط به دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بود. از دوران کمیته ملی المپیک غفوریفرد را میشناختم به وی گفتم برای اینکه دست شما باز باشد با اجازه شما از سازمان تربیت بدنی میروم اما وی مخالفت کرد و بنده تاکید کردم که قصد ادامه فعالیت ندارم. تصمیم بر این شد که چند هفته بمانم تا کار پیش برود و پس از آن جدا شوم. در نهایت نیز پس از چند وقت نامه نوشتم و گفتم که از شنبه دیگر نمی آیم. هر جایی رفتم با پای خودم رفتم و هر زمانی نیز فعالیتم را در هر جایی به اتمام رساندم با تصمیم خودم بود؛ اینگونه نبود که استعفای صوری دهم. در آن مقطع زمانی نیز شرایط را به گونهای دیدم که امکان کار کردن وجود نداشت، بنابراین مجددا به تدریس بازگشتم هرچند که به صورت همزمان در کمیته ملی المپیک خزانهدار بودم.
سال ۷۱ انتخابات کمیته ملی المپیک برگزار شد. چند روز قبل از انتخابات یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت قصد دارد بنده را ملاقات کند. آن زمان مجمع رای میداد اما ثبت نامی وجود نداشت. وی گفت نظر عده ای از دوستان این است که شما به عنوان دبیرکل فعالیت کنید. گفتم در حال حاضر خزانه دار هستم، در هیئت اجرایی نیز حضور دارم و در هیئت رئیسه نیز فعالیت می کنم. قرار بر این شد که فکر کنم و تا روز مجمع به آنها پاسخ دهم که در نهایت تصمیم گرفتم در مجمع انتخاباتی کمیته المپیک نامزد دبیرکلی شوم. از سال ۶۸ تا ۷۱ صرفا تدریس کردم و همزمان خزانهدار بودم چرا که خزانه داری شغل نبود.
بنده از ساله ۵۹ تا ۶۳ نایب رئیس کمیته ملی المپیک بودم و از سال ۶۳ تا ۷۱ به عنوان خزانهدار فعالیت کردم. سال ۷۱ تا ۷۵ نیز به عنوان دبیرکل حضور داشتم. سال ۷۵ حسین محلوجی به عنوان رئیس کمیته المپیک انتخاب شد. اصلا یکدیگر را نمی شناختیم، وی وزیر معادن و فلزات بود. برخی از دوستان نزد وی رفته و گفته بودند که سجادی را برکنار کند.
طبق روال برای ارائه گزارش هفتگی به دفترش رفتم، گفت خیلی ها نزد وی رفته و درخواست کردهاند که سجادی را برکنار کن! چرا که نمیتواند در این قسمت کاری انجام دهد اما اکنون پس از چند وقت متوجه شدم چقدر کار خوبی کردم که شما را برکنار نکردم. به شخصه فعالیتها را زیر نظر دارم و برای من محرز شده که شما به خوبی فعالیت کردهاید.
هاشمیطبا آن زمان رئیس سازمان تربیت بدنی بود. در دوره دوم ریاست هاشمی رفسنجانی قرار داشتیم و قرار شد هاشمیطبا به عنوان نامزد ریاست کمیته ملی المپیک ورود کند. یک هفته مانده به انتخابات نزد وی رفتم و درخواست کردم که در انتخابات شرکت نکند و اجازه دهد محلوجی کارش را ادامه دهد چرا که محلوجی کمک های بسیاری را برای کمیته ملی المپیک به همراه آورده بود و عملکرد خوبی داشت اما هاشمیطبا قبول نکرد و گفت قصد دارد در انتخابات کمیته ملی المپیک شرکت کند؛ به هر دو بزرگوار احترام میگذارم و معتقدم خدمات بسیاری به ورزش ایران داشتهاند.
روز مجمع انتخاباتی کمیته ملی المپیک دوستان مرا نامزد کردند اما اعلام کردم که اگر آقای محلوجی کار خود را ادامه ندهد در کمیته نخواهم ماند. سه نفر نامزد شدیم و رایگیری کردند که بیشترین رای را اخذ کردم اما گفتم قبول نمی کنم تاکید کردم که قرار نیست ادامه فعالیت بدهم دیگر به کمیته ملی المپیک نمیروم. تاسال ۱۳۷۹ در کمیته ملی المپیک سمتی نداشتم و پس از آن در مجمع عمومی به عنوان نماینده وزارت آموزش و پرورش معرفی شدم. همچنان هاشمیطبا رییس کمیته ملی المپیک بود و تصمیم گرفتم به عنوان نامزد دبیرکلی در مجمع انتخاباتی شرکت کنم اما رای زیادی به دست نیاوردم و فرد دیگری انتخاب شد.
نکته جالب اینکه هاشمیطبا نام بنده را به عنوان نامزد خزانهداری انتخاب کرد، گفتم اگر دوستان تمایل داشتند به عنوان دبیر کل به من رای می دادند اما هاشمیطبا گفت نام سجادی را بنویس آقا بنویس. در نهایت به من رای دادند و پس از آنکه در دور دوم رای آوردم از سال ۷۹ تا ۸۷ به عنوان خزانهدار فعالیت کردم و از ۸۷ تا ۹۲ مجددا با تغییرات ایجاد شده در دولت، بیرون ماندم و سمتی نداشتم.
*از ۱۹ آبان سال ۹۲ بگویید؛ توضیح دهید که به چه علت برای تصدی وزارت ورزش و جوانان از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد نگرفتید؟
زمانی که برای رای اعتماد به منظور تصدی پست وزارت ورزش و جوانان به مجلس شورای اسلامی رفتم به نمایندگان نگفتم هر چه شما بگویید درست است! حرف خودم را زدم و عدهای ناراحت شدند و به من رای ندادند، اشکالی هم ندارد. ماجرا به مسئله تحصن مربوط میشد و به من گفتند که عذرخواهی کن. این کار را انجام ندادم و به همین دلیل نیز رای اعتماد نگرفتم. خیلی از بزرگان مجلس شورای اسلامی به من گفتند یک کلمه بگو و عذرخواهی کن. گفتند اوضاع مجلس پس از اظهارات رییس جمهور خوب نیست و چون صحبتهای انتقادی مطرح شده بود، مجلس شرایط خوبی نداشت. بنده سه رای کم آوردم و در نهایت وزیر نشدم.
(گفتنی است سجادی در زمان تحصن نمایندگان مجلس ششم؛ معاونت سازمان تربیت بدنی را بر عهده داشت که به نشانه حمایت از نمایندگان تحصنکننده، از این سمت استعفا داد)
*اگر عذرخواهی میکردید، از مجلس برای تصدی پست وزارت ورزش رای اعتماد میگرفتید؟
همان بهتر که نگرفتم (با خنده). ته دلم ذرهای ناراحت نیستم. فردی که بنده را به رییس جمهور معرفی کرد میداند، صبح تا ظهر به منظور قبول این سمت مقاومت کردم و قصد نداشتم قبول کنم. در مجلس میگفتند چگونه برای ۱۵۶ پایاننامه و رساله، مشاور و راهنما بودهای؟ گفتم ۲۰ سال است در دانشگاه حضور دارم و اگر سالی ۵ تا ۱۰ مورد هم باشد همین تعداد میشود. ایرادات بیخود بود و در نهایت هم خیلی مهم نیست.
*نکته مهمی از دروان حضورتان در معاونت توسعه ورزش قهرمانی و حرفهای وزارت ورزش و جوانان بگویید.
به فدراسیونها توصیه میکردم که خویشاوندان خود را به کار نگیرید. بنده صرفا در بخش هیئت رییسه فدراسیونها میتوانستم اقدام کنم اما در دوره مدیریتم حتی اگر دوستان میآمدند و درخواستی میکردند به آنها تاکید میکردم که کار را فامیلی نکنند چرا که خوب نیست پسر، همسر، برادر، خواهر، پسرعمو و دختر داییتان بیاید و سمت بگیرد. در رابطه با هیئت رییسه فدراسیونها چون باید ابلاغ میگرفتم تا وزیر حکم بزند از تمامی فدراسیونها مدارک میخواستم و بدون استثنا باید افراد را میدیدم و با آنها صحبت میکردم و از توانایی آنها مطمئن میشدم. وزیر ورزش به بنده اختیار تام داده بود و بنده نیز تلاش کردم تا اجحافی صورت نگیرد و اگر فردی واقعا دارای توانمندی است فعالیت کند و سمت بگیرد و بتواند نایب رییس یا دبیرکل شود، هرچند ممکن است اشتباهاتی نیز صورت گرفته باشد.
یک زمانی فردی بسیار توانمند است و باید حتما به کار گرفته شود اما اینکه فردی رییس شود و خویشاوندانش از رانت استفاده کند، قابل قبول نیست. اساسا بنده با رانت و رانتخواری مخالف هستم و غیر ممکن است برای خودم شخصی کاری کرده باشم. هرگز چیزی برای خودم از مزیتهای مدیریتی نظیر منزل و خودرو استفاده نکردم؛ زمانی که شما معاون وزیر هستید، میتوانید از منزل یا خودروی دولتی استفاده کنید اما من هرگز استفاده نکردم. یک زمانی فردی بسیار توانمند است و باید حتما به کار گرفته شود اما اینکه فردی رییس شود و خویشاوندانش از رانت استفاده کند، قابل قبول نیست.
اساسا بنده با رانت و رانتخواری مخالف هستم و غیر ممکن است برای خودم شخصی کاری کرده باشم. هرگز چیزی برای خودم از مزیتهای مدیریتی نظیر منزل و خودرو استفاده نکردم؛ زمانی که شما معاون وزیر هستید، میتوانید از منزل یا خودروی دولتی استفاده کنید اما من هرگز استفاده نکردم. این حرفها را الان میزنم چون اگر قبلتر میگفتم مدعی میشدند که قصد دارم سمت بگیرم اما در حال حاضر چون قصد ندارم جای دیگری فعالیت کنم این موارد را میگویم. این روزها سر نخواستن من دعوا است (با خنده). بنده کارهایم را در ورزش کردهام و چندین سال بود که نمیخواستم فعالیت کنم. آخرین بار هم به وزارت ورزش باز میگردد. فعالیتهایی نظیر سرپرستی شغل و سمت نیست و همواره تلاشم این بوده که در کنارم نیروی جوان تزریق کنم و در وزارت آموزش و پرورش، وزارت ورزش و و حتی کمیته ملی المپیک سعی خود را بر این مسئله معطوف کردهام. صالحی امیری در ابتدا اصرار کرد که دبیرکل کمیته ملی المپیک شوم. حتی بعدها که دبیرکل منتصب خودش بود نیز اصرار کرد اما گفتم یک دوره چهار ساله دبیرکل بودهام و هرکاری که باید، انجام دادهام.
*خاطره خاصی از ورزشکاران در ادوار مختلف دارید؟
به شخصه میدانم ورزش قهرمانی به چه معناست؛ اینکه یک ورزشکار سه جلسه در روز تمرین میکند صرفا با گفتن قابل درک نیست. باید ورزش کنید و در این فضا قرار بگیرید تا متوجه شوید ورزشکاران در حوزه قهرمانی چقدر تلاش میکنند. ورزش حرفهای به معنای ورزشی سخت است. برخی فکر میکنند باید ورزشکاران قهرمان را کنترل کرد اما این ورزشکاران نوعا خود کنترل هستند، شاید فقط بتوان آنها را در غذا خوری پیدا کرد. آنها فقط میخواهند مسابقه دهند و کم پیش میآید ورزشکاری در دوران مسابقه در اتاقش نباشد.
همواره در المپیکها ورزشکارانی که تصور میشود روی سکو میروند را زیر نظر دارم، نه اینکه بخواهم از آنها محافظت کنم ولی بدون اینکه خودشان بدانند روی آن ها تمرکز می کنم. میخواهم در مورد کسی صحبت کنم که خیلی علاقهای به رسانهای شدن ندارد اما خاطره اش گفتنی است. رسول خادم برای من فرد خیلی ویژه ای است. در بازیهای المپیک آتلانتا که تعداد هم زیاد نبود و حدود ۳۸ نفر بودیم به عنوان سرپرست کاروان حضور داشتم و با تیم کشتی تمرین میکردم، البته نه اینکه بخواهم حرفهای ورزش کنم (با خنده) ولی خب نرمش میکردم و به منصور برزگر میگفتم که میخواهم در سالن کشتی حضور پیدا کنم.
غذاخوری دهکده در دانشگاه جورجیا ۷۵۰۰ صندلی داشت و چادر بسیار بزرگی نصب کرده بودند. تصمیم گرفته بودند که دهکده نسازند چون در شهر آتلانتا نیاز به مسکن نبود که بخواهند ساخت و سازی انجام دهند و تنها دوره ای از المپیک بود که دهکده ساخته نشد. غذا خوری هم ساختمان نداشت. در گوشهای ورزشکاری را دیدم که پشت لباسش نام ایران حک شده بود. نزدیک شدم و دیدم رسول خادم است. غذایم را گرفتم و پیش رسول رفتم. تصور کنید که وی پشت به تمامی غذاخوری و رو به دیوار نشسته بود. این رفتار برایم بسیار جالب بود. تمامی این ۷۵۰۰ صندلی را پشت سر خود جا داده بود و تنهایی نشسته بود و رو به دیوار غذا میخورد. سینی غذایم را گرفتم و به او گفتم میتوانم کنارت بنشینم؟ بلند شد و گفت بله حتما. به او گفتم صبح تمرین برگزار نشد اما تو به سالن تمرین رفتی و تمرین کردی. گفت بله از منصورخان اجازه گرفتم و با محمد طلایی به تمرین رفتم. گفت شما از کجا میدانید؟ گفتم به سالن دهکده آمدم و دیدم. رسول و طلایی زمانی که از اتاقشان خارج شدند آنها را دیدم و درحالی که وسایل ورزشی همراه داشتند آن ها را دنبال کردم. میدانستم که از دهکده بیرون نمیروند. روی کاغذ نوشته بود که چقدر باید تمرین کند. بقیه استراحت داشتند و قرار بود عصر تمرین کنند.
بعد از این ماجرای ناهار، هاشمی طبا بنده را در دهکده دید و گفت فکر میکنی تیم کشتی چند مدال طلا میگیرد؟ گفتم تیممان خوب است و باید سه تا چهار مدال بگیریم. گفت تیممان خوب است باید بیشتر مدال بگیریم. مجددا پرسید چند مدال طلا میگیریم؟ گفتم یک مدال طلا قطعی است هر چند که ممکن است یک مدال طلای دیگر نیز به دست آوریم. پرسید طلای قطعی کیست؟ گفتم رسول خادم. گفت یعنی عباس جدیدی و اکبر فلاح و امیر(خادم) طلا نمیگیرند؟ گفتم عباس جدیدی شانس دارد اما رسول خادم قطعی است.
از تهران رسول خادم را زیر نظر داشتم، او قصد داشت مدال طلا را به دست آورد. در بارسلونا برنز کسب کرد هرچند که خیلی جوان بود. پایش به شدت آسیب دیده بود و با آن پای آسیب دیده مسابقه داد. رسول در المپیک طلا گرفت؛ بنده پیشگویی نکردم چراکه معلوم بود قصد دارد طلا بگیرد. دو دوره حریف خود خاداراتسف را هم سال ۹۴ و هم ۹۵ در مسابقات جهانی شکست داده بود و حریف خادم قصد داشت دومین مدال طلای المپیک خود را کسب کند. این حریف روس رسول، شش مدال طلای جهانی داشت.
به ماجرای آن روز ناهار برگردیم؛ به رسول گفتم چرا پشت به جمعیت نشستهای؟ گفت اینجا هم بد نیست. او رو به دیوار نشسته بود. من میدانستم چرا پشت به جمعیت نشسته است. از همان جا مطمئن شدم وی طلا میگیرد. کسی که به اصطلاح همه چیز را پشت سر میگذارد و نگاهش را پایین میاندازد و صرفا به خوابگاه میرود و بازمیگردد قطعا به مسائل بزرگی فکر می کند. رسول امروز هم همین خصوصیات اخلاقی را دارد. زمانی که در فدراسیون کشتی نیز به عنوان رییس فعالیت میکرد همینگونه بود. بنده آن زمان معاون توسعه ورزش قهرمانی و حرفهای وزارت ورزش بودم و تعامل بسیار خوبی بین ما وجود داشت. ورزشکاری که قصد دارد حرفهای ورزش کند واقعا باید تفکر حرفهای داشته باشد و قطعا به مقام بالا می رسد. رسول علاوه بر اینکه شرایط فیزیکی خوبی داشت از شرایط فنی بسیار خوبی نیز برخوردار بود. در عین حال برای تمامی این موفقیتها تلاش کرده بود و زمانی نیز که سرمربی تیمملی بود با سختی فعالیت میکرد و مرداد ماه به یاد دارم که از ساعت ۱۰ تا ۱۲ صبح کنار دریاچه زیر نور آفتاب با ورزشکاران کار میکرد. اعتقاد بنده این است که ذهن و فکر رسول در المپیک فقط به ورزش معطوف شده و حتی از چشمش محافظت کرده بود.